۱۳۹۴ آبان ۳, یکشنبه

چه اتفاقی در اورمیه افتاده است؟

یکی از ویژگی‌های شاخص مردم اورمیه و روستاهای اطراف آن این است که شهر و روستای خود را به معنای واقعی کلمه دوست دارند. متاسفانه آذربایجان یکی از مهاجر فرصت‌ترین مناطق ایران است. اما مردم اورمیه به ندرت مهاجرت می‌کنند. اگر در سایر شهرها به بالاترین تخصص‌ها نیز دست پیدا کنند، دوست دارند که بلافاصله به شهر خود برگردند. برای اغلب اورمیه‌ای‌ها اوج موفقیت در شهر خودشان معنا دارد. این روحیه البته معایبی هم دارد. دشوار بتوان از یک تاجر بزرگ و قدیمی و غیررانتی اورمیه‌ای نام برد که در سطح کشور شناخته شده باشد. بخش عمده‌ای از بازار تهران دست تُرکهاست، اما اهل اورمیه کمترین حضور را در این بازار دارند.
این روحیه مزایای زیادی هم داشته است. تحصیل‌کرده‌ها و چهره‌های موفق اورمیه در سایر نقاط، معمولاً به شهر خود برمی‌گردند. اغلب کسانی هم که بر نمی‌گردند، زمینه برای تخصص و توانائی آنها در این شهر فراهم نیست. پزشکان چنین مشکلی ندارند. و به همین خاطر اورمیه همیشه پزشکان حاذق خود را حفظ و حتی متخصصان سایر استانها را هم جذب کرده است.
از همان ابتدا اورمیه چندین بیمارستان خصوصی و مجهز داشت. حدود شصت سال پیش که بیمارستانهای دولتی بعضی شهرهای معروف ایران هم امکانات رادیولوژی مناسبی نداشتند، رادیولوژی خصوصی مجهزی در اورمیه دایر شد. این رادیولوژی را یکی از همین متخصصینی ساخت که پس از فراغت از تحصیل بلافاصله به زاد و بوم خود برگشت. تا آنجا که من از قدیمی‌های شهر پرس‌وجو کرده‌ام، رادیولوژی دکتر قاسملو اولین رادیولوژی استان هم بود. این رادیولوژی در خیابان اصلی شهر و روبروی بیمارستان خصوصی شفا دایر شد.

روستای قاسملو
دکتر قاسملو اهل روستای قاسلموی اورمیه بودند. قاسملو در جاده بالانج و حدود بیست و پنج کیلومتر از شهر فاصله دارد. دره قاسملو نیز یکی از تفرجگاههای دیدنی اورمیه است. پدر مرحوم ایشان محمد آقا وثوق قاسملو از مالکان و بزرگان بسیار محترم منطقه قاسملو بود. دکتر قاسملو رادیولوژی خودشان را در منزل مسکونی خود دایر کردند که از خانه‌های زیبای اورمیه بود و حیاط نسبتاً بزرگی هم داشت. کوچه‌ای کوتاه و تقریباً اختصاصی این خانه را به خیابان اصلی شهر وصل می‌کرد. بعدها ایشان بخشی از ملک شخصی خود را هم در اختیار دیگر همسایه‌ها قرار دادند تا آنها نیز دسترسی بهتری به خیابان اصلی شهر داشته باشند. اکنون در آن کوچه چندین مطب پزشکی و داروخانه و دفتر بازرگانی دایر است. دکتر قاسملو هم دوران بازنشستگی خود را در اورمیه می‌گذرانند. [1]

سال 1359 که من در دبیرستان فردوسی مشغول تحصیل بودم، به یک باره و در روز روشن لشگر 64 اورمیه در وسط شهر مورد محاصره غافلگیرانه پیشمرگه‌های حزب دمکرات کردستان به رهبری دکتر عبدالرحمن قاسملو قرار گرفت. آثار هر اتفاق ناگواری معمولاً بسیار دیر به اغنیا می‌رسد، اما جغرافیای اورمیه به گونه‌ای است که برای مدتها بخت یار اعیان شهر نبود. ما در مناطق متوسط شهر زندگی می‌کردیم که کمابیش امن بود. اما مناطق اعیان‌نشین هیچ دست‌کمی از خط مقدم جبهه نداشت. یکی از همکلاسی‌های بالاشهری من، کشته‌شدن نیروهای دو طرف را به چشم خود دیده بود و برای ما تعریف می‌کرد. ترس و وحشت در شهر حاکم بود.
بعد از مدتی آن جنگ خاتمه یافت و قصه اتفاقات اوایل انقلاب در نقده و مهاباد و کردستان را همه می‌دانیم. دوست ندارم در این نوشته به چرائی آن حوادث تلخ بپردازم. نظر خودم را "در خدمت و خیانت به وطن" نوشته‌ام. اما حتماً لازم است که برای بیان بهتر منظور این یادداشت به افکار عمومی عامه مردم اورمیه در آن روزها اشاره بشود. گروههای سیاسی فعال در سطح شهر برداشت‌های متفاوتی از این حمله داشتند. اما عامه مردم این جنگ را به حمله کُردها تعبیر کردند. این حمله بیش از هر اتفاقی به قطبی شدن فضای منطقه انجامید. در باور عمومی و تاریخی اورمیه همیشه چنین نگرانی‌هائی بوده است. بر عامه مردم و برداشت آن روز آنها هم چندان حرجی نیست، و نمی‌توان تعبیر دیگرستیزانه از آن کرد. به هر حال بافت جمعیتی شهر هیچ شباهتی به امروز نداشت. مثلاً در کل دبیرستان بزرگ فردوسی فقط یک هم‌شاگری کُرد داشتیم. جمعیت کُردهای ساکن شهر، شاید از جمعیت مسیحی‌ها هم کمتر بود.   
اما رادیولوژی دکتر قاسملو در حالی که پیشمرگه‌های تحت فرماندهی برادر ایشان شهر را محاصره کرده بودند، همچنان دایر بود و به مردم خدمات می‌داد. بعد از آن هم به کار خود ادامه داد. به یاد ندارم در بدنه جامعه حتی کسی به مخیله‌اش نیز خطور کرده باشد که عملکرد این دو برادر را به هم ارتباط بدهد. تا آنجا که اطلاع دارم، از طرف نیروهای دولتی و رسمی نیز هیچ مشکلی برای دکتر قاسملو ایجاد نشد. در آن شرایط چنین امکانی هم فراهم نبود. دکتر قاسملو به عنوان متخصصی شریف و حرفه‌ای نزد مردم شهر و مراجعان خود از احترام ویژه‌ای برخوردار بود.  کاری هم به سیاست‌های برادر خود نداشت.
این مثال و مقایسه سرنوشت دو برادر از یک خاندان، به خوبی نشانگر روحیه مردم اورمیه در یکی از بحرانی‌ترین و جنگی‌ترین دوران پس از انقلاب است. منکر نقاط ضعف نیستم، اما تصور می‌کنم اورمیه هم مثل اغلب شهرهای تمدن‌ساز و مهم غرب اروپا و شمال امریکای امروز، از این تنش سربلند بیرون آمد. این مردم مدارا و احترام را نیاموخته‌اند، بلکه آن را زیسته‌اند. فرهنگ و سنت‌های دیرینه آنها نیز پشتوانه این مدعاست.

روز بیست و نهم مهر امسال و در مسابقه والیبال بین دو تیم شهرداری اورمیه و بانک سرمایه تهران ویدیوئی از تماشاگران این مسابقه منتشر شد که در آن آشکارا شعار "مرگ بر ..." شنیده می‌شود. این شعار نژادپرستانه و فاشیستی است. اینکه چه عواملی باعث این فضا شده و یا احیاناً چه دست‌های پنهانی آن را هدایت می‌کند، هیچ از عمق فاجعه نمی‌کاهد.
شعارهای نژادپرستانه در ورزشگاهها معضلی جهانی است. در بسیاری از ورزشگاههای دنیا عبارت "نه به راسیسم" بیش از هر آگهی تلویزیونی به چشم می‌خورد. تُرک‌های ایران نیز خود قربانی این وضعیت هستند. در خیلی از ورزشگاههای شعار مضحک "ترکِ ..."  و یا حتی صدای عرعر برای تحقیر تماشاگران تُرک سر داده می‌شود. ویدیوهای زیادی هم در این خصوص پخش شده است. به همین جهت و علی‌الاصول باید مردم تُرک بیش از دیگران مراقب این شعارها باشند که علاوه بر فاشیستی بودن، جنبه خودزنی هم دارد.
شعارهای ضدفارسی را شاید بتوان با روحیه مقابله‌جوئی و نوعی سطحی‌نگری متداول در ورزشگاههای ایران تحلیل کرد، اما در همان روز اتفاق دیگری هم افتاد که مشاهده ویدیوی آن نفس را در سینه‌ها حبس می‌کند. تماشاگری با لباس کُردی وارد ورزشگاه می‌شود. بخشی از تماشاگران با شعارهای بسیار زشت و شرم‌آور و آشکارا فاشیستی علیه او شعار می‌دهند. انتهای ماجرا در ویدیو مشخص نیست، اما شنیده‌های دقیق حاکی از آن است که شخص مورد اهانت نهایتاً ورزشگاه را ترک می‌کند. گرچه هیچ اهمینی ندارد که آن شخص چه کسی است، اما وقتی معلوم شد که عموی یکی از اعضاء کُرد تیم والیبال اورمیه هم هست، موضوع به لکه ننگی در تاریخ ورزش اورمیه هم تبدیل شد. من تمعداً لینک این ویدیوها را در اینجا نمی‌گذارم. صحنه بیش از حد آزاردهنده و شرم‌آور است.
در شرایط فعلی خوشبختانه مردم عادی به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می‌کنند. در کوچه و خیابان توهین به لباس کُردی از طرف تُرک‌ها کاملاً بی‌معنی است. ورزشگاهها هم محل مناسبی برای سنجش افکار عمومی نیست. با همه اینها نمی‌توان این فاجعه را نادیده گرفت و از کنار آن بی‌تفاوت گذشت.  

این نوشته را با روحیات مردم اورمیه شروع کردم. سرنوشت دو برادر نامدار کُرد را در بدترین شرایط جنگی اورمیه به طور خلاصه توصیح دادم. به گمانم برای کسانی که این مردم را نمی‌شناسند، همین مقدار توضیحات هم کافی است تا نشان دهد ارومیه در آن شرایط نیز مرتکب روحیات کُردستیزانه نشد. البته و از همان ابتدا بودند قدرقدرتهائی که با انگیزه‌های مذهبی چشم دیدن کُردهای سنی‌مذهب و حتی تُرک‌های سُنّی‌ و اهل‌حق را نداشتند، اما فضای فوق‌العاده و ظرفیت باشکوه این شهر متمدن آنها را ناکام گذاشت. با کمال تاسف و اکنون که شهر امن و امان است، ما با چنین وضعی مواجه هستیم.
چه به سر اورمیه آمده است؟ چرا چنین فضاهای افراطی در این شهر شکل گرفته‌ است؟ هر کدام از ما که مدعی هستیم این شهر را دوست داریم و به سرنوشت آن اهمیت می‌دهیم، حتماً باید سوزنی به خود بزنیم و به فکر فرو برویم. متهم کردن یکدیگر آسانترین راهی است که هیچ دردی را دوا نخواهد کرد.

[1]- اغلب اطلاعات مربوط به رادیولوژی دکتر قاسملو را از دائی بزرگوارم گرفته‌ام که از قدیمی‌ترین دبیران بازنشسته مدارس اورمیه هستند. در آستانه نودسالگی بحمدالله قبراق و سرحال و بسیار هم خوش سر زبانند. با بسیاری از نامداران این شهر آشنائی شخصی دارند. حافظه شگفت‌انگیزی هم دارند. من به ایشان اورمیه ناطق می‌گویم.

۹ نظر:

  1. درود بر شما
    متن و نوشته خوبی بود. ولی من چند سوال دارم و نکته!
    من در تبریز دانشجو بودم. خودم ترک هستم و در محل زندگی م با کردها هم زیستی بالایی هم داریم. تنوع زبانی زیادی در محلی که بزرگ شدم بود و هست. در دبیرستان همکلاسی های کرد داشتم و هم لر و هم تک توکی فارس و ولی اکثراً ترک بودیم. با ورودم به تبریز و دانشگاهش شاهد یک جدایی گزینی عمیقی بین ترک ها و کردها بودم. تعداد کردهای دانشگاه تبریز خیلی هم زیاد بودند و به یک سوم می رسید با اغماض. محیط بسیار پر تنشی بود.اکثراً دعوا رخ می داد. به هم توهین می کردند. من خودم طرفدار هیچ کدام نبودم. و فقط نظاره گر بودم. بچه های اهل ارومیه به شدت اعتراض داشتند به زیاد شدن جمعیت کرد در شهر. همیشه می گفتند و اعتراض داشتند که کردها دارند به بیش از 50 درصد جمعیت ارومیه می رسند و نگران بودند !
    از آن طرف هم دوستانِ کردم که رفیقانِ زیادی داشتم استدلالشان این بود که ارومیه بیشترشان کرد هست و ترک ها زیر 50 درصد هستند! منظورم از حرفها این است که آقای بابایی واقعا نمی شود الان را با 30 -40 سال قبل مقایسه کرد و گفت که بله مردم ارومیه همزیستی بالایی دارند! به راستی که هم ترک ها و هم کردها از افزایس و کاهش جمعیتشان هم خوشحالن و ناراحت! برای من همیشه جای سوال است که مگر می خواهند لشکر کشی کنند برای همدیگر ! یا باید بارِ سیاسی را دید و از جنبه دیگر و عمیق تری به موضوع پرداخت . جمعیت یکی از اساسی ترین مولفه هاست.(این جنبه را وقت کنم بیشتر توضیح خواهم داد)
    موردِ بعدی که بیشتر جالب است .پوشیدن شلوار کردی است. دوستان کردِ زیادی داشتم که با شلوار و لباس کردی به دانشگاه می امدند و همیشه مورد عتاب و سرزنش سایرین قرار می گرفتند. بعضی ها می گفتند که اینجا دانشگاه هست نه.. ! نکته جالب برای من این بود که دوستان ترکم پوشیدن لباس کردی در تبریز و دانشگاه را توهین به خودشان تلقی می کردند و می گفتند نباید در تبریز و ان هم دانشگاه چنین کاری بکنند. در حدِ نقضِ حریم هوایی یک کشور برایشان مهم بود و اعتراض برانگیز! هر موقع علت را جویا می شدم رفرنسشان ارومیه بود. از سرنوشت ارومیه می ترسیدند! استدلال می کردند که تبریز هم به حال و روز ارومیه خواهد افتاد و نباید اجازه داد!
    اتفاقات و تجربه های چلنج و اختلافِ ترک و کرد در چهار سالی که تبریز بودم زیاد هستند ....
    به راستی چرا چنین است؟جمعیت خیلی هم است. فراتر از ان که تصور کنیم!
    اقای بابیی به به همزیستی که الان شما فرمودید کمی مشکوکم! به قول خودمان شوبهله نرم!
    شاید نوشته ام خام است چون باعجله نوشتم. باید به مصاحبه استخدامی بروم میدان شوش! منتظرِ نظرات دوستان هم خواهم بود!

    پاسخحذف
  2. متاسفانه سرزمین ایران در سال های اخیر وارد فضای یک جنگ سرد داخلی بین اقوام ایرانی شده است و نرک، کرد، عرب، بلوچ و فارس علیه همدیگر شعار می دهند و نفرت پراکنی می کنند. این مشکل از یکسو باز می گردد به درک ناردستی که حاکمان ایران از "ایران" دارند و از سوی دیگر نباید از نفوذ قدرت های جهانی و منطقه ای غافل بود. ایران در گذشته اگرچه یک امپراطوری سیاسی بود اما بیش از آنکه یک امپراطوری سیاسی باشد امپراطوری "فرهنگی" بود. یعنی تمام اقوام ایرانی در کنار یکدیگر سرزمینی به اسم ایران را تشکیل می داند. اما بعد از به قدرت رسیدن رضا شاه و اعمال اصلاحات اجتماعی و اقتصادی از سوی او و شکل گیری ایران مدرن متاسفانه شاهد دوگانه سازی های کاذب قومی بودیم. اصلاحات رضاشاه در امور فرهنگی و ارویج زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور از سوی نخبگان قومی و محلی به عنوان استثمار سایر اقوام از سوی حکومت مرکزی یا تحت عنوان کاذب "قوم فارس" یاد شد در حالیکه اساسا هیچگونه سند و مدرکی وجود ندارد که وجود قومی به عنوان قوم "فارس" را تایید کند هرچند که ما زبان فارسی داریم اما قومی با این نام نداریم و زبان فارسی امروز هم تحول یافت زبان ایرانیان باستان بهمراه زبان عربی است که امروز به ما به ارث رسیده است ولی این زبان همانطور که گفتم نمی تواند نشانگر فومی به این اسم باشد (هرچند که خودم در ین دسته بندی جز فارس ها محسوب می شوم اما به شدت مخالف وجود چنین قومی هستم). اما به مرور زمان افسانه قوم فارس به تمام جامعه ایرانی نفوذ کرد و متاسفانه حاکمان ایران هم چنین مسئله ای را باور کردند و چه در زمان شاه و چه حال به انگاره ای قوی برای حاکمان تبدیل شد که مهمترین فوم وفادار به ایران قوم فارس هستند و قوم فارس هم یعنی افرادی که در نواحی مرکزی ایران زندگی می کنند و همین موجب شد که سایر اقوام به حاشیه رانده شود و احساس نوعی بیگانگی شکل بگیرد که این مسئله با دخالت های بیگانگان هم تشدید شده است. من دچار توهم توطئه نیستم اما نباید دخالت های قدرت های بین المللی و منطقه ای را نادیده بگیریم. همانطور که ما در کشورهای دیگر دخالت می کنیم آنها هم در مسائل داخلی ما دخالت می کنند و بخشی از این دخالت در قالب تجزیه قومی خود را نشان می دهد. اتفاقی که در ارومیه افتاد نباید ساده از کنار آن گذشت چرا شهری که در گذشته الگوی همزیستی مسالمت آمیز را تجربه کرده بود امروز حتی تحمل دیدن چند نفر با لباس کردی را هم ندارد؟ من فقط امیدورام این نفرت پراکنی های قومی هر منشایی که داشته باشد با یک اراده ملی متوقف شود و ایران همچنان "ایران" باقی بماند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. واقعا شما چرت و پرت میگید...قوم فارس همانی است که در قدیم توسط ترکها تاجیک، توسط مردمان کناره ی دریای خزر عراقی و توسط مردمان عرب و لر، فارس نامیده شده است

      حذف
  3. سلام اقای مهندس
    علی فلاحی هستم. چند وقتی با هم در فیسبوک دوست مجازی بودیم اما نمی دانم چرا شما یکطرفه این دوست مجازی رو بلاک کردید. فکر می کنم به مباحث دوست کرد شما آقای شاهد علوی مربوط می شد که من از ایشان اتقاد کرده بودم در یکی از پست های شما. به زبان عامیانه نفهمیدم چرا! اما امروز دوستی برای من این نوشته شما رو و کامنتهای زیر اون در فیسبوک رو برام ایمیل کرد. امیدوارم با خواندن کامنتها اون چیزی که من دیدم اکثر اونها از این رفتار شنیع بعضی از همزبانان من در ارومیه نه نتها خوشحال هستند بلکه طرفداری یا توجیح هم کرده اند. یادم میاد یکبار به شما گفتم اکثر اینها که ادعای زبان مادری و آذربایجان گفتن از دهانشان نمی افتد فکر و افکار دیگری در سر دارند که به وقت خود بروز می دهند. نگاهی با اسامی و کامنهتا کنید. دیدم شما رو هم مزدور و و کسی که دست و پا می زنه خطاب می کنند. اینها برای بهبود آذربایجان هیچ تلاشی نکرده اند و از هر نوع تلاشی که به بهبود وضع این منطقه شود هم شاکی و کلافه خواهند شد و سعی بسیار خواهند کرد جلوی هر حرکتی را که به اتحاد مردم ایران انجامد و راهی برای بهتر شدن این سامان صورت گیرد جلوگیری کنند. نوشته شما و دیگر دوستان رو تلاشی برای مقابله با این گروهای لمپن که متاسفانه فضای استادیومهای آذربایجان را پر کرده اند به مبارکی می بینم و امیدوارم نتیجه لازم را بدهد و مردم رو از تفرقه و دشمنی از یکدیگر دور کند. ملت سازی و سرزمین سازی همیشه با تفرقه و دشمنی انداختن بوده. راه قدیمی هست که این افراد هم که شبکه گوناز تی وی که این روزها از این خبر بسیار خوشحال هست و بشکن می زنه پیش قراول اون هست. یک نگاهی به صفحه فیسبوک و سایت بیاندازید تا خوشحالی بیش اندازه این حزب و تی وی رو ببینید. طرفدارانشون هم که به هرکه در نقد این رفتار نوشته ای دارند حمله کرده اند. امیدوارم این نتایج فقط به محکومیت این رفتار نگه داشته نشود ما ما نقد اصولی و محکم رو از خودمان شروع همانطور که کرده ایم به سرانجام برسانیم و به نتایج خوبی برسیم. موفق باشید.

    پاسخحذف
  4. واقعا همیشه فکر میکنم که بیشتر ما دوستای کرد داریم و دوستشون داریم و دوستمون دارن از قدیم هم میونه خوبی هم با هم داریم حتی بعضی جاها به داد هم میرسیم وبه هم کمک میکنیم ولی توی جمعهای خودمون بر علیه هم حرف میزنیم و عمل میکنیم . به نظرم اثر افکار و حرفا و شعارهای کسایی که مسائل و منافع شخصی در ضدیت و دشمنی دو طرف دارن درتحریک مردم ساده دلی که معمولا بدون فکرکردن عمل میکنند خیلی زیاده .

    پاسخحذف
  5. من از آقای بابایی یک سوال دارم که جواب این سوال می تواند تا حدودی هیزم آوران آتش تفرقه قومی توی اورمیه را نشان دهد:آیا نزدیک 3میلیون ترک توی تهران توی شبکه پایتخت روزی چند ساعت برنامه به زبان ترکی آذری دارند؟درحالی که کردها توی شبکه آزربایجان غربی از این امتیاز بر خور دارند.درصورتی برنامه کردی شبکه مهاباد را دارند.ثانیا چرا جناب یونسی نماینده روحانی در امور اقوام به جای اینکه با احزاب کردی در مرکزکردستان یعنی سنندج را برای ملاقات وبده بستان با آنها تعیین نماید راهی اورمیه میشود وآن شانتاژ کذایی در مورد آزریهای ایران رابلغورمی نماید؟سیاست آنتی ترکان ایران:ولایتی.حداد عادل وخیلی بقول شما پان آذریهای ایران در موردتنش های قومی آینده آذربایجان ایران همسان سیاست کنونی ایران در مورد مناقشه جمهوری آزربایجان با ارمنستان غاصب خواهد بود.خاک آذربایجان غربی وجه المصالحه بین تروریستهای زیاده خواه وآنهایی که به خون ترک آذری تشنه اند قرار گرفته است.وگذر زمان حقیقت را آشکار خواهد کرد.بالای 30شبکه کردی از صبح تا شب از روژهه لات کردستان بزرگ می گویندکسی هم اعتراضی ندارد آنگاه یک شبکه فکستنی گوناز شده خار چشم این واون.باید قبول کنیم تخم نفاق کاشته شده وخواهد رویید ولی زمانش مشخص نیست لیکن حکومتی فارغ از شعار های کلیشه ایی میخواهد تابدون تبعیض وبا آینده نگری ریشه این تخم را بخشکاند!!؟؟

    پاسخحذف
  6. توهین به هر انسانی محکوم است. ولی تقدیم دو دستی اورومیه به کرد ها به بهانه همزیستی مسالمت آمیز هم محکوم است. اگر کوچکترین بی ثباتی در کشور روی دهد همینهایی که ادعای زنگی مسالمت آمیز با آنها را دارید به رویتان اسلحه خواهند کشید. تاریخ این را ثابت کرده. فعلا منتظر فرصتند. لا اقل باید آماده مقابله بود.همان اتفاقاتی که در ائایل انقلاب روی داد دوباره تکرار نشود. کمی غیرت خاک و وطنمان را داشته باشید چون : تورپاقذان پای اولماز.

    پاسخحذف
  7. من نمی دانم چرا جناب بزرگوار کامنت های بنده را منتشر نمی کند ولی بازم تلاش می کنم:)
    دوستان گرامی اذری و کورد: گفتن این چمله " من دوستان و فامیل های آذری/کورد زیاد دارم و هیچ مشکلی هم نداریم" زیباترین جمله برای تبرئه کردن خود از راسیسم بودن است حتی اگر نژادپرست هم باشیم. اول از همه یاد بگیریم کسی را مهمان نخوانیم تمام ترک ها در اذربایجان و ترکیه یک جمله مشترک دارند" کوردها مهمان هستند و نور چشم ما ولی اگر ادعایی داشته باشند ...... ". میخوام بگم من به عنوان یک کورد/ترک کاملا قبول دارم کوردها مهمان شما ولی بعد این چی؟ میخوام بگم یه نگاه به تاریخ بندازیم مگر اذربایجان غربی از زمان خلقت زمین موطن اذری ها بوده؟ معلوم است که نه مانند تمام ایرانی ها و بقیه جوامع از یه جای دیگر به اینجا امدین پس وقتی کوردها را مهمان ناخوانده میخوانی به اینم فکر کن کی بعدش چی ؟ ما که همه از یه جای تاریخ مهمان یه جای دیگر شدیم؟ ایا به جرم مهمان بودن باید ان ها را مجبور کنیم مثل ما باشند؟ بگن ما اذربایجانی هستیم؟ واقعا چه سودی برای من ترک داره؟ بوکان مهاباد و... واقعیت این است که کورد هستند و حالا تو فکر کن مهاجر . من تبریز بودم و فضای دانشگاهش. خوب تمام کوردها غرب هستند و به جای اصفهان که مسافتش زیاد است ترجیح میدن بیان تبریز که دانشگاه خوب و درست حسابی هست. حالا دیگر این و بزاریم حساب چی نمی دانم. و خیلی از مسائل

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من تا کنون عبارت کُرد میهمان بکار نبردم و نمی دانم مخاطب شما کیست. این هم اولین کامنتی است که از شما دریافت کردم.

      حذف