فعالان محیط زیست، مدیریت سه
دهه گذشته را مسئول مشکلات عدیده طبیعت کشور، از جمله دریاچه ارومیه میدانند. این
سخن ممکن است در خیلی از موارد
درست باشد، اما در خصوص دریاچه اصلاً منصفانه نیست. حتی
اندکی مغرضانه هم هست. چون بزرگترین معضل دریاچه، به برکت استمرار همین شیوه
مدیریت حل شده است. اگر طرحهای اولیه و اورژانسی، روند نابودی آن را متوقف کنند، مردان خدا مانع اصلی را پیشاپیش ریشهکن
کردهاند. راهکار تضمینی نجات را هم یک دانشمند نیشابوری کشف و تئوریزه کرده است.
هیچ کارشناسی هم با آن مخالفت ندارد. کافی است چند دهه کل امورات دریاچه بر اساس
این طرح به اهل محل سپرده شود. حقابه آن را چون گذشته تامین خواهند کرد. کشاورزی
خود را رونق خواهند داد. شهر و منطقه نیز توسعه خواهد یافت. فیالواقع همه چیز
منوط به یک تصمیم سیاسی است.
سیب ارومیه به جز در مناطق
معدود کوهستانی، هرگز درجه یک نبود و نیست. اما زندگی کشاورزان را طی نیمقرن
گذشته از این رو به آن رو کرد. ارومیه شهر انگور بود. کیست که طعم انگور تَبَرزَه
را چشیده باشد و به خاص بودن آن اذعان نکند. اما همین انگور، تقریباً هیچ خاصیتی
برای باغداران نداشت. سیب، چندین و چند برابر انگور درآمد دارد، و البته چندین و چند برابر انگور
هم آب مصرف میکند. سیب، علاوه بر اینکه باغات انگور را نابود کرد، به سرعت هم
گسترش یافت.
قبل از انقلاب نابودی باغات
انگور ربطی به دولت نداشت، مشکل از ملت بود. درآمد اصلی انگور در تمام جهان منوط
به همان آبانگوری است که خیام گفته، نه آن معجون مصوبی است که شرکت پاکدیس تولید میکند و استفاده کننده هم ممکن است "ساندیسخور" بشود. در آن تاریخ اگر کشاوزی انگور خود را به کارخانه
محصولات خیامپسند میفروخت، چنان انگشتنمای خلایق میشد و آسیب روانی میدید، که
از کرده خود تا قیامت پشیمان بود و همواره احساس گناه میکرد. بدیهی است که در
چنین اوضاعی باغات انگور مسئلهدار و کمدرآمد، بلافاصله با باغ سیب بیمسئله و
پردرآمد جایگزین شود.
در آن شرایط حتی فروش و مصرف
پپسی هم مسئله داشت. چون صاحب پپسی بهائی بود، بعضیها محکمکاری میکردند و
اصولاً نوشابه سیاه نمیخوردند. در ارومیه و در جاده بالانج، کوکا کولا کارخانهای
داشت که به شرکت کانادا معروف بود. کانادا، محصول پرتقالی این شرکت، در سراسر
ایران پرطرفدار بود، و هیچ مورد شرعی هم نداشت. اما محصولات پپسی از تبریز به
ارومیه میآمد. نوشابه پرتقالی شرکت پپسی، شوئپس بود. شخصاً شاهد بودم که رهگذری
نوشابه کانادا سفارش داد و جواب شنید که موجود نیست و فقط کوکا داریم. کوکا را
قبول نکرد، پدرم به او گفت : «قارداش! بو قره اؤ قرهیه بنزمز» که چیزی معادل
تُرکی دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه، اما این کجا و آن کجاست. موثر واقع نشد
و به شوئپسی که در یخچال بود اشاره کرد و آن نوشابه زردرنگ را با طیب خاطر سر
کشید. پدرم نیز به شوخی گفت «بو کئمدی؟ حلال قرهنی ائشمیر، حرام سارنی چکیر باشنا
/ این دیگه کیه؟ حلال سیاه رنگ را نمیخورد، آنوقت حرام زرد را سر میکشد» بعد از
آن این جمله میان دوستان و بعضی هممحلیها معروف شد.
در چنین فضائی، و در بالانج
ما، معدود باغ انگوری که کاملاً سالم ماند و قربانی سیب نشد، متعلق به یک بانوی آشوری
بود. این باغدار قدیمی، تا همین چند سال پیش که از کارافتاده نشده بود، حتی یک
خوشه انگور نیز نمیفروخت. تمام محصولات متنوع و دانهدرشت باغ، بلافاصله به
زیرزمین منزل مسکونی ایشان هدایت، و چند ماهی جهت پردازش در آنجا قرنطینه میشد.
سپس مسلمین باغدار و انگورفروشان ورشکسته، دبّه به دست و دور از چشم اغیار، به
همان منزل مراجعه میکردند، و چند صباحی رباعی آب انگور خوش است را سر میدادند.
بانوی آشوری همیشه ستایشگر ایمانِ مومنان بود.
اما سه دهه گذشته، بحمدالله
کارکرد سه سده را یافت. اکنون مومنین و مومنات به چنان تفسیر موسعی از مقدسات دست
یافتهاند، و چنان شناگران ماهری شدهاند، که اگر آبی بیابند و شرایط مهیا باشد،
همه را پای درخت انگور خواهند ریخت. و مابقی را روانه دریاچه تشنه آب خواهند کرد.
کسی هم لازم نیست دبّه به دست گیرد. تا آن تاریخ توریستها برند ارومیه را به همه
جهان معرفی کردهاند.
مشکل شرعی دریاچه حل شده است،
و این کم دستاوردی نیست. لطفاً دریاچه را تا اطلاع ثانوی به هر ضرب و زوری که شده
حفظ کنید، تا دوباره به دست همان باغداران برسد. احتمالاً کمافیالسابق می مینخواهند
خورد. اما نه تنها مستان را
طعنه نخواهند زد، بلکه آنها را درخواهند یافت. نقشه و
خیانت تاریخی عربهای خلیج همیشه فارس هم راه به جائی نخواهد برد. حکیم عُمر خیام!
همان دانشمند معروف نیشابوری، محبوبترین شاعر فارسیزبان ارومیه خواهد شد. به نقشه
راه موجز و کوتاه و جهانشمولی که او نشان داده تکیه خواهند کرد. باغهای آبخوار
ارومیه، بلافاصله به خویشتن خویش باز خواهند گشت.
گویند کسان بهشت با حور خوش
است من میگویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن
نسیه بدار کاواز دهل شنیدن از دور
خوش است