۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

کوروش و مجله اشپیگل

پس ار هیاهوی اخیر در باره کوروش، اشپیگل مجله معتبر آلمانی مقاله ای به قلم ماتیاس شولتز منتشر کرد، که بسیار مورد توجه قرار گرفت. عکس العمل ایرانیان مقیم خارج از کشور طبق معمول عصبی است و حداقل تا این تاریخ مطلب درخور توجهی در نقد آن، من ندیده ام. بدون شک با توجه به جایگاه جهانی اشپیگل، مطلب بحث انگیزی خواهد بود. محمد قائد در مقاله اخیر خود متذکر شده است که سازمان ملل، عبارت ”ايران آن را نخستين اعلامیه حقوق بشر تلقی می‌كند“ را در داخل گیومه قرار داده و از این ادعا رفع مسئولیت کرده است. نظر به دقت ایشان در نقل این مطالب، به نظر می رسد اشپیگل در فرض پذیرش رسمی اعلامیه از طرف سازمان ملل اشتباه کرده است.
چندین ترجمه از آن دیدم که تفاوتهای زیادی با هم داشتند، لذا از دوستی مترجم خواهش کردم آن را ترجمه کند. ضمن سپاس از ایشان متن آن را اینجا می گذارم.

گنجینه سازمان ملل فرمانروای خودکامه ایرانی را ارج می نهد.
ماتیاس شولتز
سند 2500 ساله به خط میخی که با تشریفات و ارج و قرب تمام در ویترین شیشه ای سازمان ملل به عنوان اعلامیه باستانی حقوق بشر به تماشا گذاشته شده، به گفته محققین، در واقع حاصل دست حاکم خودکامه ایست که دشمنانش را مورد شکنجه قرار می داد.
محمد رضا شاه پهلوی مشغول طرح یک ضیافت بی سابقه بود. اول انقلاب سفید بود، و بعد خودش را آریامهر نامید و بالاخره به فکرش رسید جشنهای 2500 سال پادشاهی ایران را به راه اندازد که سازمان دهندگان وعده می دادند بزرگترین نمایش روی زمین باشد.
ضیافت بسیار پرشکوهی بود و در اوج برنامه شاه به طرف آرامگاه کورش دوم که در قرن 6 پیش از میلاد در جنگی طولانی و خونین 5 میلیون متر مربع سرزمین را تصاحب کرده بود رفت.
منتقدان وقت اعتراض کردند که 100 میلیون دلار پول زیادی است که در جشنی به خاطر شاه باستانی ایران خرج شود. شاه کوتاه و خشک پاسخ داد که: باید از سران کشورها با نان و تربچه پذیرایی کنم؟
(امام) خمینی هم که هنوز در تبعید بود فورا انتقاد کرد که جنایات سلاطین ایرانی صفحات تاریخ را سیاه کرده اند.
اما شاه حساب کار خودش را بهتر می دانست. اعلام کرد که کورش مردی استثنایی بوده، شریف و سرشار از عشق و محبت، اولین کسی که حق آزادی نظر را مستقر کرد.
پهلوی تضمین کرد که دیدگاه او از تاریخ به سازمان ملل منتقل خواهد شد. 14 اکتبر، زمانی که ضیافت او در اوج خود بود، خواهر دوقلویش اشرف وارد سازمان ملل شد و سند مرقوم به خط میخی به اندازه یک وردنه را به دبیر کل وقت سیتو یوتانت تحویل داد. دبیر کل از این هدیه تاریخی قدردانی کرد و بلافاصله از آن به عنوان یک اعلامیه باستانی حقوق بشر تمجید کرد. ناگهان حتی دبیر کل سازمان ملل هم اصرار داشت که کورش جویای صلح بوده و از خود، خرد احترام به دیگر تمدنها را نشان داده است. بعد استوانه گلی را که به قرار مسموع به ویژه شامل یک حکم بشردوستانه کورش در سال 539 قبل از میلاد بود در ساختمان اصلی سازمان ملل به معرض تماشا گذاشت که تا امروز هم باقیست.
اینها حرفها و ادا و اصول بزرگ و باشکوهی بودند، اما دست آخر کل ماجرا فقط کلکی بود که سازمان ملل خورد. جوزف وایشوفر کارشناس تاریخ باستان می گوید برخلاف ادعای شاه این حکم تنها یک نوع ابزار تبلیغاتی بود. این فکر که کورش ایده حقوق بشر را معرفی کرد، بی معناست.
آشورشناس، هانس پیتر شودیگ می گوید برای او هم سخت است که شاه باستانی را به عنوان یک پیشرو برابری و حقوق بشر تصویر کند. در واقع کورش ازرعایایش انتظار داشت پایش را ببوسند. این حاکم مسئول جنگی سی ساله بود که شرق آسیا را در خود بلعید و میلیونها نفر را به پرداخت مالیاتهای سنگین واداشت. هرکسی که از اطاعت سرباز می زد بینی و گوشهایش قطع می شد. محکومین به مرگ را تا گردن در خاک دفن می کردند و رهایشان می کردند تا خورشید کارشان را تمام کند.
آیا سازمان ملل واقعا این دروغ تاریخی را که محمد رضا شاه سرهم کرده بود، بی هیچ پرس و جویی پذیرفت؟
کارشناس هنر در تاریخ، کلاوس گالاس این مسئله را برای عموم مطرح کرده است. او که تناقضهائی بین ادعای شاه و حکم کورش یافته، می گوید، سازمان ملل اشتباه بزرگی کرده است. علیرغم تماسهای مکرر اشپیگل سازمان ملل از ابراز نظر خودداری کرده است. مرکز خدمات اطلاع رسانی سازمان ملل در وین همچنان پافشاری می کند که بسیاری این استوانه را اولین سند حقوق بشر می دانند.
این حقه پیامدهای فاجعه باری داشته است. حتی کتابهای مدارس آلمان، کورش را پیش قراول سیاستهای انسانی قلمداد می کنند. بنا به یک ترجمه جعلی روی اینترنت، کورش حتی از حداقل دستمزد و حق پناهجویی حمایت کرده بود. این ترجمه می گوید: "برده داری باید در سراسر دنیا کنار گذاشته شود. هر کشور باید خودش تصمیم بگیرد که خواستار زعامت من هست یا نه."
حتی شیرین عبادی هم گول خورده است. او در سخنانش در اسلو گفت: "من یک ایرانیم، از فرزندان کورش کبیر. امپراطوری که 2500 سال پیش در اوج قدرت گفت که اگر مردم نخواهند بر آنها حکمروایی نخواهد کرد."
چیزی واضح این است که محور مرکزی این کلک، سرزمینهای شرق آسیای باستان را چنان زیر و رو کرد که سابقه نداشته است. او با نمونه هایی از نبوغ نظامی با لشکریانش به هندوستان و تا مرز مصر پیشروی کرد. او خالق یک نوع جدید کشور به شمار می آید. او که پسر یک شاه فرودست در جنوب غربی ایران امروز بود در سال 559 قبل از میلاد به تخت نشست. حتی در عهد عتیق افسانه های عجیبی را به او نسبت می دهند. مثلا این که او در طبیعت وحشی بزرگ شده و شیر یک ماده سگ را خورده بود. امروزه هیچ تصویری از او در دست نیست.
همسایه های غربیش بزودی طعم قاطعیت این مرد را چشیدند. بعد از پیروزی بر همسایه اش قوم ایلام، با عرابه های جنگی سریع السیر و مردان زره پوشش به امپراطوری ماد حمله ور شد. بعد به آسیای صغیر یا ترکیه امروز حمله برد، جایی که صدها هزار یونانی زندگی می کردند. مرفهین پرین به بردگی گرفته شدند. بعد به پاسارگاد برگشت، اما زود خسته شد و این بار به شرق افغانستان حمله کرد. در 71 سالگی در ازبکستان نیزه ای به رانش اصابت کرد و سه روز بعد درگذشت.
کورش در نبرد شجاع و در سیاست خبره بود، عملگرایی بود که با سیاست هویج و ترکه به اهدافش می رسید، اما به هیچوجه بشردوست نبود. بعضی یونانیها از این فاتح تمجید کرده اند و او را رحیم خوانده اند. در انجیل از او به عنوان "تدهین شده" یاد شده، چون از قرار به یهودیان اسیر اجازه داد به اسرائیل بازگردند. اما تاریخدانان امروزی این گزارشها را صرفا چاپلوسی می دانند. او در واقع حکمران پرخشونتی بود.، مثل خیلیهای دیگر. لشکریانش مناطق مسکونی و اماکن مقدس را غارت کردند، و نخبگان شهرها تبعید شدند.
فقط محمد رضا شاه، که در دهه 1960 با مشکلات خودش دست به گریبان بود می توانست به این فکر بیافتد که چنین مردی را به عنوان بانی حقوق بشر معرفی کند. او سعی کرد به پیشینیان باستانیش متوسل شود: "همانطور که کورش پدر ملت بود، من هم امروز هستم."
حقیقت این است که سند این منشور گلی یک داستان مبتذل خیانت سیاسی است. در سال 539 کورش به رقیب قدرتمندش امپراطوری جدید بابل حمله کرد. ارتش او شهر اپیس را تصرف کردند و تمام اسرا را کشتند و به طرف بابل پیش رفتند. روحانیون بابل که تحت حکومت حاکم خود، قدرتشان را از دست داده بودند از سر خشم در اقدامی خیانتکارانه دروازه ها را به روی مهاجمین ایرانی گشودند. نابونید حاکم، تبعید و پسرش کشته شد. شرایط تسلیم کامل، تنظیم شد. کورش آزادی ایرانیانی که در جنگهای قبلی اسیر شده بودند را مطالبه و تاکید کرد که مجسمه های مسروقه خدایان باید بازگردانده شوند. این بود متنی که محمد رضا شاه بعدها به عنوان نفی کلی برده داری تفسیر کرد. در حقیقت کورش فقط پیروان خود را آزاد کرد.
روحانیون بابلی در پاداش خدمت خیانت بارشان پول و زمین دریافت کردند و در عوض کورش را به عنوان بزرگ و عادل و نجات دهنده تمامی دنیا از سختی و مشقت ستودند.
تنها بعد از همه این ترتیبات بود که کورش وارد بابل شد. در مسیر به مردم اجازه داده شد که پای او را ببوسند.
هیچ نشانی از اصلاحات اخلاقی یا فرامین بشردوستانه در این منشور خط میخی نیست. شودیگ آنرا یک نمونه درخشان تبلیغات می داند.
اما به لطف روحانیون حیله گر بابل افسانه این شاهزاده صلح متولد شده بود، و از زمانی که منشور در سازمان ملل به نمایش گذاشته شد بیشتر هم آب و تاب پیدا کرده است. حتی ملاهای ایرانی هم درگیر این آیین کورش شده اند. در اواسط ماه ژوئن موزه بریتانیا در لندن اعلام کرد که قصد دارد منشور گرانبهای اصلی را به تهران قرض بدهد. منشور کذائی به مایه افتخار ملی ایرانیان تبدیل شده است. این تحریف تاریخ ادامه دارد، سازمان ملل با ارج گذاری فاجعه بارش، شایعه ظاهرا بی پایانی را در دنیا دامن زده است.
بنا به یک مثل شرقی، سنگی را که یک احمق به چاه اندازد صد مرد عاقل نمی توانند بیرون بیاورند.

۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

نامه نگاریهای سلطان سلیم و شاه اسماعیل

بیش از چند سال است که به موضوع زبان حساس شده ام، نه فقط در کشور خودمان بلکه هر مسافری هم از خارج می رسد بلافاصله از زبانهائی که به جز انگلیسی در کشور محل اقامتشان یاد می گیرند سوال می کنم. دوست دارم راجع به تاریخ ادبیات و کتابت ترکی مطالعه کنم اما نه منبعی به فارسی می شناسم و نه به نظرم یافت می شود. جستجو در اینترنت هم معمولا به منابعی منتهی می شود که یا خود را محور عالم می دانند، و یا حریف را تحقیر می کنند. دریغ از یک منبع بی طرف و کارشناسی آنهم به زبان فارسی. جسته و گریخته به مطالبی می خورم که بسیار جالب است. می دانیم که سلطان سلیم عثمانی و شاه اسماعیل صفوی قبل از چالدران نامه نگاریهای بسیار تندی با هم داشتند و همدیگر را تحقیر و خارج از دین تلقی می کردند. متن و موضوع نامه ها جنگ مذاهب بود، که کهنه شده است. شاید حاشیه ی آن کاملا تازگی داشته باشد، نامه های سلطان سلیم عثمانی از استانبول به فارسی نوشته می شده است و نامه های شاه اسماعیل پادشاه ممالک محروسه ایران به ترکی. این هم از عجایب روزگار.

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

دریای خزر از توهم تا واقعیت


به این تصاویر از دریای خزر و کشورهای پیرامون آن توجه فرمائید (اگر فیلتر بود به لینک آن مراجعه کنید). قاطبه ایرانیان در این توهم هیچ شکی ندارند که در زمان شوروی دریای خزر پنجاه پنجاه و متعلق به این دو کشور بود. حال فرض کنید هم شوروی وجود دارد و نپاشیده است و هم این توهم حقیقت دارد. ایران و اتحاد شوروی هم تصمیم گرفته اند دریا را به دو نیم کنند، مرز آبی ایران کجاست؟. عقل سلیم می گوید که در هنگام تقسیم باید از ساحل کشور شروع کرد و اینقدر بالا رفت تا دریا نصف شود. در این صورت بخش عمده ای از خاک شوروی، بدون ساحل می ماند! و تمام سواحل ترکمنستان و آذربایجان فعلی متعلق به ایران خواهد شد. نتیجه منطقی تقسیم این خواهد بود که فرض کنیم روسها یعنی قدرتمندترین کشور وقت در مغزشان سیب زمینی کاشته شده است. دریا و سواحل شان را باید دو دستی تقدیم ملت باستانی کنند.خوب مبارک است انشا...
حقیقت این است که پس از انقلاب اکتبر رهبران بلشویک دلرحمی شان گل کرد و اندکی حق و حقوق مانند انداختن چند تا قایق ماهیگیری و از این قبیل امتیازات برای ایران قائل شدند. به لفظ استفاده مشترک که باعث سوءتفاهم شده است، هم باید دقت کرد، مثل این می ماند که اگر یک سهم از رویال داچ شل بخرید، عملا شریک آن می شوید. چه کسی گفته است هر شراکت یعنی پنجاه پنجاه؟. ایران حتی بر یک درصد خزر نیز در گذشته مالکیت واقعی نداشته است. مالکیت واقعی یعنی حفر چاه، در حالی که ایران حتی قادر نبود از سایز خاصی قایق بزرگتر به دریا بیندازد. این توهم بقدری جدی است که هیچ مقامی در ایران بخود اجازه نخواهد داد توافقنامه ای را امضاء کند. اتفاقا روسیه به عنوان وارث اتحاد شوروی و قدرتمندترین کشور ساحلی، منصفانه ترین برخورد را با مسئله دارد. و از تمام مستعمرات سابق خود کمتر سهم برده است. برخورد ایرانیها و ادعای پنجاه درصدی بقدری نوبرانه است که بعضا باعث تحقیر رهبران کشور می شود. در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی، روزنامه ها و سایتها نوشتند که پوتین در نشست پنج جانبه چنان به او تاخته بود که طفلک کمردردش عود می کند. دست از گمان برداریم و توهم را کنار بگذاریم. اگر دیپلماتها و سیاستمداران به عنوان حق آب و گل و قدیمی ترین کشور ساحلی، حتی یک درصد نیز به سهم ایران اضافه کنند، باید دستشان را بوسید. بابا ما دیگه کی هستیم؟

۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

بخت فرخنده فرجام کوروش

شیخ بزرگوار سعدی شیرازی که مجموعه آثار او را شاید بتوان تورات زبان فارسی نامید، از کشمیر تا آلبانی را با قند پارسی سیراب کرده است. لیلی گلستان در خاطرات خود تعریف می کند "در فرودگاه کاتماندو اضافه بار داشتم، مامور فرودگاه وقتی پاسپورت را دید گفت: گلستان؟ گفتم بله. گفت سعدی؟ گفتم بله. بلافاصله اضافه بار را بخشید". سعدی کارنو چهارمین رئیس، جمهوری سوم فرانسه نام خود را از سعدی داشت. علت این نامگذاری علاقه فراوان پدر بزرگ او به گلستان شریف بوده است. البته در این سرزمین دمدمی مزاج سالیان سال سعدی به مزاج روشنفکران معاصر خوش نیامد و رندی حافظ را به او ترجیح دادند. اخیرا بازگشت دوباره ای به سعدی در حال شکل گرفتن است، عباس کیارستمی حتی تعجب می کند که چرا مردم هنگام فال زدن به دیوان سعدی مراجعه نمی کنند. حق سعدی در میان گذشتگان بخوبی ادا شده است و تاثیر شگرف خود را در ادبیات کلاسیک و حتی به نمایندگی از ادب فارسی میان جهانیان گذاشته است. نام خود سعدی برگرفته از نام ابوبکر بن سعد بن زنگی است که حاکم وقت شیراز بود. ظاهرا این امیر فردی ادب پرور بوده و شیخ بزرگوار را مورد تفقد قرار می داده است، سعدی نیز شکر نعمت بجا آورده و تخلص خود را از نام او گرفته است. اما چون نیک می دانست، مرد نکونام همواره زنده است و ذکر جمیل سعدی در افواه و عوام خواهد افتاد ، در ابتدای بوستان شریف به زیبائی برای او یادآوری می کند، که باید بسیار خوشحال از هم عصری با سعدی باشد.
هم از بخت فرخنده فرجام توست - که تاریخ سعدی در ایام توست
که تا بر فلک ماه و خورشید هست - درین دفترت ذکر جاوید هست
غیر از این هم نبوده است، حتی کسانی که تاریخ را به دقت موشکافی می کنند سخت بنام سعد بن زنگی و یا شاه شجاع (معاصر حافظ)بر می خورند آن دو پادشاه باید بسیار شاکر می بودند که در عصر بزرگان شعر و ادب فارسی زندگی کرده اند و نامشان جاودانه شده است و گرنه چه کسی همین الان هم با وجود سعدی نام سعد بن زنگی را بجا می آورد؟.
در مصاحبه با مجله کیان یک فیلسوف معاصر غربی گفته بود، "فرهنگ اروپا دو پایه دارد، کتاب مقدس و یونان". ممکن است سایر صاحبنظران موضوعات مهم دیگری را مد نظر داشته باشند اما آنچه که در خصوص آن اتفاق نظر وجود دارد، تاثیر کتاب مقدس در فرهنگ اروپاست، که امروزه جهانی شده است. کتاب مقدس مشتمل بر دو بخش عهد عتیق (تورات) و عهد جدید (انجیل) است. مهمترین ترجمه این کتاب به فارسی 1819 صفحه دارد که 1388 صفحه آن تورات مورد توافق یهودیان و مسیحیان و 431 صفحه مابقی انجیل مورد نظر مسیحیان است، یعنی بخش اعظم کتاب مسیحیان همان تورات است. از نزدیک به سه هزار سال گذشته تا کنون بر واو به واو و بند به بند این کتاب تاثیر گذار هزاران هزار متکلم یهودی، خاخام، فیلسوف، اسقف، روشنفکر، روحانی مسلمان شیعه و سنی، مخالف، موافق مشغول تفسیر نوشتن بوده اند، کوچکترین نکته مندرج در این کتاب را فراموش نکرده اند و البته این بررسی همچنان ادامه دارد. هر شیئ و شخص و منطقه و شاهی که در این کتاب نامی از او آورده شده، محکوم به جاودانگی است و اگر این نام توام با توصیف مثبت باشد بخت فرخنده فرجامی است که تا ابد نصیب دارنده آن شده است. کوروش در عهد عتیق چنین موقعیتی دارد. در کتاب اشعیاء خدای یهود او را شبان خود می نامد و بلافاصله در باب چهل و پنج آیه یکم می گوید "خداوند به مسیح خویش یعنی کوروش که دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امتها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بشکند". محققین نوشته اند، کوروش تنها فرد غیر یهودی است که تورات از او با عنوان مسیح یاد کرده است.
در اینجا خط قرمز فقط متعلق به حکومتهای مستقر نیست. باورهای جا افتاده میان مردم که بعضا حتی نیم قرن نیز از زمان آن سپری نشده است، مانعی بزرگ برای هر اظهار نظر مخالف است. امیرکبیر و مصدق حتما قهرمان هستند و ناصرالدین شاه و احمد شاه، فرمانروایانی عیاش و بی عرضه. هر چه بر خلاف آن بگوئید خود متهم درجه یک هستید و بجای دفاع از نظرتان، از شخصیت خود باید دفاع کنید.
بیش از 2500 سال پیش اتفاق مهمی در ایران رخ داد، قومی سایر طوایف را شکست داد و به طرف غرب رفت و مهمترین تمدن وقت یعنی بابل را تصرف کرد. کوروش رهبر این قوم مانند بسیاری از فاتحین پیش از خود در بین النهرین، پس از پیروزی، اعلامیه ای مهربانانه صادر کرد. تمام طوایفی را که قبلا اسیر و مغلوب بابلی ها بودند، آزاد کرد. از جمله این اسرا یهودیان بودند، یکی از تاثیر گذارترین ملتهای جهان که نام و یاد کوروش را در کتاب خود تا ابد جاودانه کرده اند. اگر بگوئیم هر قومی که با یهود درگیر شد مسئله دار و هر قومی که خواسته یا ناخواسته خدمتی به یهود کرد تا ابد جاودانه شد، بیراه نگفته ایم. یهودیان توحید را به اروپا بردند، مسیحیت نیز در نهایت تفسیری از یهودیت است که مسیح آن ظهور کرده باشد. در انجیل متی عیسی مسیح به صراحت می گوید که من مبعوث نشده ام که حتی یک کلمه از تورات جابجا شود، بلکه مبعوث شده ام تا تورات محقق شود. فارغ از درگیریهای مذهبی یهودیت و مسیحیت، این دو دین منبع مشترکی بنام تورات یا عهد عتیق دارند که اختلافشان در فهم آن است نه در اصل آن. دو هزار سال است که مسیحیان کتاب مقدس را می خوانند و طی آن به نجات قوم برگزیده خداوند به دست پادشاهان هخامنشی و علی الخصوص بنیانگذار آن برمی خورند که از او به بالاترین وجه ممکن و تا حد مسیح و به نیکی یاد شده است. نامگذاری کوروش و داریوش در فرهنگهای اروپائی با تلفط سایرس و دریوس روی بچه ها، کاری است نسبتا معمول. دشمن، دشمن من، دوست من است از عهد باستان و در اغلب موارد کاربرد داشته است.
فرهنگ غرب و ارزشهای اروپائی امروز بی چون و چرا فرهنگ مسلط جهانی است، این فرهنگ نیز آمیزش جدائی ناپذیری با ارزشهای توراتی دارد. تمام قصه ها و اتفاقات تورات موضوع هزاران رمان، نماشنامه و نقاشی و آثار موسیقائی بزرگ و ماندگار غربی است. سایر ملتها که امروز خود را در مقابل این فرهنگ بی دفاع و بازنده احساس می کنند بعضا به هر دری می زنند تا راهی به داخل آن پیدا کنند. در ایران از کرمان به ژرمان کانال زده می شود تا خود را همزاد سخت کوشترین ملت اروپا بدانند. مدام به یهودیان یادآوری می شود که پادشاه ما شما را نجات داد و اصلا به روی مبارک آورده نمی شود که بخت فرخنده فرجام این پادشاه نیز در راهیابی به تورات بوده است و گرنه او نیز جهانگشائی مانند شایر جهانگشایان است. صدها سال پس از هخامنشیان، مغولها وقتی به این منطقه آمدند، مبنای کارشان یاسای چنگیز بود. طبق این قانون ، مغول ها حق دخالت در امور مذهبی دیگران را نداشتند و از آن عجیب تر حق جانبداری و گرویدن به هر مذهبی از آنان سلب شده بود. امروز اگر مغولها قوم مسلط جهان بودند، میتوانستند خود را بنیانگذار سکولاریسم بدانند و البته دیگران هم با به به و چه چه می پذیرفتند. پیروزی مغول در منطقه و بی طرفی مذهبی آنها به ضرر مذهب حاکم سنی تمام شد و شیعیان که زیر یوغ مذهبی رقیب بودند نفس راحتی کشیدند و مذهب خود را با سرعت گسترش دادند. اگر مغولها بابل را آزاد کرده بودند و تمام مذاهب را آزاد گذاشته بودند و خود هیچ دخالتی در کار دینمداران وقت نمی کردند، ناخواسته آنها موجبات تقویت قوم برتر آینده می شدند. و شاید امروز نام چنگیز در تورات منجی قوم برگزیده خداوند بود. اما دریغ که آزاد شده های مغول نفوذ یهودیان را در آینده نداشتند. حتی پناه دادن به هم نوع نیز فارغ از نیت خیر کمک کننده بستگی به آینده قومی دارد که مورد حمایت قرار گرفته اند. یک خانواده کاتولیک لهستانی در جنگ جهانی دوم با فداکاری مثال زدنی چند نفر یهودی فراری از آشویتس را در اصطبل خود پناه داد، و بیش از یک سال از آنان مخفیانه پذیرائی کرد. این در حالی بود که اطلاع نازیها بلافاصله به قتل خود آنها منجر می شد. یقینا نیت این خانواده کمک به هم نوع بوده است، چون یهودیان علاوه بر اینکه مغضوب توحش نژادی نازیها بودند، هیچ محبوبیتی هم در غرب نداشتند. اما آن خانواده عاقبت به خیر شدند، بعدها قوم پرنفوذ یهودی و دولت اسرائیل به انحاء مختلف از بازماندگان آنها قدردانی کردند. تلویزیون بی بی سی نیز مستندی در این زمینه ساخته است. در سراسر جهان و در نسل کشی های وحشیانه از این فداکاریها اتفاق افتاده است ولی هیچکدام از بازماندگان آنها، بخت بلند آن خانواده لهستانی را نداشته اند.
تاثیرات جنگ کوروش در بین النهرین محل مناقشه است. در ایران معاصر و در فرهنگ غربی متاثر از تورات از آن به نیکی یاد می شود. بازماندگان اقوام مغلوب معتقدند ریشه تمدن در بین النهرین تا زمان ظهور اسلام خشکید. هر چه هست کوروش به مردمی که در جغرافیای سیاسی فعلی ایران زندگی می کنند هیچ ارتباط مستقیمی ندارد، همین طور مصریها که بخش عمده فرهنگ آنها عربی اسلامی است هرگز برای ناظر بی طرف مستقیما یادآور امپراتوری فراعنه و تمدن باستانی مصر نیست. در چهارراه حوادث جهان صرفنظر کردن از تحولات هزار سال گذشته به نتایج مضحکی منتهی می شود. یکی از این نتایج ترویج روحیه ضد عربی در کشوری است که زبان و ادبیات آن بیشترین تاثیر را از عربی گرفته است. درگیری فرانسویها با کلیسای کاتولیک و پیدایش لائیسم بر همگان روشن است، اما کمتر کسی می داند هنوز در مدارس فرانسوی زبان لاتین برای دانش آموزان تدریس می شود. در ایران آموزش زبان تاثیرگذار و زنده عربی با بیش از سیصد میلیون گویشور همسایه، تحمیلی تلقی می شود.
در قرن بیستم وقتی سلسله ای بی ریشه مثل پهلوی قادر است به کمک روشنفکرانی عجول چنان پلی به هخامنشیان بزند که بقول جلال آل احمد انگار پشت قاجاریه، ساسانیان بودند، نباید از رونمائی استوانه کوروش طی مراسمی خنده دار تعجب کرد. نویسندگان عهد رضاخان پهلوی چنان در بریدن از گذشته واقعی و پل زدن به ایران باستان عجله داشتند که بعضا اشتباهات آنها نقض غرض بود. از جمله، حذف نام بین المللی پرشیا، بزور نامه نگاریهای مکرر در محافل جهانی و جایگزینی آن با ایران. غافل از اینکه این نام یک یادگار باستانی از روزگاران دور در نوشتجات غربی بود و هنوز هم وجود دارد. ثبت مکرر نام کشوری که اکنون نیز وجود دارد، در منابع یونانی و لاتین نصیب کمتر ملتی شده است، که تاریخ سازان عهد رضاشاهی با اصرار خود آن را از دست دادند. نام ایران حتی در منابع فارسی نیز به ندرت ثبت است، گفته می شود در سراسر آثار سعدی فقط یک بار به نام ایران اشاره شده است و در دیوان حافظ هرگز. کمترین نتیجه آن عمل عجولانه این شده است که خواننده معمولی خارجی رفته رفته ارتباط پرشیا با ایران را از دست می دهد. تصمیمات عجولانه نیز حال و گذشته ندارد، نظام سابق چنان عجله ای در حذف سابقه اسلامی کشور داشت که تاریخ را هم بر مبنای تشکیل سلسله هخامنشیان قرار داد، بعد از انقلاب عجولان جدید نزدیک بود تخت جمشید را هم با خاک یکسان کنند. جبران این اشتباهات نیز عجولانه است، به نظر می رسد آرزوی کار مستمر و همه جانبه دست نیافتنی است. چند سالی است که همه چیز پارسی و پارس و پرشیا و پاسارگاد و پارسیان شده است. یکی از بزرگترین شرکتهای نوشابه سازی که در سی سال گذشته زیر نظر حوزه علمیه خواهران جامعه الزهرا اداره میشد، و اخیرا واگذار شده است، برای تبلیغ دو محصول پارسی کولا و شادنوش خود عبارت "شادمانه نوشیدن رسم پارسیان است" را بکار میبرد. با مدیران طراح این شعار از نزدیک آشنائی دارم و به آنها و البته به شوخی می گویم، آنچه که ما در عالم واقع می بینیم نوشیدن بیاد تشنه لبان صحرای کربلاست که شادی در این هنگام نابخشنودنی است و در بروز چهره غمناک ترک و فارس دست کمی از هم ندارند. اگر منظور روزگاران بسیار دور است، آن نوشیدنیهای شادی آور امروزه برای غیر مسلمانان هم در ایران مسئله ساز است. اگر هم یافت شود به کارخانه تحت پوشش یک نهاد مبلغ مقدسات ارتباطی ندارد.
مسئله باستانی گرائی و هویت سازی و از این دست به آن دست شدن موضوع ساده ای نیست، و شاید عده ای قضاوت این نوشته را هم عجولانه تلقی کنند. اما اگر برای لحظاتی از چشم دیگران به موضوع بنگریم، ملاحظه خواهد شد که خود را محور تمدن انگاشتن به نتایج خنده داری منتهی شده است. اگر به نقشه ای که از جهان باستان، ملتهای ایران و ازبک و ارمنی و ترک و عرب ارائه می دهند و حوزه نفوذ خود را به نمایش می گذارند توجه کنیم، علاوه بر تشابه سرزمینی، سوءتفاهم مشترکی نیز در تمام این ملتها وجود دارد و آن خود محور انگاری است. اگر در مجلسی قرار بگیرم که جمعی مومن کاتولیک، پروتستان،یهودی،هندو با حرارت از آئین خود دفاع می کنند، آیا ضرورتی دارد برای اینکه بفهمیم کدام راست می گویند تمام این ادیان را محققانه و بطور کامل و تخصصی مورد مطالعه قرار دهیم؟. فقط کافی است کمی فاصله بگیریم تا بحث آنها را بیشتر دفاع از میراث نیاکان خود ارزیابی کنیم. امروزه تحقیر میراث داران توسط میراث دارانی دیگر، امری زشت و ناپسند است. نگاه ناظر بی طرف در ابتدای ورود به این منطقه مانند میهمان تازه وارد به خانواده ای پرمسئله است که هر کدام از اعضاء با بدگوئی از دیگران سعی در دلربائی میهمان دارد. در جدال ارامنه و آذربایجانیها طرفین حتی به موسیقی همدیگر نیز رحم نکرده اند و هر کدام دیگری را مقلد خود می داند و سعی در ثبت آثار، به نام خود، نزد غربیان دارد. کوششی که در این منطقه بر سر ثبت آثار می شود در ونیز و رم و دانمارک و پاریس و لندن نیز سابقه ندارد، چون همه حریف را سارق می دانند. پس از ثبت جهانی موسیقی ردیف ایرانی، استاد آواز ایران محمدرضا شجریان نفس راحتی کشید، چون فرصت مال خود کردن از دیگران سلب شد.
در عالم واقع ملتی اگر فقط سعدی را داشت، نیازی نبود که به این اندازه دچار خودکم بینی شود. ایران امروز، وارث دهها بزرگی مثل سعدی است که نام او نه به واسطه تورات، بلکه با قند پارسی تا خاندان سیاستمداران فرانسوی در دو قرن پیش نیز نفوذ کرده است. در افتادن با توهمات ساده نیست، کار به جائی رسیده است که هر ساله اس ام اسی تحت عنوان روز جهانی کوروش دست به دست می شود و حتی یک نفر هم از خود نمی پرسد کدام روز جهانی؟ بسیاری در این توهم هستند که اعلامیه جهانی حقوق بشر کوروش در سردر سازمان ملل نصب است. اگر استوانه کوروش اولین اعلامیه حقوق بشر باشد، یاسای چنگیز نیز بنیانگذار سکولاریسم و جدائی دین از دولت است.

۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

تبادل نظر و طرح مشکلات

از ابتدای راه اندازی نهالستان قرار بر این بود که بیشتر محل تبادل نظر همکاران استفاده کننده از سیستم توزیع و فروش باشد. بعضا نیز پیشنهادهای خوبی در زیر کامنتها میرسد، که چون مطالب کهنه می شود از دید سایرین پنهان می ماند. به پیشنهاد جناب آقای نخعی لینک این مطلب در گوشه سمت راست همواره قابل دسترسی خواهد بود.
در اینجا حتی میتوان سوال کرد و از سایر همکاران راهنمائی خواست. می دانید که بسیار اتفاق افتاده برای حل مشکلی از سایر همکاران کمک گرفته ایم. هدف ارتقاء بهره برداری از سیستمی است که پیچیدگیهای زیادی پیدا کرده است. نویسنده نیز در خیلی از موارد به راهنمائی شما متوسل می شود.
مطرح کردن مطلب و اشکالی که خیلی جنبه شخصی و خاص دارد، در اینجا جالب نیست. لطفا پیشنهاد و اشکالاتی که می تواند برای همه جالب باشد، مطرح کنید. چون همه ما میراث داران سعدی بزرگوار هستیم، بهتر است حتی الامکان به فارسی روان و خوانا بنویسیم. معرفی خود و گذاشتن عنوان برای مطلب ضروری است.

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

پرواسیو و یو پی اس – Pervasive and UPS

هنگام ثبت اطلاعات در تمام بخشهای سیستم از سرویس دهنده شروع و پایان تراکنشها استفاده می شود. این امکان در تمام بانکهای اطلاعاتی وجود دارد. به تجربه دریافته ام که پرواسیو، قطعی ناگهانی برق در سرور را در حین اجرای ثبت تراکنشها ساپورت نمی کند. به نظر می رسد که در چنین محیطهائی که هر تیبل فایل جداگانه ای دارد، عملا هم امکان پذیر نباشد. چون کل فایل در اختیار ویندوز است، و هر کس که اختیارش را به دست ویندوز بسپارد باید باب نذر و نیاز را برای سلامتی اطلاعاتش همواره باز نگه دارد. به شوخی و جدی همیشه گفته ام که اتفاقا سیستم من تحت ویندوزترین سیستم شماست، مثلا سیستم های آی تی سی که در بسیاری از شرکتهای نوشابه مستقر هست کمترین وابستگی را به ویندوز دارد. دیتای آن در اس کیو ال و پلت فرم اپلیکیشن، دات نت هست. که اولی کاملا و دومی تقریبا از ویندوز مستقل است.
همین امروز در زمزم کرمان به علت خرابی یو پی اس، جدول سفارشها مشکل پیدا کرد که ناچار شدیم بکاپ را برگردانیم. بنابراین در خصوص برق سرور حتما از سلامتی یو پی اس مطمئن شوید.

۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

یک روش سریع برای تشخیص نظم و نظام سازمان‌ها

از سال 1368 و در صنایع و شرکتهای مختلف چه خصوصی و چه دولتی در گیر پروژه های متفاوتی بوده ام. در اکثر این پروژه ها مذاکرات ابتدائی و عقد قرارداد در عالی ترین سطح مدیریت انجام میگیرد و هنگام پیاده سازی معمولا با لایه های میانی و اجرائی، کار پیش می رود. من که همه کاره خودم هستم و از وظیفه مدیرعاملی تا وصول چک مشتری را معمولا خودم انجام می دهم، با تمام این لایه ها مواجه می شوم. تجربه شخصی و تازه ای در خصوص تشخیص سطح مدیریت و شیوه اداره شرکتها بدست آورده ام و تقریبا پس از چند جلسه رفت و آمد متوجه می شوم سازمان جدید، چند مرده حلاج است. شاید باور آن سخت باشد، ولی تا کنون حتی یک مورد نیز اشتباه نکرده ام.
دو واحد مهم در یک شرکت نشان دهنده نظم و مدیریت پذیری یک سازمان است :
الف – آبدارخانه
ب- دفتر مدیریت و مشخصا منشی و یا رئیس دفتر مدیرعامل.

شغل آبدارچی معمولا از سر ناچاری انتخاب می شود و شاخکهای حسی آبدارچی ها بسیار قوی است و بلافاصله پس از چند ماه استخدام و علیرغم وظیفه سازمانی خود تشخیص می دهند به چه کسانی اصلا نیازی به سرویس دادن نیست. این افراد در سازمانهای که مدیریت ضعیف دارد خیلی سریع متوجه می شوند که فقط کافی است شخص مدیرعامل و میهمانان و اطرافیان او را داشته باشند. صدای اعتراض لایه های بعدی به جائی نخواهد رسید. من شخصا در چنین سازمانهائی ابتدا که در حال مذاکره با عالی ترین سطح مدیریت هستم، حسابی پذیرائی می شوم. وقتی کار به پیاده سازی می رسد اتفاق افتاده است که تشنه و گرسنه خود را به خانه و یا هتل رسانده ام.
رئیس دفتر مدیرعامل در سازمانی که فاقد روالهای مدیریت علمی است بلافاصله به قدرتمندترین فرد شرکت تبدیل می شود. او قادر است هفته ها شما را در انتظار ملاقات و ساعتها پشت در بگذارد، بدون اینکه لازم باشد مسئولیتی بپذیرد. از طرف دیگر او قادر است در چنین سازمانی مدیرعامل را از جلسه هیئت مدیره که در حال عزل اوست بیرون بکشد، قرارداد شما را به امضا برساند و مدیرعامل را راهی جلسه عزل خود کند.
وقتی این دو واحد در همه حال و با حضور و بدون حضور، با اطلاع و یا بدون اطلاع مدیریت ارشد شرکت به وظایف خود عمل می کنند، یقین بدانید آن سازمان همواره حداقلی از مدیریت و نظم را داراست.