اگر
قرار باشد روزی شکستها و گرفتاریهای تاریخ معاصر ایران همهجانبه بررسی شود، و
در آن نقش مردم و دولتها همزمان مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، اغراق نیست که
بگوئیم بررسی تلویزیونهای فارسیزبان بعد از انقلاب به تنهائی قادر است بسیاری از
بحرانهای ایران را توضیح دهد. تلویزیون یکی از بهترین نشانههای شکست اغلب گروههای
این جامعه است.
صدا
و سیما با پنجاه هزار کارمند و بودجه کلان دولتی برای رقابت با چند ساعت برنامه بیبیسی
به پارازیت دل بسته است. به گفته یک مقام رسمی و مطلع، ریزش مخاطب صدا و
سیما به حدی است که وقتی در اصفهان وارونگی هوا رخ داده و استاندار مدارس را از
طریق صدا و سیما تعطیل اعلام کرده، بسیاری از خانوادهها مطلع نشدهاند. و دانشآموزان
فردای آن روز همچنان به مدرسه رفتهاند.
تولید
انبوه تلویزیونهای آروارهمحور لسآنجلسی و
غیرلسآنجلسی دستاورد بیش از سه دهه مهاجرت هممیهنان به ممالک آزاد است. شیوههای
مختلف لاغری و انواع قرصهای تقویتکننده جنسی هم ممرّ اصلی درآمد اغلب این
تلویزیونها از آگهیهای بازرگانی است.
صدها
روزنامهنگار و متخصص بیرون از وطن، و میلیونها ایرانی مهاجر که بسیاری از آنها
وضع مالی خوبی هم دارند، نتوانستند یک رسانه تصویری آبرومند و حرفهای و فراگیر و
پربیننده ایجاد کنند. این بحران فقط دامنگیر رسانهها نیست. نشر
کتاب هم در خارج از کشور حال و روز خوشی ندارد.
بیبیسی
فارسی هم که موفق است، ناگفته پیداست که به خاطر استانداردهای بالای بیبیسی جهانی
است. اگر غیر از این بود، علیرغم حضور جمعی از بهترین رونامهنگاران ایران و
افغانستان در این رسانه، با سرعتی وصفناپذیر به سرنوشت سایر تلویزیونها مبتلا میشد.
سونوشت
رسانههای تصویری بیکیفیت فارسیزبان یکی داستانست پر آب
چشم و نیازی به تفصیل بیشتر ندارد. اغلب تلاشهائی هم که صاحبنظران کردند، عملاً
به شکست انجامید. اما این میان
یک استثناء بزرگ وجود دارد : تلویزیون من و تو.
اغلب
مجریان و برنامهسازان تلویزیون من و تو به کار خود مسلط هستند. کارکنان جوان آن
به خوبی آموزش دیدهاند و به اجرای برنامه تسلط دارند. در بعضی برنامهها مجریان
چنان سرزنده و مسلط هستند که گوئی از میان هزاران داوطلب آموزش دیده انتخاب شدهاند.
برنامههای
من و تو حرفهای و خوشساخت است. مستندهای گرانقیمی را دوبله و پخش میکند. روی
چندین ماهواره با کیفیت بالا پخش میشود. در شهر بسیار گرانقیمتی چون لندن دفتر و
دستک درست و حسابی و کلی کارمند دارد. برنامههائی را که هر کانالی قادر نیست حق
پخش آن را پرداخت کند، بعضاً مستقیم پخش میکند. برنامههائی را هم که با تقلید از
تلویزیونهای معروف جهان میسازد، صرفاً تقلید نیست، معمولاً نسخه موفق و فارسی
همان برنامه هاست.
اتاق
خبر من و تو به روشی ساده و جذاب اخبار را برای بینندگان پخش میکند. بعضی برنامههای
این تلویزیون در استودیوهای بزرگ و باشکوه
و گرانقیمت ضبط میشود. در برنامههائی که جنبه مسابقه دارد، به برندگان جایزه
نقدی قابل توجهی پرداخت میشود. تلویزیون من و تو با اینکه رویکردی سرگرم کننده
دارد، اما به ندرت در دام ابتذال میافتد. بعضی برنامههای
این تلویزیون هم که با اخبار زرد بیشتر پهلو میزند، عموماً برگرفته از امریکا و داستان
طلاق و ازدواج ستارههای هالیوودی است.
من
و تو آرشیو بینظیری دارد. به نظر میرسد آرشیو قبل از انقلاب رادیو تلویزیون، کُلّهم
و با بالاترین کیفیت کپی و پیست و در اختیار من و تو قرار گرفته است. در مناسبتهائی
که برنامه تولید میکند، فیلمی از آرشیو خود پخش میکند که کمتر کسی آن را دیده
است.
همه
اینها این در حالی است که آگهیهای بازرگانی من و تو بسیار محدود است و بیننده را
اذیت نمیکند. ثروتمندترین تلویزیونهای جهان هم در پخش آگهی چنین امساک نمیکنند.
کسب درآمد از راه آگهی برای همه تلویزونهای سرگرم کننده مهمترین شیوه کسب درآمد
است. اما به نظر میرسد من و تو از از نطر مالی کاملاً تامین است و علائق اقتصادی
برای کسب درآمد از برنامههای خود را ندارد، نمیتواند هم داشته باشد.
مطابق
قوانین نانوشتهی نظام که از قوانین نوشته شده هم جدیتر
اجرا میشود، هیچ رسانه غیرحکومتی قادر نیست حتی از شرکتهای خارجی که در ایران
فعال هستند، آگهی بگیرد. بلافاصله با شرکت مربوطه برخورد خواهد شد. اگر تمام
قراردادهای آنها را لغو و کلی خسارت هم بدهند، چنین اجازهای به آنها
نخواهند داد. شرکتهای خارجی که به زبان انگلیسی در من و تو تبلیغ میکردند، بی سر
و صدا به پخش آگهی در این تلویزیون پایان دادند. به طریق اولی شرکتهای ایرانی
مطلقاً چنین اجازهای ندارند.
تلویزیون
من و تو در لندن ثبت شده و رسماً متعلق به بخش خصوصی است. علیالظاهر حمایت هیچ
کشور و نهاد غیرایرانی را هم ندارد. منابع مالی تلویزیون و هزینههای گزاف آن
کاملاً نامعلوم است. به نظر میرسد که با تعمد فراوان محرمانه نیز نگهداری میشود.
آنچه که رسماً اعلام میشود، تنها دو نام مرجان و کیوان عباسی و شرکتی است که ثبت کردهاند.
اصرار
مالکان و حامیان مالی چنین تلویزیونی برای ناشناخته ماندن، ناظر کنجکاو را با یک
معما مواجه میکند که حامی مالی و فنی این تلویزیون کیست؟ و چه اهدافی را از این
همه هزینه دنبال میکند؟
البته
منابع داخلی و حکومتی در خصوص این تلویزیون و کارکنان آن، مثل خیلی از رسانههای
دیگر با قاطعیت اظهار نظر میکنند. میگویند به فلان سازمان اطلاعاتی وابسته است و
یا فلان گوینده آن با بهمان تهیهکننده روابط نامشروع دارد و از این حرفهای تکراری
که اگر راست هم باشد کسی باور نمیکند. صحت و سُقم چنین اظهاراتی را بعضاً در
فرصتی دیگر خودشان هم زیر سؤال میبرند و اظهارات قبلی را فراموش میکنند.
محوریت
برنامههای تلویزیون من و تو سرگرم کننده است، اما این تلویزیون آشکارا مواضع و رویکرد
سیاسی هم دارد. شاید بررسی این رویکردها ما را با
جریانهای حامی این تلویزیون بیشتر آشنا کند. بر اساس یک قاعده معروف که میگوید
هیچ گربهای محض رضای خدا موش نمیگیرد، حامیان من و تو هم در هر فرصتی که لازم
بدانند، اهداف سیاسی خود را پیش خواهند برد و از این تلویزیون نهایت استفاده را
خواهند کرد. بر اساس همین مواضع در میان مردم و افکار عمومی و کنشگران، حامیان
مالی این تلویزیون به گروهها و نهادها و دولتهای خاصی نسبت داده میشود، و هر
کدام دلایل خود را دارند.
***
اولین
احتمال، حمایت مالی سلطنتطلبها و خاندان پهلوی از این تلویزیون است. این احتمال
دلایل بسیار زیادی هم دارد. من و تو به پشتوانه اعتباری که کسب کرده، بسیار حرفهای
انقلاب 57 را تحقیر و رژیم پهلوی را تطهیر میکند. تبلیغ باستانگرائی به سبک دوران
پهلوی از دغدغههای اصلی این رسانه است. من و تو برنامههای مفصلی در خصوص شاهان
هخامنشی میسازد. از اعلامیه حقوق بشر کوروش با حسرت یاد میکند.
قبلاً
محمدرضا شاه پهلوی به کوروش اطمینان خاطر داده بود که آسوده بخوابد، زیرا که او
بیدار است. اما اکنون گردانندگان من و تو به پادشاه هخامنشی میگویند هرگز نخواب کوروش ای مهر آریائی، بینام
تو وطن نیز نام و نشان ندارد. گوئی بخت فرخنده فرجام کوروش
نیز دچار آشفتگی شده است. نمیداند که بیاساید یا همچنان بیدار بماند.
در
حالی که روایتهای شگفتانگیز از دستاوردهای فوقمدرن دوران باستان میان قاطبه اهل
فکر ایران به یک شوخی تاریخی تبدیل شده است، رویکرد آریائی و باستانی این تلویزیون
چنان قوی است که بعضاً برنامههای اقتصادی آن را هم تحتالشعاع قرار میدهد. من و
تو برنامه هفتگی اقتصادی دارد که در آن تحولات
هفته را بررسی میکند. یک بار در همین برنامه کتابی در حوزه اقتصاد معرفی شد و با
نویسنده کتاب هم مصاحبه کردند. کتاب "اندیشه سیاسی ایرانشهری" نام داشت.
مطابق اظهارات نویسنده بخش اقتصادی کتاب موبوط به تامین اجتماعی و بیمه در دوران
باستان و همینطور مشابهتهای فراوان اقتصاد ایرانشهری ساسانیان با اقتصاد امروز
شمال اروپا و کشورهای اسکاندیناوی بود.
من
و تو به واسطه آرشیو بینظیری که از تلویزیون قبل از انقلاب دارد، مدام تصاویر دلانگیزی
از آن دوران پخش میکند. گرفتاریهای بیپایان بعد از انقلاب و حس نوستالژیک مردم
به گذشته زمینههای مستعدی برای برنامهسازان من و تو فراهم ساخته است تا دوران
پهلوی را حسابی تبلیغ کنند. مشاهده فیلمهای سفر شاه و ملکه به شهرهای مختلف، و
مستقبلین و دختران و پسران تر و تمیز، و کنسرتهای موسیقی خوانندگان، همه و همه بلافاصله
بیننده خسته از شرایط موجود را وا میدارد که با حسرت از خود بپرسد چی بودیم و چی
شدیم.
من
و تو برنامهای به نام تونل زمان دارد که برای بیننده خاطرات گذشته را یادآوری میکند.
اما این تونل زمان قریب به چهل سال بعد از انقلاب را کُلّهم نادیده میگیرد و گوئی
هر چه خاطره خوش نزد ایرانیان است، مربوط به دوران پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی است.
مجری جوان این برنامه چنان با آب و تاب از خاطرات شیرین آن دوران میگوید که گوئی
خود ناظر بوده است.
ایران
کشور جوانی است، بیش از نصف مردم آن متولد بعد از انقلاب است. علیالاصول بسیاری
از آنها با برنامههای دهه شصت و هفتاد تلویزیون خاطره دارند. هر چند این دوران
مقارن با جنگ و گرفتاری بود، اما بعضی برنامهها ممکن است خاطرهانگیز باشد.
شایان
ذکر است که در نظام جمهوری اسلامی روند همیشگی حذف باعث میشود صدا و سیما با برنامههای
دهه شصت و هفتاد خود هم کاملاً گزینشی برخورد بکند. بعضی اتفاقات را بقدری بازپخش میکنند
که دل ببینده را میزند، اما برنامههائی مثل مناظرههای اوایل دهه شصت و نظیر آن را
پخش نمیکنند که برای بیننده امروز هم میتواند جذاب باشد. دست تلویزیون من و تو در
خصوص چنین برنامههائی چندان بسته نیست، تعداد بیشتری از مردم هم آن دوران را به
یاد میآورند.
من
و تو در خصوص رضاشاه و محمدرضاشاه و انقلاب 57 مستندهائی با تصاویر آرشیوی
کمتر دیده شده و شاید اصلاً دیده نشده، میسازد. اما تمام این برنامهها آشکارا
جانبدرانه و حاوی کمترین انتقادها از آن دوران است. از دخالت بیحد و حصر و باورنکردنی سیاست خارجی
در دوران پهلوی چندان حرف نمیزند، و بنیانگذار سلسله پهلوی را در حد قهرمان ملی
معرفی میکند.
در
این مستندها از کارشناسان صاحبنظری که تالیفات درخورتوجهی از دوران پهلوی دارند،
دعوت به عمل نمیآید. معمولاً نظر خانواده پهلوی و یا درباریان و مقاماتی مطرح میشود
که در آن رژیم نقش داشتند. آنان نیز به مصداق خود گوئی و خود خندی بعضاً تحت تاثیر
سخنان خود قرار میگیرند و قطره اشکی هم میریزند تا بیننده بیشتر حسرت گذشته باشکوه
و از دست رفته را بخورد. از اختناق و زندانیان سیاسی و اعدامهای قبل از انقلاب
تقریباً هیچ سخنی به میان نمیآید.
تلویزیون
من و تو چندان میانهای با سنتها و اعیاد اسلامی ندارد و به طور کلی نمیتوان گفت
که با همسایگان عرب ایران مهربان است. نسبت به کلمات عربی در زبان فارسی هم
تقریباً همان رویکرد دوران پهلوی را دارد. از کلمات جا افتاده عربی تا آنجا که
امکان داشته باشد، استفاده نمیکند. اما ترکیبهای
انگلیسی فارسی مثل "من و تو پلاس" و "گپتایم" را به کار میبرد.
در برنامه آکادمی موسیقی گوگوش
که به استیچ تغییر نام یافت، ممکن است عباراتی اینگونه غیرمتعارف
هم به کار برده شود : «من به عنوان
producer تو رو به عنوان یه choice قبولدارم ولی بایدtry کنی که از مخاطبا vote بگیری»
در بعضی برنامهها اگر مجری فارسی را با لهجه
انگلیسی صحبت کند امتیاز مثبت
دارد. در همین برنامه اخبار زرد با رویکرد ضد عربی هم پخش میشود. مثلاً یک بار یکی
از مجریان مرد در برنامه من و تو پلاس با لحنی تحقیرآمیز میگفت شاه عربستان برای
دخترش توالت تمام طلای سه میلیون پوندی خریده است. استنادش هم به مجلات دمدستی و
زرد بود.
همه
این موارد بسیاری از ببنندههای تلویزیون من و تو را این نتیجه رسانده
است که حامی اصلی این تلویزیون سلطنتطلبها و خانواده سلطنتی است. چنین مسئلهای
تقریباً محال به نظر میرسد. دلیل آن نیز خود خانواده پهلوی است.
ابتدا
باید گفت که وقتی صحبت از خانواده سلطنتی در ایران است،
گوئی از خانواده سلطنتی دانمارک و بلژیک و یا اردن و مراکش حرف میزنیم. خانوده پهلوی
کلاً اشتباهی بود و هست. به سلطنت رسیدن آنها نه ناشی از سنتهای طایفهای و ایلی
هزاران ساله بود و نه احیاناً نتیجه اراده مردم. خلائی درکشور بود و دخالت خارجی
حرف اول و آخر را میزد. رضاشاه هم نمادی از فرد مناسب در زمان مناسب و جای مناسب
بود. در نهایت قرعه سلطنت را به نام او زدند.
اما خاندان پهلوی در حال حاضر
خود را هم نمیتوانند درست و حسابی اداره کنند. سلیقه و تشخیص و فهم رسانهای طرفداران
این خانواده خیلی فراتر از
کانال ایران آریائی نیست. درک آنها از تاریخ
هم همین است. باسوادترین فرد این خانواده فرح دیبا که انصافاً فرد متشخصی است و
خدماتی ماندگاری هم دارد، در دفاع از جشنهای دو هزار و پانصد ساله میگفت فرانسویها برای دویست سال
تاریخ انقلاب خود چه کارها که نمیکنند، آنوقت ما با هزاران سال تاریخ نباید جشن
آبرومندی برگزار میکردیم؟ به نظر میرسد ایشان همچنان محمدرضاشاه را ادامه بلاانقطاع
سلطنت کوروش هخامنشی میداند. خانواده اشتباهی پهلوی در تاریخ و جغرافیا گم شده
است. این خانواده خیلی هم به سخاوت شهره نیست، مال و منال خود را سفت چسبیدهاند و نم پس
نمیدهند. نه پول برای چنین پروژههائی خرج میکنند و نه توان مدیریت آن را دارند.
***
احتمال
بعدی که در سطح جامعه رواج دارد، حمایت بهائیها از این تلویزیون است. برنامههای
من و تو را طیفهای بسیار گستردهای از مردم میبینند. در سطح جامعه کم نیستند
کسانی که فکر میکنند تلویزیون من و تو را بهائیها راهاندازی کردهاند. شاید هم
تبلیغات بعضی رسانههای حکومتی را باور کردهاند. معلوم نیست این ذهنیت را که بهائیها
چنین همه فن حریف پنداشته میشوند، به حساب موفقیت بهائیها باید گذاشت، و یا
مخالفان سرسخت آنها.
خاطرات
و نوشتههای منتشر شده در شبکههای
اجتماعی از پناهجویان کمپ سازمان ملل در ترکیه، حاکی از آن است که پیروان آئین بهائی
همچنان درگیر مسائل بسیار معمولی زندگی هستند. و اگر بتوانند همکیشان خود را نجات
دهند کار بزرگی کردهاند. در این اوضاع و احوال جامعه بهائی فقط همین یک قلم را کم
دارد که تلویزیونی حرفهای با
هزینههای گزاف راهاندازی کند و در آن تونلی به دوران پهلوی بزند و قصه شاه و
پریان را تعریف کند.
شایان
ذکر است که بر خلاف باور رایج، جامعه بهائی چندان دل خوشی از دوران پهلوی ندارد و
اگر قرار بود تلویزوین من و تو متعلق به بهائیها باشد، اندکی از آلام خود در زمان
سلطنت پهلوی را هم در برنامهها میگنجاندند. در هر حال این نظر که تلویزیون من و
تو متعلق به بهائیهاست، بیشتر به تئوری توطئه شباهت دارد.
***
احتمال
مهم دیگری که زیاد هم مطرح میشود، حمایت جامعه یهودی و مخصوصاً اسرائیل از
تلویزیون من و تو است. طرفداران این نظر من و تو را یک تلویزیون صهیونیستی میدانند
که در خدمت منافع اسرائیل است. قبل از هر چیزی بهتر است کمی به موقعیت خاص اقلیت
یهودی در جامعه خودمان نگاهی بیندازیم. گرچه بررسی این موقعیت خیلی مرتبط به این
بحث نیست، و حساب دولت اسرائیل و اقدامات آن هم از هم میهنان یهودی به کلی جداست،
اما به هر حال یهودیها جزو اقلیتهائی هستند که در عزا و عروسی سر آنها بریده میشود.
چرا جامعه یهودی این اندازه پیچیده است و یا پیچیده به نظر میرسد؟ چرا یهودیان به
راحتی در مظان هر اتهامی قرار میگیرند؟ در انتهای همین مطلب سعی کردم کمی این
سؤال را باز کنم. [1]
در
جامعه ما انتساب هر چیزی به اسرائیل و دولت یهودی آن عملاً کار سادهای است. از
جمله این کارها هم انتساب تلویزیون من و تو به اسرائیل است. خاصه که نگرش
گردانندگان من و تو خیلی با عرب و فلسطین مهربان نیست. من و تو عموماً تصویر مثبتی
از اسرائیل ارائه میکند. خوانندگان و هنرمندان اسرائیلی با اصالت ایرانی حضور
پررنگی در این تلویزیون دارند. سخنان آنها هم یکسره در وصف ایران و ایرانی است.
تا
این لحظه در جای معتبری چیزی منتشر نشده که به رابطه اسرائیل و یا جامعه یهودی با
تلویزیون من و تو اشاره کرده باشد. اما بعید است این موضوع صحت داشته باشد. اسرائیل
کشوری است با اکثریت یهودی و اقلیت عرب. اسرائیل سالهاست که سرزمینهای فلسطینان را
اشغال کرده و قطعنانه های مکرر سازمان ملل را ورق پارهای بیش نمیداند و مدام
علیه فلسطینیها مرتکب جنایت میشود و در سرزمین آبا و اجدادی آنها شهرک میسازد و
یهودیانی را از گوشه و کنار عالم جمع میکند و در املاک فلسطینیها اسکان میدهد.
اما
همین اسرائیل در درون بخش اکثریت و یهودی خود یکی از بهترین دمکراسیهای جهان است.
قوه قضائیه مستقلی دارد که قادر است عالیترین مقامات را برای کوچکترین سوءاستفاده
از اریکه قدرت به زیر بکشد و حتی روانه زندان بکند. اسرائیل نشریات آزادی دارد که
در بسیاری از مواقع پرده از جنایتهای ارتش اسرائیل علیه فلسطینیها برداشتهاند.
اسرائیل
علیه ایران و حکومت ایران قطعاً مشغول فعالیتهای امنیتی است. این فعالیتها به
ترور کارشناسان هستهای ایران هم منتهی شده است. این کارها را نهادهای امنیتی
اسرائیل مرتکب میشوند که از توانائی بسیار بالائی هم برخوردارند. بدیهی است که در
خود اسرائیل هم این اقدامات کاملاً محرمانه است و به این راحتی اخبار آن به بیرون
درز نمیکند.
اما
اسرائیل رسانههای فارسیزبانی هم دارد که تقریباً همه فعالیتهای آنها آشکار است.
از رادیو بخش فارسی اسرائیل تا نهادهائی در وزارت خارجه این کشور به فارسی مشغول
فعالیت هستند. بسیار طبیعی است که بودجه و اهداف آنها برای مردم اسرائیل مشخص و
قابل دسترسی باشد. در چنین ساختاری، بسیار بعید است یک تلویزیون فارسیزبان پُرهزینه
که اغلب برنامههای آن سرگرم کننده است، محرمانه تامین مالی شود و هیچ سر و صدائی
هم از نشریات اسرائیلی بلند نشود و دولت را ناچار به جوابگوئی نکنند.
***
شنیدههای
دیگری هم وجود دارد که تلویزیون من و تو را وزارت دفاع امریکا، پنتاگون حمایت میکند.
گویا سال 2008 پنتاگون چنین بودجهای برای منطقه داشته است. گفته میشود این بودجه
ابتدا برای افغانستان بود که بعدها برای
ایران لحاظ شد. ممکن است دلیل اصلی تغییر نظر پنتاگون، عدم دریافت پیشنهاد مناسب از
طرف افغانها باشد. و یا تیم مناسبی در آن
تاریخ برای راهاندازی چنین کانالی در افغانستان یافت نشده باشد.
اما
وقتی این پیشنهاد به ایرانیان مقیم خارج از کشور ارائه میشود، اشخاص و گروههای مختلف
پروپوزال ارائه میکنند. پیشنهاد مرجان و کیوان
عباسی مبتنی بر تأسیس کانالی با محوریت برنامههای سرگرمکننده، بیشتر از
سایر پیشنهادها مورد استقبال قرار میگیرد و در نهایت تصویب میشود.
قبل
از راهاندازی من و تو، کیوان عباسی چندان چهره شناخته شدهای نبود، اما سابقه کار
رسانهای داشت. او فرزند فریبرز عباسی است که قبلاً تلویزیون آزادی را اداره
میکرد. خود فریبرز عباسی هم فرزند یکی از ژنرالهای رژیم پیشین ایران است. فریبرز
عباسی و حسن اعتمادی در کانالهای تلویزیونی که عموماً برنامههای سیاسی داشتند، همکاری
میکردند. نسل بعدی آنها یعنی کیوان عباسی و رها اعتمادی در من و تو به همکاری
ادامه میدهند. فریبرز عباسی علاقه ویژهای به رضا پهلوی ولیعهد سابق ایران دارد و
او را بهترین گزینه برای جانشینی رژیم فعلی ایران میداند.
مرجان
و کیوان عباسی که مدیریت کانال من و تو را دارند تا کنون به هیج مصاحبهای تن
ندادند. اطلاعات شفاف و دقیقی از شیوه کار آنها موجود نیست. آنچه هم که در اینجا آمد
بر مبنای شنیدههائی است که جسته و گریخته اهل رسانه منتشر میکنند، اما بیش از هر
احتمال دیگری واقعی به نظر میرسد.
هیچ
کدام از مدیران و کارکنان ایرانی این تلویزیون در گذشته و در تلویزیونهای خصوصی
مثل تلویزیون "آزادی" و یا کانال اینترننی "ببین تی وی" کارنامه موفقی در جذب مخاطب میلیونی نداشتند. از
این منظر، تلویزیون من و تو به عنوان تلویزیونی با محوریت برنامههای سرگرمکننده،
شباهتهائی به بیبیسی فارسی با محوریت یک کانال خبری دارد. هیچکدام از مدیران
ایرانی بیبیسی فارسی هم تجریه موفق قبلی در جذب مخاطب میلیونی نداشتند.
گرچه
بیبیسی فارسی توسط ایرانیان اداره میشود، اما در نهایت از استانداردها و مدیریت
بیبیسی مادر تبعیت میکند و همین موضوع اجازه نمیدهد که به سرنوشت سایر کانالهای
خبری فارسیزبان مبتلا شود. در مورد تلویزیون من و تو هم باید وضع همینطور باشد. با
این تفاوت که بودجه بیبیسی فارسی و حتی تغییر مدیران آن شفاف و روش از طریق خود
بیبیسی اعلام میشود. گردانندگان و مدیران من و تو هم ایرانی هستند، اما نهاد غیرایرانی
تامینکننده مالی، حتماً اهرمهای مناسبی برای نظارت بر کیفیت و چند و چون برنامههای
آن دارد.
تلویزیون
من و تو رسماً متعلق به شرکت Marjan Television Network است که نشان از خصوصی بودن و مالک و مدیریت
ایرانی داشتن آن است. اما تجربه شکستخورده رسانههای فارسیزبان و آروارهمحور خارج
از کشور، نداشتن منبع درآمدی مثل آگهی در تلویزیون من و تو، کیفیت بالای برنامههای
آن، دهها کارمند و سایر هزینههای گزاف، حاکی از آن است که چنین شبکهای با فرض
وقوع معجزه هم نمیتواند محصول کار و مدیریت و سرمایه ایرانیان خارج از کشور باشد.
اگر غیر از این بود، تجربه نشان داده است ایرونیبازی کارکنان و مدیران با سرعت بیپایان
تلویزیون من و تو را به سرنوشت سایر کانالهای فارسیزبان مبتلا میکرد.
معمولاً
وزارت خارجه امریکا هر بودجهای که به هر نهادی میدهد، رسماً آن را اعلام میکند.
در این مورد خاص چون مربوط به وزارت دفاع امریکاست، محرمانه بودن بودجه نیز کمابیش
قابل درک است. کارنامه گردانندگان این تلویزیون و خانواده عباسی نشان میدهد که از
کارگزاران نظام پیشین ایران بودند و دلبستگی زیادی به سلطنت پهلوی داشتند. همه
اینها دلیل خوبی برای رویکرد سیاسی تلویزیون من و تو است که از همان ابتدا دوران
حکومت پهلویها را بسیار استادانه تبلیغ کرد و موفقیتهای زیادی هم داشت.
در
هر حال از نظر شیوه مدیریت و منابع مالی با معمائی به نام تلویزین من و تو مواجه
هستم و فقط با تکیه بر حدس و گمان و شنیدهها میتوانیم منابع آن را حدس بزنیم. هیچ
اطلاع رسمی و شفاف از حواب قطعی نداریم.
***
وقتی
کانالی که هم رویکرد سیاسی و هم برنامههای سرگرم کننده و هم سبک زندگی مورد نظر آن
فقط با بخشی از جامعه بسیار متکثر ایران سازگار است، در میان همه اقشار، اعم از
مذهبی و غیرمذهبی و فارس و کُرد و بلوچ و تُرکمن طرفدار پیدا میکند، فقط ناشی از
موفقیت آن نیست، نبود رقیبان جدی هم بسیار مهم است.
تاثیر
رقیب را نوروز سال 92 شخصاً تجریه کردم و حتی غافلگیر شدم. در آن تاریخ آکادمی
موسیقی گوگوش میلیونها بیننده در تهران داشت. بچهها در مدارس نقش هر کدام از شرکت
کنندهها و گردانندگان برنامه را بازی میکردند. شبکههای اجتماعی پر از مطالبی
بود که نشان میداد این برنامه به طور گسترده در میان طیفهای مختلف دنبال میشود.
میلیونها نفر با فرستادن اساماس در رایگیری این مسابقه شرکت میکردند.
اما
وقتی برای تعطیلات عید به اورمیه رفتیم، متوجه شدم تقریباً کسی این
برنامه را دنبال نمیکند. بیشتر پرس و جو کردم و حتی از همشاگردیهای برادرزادههایم
نیز پرسیدم. در مدارس اورمیه خیلی از بچهها حتی از وجود این برنامه هم خبر
نداشتند. O-Ses که از کانالهای ماهوارهای ترکیه پخش میشود، و
برنامهای برای کشف استعدادهای جدید است، برای مردم شهر حرف اول و آخر را میزد. بعضی
از جوانان آذربایجان و اورمیه هم که هنری و صدائی دارند، در این مسابقه شرکت میکنند
و بعضاً مقام هم میآورند. این موضوع هر چه بیشتر به جذابیت اوسس در آذربایجان
منجر شده است.
به
هر حال و با شرایط فعلی تلویزیون من و تو در فضای فارسیزبان تقریباً بیرقیب
است. سبک زندگی که مبلغ آن است، فقط به
بخشی از ایرانیان شباهت دارد که البته بخش بزرگی هم هست. ایرانیان کلی مناسک و
اعیاد مذهبی دارند که عملاً در این تلویزیون دیده نمیشود. بخش قابل توجهی از
ایرانیان بیتوجه به حکومت فعلی، مذهبی هستند و سبک زندگی آنها متاثر از مذهب است.
در
مقام مقایسه میتوان از همسایههائی مثل ترکیه و کشورهای عربی مثال زد. در این
کشورها دهها کانال تلویزیونی فعال است که هر کدام با محوریت بخشی از جامعه فعالیت
میکنند. مثلاً کانالهای تلویزیونی MBC، هم موفق و امروزی هستند و هم ملاحظاتی متناسب با فرهنگ کشورهای
عربی منطقه خلیج فارس را رعایت میکنند. خیلی از کانالهای عربی لبنانی چنین
ملاحظاتی ندارند.
یقیناً
اگر در ایران هم شرایط مهیا بود، اکنون کانالهای فراوان و فراگیر با شیوه و
رویکردهای مختلف وجود داشت. اکنون که چنین شرایطی مهیا نیست، و با ویژگیهائی که
ذکر شد تلویزیون من و تو یکهتاز میدان است، باید به نقش
مخرب آن هم توجه داشت.
تلویزیون
من و تو سبک خاص خود را دنبال میکند. و اگر دیگران کار متفاوتی ارائه نمیکنند طبیعتاً
تقصیر من و تو نیست. نمیتوان از این کانال انتظار داشت که خودشان نباشند و به جای
دیگران هم برنامه بسازند. اما ناکامیهای پی در پی و ویرانگر شرایط حاکم عملاً در
خدمت اهداف سیاسی تلویزیزون من و تو قرار گرفته است. این تلویزیون موفق شده است به
بخش عمدهای از نسل جوان شرایط قبل از انقلاب
و داستان شاه و ملکه را به داستان پر آب و چشم شاه و پریان تبدیل کند، که ملتی
ناسپاس قدر آنها را ندانستند.
تصویری
هم از مخالفان رژیم پادشاهی ارائه میدهد که گوئی هیچ نمیفهمیدند و تیشه به ریشه
خوشبختی خود میزدند. جالب اینجاست که بخش بسیار کوچکی از مبارزان و زندانیان و
شکنجه شدگان رژیم پیشین متعلق به کسانی است که هم اکنون در قدرت هستند. تعداد
افراد این نظام که واقعاً در رژیم پیشین مبارزه کردهاند و اکنون طرز فکر آنها و
یا خود آنها قدرت واقعی را در دست دارند، با انگشتان دست هم قابل شمارش است.
نگرش
سیاسی تلویزیون من و تو به جای انتقاد از شرایط موجود، به انتقام از عملکرد گذشته
ملت میپردازد. خوشبینانهترین تعبیری که میتوان از این نگرش کرد، ترویج نوعی
خودزنی مخرب است. این خودزنی در افکار عمومی تاثیر خود را گذاشته است. بسیاری فکر
میکنند که در رژیم گذشته همه چیز بر قاعده بود و کشور درست و حسابی اداره میشد.
این
در حالی است که در تاریخ معاصر ایران، بر سر کمتر پدیدهای مثل مخالفت با رژیم و شاه
سابق ایران اتفاق نظر وجود داشت. به تعبیر محمد قائد ایمان به رفتن
شاه پیششرط روشنفکری آن دوران محسوب میشد و ائتلاف کوچک اما بسیار خشن بازار
حوزه مزید بر علت بود، نه علت اصلی.
نویسندگان
و روزنامهنگاران و کارگران و دانشجویان و استادان و معلمان و پزشکان و حتی
خلبانان و کارکنان شرکت نفت در آن تاریخ با رژیم پهلوی مخالف بودند و به شاه نه
گفتند. تقریباً همه اقشار پیشرو ایران از رژیمی که امروز تلویزیون من و تو آن را
میستاید، ناراضی بودند. بسیاری به مبارزه برخاستند و زندانی و شکنجه و بعضاً اعدام
شدند. و متاسفانه اغلب این مبارزان بلافاصله بعد از بهمن 57 به سرنوشت تلختری
دچار شدند.
محمدرضاشاه
پهلوی در مقاطعی با تهدید به استعفاء از
امریکائیها امتیاز میگرفت. اسناد تازه منتشر شده امریکا حکایت از آن دارد که شاه
در پیست آبعلی به سفیر بریتانیا میگوید : «اگر کسری بودجه ارتش تامین نشود، یا از
دلارهای آمریکا در صندوق برنامه سوم توسعه ایران استفاده خواهد کرد، یا دست به
دامان شوروی خواهد شد یا از فرماندهی کل نیروهای مسلح کنار خواهد رفت. سفیر
بریتانیا به زبان دیپلماتیک یادآور شد که واگذاری فرماندهی ارتش در عمل معنای
کنارهگیری از سلطنت خواهد بود؛ شاه پاسخ میدهد که در واقع گزینه کنارهگیری از
سلطنت را مد نظر دارد.»
مدیرانی
که در کارآمدی خود تردید ندارند، و از مدیران بالادست امکانات و اختیاراتی میخواهند
و موفق نمیشوند آن را کسب کنند، بعضاً از حربه استعفاء به عنوان ابزاری مؤثر برای
تحت فشار قرار دادن مدیر بالادست استفاده میکنند. محمدرضا شاه پهلوی وقتی تحت
فشار قرار میگیرد، خیلی راحت مافیالضمیر خود را نشان میدهد و به نظر میرسد رسماً
امریکائیها و انگلیسها را مدیران ارشد خود میداند. آنها را تهدید میکند که اگر
فلان کار را نکنند ایران را به حال خود رها خواهد کرد.
بر
علیه چنین پادشاهی چنان اتفاق نظری در میان اقشار مختلف مردم ایران طبیعی به نظر
میرسد. فیالواقع عملکرد "هُمالغالبون و هُمالسارقون" منجر به اعاده
حیثیت از شاه سابق ایران شده است. آنچه غیرطبیعی است تطهیر بیش از اندازه دوران
حکومت پهلویهاست که تلویزیون من و تو در این امر نقش بسیار مهمی دارد.
برای
اینکه به نقش مخرب تلویزیون من و تو بیشتر پی ببریم، بهتر است آن را با صدا و سیما
مقایسه کنیم. خیلی واضح است، و خود صدا و سیما هم منکر آن نیست، که برنامههای این
رسانه عریض و طویل با دهها کانال و چندین زبان، در خدمت یک ایدئولوژی و طرز فکر
خاص است. اما حنای صدا و سیما سالهاست چنان بیرنگ شده که وقتی خبر تعطیلی مدارس
به علت آلودگی و یا یخزدگی را هم اعلام میکند، بسیاری از ایرانیان از آن خبر نمیشوند.
رویکرد
سیاسی تلویزیون من و تو درست نقطه مقابل صدا و سیماست، از این منظر کارکرد آنها
چندان فرقی با هم ندارد. من و تو هم چندان رسانه آزادی نیست، اخبار و تفسیرهای آن
در خصوص رژیم فعلی و رژیم پیشین حتی به ظاهر هم بیطرفانه نیست. من و تو مثل صدا و
سیما با تاریخ و فرهنگ متکثر ایرانیان ایدئولوژیک برخورد میکند. صدا و سیما به
همه ایران از دریچه مذهب، به روایت حاکمان نگاه میکند. تلویزیون من و تو هم نگاهی
شبیه باستانگرایان دارد. این هر دو نگاه که آشکارا رویکرد خاصی را دنبال میکنند ،
اگر فراگیر شوند، که من و تو بسیار هم فراگیر شده است، قطعاً آثار مخرب خود را هم
در پی خواهند داشت.
==========
[1]- چرا یهودیان به راحتی در
مظان هر اتهامی قرار میگیرند؟
یهودیستیزی
محدود به ایران و یا سایر جوامع اسلامی نیست، جوامع مسیحی کارنامه بدتری در این
خصوص دارند. خود یهودیها این مشکل را به یهودیستیزی گسترده در جوامع اسلامی و
مسیحی نسبت میدهند. این موضوع حتماً درست است، یهودیستیزی را مطلقاً نمیتوان
انکار کرد، اما مسئله فقط این نیست، جنبههای دیگری هم دارد که از بد حادثه همه
آنها مشمول یهودیان شده است.
از
منظر اعتقادی نکته بسیار مهمی را همواره باید مد نظر داشته باشیم، از سایر ادیان
مثل بودائی خبر ندارم، اما در ادیان ابراهیمی اهمیت مقدسات از جنبه نظری و عملی بعضاً
زمین تا آسمان با هم فرق دارند. از منظر نظری در هر سه دین ابراهیمی ذات خداوند
مقدسترین است و هیچ موضوع دیگری بالاتر از آن نیست. اما در عمل اهمیت و اولویت مقدسات،
نه از بالا به پائین، بلکه از پائین به بالاست. طوری که ذات باریتعالی در این
ادیان عملاً هیچ مدافع خاصی ندارد. ذکر دو مثال بهتر میتواند موضوع را نشان دهد.
در
انتخابات شورای شهر بسیار محافظهکار و مذهبی یزد، یک زرتشتی موفق شد رای مرم شهر
را جلب کند و به شورای شهر راه یابد. این موضوع در شهر یزد سابقه داشت، که این بار
شورای نگهبان با قاطعیت
مانع حضور نماینده زرتشتی در شورای شهر شد و آن را خلاف شرع دانست. اما موضوع مهم و
ستایشبرانگیز رای مردم شهر بسیار مذهبی یزد است که به یک غیرمسلمان اعتماد کردهاند.
در
یزد فقط اقلیت زرتشتی زندگی نمیکند، این شهر بهائی هم دارد. اگر انتخابات ایران
کاملاً دمکراتیک هم باشد، و شورای نگهبانی هم در کار نباشد که نظارت کند و یا در
نهایت بر انتخاب مردم خط بطلان بکشد، حالا حالاها در تصور هم نمیگنجد که یزدیها
به یک فرد بهائی رای بدهند و او را روانه شورای شهر کنند.
این
در حالی است که دین زرتشتی از منظر آئینی و تاریخی تقریباً هیچ وجه اشتراکی با
اسلام و خاصه اسلام شیعه ندارد. دین زرتشتی جزو ادیان ابراهیمی نیست، پیامبران
بزرگ سه دین ابراهیمی حضرت موسی و عیسی و حضرت محمد در این دین کاملاً ناشناختهاند.
امامان شیعه در دین زرتشتی شناخته شده نیستند. به طریق اولی هیچکدام از مقدسات و
اعیاد و آئینهای اسلامی و شیعی در دین زرتشتی جایگاهی ندارند. در مورد بهائی ها
همه این موارد بر عکس است. آئین بهائی نه تنها اسلام را به رسمیت میشناسد و حضرت محمد را فرستاده خدا میداند، بلکه در
درون اسلام هم روایت اسلام شیعه را قبول دارد. در درون شیعه هم دقیقاً شیعه دوازه
امامی مورد قبول بهائیهاست. اما بهائیها در هیچ دین و مذهب و آئینی به اندازه
شیعه مورد غضب نیستند.
این
موضوع و چنین غضبی مختص جوامع اسلامی نیست، در جوامع مسیحی هم چنین است. ایوان
کلیما نویسنده مشهور چک در کتاب روح پراگ میگوید که از پدر و مادری یهودی به دنیا
آمده است، اما خانواده مادریاش دین یهود را به اختیار انتخاب کرده بودند. میگوید
مادرش خود را چک به حساب میآورد و همواره به اجداد پروتستان انجیلی خود مباهات میکرد.
اما در قرن هفدهم میلادی، و در شهر بوهم، کاتولیکها طی یک تشیخص غلیظ استصوابی،
به این نتیجه میرسند که دو دین بیشتر نداریم : کاتولیک و یهودی! سپس به پیروان فرقه ضاله پروتستان اعلام میکنند
که در کمال آزادی مُخیّر هستند یکی از این دو دین را انتخاب کنند. خیلی از پروتستانها
هم در نهایت ترجیح میدهند یهودی بشوند، و عیسی را به عنوان مسیح انکار بکنند، و
کُلّهم دست از مسیحیت بشویند، اما کاتولیک نشوند.
در
خصوص یهودیها معضل ناشی از اشتراکات طی قرون متمادی همواره آزار خود را رسانده
است. یهودیها اشتراکات بسیار زیادی با مسیحیان دارند، بخش اعظم کتاب مقدس مسیحیان،
تورات و کُتب انبیاء بنیاسرائیل است. اگر سلسله مراتب مقدسات را از بالا به پائین
در نظر بگیریم، یهودیها بیشترین نزدیکی را به مسلمانها و خاصه مسیحیان دارند،
اما چه توان کرد که در عالم واقع دوری و دوستی حرف اول را میزند و اهمیت مقدسات و
اشتراکات نه تنها هیچ تطابقی با عالم نظر ندارد، بلکه اسباب دردسر بیشتر هم میشود.
موضوع
بعدی رفتار کمابیش منحصر به فرد جامعه یهودی است. سالهاست در هر شهری از ایران، از
هر دوست و آشنا و فامیل و همکار، که همسایه یهودی داشته است و یا زمانی با یهودیها
کار کرده و یا مراوده و تجارتی داشته است، در خصوص یهودیها سؤال میکنم. تا این
لحظه حتی یک نفر را نیافتم که از همسایه و یا همکار یهودی خود شاکی و ناراضی باشد.
هر چه شنیدم یکسره رضایت و تعریف از درستکاری آنها بوده است.
در
خصوص خدمات کمنظیر یهودیان ایرانی و چهرههای نامدار یهودی مثل مثل هما سرشار و
سلمیان حییم و مشفق همدانی هم به اندازه کافی اطلاعات وجود دارد. خدمتی که یهودیها
به موسیقی در ایران کردهاند شگفتانگیز است. از مرتضی خان نیداود یا یحیی زرینپنجه
که هم نوازنده تار بود و هم معروفترین سازنده تار ایران است. یهودیان چه آنها که
تاجر بزرگ بودند و چه آنها که به عنوان فروشنده دورهگرد در روستاها فروشندگی میکردند،
همواره به درستکاری و امانتداری شهره بودند.
در
خصوص ایرانی بودن هم میدانیم که همه ما اعم از فارس و تُرک و عرب و کُرد و بلوچ
رگ و ریشههای بسیار متنوعی داریم. جمعیت فعلی ایران در گذر زمان و طی مهاجرتها و
اختلاط اقوام مختلف شکل گرفته است. اما میدانیم که جامعه یهودی تقریباً یک جامعه
بسته است. و کمترین تردیدی هم در این نیست که یهودیان از قریب به سه هزار سال پیش
در این سرزمین زیستهاند. اگر این پیشینه را در نظر بگیریم، یهودیها از هر ایرانی
هم ایرانیتر هستند.
با
این وجود و با این سوابق، یهودیها چه کار دیگری باید میکردند تا این همه بدبینی
نصیب آنها نشود؟ متاسفانه اطلاعات کافی در خصوص این سؤال ندارم، اما به اندازه
کافی کنجکاو هستم تا روزی بتوانم جوابی کمابیش قابل قبول برای آن بیایم. خاصه که
این معضل محدود به ایران و کشورهای همسایه نیست، در کشورهای غربی هم دقیقاً شاهد
همین روند هستیم.
یهودیها
ملت هستند و یا پیروان یک دین؟ این سؤالی است که هیچ جواب قانع کنندهای برای آن
وجود ندارد. هر جوابی به آن بدهیم بلافاصله با سؤال مهم دیگری مواجه میشویم. برای
ملت بودن نیاز به تاریخ و علائق و سنتها و مناسک و اسطورههای مشترک است. دشوار
بتوان ملتی را در جهان یافت که مانند یهودیها چنین اشتراکات کهنی داشته باشند.
اما یک دلیل ساده همه این علتها را زیر سؤال میبرد. من و شما که هیچ پیشینه یهودی
نداریم، میتوانیم با طی تشریفاتی به دین یهود بگرویم و رسماً یهودی محسوب بشویم.
یهودی
به عنوان یک باور به یک دین محل هیچ مناقشه ای نیست. و یهودیان میراث دینی بسیار
کهن و مبسوط چند هزار ساله دارند که سایر ادیان ابراهیمی را هم سخت تحت تاثیر قرار
داده است. شاید یکی دیگر از دلایل رواج یهودیستیزی همین قدمت و تاثیر کُتب مقدس و
آموزههای یهودی باشد. هر شخص یهودی که در بستر جامعه یهودی بزرگ شده باشد، عملاً
به ریشههای اصیل ادیان ابراهیمی متصل است و در پس ذهن او حکایت دیگران تفسیر این
بیت مولاناست که چون صد آید نود هم پیش ماست. این موضوع مخصوصاً در مورد مسیحیت
صادق است. یک یهودی، در مورد مسیحیت و مسیح موعود، چیزی را میداند که یک مسیحی و
یا شخص بزرگ شده در جامعه مسیحی، باید عمری مطالعه کند تا به آن دانسته برسد.
اما
نکته مهم رفتار به شدت محافظهکارانه جامعه یهودی است. این رفتار جامعه یهودی را
اگر با رفتار جامعه ارمنیها و یا زرتشتیهای ایران مقایسه کنیم، متوجه خواهیم شد
که عملاً نتیجه بر عکس داشته است. به عبارت دیگر اکثریت مسلمان ایرانی پیش خود به
این نتیجه میرسند که لابد یهودیهای کاسهای زیر نیم کاسه دارند. چون هر چه توهین
و تحقیر نثار این جامعه میشود، عملاً هیچ اعتراضی نمیکنند. نه تنها اعتراض نمیکنند،
بعضاً نمایندگان آنها چنان از آن ور بام میافتند که در یادداشتی نوشتم باید روح الکسی دو توکوویل را به مجلس ایران
فراخواند تا شاید بتوان متوجه این همه ابراز رضایت نماینده یهودیان از جامعهای شد
که از هیچ تهمتی نسب به آنها دریغ نکرده است.
فرهنگ
عمومی ما پُر از نیش و کنایه زهرآلود و کشنده نسبت به هموطن بیآزار یهودی است.
معلوم نیست که اجداد ما چند صد سال پیش از کجا به ایران کنونی آمدهاند، اما معلوم
است که عموم یهودیان چند هزار سال است در این سرزمین زندگی میکنند. و همواره
شهروند درجه چندمی محسوب شدهاند که در مقابل هر اتفاق ناگواری هم متهم اصلی بودند
و هستند.
این
چند مثالی که میزنم برای اغلب ایرانیان آشناست. نام یکی از آشنایان من محمدسعید
است. همسایه یهودی داشتند که همواره به نیکی از او یاد میکنند. مادر محمدسعید
بعضاً او را پیش همسایه یهودی میگذاشت تا دنبال کارهای فرزند دیگر خود برود. اما
سایر همسایهها مدام بر او فشار روحی میآوردند که این کار را نکند. چون یهودیها
به خون محمد تشنه هستند و هر بچهای نام محمد داشته باشد در خلوت خون او را میگیرند
و مینوشند. یکی از دوستان خانوادگی میگفت همسایه یهودی داشتیم که به احترام
مسلمانان سفره باز میکرد. اما از ما میخواست که بساط سفره را فراهم کنیم. چون
همسایهها با سفره نذری یک یهودی به نیت حضرت ابوالفضل مسئله داشتند و دچار شک و
شبهه میشدند.
این
اتفاقات و این روایتهای تلخ و آزار دهنده برای همه ما آشناست. مشابه آن در رسانههای
شناسنامهدار هم ذکر میشود و یهودیان را رسماً قومی خونخوار مینامند. وقتی دولت ویرانگر
احمدینژاد زیربناهای کشور را شخم میزد، بعضی از مخالفان او میگفتند احمدینژاد اصل و نسب یهودی دارد. گوئی فقط
یک یهودی میتوانست با سرنوشت کشور چنین کاری بکند.
تبعیضی
که یهودیها تحمل کردهاند، هرگز ارمنی و آشوری و زرتشتی در این کشور تجربه نکرده
است. و خدمت صادقانهای هم که یهودیها به این کشور کردهاند، حقیقتاً کمنظیر
است. اما جامعه یهودی به جای آنکه از تریبونهای رسمی حتی به نرمترین شکل ممکن
منتقد این وضع اسفبار باشد، مدام از زمین و زمان ابراز رضایت میکند.
این
در حالی است که وقتی یهودیان ایرانی به اسرائیل مهاجرت میکنند، معمولاً به
راستگراترین احزاب اسرائیل رای میدهند. اما آن یهودیهائی که در کشورهای آزاد غرب
اروپا صبح تا شب از تبعیض و یهودیستیزی اروپائیها شکوه میکردند، امروز در
اسرائیل بیشترین رای را به احزابی میدهند که از تشکیل کشور فلسطین دفاع میکنند.