۱۴۰۰ دی ۳۰, پنجشنبه

یاس و مناسک سوگواری درگذشتگان

ویروس کووید 19 همه جوامع امروزی را با مسائل و مشکلات جدیدی مواجه کرد. یکی از این مسائل تعطیلی مناسک سوگواری درگذشتگان بود. چند ماه اول اطلاعات کمتری از ویروس در دسترس بود. حتی اجازه شرکت در مراسم کفن و دفن هم داده نمی‌شد. درگذشتگان با کُرونا به سبک بسیار بی‌سابقه‌ای دفن می‌شدند. به تعبیر عامیانه کسانی شبیه آدم فضائی‌ها کفن و دفن را انجام می‌دادند و جنازه را هم با مواد خاصی می پوشاندند. مناسک سوگواری هم تعطیل شد.


کم نبودند کسانی که عزیزترین‌های خود را به فاصله کوتاهی با این ویروس از دست دادند. اما تنها و بی‌هیچ مناسکی به سوگ نشستند. مناسک سوگواری برای چنین مواقعی است که هر جامعه‌ای متناسب با فرهنگ خود طی قرن‌ها آداب آن را صیقل داده است. شیرازه این مناسک هم بر یک اصل انسانی استوار است : خانواده مصیبت‌دیده را روزهای اول نباید تنها گذاشت تا درد آنها التیام یابد و به زندگی عادی برگردند.

مناسک سوگواری سنتی به دقت مراقب بود تا در چنین مواقعی به داد مصیبت‌دیده‌گان بشتابد و آنها را تنها نگذارد. اما طی سالهای گذشته تشریفات نالازم و بی‌ریشه و پرهزینه و بعضاً سرشار از چشم و هم‌چشمی مثل بهمن بر سر شیرازه همدلانه این مناسک آوار شد و اصل آن را به حاشیه برد. مراسمی که در گذشته جنبه کمک و همدلی آن هم به شکل داوطلبانه داشت، اکنون در سالن‌های مجلل و با کارت دعوت برگزار می‌شود.

***

متاسفانه اطلاعات و مطالعه چندانی ندارم تا بدانم دویست سال پیش شهرنشنیان شهرهای بزرگ کشور سوگواری درگذشتگان خود را چگونه برگزار می‌کردند و چگونه خویش و قوم و همسایه‌ها به خانواده داغدار شهری یاری می‌رساندند و تسلی می‌دادند.

طی چند ده سال گذشته با بسیاری از سنت‌ها و مناسک جاافتاده در اغلب نقاط کشور و مخصوصاً مناطق برخوردارتر چنان کلنگی برخورد شده است که وقتی راجع به چند و چون چنین مناسکی دنبال اطلاعات می‌گردیم، گوئی نیاز به مطالعات باستانشناسانه داریم.

این موضوع فقط در خصوص مناسک عزاداری نیست، اغلب سنت‌ها با چنین سرنوشتی مواجه شدند. مراسم شادی و عروسی در عموم شهرها و روستاهای کشور آداب خاص خود را داشت، اما اکنون اغلب بخش‌های همدلانه آن مراسم به حاشیه رفته است و تشریفات پرخرج روی دست خانواده‌ها مانده است. عروسی‌کارانی مانند خواننده و نوازنده و فیلم‌بردار و تدارکات پذیرائی مراسم را رهن کامل می‌گیرند و خود انحصاری برگزار می‌کنند. در بعضی شهرها عروسی به یک کنسرت تبدیل شده است. خواننده و نوازنده همیشه در عروسی حضور داشت، اما حاکمیت مطلق نداشت. اگر فقط دو نسل قبل از ما امکان مشاهده مراسم کنونی را داشته باشند، ممکن است حتی متوجه ماهیت مراسم هم نشوند.

مناسک جاافتاده جامعه ارتباطی به امروزی شدن و مدرن شدن نداشت. مانع چندانی هم برای توسعه نبود. کاملاً پیداست که جوامع امروزی فرصت و امکان هفت شبانه‌روز جشن عروسی و یا چند روز عزاداری عزیزان را ندارد. اما شیرازه این مناسک را حتماً می‌شد حفظ و با شرایط امروز جامعه متناسب‌سازی کرد.

در تُرکی می‌گوئیم خئیرنن شر قارداشدی، یعنی شادی و سوگواری همزاد هم هستند و هر دو جزو اجتناب‌ناپذیر زندگی محسوب می‌شوند. ضمناً ممکن است کسی هرگز ازدواج نکند، اما از مرگ گریزی نیست. مناسک عزاداری درگذشتگان هم به مراتب بیش از مناسک شادی بازماندگان را درگیر می‌کند. این مناسک از گذشته‌های دور در اغلب جوامع کمابیش در انحصار تفکر دینی و دینداران جامعه بود. دینداران هم ذاتاً محافظه‌کار هستند. اما در ایران این محافظه‌کاری هم کارساز نشد و مناسک ختم و عزا با بحرانی حتی بدتر از مراسم شادی مواجه شد.

دینداران قرنی است برای اقشار درس‌خوانده جامعه قشر مرجع محسوب نمی‌شوند و یا دست‌کم مرجعیت سابق را ندارند. این متولیان نتوانستند مناسک متنوع در نقاط مختلف کشور را با شرایط روز متناسب‌سازی کنند. اغلب بخش‌های همدلانه مناسک سنتی سوگواری به سرعت با تشریفات پرهزینه جایگزین شد. البته نقش و سهم آخوند و مداح همچنان محفوظ ماند و حتی پررنگ‌تر هم شد.

جریان‌های نواندیش دینی هم که به همه فروع و اصول دین و حتی مراسم عزاداری محرم سرک میکشیدند، و بر نهاد روحانیت نقدهای بزرگی وارد می‌کردند، و در مواردی آنها را سر عقل می‌آوردند، در خصوص مناسک عزاداری شخصی و نقش بعضاً بسیار مخرب و سودجویانه مداحان ساکت ماندند. بی‌دین‌ها و شُل‌دین‌ها هم در خصوص سوگواری حرفی و روشی جاافتاده و مردمی نداشتند و ندارند.

در سیسم‌های مالی مدیریتی بخشهائی وجود دارد که فقط یک بار و در پایان سال مالی اجرا می‌شود. به همین خاطر معمولاً اشکالات این بخش کمتر دیده می‌شود و بعضاً برای سالها باقی می‌ماند. و چون هنگام اجرا فرصتی هم نیست معمولاً هر اشکالی موقتاً با یک ابزار جانبی برطرف می‌شود و دیگر کسی سراغ آن نمی‌رود.

مناسک عزاداری هم در زندگی عادی ما حضور ندارد و معمولاً وقتی اتفاق میافتد که کمترین آمادگی را داریم. مثل مراسم عروسی قادر به برنامه‌ریزی برای آن نیستیم. معمولاً هیچ خانواده‌ای برای مناسک عزاداری بدحال‌ترین بیمار کهنسال خود هم پیش از مرگ برنامه‌ریزی نمی‌کند. برای جوان‌ترها و عزیزانی که مرگ آنها به یکباره اتفاق می‌افتد حتی فرصتی برای فکر کردن هم باقی نمی‌ماند. در عین حال ممکن است بارها در مناسک عزاداری دیگران شرکت کرده باشیم، اما در طول زندگی خود حتی یک بار هم شخصاً متولی چنین مراسمی نشده باشیم.

به همین خاطر عیب و ایراد مراسم پرتشریفات فعلی هم معمولاً درست و درمان بررسی نمی‌شود. حتی اگر کسی کاملاً منتقد این وضع هم باشد، وقتی خود در مقابل مصیبتی قرار می‌گیرد معمولاً به متداول‌ترین راه تن می‌دهد تا زمان را از دست ندهد.

***

بخش بسیار بزرگی از جامعه ایران تا همین چند ده سال پیش روستانشین بود. مناطق شهری ریشه‌دار مثل تبریز درصد کمی از جمعیت ایران را شامل می‌شد. بسیاری از شهرهای امروزی هم در اصل روستاهایی هستند که فقط جمعیت آنها افزایش یافته است. مناسک ریشه‌دار هم عموماً در مناطقی متداول بود که مردم بیشتر همدیگر را می‌شناختند. اما در پی مهاجرت گسترده از روستا به شهر همین مناسک روستائی هم مقهور آدابی شد که در شهرهای بزرگ جریان پیدا می‌کرد.

در این مدت که همه‌گیری کُرونا و بی‌کفایتی‌های کم‌نظیر مسئولان دست به دست هم داد تا عموم خانواده‌های ایرانی عزیزی را از دست بدهد، حقیقتاً نیاز به همدلی و سوگواری در کنار بازماندگان بیش از گذشته احساس می‌شد.

کُرونا پیامدهای ناخواسته‌ای هم داشت که چندان بد نبود. مثلاً روبوسی‌های نالازم و در خیلی از موارد نه چندان محترمانه را از سبک زندگی ما زدود و می‌توان امیدوار بود احیاء نشود. استفاده از ماسک ممکن است در همه‌گیری‌های معمولی مثل آنفولانزا ادامه پیدا کند.

طبعاً دلتنگی برای سوگواری درگذشتگان در ایام کُرونا برای تشریفات زائد آن نیست. برای همدلی‌هائی است که ضروری چنین مواقعی بود. خوشبختانه ضمیر ناخودآگاه جامعه از حذف این تشریفات پرهزینه و بی‌مورد چندان ناراحت به نظر نمی‌رسد. بر همین اساس شاید بتوان امید داشت بازگشت به مناسک سوگواری هم توأم با نگاهی به سنت‌های زیبا و شرایط زندگی امروز باشد.

می‌توان سنت‌های همدلانه گذشته را با زندگی امروز سازگار کرد. خوشبختانه در بعضی از مناطق شهری ایران همچنان بخش قابل توجهی از مناسک همدلانه جاری است و نشان می‌دهد که جمع این دو موضوع ناممکن نیست.

در تهران و شهرهای بزرگ آذربایجان متاسفانه موردی سراغ ندارم، هر چه هست پذیرائی و هزینه است. اما در سنندج که هم شهر بزرگ و قدیمی است و هم مرکز استان است، بخش قابل توجهی از این مناسک متناسب‌سازی شده و همچنان برقرار است. البته بدیهی است که در شهر بسیار بزرگی مثل تهران خیلی از این کارها شدنی نیست و لازم هم نیست.

در سنندج وقتی خانواده‌ای عزیزی را از دست می‌دهد، معمولاً مردهای خانواده عزادار در مسجد محل مستقر می‌شوند. اگر در یک زمان مشخص در همان محل چند نفر به رحمت خدا رفته باشد، همچنان همه آنها در همان مسجد و همزمان مراسم می‌گیرند. اجاره مسجد برای ساعت مشخص و هزینه گزاف برای آخوند و مداح هم چندان رواج ندارد. خانم‌ها در خانه متوفی می‌مانند. اقوام و بعضاً همسایه‌ها کسانی را که از شهرهای دیگر آمده‌اند برای استراحت به خانه خود دعوت می‌کنند.

اما نکته جالب پذیرائی از مهمانان است. برای هر وعده یک و یا چند نفر از بستگان و نزدیکان داوطلب می‌شوند. مثلاً میگویند هزینه نهار امروز را این شخص و یا اشخاص تقبل کرده‌اند و فاتحه‌ای هم برای امواتشان می‌خوانند. این وضع مختص مناطق پایین شهر و یا حتی متوسط شهر نیست، چند سال پیش در مناطق اعیانی سنندج این وضع بسیار دلگرم‌کننده را از نزدیک دیدم.

از شهرهای بزرگ گیلان مثل رشت و انزلی خبر ندارم، اما در شهرهای کوچکتر غرب گیلان هم چنین مناسک همدلانه همچنان برقرار است. مراسم در خانه متوفی برگزار می‌شود و مراجعان با خود برنح و روغن و یا هر چیزی که مفید باشد می‌آورند. و اگر کسی چنین امکانی نداشت به اندازه وسع خود کمک مالی می‌کند. نزدیکان و آشنایان هم پذیرانی می‌کنند. در کل هزینه‌ای به خانواده متوفی تحمیل نمی‌شود.

تمرکز این نوشته بر زندگی شهری است که مناسک جاافتاده روستاها را هم تغییر داد. در گذشته روستاها مناسک همدلانه‌ای داشتند که با سبک زندگی روستائی تناسب داشت. دوست دارم این نوشته را با مثالی به پایان ببرم که زیبائی‌های آن حقیقتاً باور نکردنی است. و از دوستانی که این نوشته را اینجا یا فیس‌بوک می‌خوانند خواهش کنم اگر با مناسکی از نزدیکی آشنائی دارند در کامنت‌ها بنویسند تا اگر لازم شد با اجازه آنها به ادامه مطلب افزوده شود.

شخصاً نه نوستالژی زندگی روستائی دارم و نه چنین چیزی را درست می‌دانم. اما همیشه با حسرت این بخش از زندگی روستائی را به یاد می‌آورم. خاصه اینکه در روستاها هم چنین مناسکی در حال فراموشی است. بعید می‌دانم زیباتر و مردمی‌تر و همدلانه‌تر از آنچه در روستاهای اورمیه و مشخصاً بالانج رواج داشت را بتوان در سراسر آذربایجان و ایران یافت. گرچه اطلاعات من از سایر نقاط ایران بسیار محدود است، اما بر مدعای خود با اقتباس از سعدی شیرین‌سخن پافشاری می‌کنم که حد همین است همدلی و همیاری با خانواده داغ‌دیده‌گان را.

***

یاس و مَژمَهی در بالانج :

معادل تُرکی سوگواری کلمه زیبای "یاس" است. یاس معنائی کاملاً متناسب و اختصاصی با چنین مراسمی دارد. سوگواری و عزا معانی فراگیرتری دارند و مثلاً برای ایام مذهبی هم به کار می‌روند.

در بالانج وقتی کسی به رحمت خدا می‌رفت اولین اقدام مراسم کفن و دفن او بود. مناسک این بخش را در اغلب نقاط کشور می‌توان دید. اما مناسک بعدی شگفت‌انگیز بود. مجلس سوگواری برای مردادن در مسجد و برای خانم‌ها در منزل متوفی برگزار می‌شد که به آن "یاس ائوی" گفته می‌شود.

طبعاً کسانی هم از راه‌های دور و روستاهای اطراف برای عرض تسلیت می‌آمدند. مهمانان و خانواده صاحب عزا مهمان روستا بودند. مهمانانی هم که شب می‌ماندند، اگر در یاس ائوی به اندازه کافی جا نبود دیگران آنها را به منزل خود دعوت می‌کردند.

در تُرکی به سینی بزرگ مسی مَژمَهی می‌گویند که همان مجمعی است. مردان بالانج نهار و شام خود را داخل مژمهی می‌گذاشتند و به مسجد می‌بردند. مژمهی زنان هم راهی یاس ائوی می‌شد. هر کسی مژمهی خود را گوشه‌ای می‌گذاشت و منتظر مهمانی می‌ماند تا به اتفاق غذا را نوش‌جان کنند. ممکن بود کسی خود به مسجد یا یاس ائوی نرود و فقط مژمهی بفرستد تا مهمانان میل کنند.

این روند تا سه روز ادامه داشت. طبعاً همه اهالی با هم مژمهی نمی‌بردند. همسایه‌ها به نوعی کنترل نامحسوس بر تعداد مهمانان و روزهای یاس داشتند. طبعاً روز اول شلوغ‌تر بود و مژمهی بیشتری طلب می‌کرد. اما مسجد و یاس ائوی هرگز غذا کم نمی‌آورد. اتفاق هم می‌افتاد تعداد مژمهی بیش از نیاز مهمانان باشد و کسانی به تنهائی غذای خود را میل کنند.

مادر بزرگوارم تمام تلاش خود را برای تدارک مژمهی درگذشتگان بالانج می‌کرد. خیلی وقت‌ها دو مژمهی برای مسجد و یاس ائوی می‌فرستاد. از خانواده ما آخرین نفری که این مناسک برای او اجرا شد مرحوم مادربزرگ پدری‌ام بود. در طی آن سه روز کاملاً مهمان اهالی بالانج بودیم. بعد از آن ما هم اسیر تشریفات شهری شدیم.