ازدواج شاهزاده خوشبخت دربار کهن اما مسلوب الاختیار بریتانیا، دو میلیارد تماشاگر تلویزیونی داشته است. سی سال پیش در مراسم ازدواج پدر و مادر این شاهزاده، اتفاق جالبی افتاد. یکی از روسای جمهور یا پادشاهان افریقائی به این مراسم دعوت شده بود، به محض رسیدن به لندن و همزمان با خطبه عقد، در کشور متبوعش کودتا شد و تاج و تختش بر باد رفت. شاید آن رهبر و همسرش که یحتمل پس از کودتا ابدالآباد سر بار انگلیس و در لندن ماندگار شدند، زنده و بین تماشاگران عادی شاهد این مراسمی بودند که داغ دلشان را تازه کرد. همانطور که داغ دل من را برای فراموشی قصه های سرزمین مادری حسابی تازه کرد. کل مراسم تصویر زیبائی از عظمت و شکوه گذشته بریتانیا و لندن بود. مراسمی کاملا سنتی و البته بسیار کسل کننده. داخل کلیسا اسقف ها وعظ بی حاصلی می کردند که نسل امروز برای آن تره هم خورد نمی کند. سوال بزرگی است که چه چیز این مراسم کسل کننده برای دو میلیارد انسان در سرتاسر دنیا جالب بوده است؟ شاید یک جواب این باشد که غرب و در راس آنها کشورهای انگلیسی زبان، تمام ارزشها و فرهنگشان جهانی شده است. کودکان در این مراسم ازدواج، شکل واقعی عروسی های رویائی محصولات فرهنگی و سینمائی غرب را می بیینند که دهها سال است جهان با اشتیاق به تماشای آثار پرخرج آن نشسته است. برای کودک ده ساله در این مراسم تقریبا اتفاق ناشناسی وجود ندارد. مراسم ازدواج ولیعهد امپراتور ژاپن، هرگز این همه تماشاگر نخواهد داشت. در تبریز یکی از بزرگترین شهرهای ایران و کلان شهر آذربایجان از چند همکار جوان پرسیده ام که اسم چنلی بل را شنیده اید؟ چیزی از نگار و کچل حسن و اسلی و کرم می دانید؟ بلااستثنا کسی چیزی نمی دانست. اگر از همانها رابین هود و پیتر پن را بپرسید، شاید آهنگهای ساخته شده برای فیلمشان را هم ازحفظ باشند. آذربایجان قصه ها و اساطیر و حماسه های بسیار زیبائی دارد که عاشقها با زخمه سازشان در عروسی ها و قهوه خانه ها برای مردم تعریف می کردند. مردمی که بارها این قصه ها را شنیده بودند اما با علاقه منتظر پایان داستان می مانند. هنر عاشق دست کمی از فیلمهای باشکوه هالیودی نداشت که یک قصه را چندین بار می سازند و هنچنان بیننده دارد. غرب گیلان و تقریبا از انزلی به بعد موطن یکی از نجیب ترین و باستانی ترین اقوام ایرانی، یعنی تالشهاست. قریب به اتفاق تالشها ترکی را بخوبی صحبت می کنند. ترکها عموما طی همین صد سال اخیر برای کار و زندگی بهتر به آنجا مهاجرت کرده اند. به جز تجارت که رشته تخصصی ملت ترک است، سایرین به علت نداشتن زمین، عموما به مشاغل سخت مشغول می شدند و روی زمین دیگران کار می کردند. با این وجود به جای اینکه آنها تالشی یاد بگیرند، تالشها ترکی را بخوبی فرا گرفته اند. این موضوع بقدری فراگیر است که متاسفانه موجودیت زبان زیبای تالشی را تهدید می کند. زبان ترکی در صد سال گذشته مغضوب طیف وسیعی از دربار پهلوی گرفته تا جلال آل احمد و احمد شاملو بوده است. زبان نوشتاری و آموزشی هم که نیست. پس دلیل این همه نفوذ ترکی در منطقه تالش چه می تواند باشد؟ سوال بزرگی است و شاید روزی تحقیقی جامع و علمی در این خصوص صورت بگیرد. پس از قریب به بیست و پنج سال رفت و آمد به این منطقه، یکی از دلائلی که به نظر من رسیده فرهنگ و موسیقی و اساطیر و قصه های آذربایجانی است. آذربایجانیها فرهنگ خود را با خود به تالش برده اند. مذهبشان را پیش نبرده اند و شاید هم موفق نشده اند اما زبان و موسیقی آنها جزو لاینفک خاطره جمعی پیرمردان و پیرزنان تالشی است. عاشق های آذربایجانی قصه های شیرین سرزمین مادری را در آنجا نیز با صدای ساز دل انگیزشان معرفی کرده اند. لاجرم بر دل هنردوست ملت تالش هم نشسته است. یک پیرزن تالشی شاید بهتر از پیرزنان آذربایجانی قصه کوراوغلی را میداند و از تعریف کردن آن لذت می برد. این قصه های شنیدنی و خواندنی چنان قدرتی داشته اند که میزبان را وادار به یادگیری زبان مهاجر کرده اند. اما امروز بسیاری از جوانان آذربایجانی حتی اسم این قصه ها را هم نمی دانند. بدیهی است که رویای آنها را هم تصاویر با شکوه هالیوود در فیلمهائی مثل سیندرلا و سفید برفی و زیبای خفته می سازد. دیدن نمونه واقعی آن البته جذاب تر خواهد بود. پیش درآمد این جذابیت صد سال است نواخته می شود. چشم حسود کور. بالاخره مللی که پانصد سال است منشاء تمام تاثیرات بوده اند باید هم فرهنگ و زبانشان اینقدر جهانی شود. خوش به سعادت ملتهائی که دست کم به اندازه پری دریائی، قصه های خودشان را هم می دانند و همچنان از آن لذت می برند.
پینوشت
: مقام افریقائی را از حافظه
نوشته بودم. دوستی از آرشیو نیویورکتایمز
مشخصات دقیق این مقام را پیدا کردند. در مراسم ازدواج چارلز و دایانا علیه رئیسجمهور
گامبیا داودا
جارار کودتا شد. البته آن کودتا شکست خورد، و جارار سال 1994 با کودتای دیگری از
کار برکنار شد.