یکی از دوستانم بعد از یک سال اقامت در سوئد به ایران بازگشت. خانوادگی و به قصد اقامت دائم مهاجرت کرده
بودند و تنها پسرشان نیز در آنجا به دنیا آمد. اما به دلایلی ترجیح دادند برگردند. وقتی هم برگشتند
فرزندشان شش ماهه بود. دوست من بدترین خاطره ای که از هنگام ورود به تهران همواره از آن یاد
می کند، جابجائی فرزندش با کالسکه بود. وقتی برای من تعریف می کرد، عبارت تندی را
هم بکار برد و گفت وضع پیاده روها در
اینجا خیلی افتضاح است و مدتها طول کشیده تا به این وضع عادت کنند. می گفت به هر
فروشگاهی و هر منطقه ای که در سوئد می خواستیم برویم بچه را با کالسکه می بردیم و اصلا احساس نمی
کردیم که ممکن است مشکلی به وجود بیاید. او مدام مجبور بود توضیح دهد که یک سال
اقامت در کشوری پیشرفته نباید اسباب این همه غُر زدن بشود، ولی از پیاده روی در
تهران خیلی عذاب می کشد. با لحن شوخی به او گفتم : اتفاقا ناراحتی شما کاملا
بجاست. چون هنگام برگشت و از منظر بچه داری، تو و همسرت کاملا اروپائی محسوب می
شدید و مانند مستشاری بلژیکی که به کنگوی برازاویل
عزیمت کرده، در حال سپری کردن دوران عادت به زندگی در یک پایتخت جهان سومی بودید!.
واقعیت هم همین بود. هنگام اقامت در سوئد،
از منظر سایر مولفه های زندگی، مدام آنها در حال مقایسه بوده اند. ولی بچه داری را
اولین بار در یک کشور فوق العاده پیشرفته و منطم تجربه می کرده اند. طبیعتا گمان
برده اند که بچه داری یعنی همین؛ از مراقبتهای منظم پزشکی تا گشت و گذار و پیاده
روی در شهر با کالسکه، لذتی است که در
تهران خوابش را هم نمی توان دید.
این عکسها را چند روز پیش از پیاده روهای یکی از گرانترین خیابانهای تهران گرفته ام که شاید یک مترمربع زمین در آنجا قیمت آپارتمان هفتاد متری در خیابان سجاد مشهد را داشته باشد. من چهار سالی است بطور مرتب به دفتر شرکتی در خیابان ظفر که با آنها همکاری دارم، مراجعه می کنم. این پیاده رو گرفتگی، ظاهرا سابقه زیادی در این بخش از خیابان دارد. ولی طی چهار سال گذشته کوچکترین تغییری در آن ندیده ام. اگر به عکس دقت شود به وضوح قابل مشاهده است، در خیابانی یک طرفه که ماشینها با سرعت در حرکتند، برای عابر پیاده هیچ حفاظی وجود ندارد. جالب اینجاست که از اختصاص بخشی از خیابان به پیاده رو عابران، که فقط محل پارک ماشینهاست هم خوداری شده است. در عکس مشخص است که حتی لزومی به باریک کردن عرض ماشین رو خیابان هم نبود. فقط کافی بود از محل پارک چند ماشین صرفنظر شود. و جالبتر اینجاست که وقتی هم پیاده رو مشکلی ندارد، به محل مناسبی برای پارک ماشین تبدیل می شود!.
طی چند سال گذشته شهرداری تهران مقارن با
شروع زمستان در همه خیابانها کیسه های نمک را تدارک می بیند. بلافاصله بعد از
کوچکترین بارش برف، بسیاری از خیابانها و کوچه ها نمک پاشی می شوند. تهران شهر
پربرفی نیست. شاید در شهرهای کم برفی مثل لندن هم چنین تمهیداتی برای برف روبی
سریع معابر بکار نرفته باشد. چون فقط به زیبائی شهر لطمه نمی زند، هزینه زیادی هم
لازم دارد.
وقتی به هر دلیلی تصادفی در خیابانهای تهران
اتفاق می افتد که متاسفانه کم هم نیست، اولین کار پلیس رفع سد معبر است. اگر لوله
ای در خیابانی ترکیده و ریزشی اتفاق افتاده باشد، با سرعتی ستودنی به رفع آن اقدام
می کنند. پس چرا پیاده رو در تهران این چنین بی پناه است؟ یک از صد تمهیداتی که
برای بسته نشدن معابر ماشین رو صورت می گیرد، به پیاده رو اختصاص نمی یابد، چرا؟
شهرداری تهران به وظیفه خود عمل نمی کند؟ و یا مردم تهران متوجه حقوق خود نیستند؟
و یا هر دو؟ حفظ حریم پیاده رو در دنیای امروز، حتی از معابر ماشین رو هم اولی تر
است. از اولین موضوعاتی که در سفر به یک کشور پیشرفته نظر شهروند ایرانی را به خود
جلب می کند، حضور بالای نابینایان و معلولان در خیابانهای آن شهرهاست. که بیش از
هر چیزی مدیون پیاده روهای با طراحی درست است. چرا تهران در این خصوص تقریبا بدون
پیشرفت باقی مانده است؟ این عکس ها از خیابان بالا شهری و بسیار ثروتمند ظفر است،
محلات پائین شهر و شهرستانها وضعیتی به مراتب اسفناک تر دارند.
به نظر من در این خصوص شهرداری تهران تقریبا
بدون تقصیر است. واقعیت این است که شهرهای ما سالهاست،شهردارانی دارند که همین چند
وقت پیش از روستا به شهر مهاجرت کرده اند. هیچ روستائی در ایران پیاده رو ندارد.
پس بر آنان حرجی نیست که خیلی متوجه این معضل نباشند. رمز موفقیت نسبی شهرداران
موفق طی دو دهه گذشته، درک بالنسبه مناسب نیازهای طبقه متوسط شهری است. به هر نحوی
که مقدور باشد، سعی در کسب رضایت این طبقه دارند. طبقه متوسط ماشین و خیابان و
اتوبانهای عریض را می طلبد، که تهران احتمالا جزو چند شهر برتر در گسترش امکانات
این چنینی است. تونلها و حتی اتوبانهای دو طبقه مدام در حال افتتاحند. شهرداران
شهرستانها هم تهران را الگو قرار می دهند و مدام پل می سازند، گرچه هیچ نیازی هم
به چنین پلهائی وجود نداشته باشد. در ارومیه میدان شهرچای که یکی از نشانه های شهر
بود، عملا نابود و به روگذر و زیر گذر ماشینها تبدیل شد. در رشت و در خیابان لا
هیجان پل بسیار زشت جانبازان را ساختند که با نمای این شهر زیبا، هیچ سنخیتی
ندارد.
شهروند تهرانی به بسته شدن معابر ماشین رو،
ناشی از هر حادثه ای، بلافاصله عکس العمل نشان می دهد. حتی بارش سنگین برف در چند
سال گذشته که احتمالا پاریس و لندن را هم گرفتار راه بندان می کرد، باعث نشد مدام شهرداری
را مواخذه نکنند که چرا اقدام مناسبی انجام نداده است. رقیب سیاسی شهردار هم به
حساسیت مردم اشراف داشت که توانائی های نداشته خود را یادآوری می کرد. نتیجه هم
کیسه های آماده شن و نمک سر هر کوی و برزنی است که با شروع زمستان بلافاصله تعبیه
می شوند.
تهران احتمالا یکی از ماشین محورترین شهرهای
جهان است که در آن محافظت از پیاده رو و مبلمان شهری محلی از اعراب ندارد.
شهروندان تهرانی اگر معبری ماشین رو بسته شود، ممکن است تا ماهها در میهمانی های
خود هم، آن حادثه را فراموش نکرده و تعریف کنند، اما به پیاده رو هیچ حساسیتی
ندارند. مشکل اصلی اینجاست.
مشکل از اینجاست که عربها ۱۴۰۰ سال پیش به ما حمله کردند و زنان و بچه های ما را به اسیری بردند، والا ما هم امروز مثل اروپاییها پیاده رو داشتیم.
پاسخحذفیک سری به شهرهای این عربها بزن! با هواپیما نهایتش 1.5 ساعت راهه...
حذفالبته داستان ربطی به کشور سوئد نداشت!!!!!!!
پاسخحذفاما اکثر افراد که قصد اقامت دارند نمی توانند براحتی اقامت را کسب کنند!!!!
گروهی با درخواست اولیه با دلایل غیر قابل بزودی جواب رد می گیرند و طبیعا بر می گردند.
و جدا از پیاده رو اگر سری به کشورهای اروپایی بویژه هلند بزنید میبینید که برای عبور دوچرخه سواران نیز جاده مخصوص دارند که بتوانند بدون دردسر ترافیک و خطر ماشینها رفت و آمد کنند و بدینگونه هلند با هوایی همیشه بارانی کشور دوچرخه شده است و همه مردمش دوچرخه سوارند و هر خانه ای دست کم دو سه دوچرخه دارد. خلاصه اینکه به نوعی نکته ای که اشاره کردید معنایش ترویج ماشین سواری است. وقتی اینگونه است دیگر تلاشها برای کنترل الودگی هوا و ترافیک و غیره بی معناست. ممنون
پاسخحذف