جلسات
مرتب معلمین و مدیران مدارس با اولیاء دانش آموزان شاید جزو معدود بخشهای مفید
نظام آموزشی ما باشد که دستخوش تغییرات اساسی نشده است. یکی دو سال اول با اشتیاق
در این جلسات شرکت می کردم اما بعدا کاملا دلسرد شدم. دلیل آن میل به نصیحت فراوان
در این جلسات بود. برای من باور کردنی نبود که معلم به همین راحتی جلسه با اولیاء
را غیر مستقیم به پند و اندرز یک جانبه تبدیل و بی وقفه والدین را راهنمائی می
کند. البته فرهنگ ما سرشار از نصیحت کردن است :
پدر
ما را نصیحت می کند،
مادر
ما را نصیحت می کند،
تلویزیون
ما را نصیحت می کند،
رادیو
پیام ما را نصیحت می کند،
بیلبورد
شهرداری تهران ما را نصیحت می کند،
آن
یکی نه فقط ما را، بلکه جهانیان را! نه از تهران، از نیویورک! نصیحت می کند،
وزیر
ما را نصیحت می کند،
وکیل
ما را نصیحت می کند،
پلیس
هنگام تحویل لبخند رضایت از توافق نقدی، ما را نصیحت می کند،
معلم
ما را نصیحت می کند،
خلاصه
همه و همه در حال نصیحت دیگران هستند. کسی هم از این نصیحتهای بی حاصل پندی نمی
گیرد. من شخصا حتی به کلمه نصیحت هم حساسیت دارم و دست کم در خصوص فرزندانم کاملا
مواظب بودم که این عارضه باستانی را منتقل نکنم. اما اکنون مشاهده می کنم که دختر
بزرگم که ده سال دارد، دختر کوچکم را حسابی نصیحت می کند. بعضا او را در اتاق خود
پای تابلو می نشاند و یک ساعت برای او
منبر می رود. تمام مطالبی که در کلاس شنیده است تحویل او می دهد، بخش مهم این
مطالب نصیحت است نه آموزش.
آیا
فرهنگ نصیحت دیگران، از همان مدرسه شروع می شود؟ از همان مدرسه هم می توان آن را
متوقف کرد؟
موضوع
بلوغ زودرس در دختران بیشتر از گذشته شایع شده است. مدرسه از کارشناسی دعوت کرده
بود که با والدین صحبت کند و اطلاعات و تحقیقات جدید را در اختیار آنها قرار دهد.
تردیدی نداشتم که همچنان به نصیحت منتهی خواهد شد. ماهواره و دیدن صحنه های مبتذل دلیل
اصلی این عارضه معرفی خواهد شد. نظر به اهمیت موضوع و با اکراه شرکت کردم اما این
بار کاملا غافلگیر شدم. جلسه با نصیحت شروع نشد و خانم متخصصی که می گفت تحقیقات
گسترده ای در بلوغ دختران و پسران دارد، بلافاصله هندوانه بزرگی زیر بغل ما گذاشت:
«بدانید که حتما شایسته بودید و لیاقت داشتید که خداوند شما را پدر و مادر قرار
داده است»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر