۱۳۹۱ آذر ۱۰, جمعه

بیمارستان پارس تهران و کابل بانک افغانستان


چند روزی است در راستای تصمیمات تقه ای دولت که معمولا به نتایج ویرانگری منتهی می شود، سیستم پرداخت الکترونیکی کشور یک شبه تغییر کرده است. اگر شما به فروشگاهی مراجعه کنید و از طریق کارت بانکی خود هزینه را پرداخت کنید، بانک بلافاصله از حساب شما مبلغ را کسر، اما بعد از 48 ساعت به حساب مقصد واریز می کند.  نمی دانم در ممالک دیگر هم چنین چیزی متداول هست یا نه، در هر حال فارغ از تصمیمات شتابزده دولت، باید به این نکته هم توجه داشت که در اقتصاد رانتی و سیستم بانکی کشور، بسیاری از خدمات مجانی است که در کشورهای دیگر بابت آن هزینه دریافت می کنند.
روز پنج شنبه نهم آذر نود و یک، یکی از بستگان بسیار نزدیک من برای آنژیوگرافی در بیمارستان پارس تهران بستری شد. قرار بود اگر پزشکان نتیجه را مناسب تشخیص دهند، گرفتگی عروق با بالون و فنر برطرف و مریض روز جمعه مرخص شود. بیمارستان پیشاپیش بخشی از هزینه را دریافت می کند و اگر هنگام ترخیض، مبلغ تمام و کمال تسویه نشود، بیمار همچنان در اختیار بیمارستان باقی خواهد بود. اما مسئله اینجاست که با تغییر سیستم پرداخت الکترونیکی، چون مبلغ با 48 ساعت تاخیر  به حساب بیمارستان پارس واریز می شود، حسابداری بیمارستان پرداخت از طریق کارت الکترونیکی را قبول نمی کند. توجه داشته باشید که این مبلغ طی 48 ساعت در اختیار صاحب حساب نیست، در اختیار بانکی است که طرف حساب بیمارستان پارس است. و دیگر هیچ ارتباطی به بدحسابی و خوش حسابی بستگان بیمار ندارد. چون روز جمعه بانکها تعطیلند و دقیقاً نیز معلوم نیست هزینه چقدر خواهد شد، طبق دستورات بیمارستان، تنها راه باقی مانده تهیه پول نقد بود. پنج شنبه ناچار شدیم دقیقاً یک گونی اسکناس دو هزار تومنی را با بدبختی از بانک گرفته و در منزل انبار کنیم. اگر مبلغ تضمین شده ای با 48 ساعت تاخیر به حساب بیمارستان پارس تهران پرداخت شود، آنها از گرسنگی نخواهند مرد. این بیمارستان و پزشکان جراح آن، از ثروتمندان ایران هستند که بسیاری از تاجران حسرت درآمدهای نجومی آنها را می خورند. 

در کابل بانک افغانستان نزدیک یک میلیارد دلار دزدی شده است. افغانستان از فقیرترین و گرفتارترین کشورهای جهان است که اقتصاد آن با کمکهای جامعه جهانی اداره می شود. یکی از اعضاء هیئت مدیره این بانک نیز برادر حامد کرزی شهردار ناتوان کابل است که به او رئیس جمهور هم می گویند. آنطور که بی بی سی از قول تیم تحقیقاتی گزارش کرد، بعضاً بسته های دلار را در گونی ریخته و از طریق یک شرکت هواپیمائی به دوبی حمل می کرده اند. در ژاپن هم که مردمانی بسیار درستکار و اقتصادی فوق ثروتمند دارد، دزدی می شود اما نه به این اندازه که در مقابل اقتصاد آن حتی عدد هم نیست. در افعانستان بودجه یک ساله فقیرترین کشور جهان را بالا کشیده اند. در ژاپن یک ردیف آدم بعد از دزدی یک میلیون دلاری خودکشی می کند ولی احتمالا حامد کرزی با شجاعت تمام و احساس  تکلیف خدمت به مردم مظلوم افغانستان در انتخابات بعدی ریاست جمهوری نیز حضور خواهد داشت. شاید برادرش ناچار شود چند صباحی خود را به جزائر زیتونی دوبی تبعید کند، شاید!. 

عملکرد بیمارستان ثروتمند پارس تهران و دزدی یک میلیاردی کابل بانک در یکی از فقیرترین کشورهای جهان را من از یک جنس می دانم. چون مسئله فقط گستاخی و طمع و بزن درو و گوربابای ملت و دزدی و بی اعتمادی و این حرفها نیست. مسئله در فرهنگی ریشه دارد که هیچ کلمه مودبانه ای برای وصف آن سراغ ندارم. توجه بفرمائید که کلماتی مانند دزدی و فرصت طلبی مودبانه فرض شده اند و گرنه به کار می رفتند.

۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

وال استریت آنها، گیشا استریت ماها



هفته گذشته من و نهال و سارا برای کم کردن روی وال استریت نیویورک و سیتی لندن، دست به یک تحقیقات بسیار گسترده در گیشا زدیم. نتیجه این گزارش به وضوح نشان می دهد که ما در بزرگترین و سالمترین مرکز مالی جهان زندگی می کنیم. ضمن تشکر از نهال و سارا، شما را به خواندن این گزارش کوتاه دعوت می کنم. 
گیشا یکی از محلات معمولی و احتمالا متوسط به بالای تهران است. نام اصلی آن نیز کیشا بوده که از اسامی دو بنیانگذار آن کی نژاد و شاپوری اخذ شده و ربطی به گیشای ژاپنی ندارد. طول خیایان اصلی آن 1600 متر است، که بیست کوچه/خیابان فرعی با شماره زوج و 21 کوچه/خیابان دیگر با شماره فرد، در طرفین آن قرار دارد. گیشا بیشتر محله مسکونی است، اما مراکز خرید آن نیز کم نیست. طی چند سال گذشته مثل اکثر نقاط تهران این محله مورد هجوم سیستم بانکی کشور قرار گرفت. هم اکنون بیست و چهار شعبه از بانکهای مختلف در گیشا شعبه دارند.
خیابان اصلی گیشا را چهار راه پیروزی به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کرده که تمام شعب بانکها و تقریباً تمام مغازه ها در بخش جنوبی آن است. با این اوصاف در هر 33 متر یک شعبه بانک دایر است. در همین محدوده، بانک صادرات و بانک تازه تاسیس پاسارگاد و همینطور موسسه مالی و اعتباری ثامن الائمه، هر کدام دو تا شعبه دارند. جالب اینجاست که دو شعبه بانک پاسارگاد، کمتر از 200 متر و موسسه مالی و اعتباری ثامن الائمه، حدود 150 متر با هم فاصله دارند. موسسه مالی و اعتباری ریحانه گستر مشیز نیز اخیراً در این منطقه شعبه دایر کرده است. قبل از اینکه تابلوی لاتین این موسسه را ببینم، نام آن را چیزی بر وزن گشنیز می خواندم.
اما موضوع فقط محدود به بانک نیست. در گیشا حدود سی بنگاه معاملاتی املاک فعال است که بیست تای آنها در همین محدوده مشغول خرید و فروش و اجاره املاک مردمند. یعنی در هر هیجده متر، یک شعبه بانک و یا یک بنگاه معاملاتی املاک به کار و کاسبی و رزق و روزی حلال مشغولند.
گرچه سالهاست کار من مرتبط با امور مالی شرکتهای نسبتاً بزرگ است، اما  حکمت این همه موسسه مالی و املاک در این منطقه نه چندان بزرگ و تجاری را درک نمی کنم. تنها بانک تازه تاسیس که در گیشا شعبه ندارد "بانک حکمت ایرانیان" است. شاید حکمت کار پس از افتتاح شعبه آن بانک پرحکمت ایرانی بر همگان معلوم شود. ولی تا منتظر درک قوائد این اقتصاد حکیمانه نفتی هستیم، کاش کسانی که در اقتصادهای غیر حکیمانه و وررشکسته غربی زندگی می کنند و وال استریت رباخوار نیویورک و زوریخ سوئیس را دیده اند، به ما می گفتند که در آن بلاد و مناطق هم بانکها این اندازه شعبه دارند؟ 

۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

قار هاردایدی کربلاده؟

اواخر دهه چهل که من دبستان می رفتم، محرم مقارن با اوج سرما و برف سنگین ارومیه بود. ایام عزاداری در آن تاریخ بسیار طولانی و تقریبا قبل از محرم شروع می شد و تا مدتها ادامه می یافت. به تعبیر شهریار در منظومه حیدر بابا، عزا و عروسی برای بچه ها چندان فرقی نمی کرد، اصل مراسم برای آنها جالب بود. هر چه نوحه و زنجیر و سینه زنی می دیدیم، یاد می گرفتیم  و در کوچه و مدرسه از آن تقلید می کردیم. صدای جمال آقا نوحه خوان اصلی روستای ما که مرد بسیار تر و تمیز و کراواتی هم بود، به طور ویژه طرفدار داشت و مورد توجه قرار می گرفت. در یکی از این سالها و زیر برف شدید که بعداً نزدیک یک هفته مدارس را تعطیل کرد، نوحه ای خواند که ورد زبان ما شد. آنچه ما بچه ها از نوحه او شنیدیم و درک کردیم، با آب و هوای آن روزهای ارومیه کاملا همخوانی داشت : «قار یاغدی کربلایه .... (برف بارید در کربلا .....)»
بعد از پنج دبستان، به شهر ارومیه مهاجرت کردیم و بعد از دیپلم هم من از ارومیه خارج شدم. آن نوحه را دیگر نشنیدم و کلا در حال و هوای این مراسم نبودم. اما نوای آن یادم بود. بزرگتر که شدم از شعر نوحه تعجب می کردم که در کربلا برف کجا بود؟ تصور کردم اهل ساده دل روستا، متناسب با برف و سرما، شعری ساخته اند و خوانده اند. بهتر است آبروداری بکنم و به کسی چیزی نگویم. طی این سالها، معمولا تعطیلات ماه محرم را یا در تهران هستم و یا به جائی می روم که دستم به هیچ عرب و عجمی نرسد.
امسال ارومیه هستم و برای عیادت پدرم آمده ام. مسجد حضرت مریم فاصله زیادی با منزل پدر و مادرم ندارد. زمین این مسجد را یک بانوی مسیحی آشوری اهداء کرده و مسلمانان نیز به احترام ایشان نام مسجد را حضرت مریم گذاشته اند. ارومیه از این ظرفیتهای مثبت زیاد دارد. یک آن متوجه شدم نوحه خوان مسجد، همان نوحه را خواند : «قان یاغدی کربلایه، طوفاندی یا محمد (خون در صحرای کربلا بارید...)». کمی گوگل کردم و دیدم نوحه بسیار معروفی هم بوده، اما حدود چهل سال و متاثر از همان عوالم بچگی، قان(خون) را قار(برف) شنیده بودم. ظاهراً همه گیر بوده و هم کلاسی هایم هم قار شنیده بودند. خوب؛ قار سنگینی هم در پیش بود. 
سه ماه از زلزله قره داغ آذربایجان گذشته است. تاسوعا و عاشورا در فرهنگ آذربایجان جایگاه ویژه ای دارد. بعید است زلزله زده ها یاد شهدای کربلا را فراموش کنند. خاصه که چادر پناهگاه مناسبی هم برای آنها و علی الخصوص بچه ها نیست. سخت مصیبت زده اند و غریبانه می گریند. به راستی چه حالی دارند و چه می شنوند دخترکان و پسرکان سرمازده قره داغ وقتی نوحه خوان برای آنها می خواند : «قان یاغدی کربلایه، صحرایه یا محمد»؟