وقتی نهال اولین فرزند ما سه ساله بود، من و
همسرم منتقد تمام دوستان و اقوامی بودیم که فرزندان خود را مدام از این کلاس به آن
کلاس می بردند. برای آنها استدلال می کردیم که کمترین عارضه این همه کلاس های
جانبی، ممکن است باعث دلزدگی زودرس بچه ها نسبت به هر نوع درس و کلاس باشد. با
همین طرز تفکر وقتی نهال و سارا به سن مدرسه رسیدند، در معمولی ترین مدرسه ابتدائی
منطقه خودمان آنها را ثبت نام کردیم. اما اکنون و بعد از گذشت پنج سال، درست در
مسیری قرار گرفته ایم که تا دیروز منتقد جدی آن بودیم. از آنجائی که آموزش امری
بسیار تخصصی است، هیچ کارشناسی دخالت غیر کارشناسی در آن را تجویز نمی کند. این در
حالی است که طی چند دهه گذشته، میزان دخالت مستقیم والدین در کیفیت و کمیت آموزش
فرزندانشان، به طرز بی سابقه ای بالا رفته است. توضیح می دهم که چرا و چگونه ما در
این دام ناخواسته گرفتار شدیم و راهی هم برای خلاصی از آن به فکرمان نمی رسد. از اول خرداد تا اول مهر، یعنی
چهار ماه تمام مدارس ابتدائی یکسره تعطیل است. با احتساب مقدمه و موخره، نزدیک یک
ماه تعطیلات عید نوروز داریم. در فصل بهار بچه ها به زحمت بیش از یک ماه به مدرسه
می روند. دو سالی است که پنج شنبه ها را نیز تعطیل کرده اند. در غیر از این ایام، ساعات
آموزش بچه ها از هفت و نیم صبح تا یک ربع بعد از دوازده ظهر است. یعنی کمتر از پنج
ساعت، که در کل هفته حدود بیست و چهار ساعت خواهد شد. طی پنج سال گذشته سیستم ارزشیابی
پیوسته از نمره ای به توصیفی تغییر کرده است. حتی سال گذشته و در کلاس چهارم، تا
یک ماه از سال دانش آموزان بر اساس نمره ارزیابی می شدند، که بعدا به توصیفی تغییر
یافت. از امسال سیستم آموزش قدیمی احیاء شده، کلاس ششم ابتدائی گذاشته اند و
راهنمائی در حال حذف است. حتی بسیاری از معلمین نیز نمی دانشتند که در کلاس ششم
دقیقاً چه دروسی ارائه خواهد شد. از طرف دیگر، بخش قابل توجهی از ساعات آموزش صرف
دروسی می شود که هیچ توافق عمومی در خصوص آنها وجود ندارد. از همان کلاسهای اول زبان
عربی آموزش داده می شود. در کلاسهای اولیاء و مربیان به وضوح مشاهده می کردم، بین
والدین تنها کسی هستم که به یادگیری زبان عربی علاقه نشان می دهم. دروس مذهبی الی
ماشاالله! با این روال بزودی کتاب فارسی از آنچه ما در تعلیمات دینی می خواندیم،
فراتر خواهد رفت.
از حدود صد سال پیش که آموزش زبان انگلیسی در این کشور متداول شد، گوئی تعمدی در کار بوده که بازدهی آن تمام و کمال ورشکسته باشد. از راهنمائی تا پایان دبیرستان انگلیسی می خوانیم ولی تمام سوادمان در حد هلو هاوار یو باقی می ماند. معلمان زبان نیز عموماً قادر به تکلم درست وحسابی انگلیسی نیستند. کمتر پدیده ای به اندازه موسیقی در زندگی امروز ما حضور دارد. تقریباً هیچ اقدام موثری که راهنمای والدین برای آموزش مناسب و اصولی بچه ها باشد حتی قابل تصور هم نیست.
در خصوص معلمان چیزی نمی گویم، چون گرفتاری مالی و روزمره آنها به قدری بالاست که گفتن ندارد. آنها هنگام تعطیل مدارس، زودتر از دانش آموزان با سرعت برق و باد مدرسه را ترک می کنند و به دنبال گرفتارهای بعدی خود می روند. تقریباً هیچ فرصتی برای گفتگو با معلمین بعد از ساعت آموزش باقی نمی ماند. ترجیع بند توصیه های پایان ناپذیر در جلسه با والدین، رسیدگی والدین به درس و مشق بچه هاست. فقط یک مثال ساده از این بحران می زنم. روش جدید جمع و تفریق، این دو عمل ساده ریاضی، نسبت به آنچه که ما در گذشته خوانده ایم، کاملا تفاوت دارد و کمک والدین بلافاصله بچه ها را دچار دوگانگی می کند. بسیاری از والدین فرصت کافی برای درس و مشق بچه ها ندارند.
از حدود صد سال پیش که آموزش زبان انگلیسی در این کشور متداول شد، گوئی تعمدی در کار بوده که بازدهی آن تمام و کمال ورشکسته باشد. از راهنمائی تا پایان دبیرستان انگلیسی می خوانیم ولی تمام سوادمان در حد هلو هاوار یو باقی می ماند. معلمان زبان نیز عموماً قادر به تکلم درست وحسابی انگلیسی نیستند. کمتر پدیده ای به اندازه موسیقی در زندگی امروز ما حضور دارد. تقریباً هیچ اقدام موثری که راهنمای والدین برای آموزش مناسب و اصولی بچه ها باشد حتی قابل تصور هم نیست.
در خصوص معلمان چیزی نمی گویم، چون گرفتاری مالی و روزمره آنها به قدری بالاست که گفتن ندارد. آنها هنگام تعطیل مدارس، زودتر از دانش آموزان با سرعت برق و باد مدرسه را ترک می کنند و به دنبال گرفتارهای بعدی خود می روند. تقریباً هیچ فرصتی برای گفتگو با معلمین بعد از ساعت آموزش باقی نمی ماند. ترجیع بند توصیه های پایان ناپذیر در جلسه با والدین، رسیدگی والدین به درس و مشق بچه هاست. فقط یک مثال ساده از این بحران می زنم. روش جدید جمع و تفریق، این دو عمل ساده ریاضی، نسبت به آنچه که ما در گذشته خوانده ایم، کاملا تفاوت دارد و کمک والدین بلافاصله بچه ها را دچار دوگانگی می کند. بسیاری از والدین فرصت کافی برای درس و مشق بچه ها ندارند.
سیستم آموزشی در هر کشوری علی الاصول باید
از اعتماد نسبی شهروندان آن برخوردار باشد. والدین حتی اگر با جزئیات درگیر نشوند
با مشاهده همین موارد، بلافاصله به این نیبجه خواهند رسید که باید در آموزش تکمیلی
فرزندان خود دخالت کنند.
می دانیم که سیستم آموزش زبان انگلیسی
ناکارآمد است، تقریباً تمام بچه ها از همان ابتدائی در یک کلاس زبان ثبت نام می
شوند، که معمولا دو روز در هفته است. شهری مثل تهران پر از آموزشگاههای موسیقی
است. والدین چون از وضع موسیقی در کشور اطلاع دارند حتی ممکن است از کشورهای
پیشرفته غربی هم در این خصوص سخت گیرانه تر عمل کنند و اصرار داشته باشند بچه های
آنها سازی را یاد بگیرد. ساعات محدود آموزش اوقات فراغت بسیار زیادی را برای بچه
ها فراهم کرده است. بنابراین والدین حتی ناخواسته مجبور خواهند شد کلاسهائی مانند
شنا و ژیمناستیک برای آنها تدارک ببینند. اما اینها تمام دردسر نیست. ولع کنکور و
مسابقات آن حتی به ابتدائی هم نیز در حال سرایت کردن است. کیفیت و کمیت پائین
آموزش، علی الخصوص والدینی را که فرصت و امکانات کافی ندارند که در خدمت درس ومشق بچه ها باشند، وادار
می کند که دروسی مثل ریاضی آنها را تقویت کنند. و تا به خود آئیم متوجه خواهیم شد
که فرزندانمان را تماماً درگیر کلاسهای جانبی کرده ایم. چاره
ای برای ما جز پیوستن به غافله این کلاس و آن کلاس و تلاش برای فلان مدرسه خوب،
باقی نمی ماند. عملا آموزش فرزندان را نه به یک سیستم معتبر
کشوری، بلکه به تشخیص خودمان می سپاریم که لزوماً مبتنی بر شیوه مدرن و متناسب بچه
ها نیست.
مردروز، فیس بوک، بالاترین
مردروز، فیس بوک، بالاترین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر