سلین دیون ستاره پاپی است که درخشیده و شاید هم دوران او تمام شده باشد. او حتی نماینده تمام عیار موسیقی پاپ و راک غربی هم نیست. خواننده خوش صدا و معروفی است که ماندگارترین آهنگهای او را ژان ژاک گلدمن، آهنگساز و خواننده فرانسوی ساخته است. شجریان با تاکید نام خولیو را می برد، معلوم نیست خولیو نماینده چه نوع موسیقی برای اوست. اگر مثلا از پنک فلوید نام می برد، می شد حدس زد تحولات موسیقی جدید راک غربی را زیر نظر دارد و دنبال می کند. جالب است که حتی یک نام نیز از موسیقی عربی و ترک و هند و شرق دور هم به زبان نیاورد. نام درخور توجهی که گفت و به نوع هنر او نیز مرتبط است، پاواروتی بود. آن هم حکایتی دارد. پاواروتی به مدد تکنولوژی و مشارکت در کنسرتهائی با ستارگان پاپ، حتی در دورافتاده ترین نقاط کشور نیز برای دوستداران موسیقی شناخته شده است. اگر استاد نام کریس دی برگ و آندره بوچلی را هم به لیست اضافه می کردند جمع بزرگان دست می شد. به عبارت صریح و بهتر، استاد پرآوازه موسیقی سنتی ایران، همان قدر موسیقی جهان را می شناسد و گوش می دهد که یک شهروند معمولی ایرانی. از اقیانوس بی کران موسیقی کلاسیک غرب حتی اسم یک نفر را هم نمی آورد، شاید هم اصلا گوش نداده باشد. یعنی جناب استاد به بتهوون و باخ و واگنر و راول و ویوالدی و چایکوفسکی و استراوینسکی و اشتراوس و راخمانینوف و شوستاکویچ و دهها غول موسیقی جهان اصلا نیازی ندارد. و مدام تار و کمانچه و ردیف نوازی شهناز گوش می دهد. کسی که موسیقی را در تار شهناز خلاصه کند، کارش به بیداد و دستان منتهی نمی شود. اشکال و نکته همینجاست.
مرحوم حاج قربان سلیمانی دوتار نواز مشهور، گنجینه ای بود که در ایام پیری توسط دیگران کشف شد. ایشان که نماینده تمام عیار موسیقی بخشی های خراسان بود، حتی در ابتدا تمایلی به شرکت در گروه نوازی با بزرگان موسیقی ایران نیز نداشته است. او یک بخشی را به تنهائی یک ارکستر کامل می پنداشت و می گفت بخشی واقعی چیزی کم ندارد، با صدای خود و دو تار، سازش قادر است همه کاری انجام دهد. بعبارت دیگر حاج قربان سلیمانی هم خود را بی نیاز از هر نوع موسیقی دیگر می دید. بر او حرجی نیست، اما بدیهی است که پانصد سال دیگر نیز، آن نوع نگرش، به اثری مثل شب سکوت کویر، منجر نمی شد.
من مشکل پایان ناپذیری با موسیقی سنتی مبتنی بر ردیف دارم و با هر کس که اهل فن هست مطرح می کنم محترمانه و با صراحت یک جواب می شنوم "موسیقی شناس نه ای جان من خطا اینجاست". پیش درآمد و درآمد و دل ای دل ای طولانی، مالیات و عوارض کمرشکن و حوصله بری است که باید در این نوع موسیقی تحمل شود، تا شاید لذتی حاصل آید. برای درک موسیقی کلاسیک غرب هم باید ذوق پرورش یافته ای داشت اما برای موسیقی ای که سینه به سینه منتقل شده است هم باید یک دوره آموزش و درک کامل ردیف میرزا عبدالله را گذراند تا توان درک و لذت از آن را پیدا کرد؟ نگرش مشابه شجریان و حاج قربان سلیمانی به موسیقی دیگران نکته در خور توجهی باید داشته باشد. این مصاحبه و آن پاسخ بذر تردید بیشتری بر این مشکل پاشید که نکند عده ای خود را در دام گوشه ها و ردیف ها اسیر کرده اند و بی جهت این موسیقی را این همه بزرگ جلوه می دهند. تمام این ردیف در چند ساعت نواخته و حوصله شنونده را سر برده و به پایان می رسد. عده ای حتی آن را مشابه و هماورد موسیقی کلاسیک غرب می دانند. شجریان هم نام و شهرت خود را نه مدیون استادی موسیقی ردیف، بلکه مدیون آثاری است که در آن مشارکت داشته است.
آثاری ماندگاری که شجریان در آنها شرکت داشته است گرچه در زمینه سنتی است، اما شنونده عادی و کمی با ذوق هم در آن چیز جدیدی فراتر از ردیف تکراری احساس می کند. فکر آدمهای باسوادی که موسیقی علمی و جهانی را می شناسند کاملا در آنها هویداست. بلا استثناء در تمام این آثار نامی بزرگ و شاید بزرگتر از خود او هم حضور دارند. اما بخش اعظم افتخار به شجریان رسیده است. بیداد، آستان جانان، دستان، مشخصا کار آهنگسازی به نام پرویز مشکاتیان است. اهل موسیقی بیداد را یک نقطه عطف در تاریخ موسیقی ایران می دانند. حضور استادان بزرگی چون لطفی و مرحوم بیگجه خانی کاملا در این اثر مشهود است. زمینه این اثر سنتی است ولی تاثیر موسیقدان باسواد و درس خوانده آن را به اثری در حد شعر کلاسیک فارسی تبدیل کرده است که برای خاص و عام جذاب است. شب سکوت کویر زمینه محلی دارد اما آهنگسازی کیهان کلهر آن را تبدیل به شاهکاری فراموش نشدنی کرده است. بیداد را کار شجریان دانستن ظلم بزرگی به مرحوم مشکاتیان است و شاید همین توجهات بی جا باعث شد آن بزرگان از او رویگردان شوند. مشکاتیان پس از شکرآب شدن رابطه با شجریان سعی کرد آثاری را با ایرج بسطامی اجرا کند، بدیهی است که جای صدای شجریان را نمی توانست پر کند. کمبود خواننده تمام عیار آواز ایرانی، عرصه را انحصاری کرده است. زنان یعنی نصف جمعیت کشور از تک خوانی محروم هستند. اگر آواز و موسیقی در این کشور گسترش می یافت قطعا استعدادهای جدیدی مثل قمرالملوک وزیری امکان ظهور داشت. استادان و آهنگسازان واقعی موسیقی هم مجبور نبودند تمام کارهایشان را با یک نفر اجرا کنند. بزرگ شدن فقط یک نفر و دیده نشدن بقیه، ضایعه بزرگتری هم داشت، خیلی زود تولید آثار ماندگار به بن بست خورد. اکنون نوبت رندان مست است با آن سازهائی که عمرشان بیشتر از حیات شجریان نخواهد بود.
هیچ اثر ماندگاری از شجریان پیدا نمی کنید که نام بزرگانی مثل حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، کیهان کلهر، لطفی، در کنار آن نباشد. اما افتخار تمام آنها تقریبا یک جا نصیب شجریان شده است. بعبارت دیگر شجریان بیش از آنکه نابغه موسیقی باشد، نابغه استفاده از فرصتی است که عملا یکه تازی این میدان نصیب او کرده است. هر وقت کف گیر او به ته دیگ می خورد با کلهر و علیزاده کنسرتی برگزار می کند. او حتی چند سال گذشته و احتمالا برای مصرف داخلی گروه جدید التاسیس از مردم خواست، نگویند شجریان، بگویند گروه علیزاده، کلهر، همایون و شجریان. یعنی ببینید رفقا، با اینکه من تاکید می کنم، ولی ملت هنر پرور ول کن نیستند. قدرت آفرینش واقعی شجریان در کمال پختگی او همین رندان مست است. سازهای جدید که هرگز فراگیر نخواهد شد، پس از مستند اخیر و مصاحبه اختصاصی، به لوگوی بی بی سی فارسی هم راه یافت.
مرحوم اخوان ثالث که به فارس بودن خود تفاخر می کرد جز فارسی زبانی بلد نبود و هیچ ارتباط مستقیی با شعر جهان نمی توانست پیدا کند. به قول بزرگی در دنیای کوچک خود جهان بینی اش را شخصا سرهم بندی می کرد. امروزه حتی برای شناخت اسلام و دنیای اسلام هم دانستن انگلیسی ضروری است، فهم شعر جدید که جای خود دارد. شجریان در مقایسه با همشهری خود این شانس را دارد که زبان موسیقی، جهانی است و ضرورت زیادی به یاد گرفتن آلمانی و انگلیسی نیست اما او از همان نعمت گوش دادن نیز بی بهره مانده، اما همچنان استاد مسلم تلقی می شود. او مانند دانشجویان علوم دینی نه تنها مدام در متون قدیم دنبال کشف جدید می گردد و تار شهناز گوش می دهد، بلکه ظاهرا بی نیاز از موسیقی جهانی است و مانند اخوان ثالث شخصا تئوریها و سازهای خود را سرهم بندی می کند. عربها بقدری ویولن را عربی کرده اند که به نظر می رسد از اول سازی عربی بوده است. ویولن پرویز یاحقی کاملا ایرانی بود. آنوقت استاد مسلم بنا دارد چرخ را از اول اختراع کند. در کشوری که زبان آن هیچ محلی از اعراب در معادلات بین المللی نداشته باشد، باید به دیپلمات بودن وزیر خارجه اش که انگلیسی بلد نیست شک کرد. با این همه باسواد و تحصیل کرده، استادی که از موسیقی جهانی هیچ نداند، دست کمی از همان دیپلمات ندارد.
شجریان شناسنامه موسیقی سنتی ایرانی است. علاوه بر مردم که صدای او را دوست دارند، تقریبا تمام اهل فن در مسلم بودن استادی ایشان توافق دارند. آثار ماندگاری که او در آنها شرکت دارد کار دیگران است، پس باید تمام هنر او در آواز باشد، آواز هم که همه موسیقی نیست. اگر دقیق تر سوال شود، خواهند گفت او استاد مسلم آواز مبتنی بر ردیف ایرانی است. تمام گوشه ها و شعبه های آن را به نحو احس می شناسد. ردیف نیز تعریفی دارد که فقط اهل فن از آن سر در می آورند.
برداشت یک علاقه مند به موسیقی از ردیف چیزی بیش از جمع آوری و مرتب کردن آوازها، ملودیها، و گوشه ها نیست، که در چند ساعت نواخته و تمام می شود. به نظر می رسد طرفداران این موسیقی بیش از حد خود را در چم و خم آن غرق کرده اند و دست و پایشان را بسته اند.
حال که اخوان ثالث یکی از بزرگترین شعرای معاصر کشور شخصا جهان بینی اش را سرهم بندی می کرد. و کسی که فقط صدای خوب دارد و استاد ردیف است، از جهان هم خولیو و سلین دیون را می شناسد، ساز جدید هم می سازد و لابد روشهای آموزش آن را هم خود شخصا منتشرخواهد کرد، به شناسنامه موسیقی کشور تبدیل شده است، اجازه بدهید نه یک تعریف ایجابی که کار اهل فن هست، بلکه یک تعریف سلبی هم از موسیقی سنتی ردیف ارائه دهیم. تا کار افرادی مثل من به سامان برسد که سالهاست سعی می کنند بفهمند با وجود علیزاده و مشکاتیان و کلهر و سازندگان و آفریندگان دیگر، چرا همه یک صدا می گویند شجریان؟.