در ذیل مطلب مربوط به بچه ها، احمد تابعی کامنتی گذاشته بود که به نظرم خیلی جالب رسید و استفاده کردم. چون ممکن است کسی که علاقه به این موضوع دارد کامنت را ندیده باشد، به عنوان پست مستقل اینجا می گذارم. شایان ذکر است که شروع مطلب آقای تابعی از آنجاست که من از دیگری نقل کرده ام، درکشورهای توسعه یافته این همه فلسفه بافی نمی کنند، پدر و مادرها هم لزوما همه کتابخوان نیستند، ولی کارشان درست است.البته بهتر است اصل مطلب قبل از نوشته احمد خوانده شود.
........
آنجايی كه كارشان درست است و تفلسف نميكنند دويست سيصد سال پيش تفلسفهايشان را كردهاند و دقيقاً از درون اين تفلسفها كاربرد روش را كشف كردهاند. لذا اكنون در مورد بديهيات خودشان را خسته نميكنند. من هم قبول دارم كه در خيلي مواقع لزومی به بحث روشنفكری نيست اما معتقدم رشد جامعه بيترديد در گرو نهادينه شدن مباحثه است و تحقير چيزهايی كه از آنها سر در نمی آوريم به ادامه ی ندانستگي ما كمك بيشتری ميكند. در غرب همه كتابخوان نيستند همه هم پدر و مادر خوب نميشوند. اما تقريباً همه ميدانند در هر زمينهای دانش توليد شده وجود دارد و همچنين مي دانند كه كجا و به چه بهائی ميتوانند به اين دانش دست بيابند. همه جاي دنيا پدر و مادر اولين و مهمترين الگوی هر نوع دركی از رابطهی انساني و رابطهی والد-فرزندی است. اما روانشناسی كشف كرده است كه اين الگوسازی امری ارادی نيست و بخش اعظم آن بطور غيرارادی و ناخودآگاه صورت ميگيرد. بنابراين رفتارها و آموزههای نامطلوب هم ميتوانند در اين چرخه يا سيكل معيوب بازتوليد شوند و بدون آنكه حاملانشان از منشاء آن آگاهي يابند در غالب سنت به حيات آنها كمك رسانند. هر مجموعهی سيستميك هم دارای معايب است و هم دارای مزايا. مهمتر از عيب يا مزيت يك سيستم، كارا بودن يا تناسب اجزاء با يكديگر در يك بازهی زماني و مكانی است. امروز وجوه روانشناختی زندگی ما، با روشهای تربيتی-كنترلی جامعه، سازگاری و تناسب ندارد. بنابراين يك گره بحرانی در اين حوزه خودنمايی ميكند. پيشفرض اين است كه علوم انسانی در غرب پيشرفت قابل توجهي كرده است و میتوان در حد قابل قبولی به روايی آن اعتماد كرد. ذهن خلاقی كه پل و سد و هواپيما و فتوشاپ را ميسازد تبعاً براي تربيت فرزند و براي تعليم جامعهاش روشهای مطمئن را جستجو ميكند.
فكر ميكنم در همهی موارد بالا اتفاق نظر وجود دارد و فقط مشكل اينجاست كه چگونه ميتوان يك آمپول خارجي تربيت يافت كه با تزريق آن مبدل به پدر يا مادر موفق شد. به قول مولانا ما گشتهايم می نشود يافت. ارتباط موفق برقرار كردن با ديگران از جمله فرزند، يك مهارت جدی و مهم است. بخش مهمي از احساس سعادت و موفقيت در زندگي بطور قطع وابسته به اين مهارت است. ممكن است برخی استعدادش را داشته باشند اما در وجه معمول كسب اين مهارت نياز شديد به آگاهي از روشها و تمرين مستمر دارد. معنی اين حرف اين نيست كه هر كس پول به مشاور نداد يا كتاب نخواند و تمرين نكرد، نميتواند پدر خوبی باشد. بلكه معنیاش اينست كه اولاً پدر خوب بودن با پدر موفق بودن بسيار متفاوت است. ثانياً داشتن دغدغهی تربيت موفق و مناسب با دنيای امروز اولين قدم در يافتن راهها و منابع مرتبط است. برخي از والدين با كارو تلاش فراوان سعی ميكنند رفاه و پول كافي برای زندگی فرزندانشان فراهم كنند اما هر چه پيش ميروند متوجه شكست بيشتری در رابطه با تربيت فرزندانشان ميشوند. در مقابل برخی از والدين معمولي، به مدد هوش اجتماعی بالا، بدون بهرهگيری از مشاورهها و فقط با نظارهی نتايج آزمون و خطاهای خود و ديگران، موفق ميشوند تصميمهای درستی در قبال رفتار با فرزندانشان بگيرند و فرزندان مسئول و موفقی بار آورند. اما به هر حال اين فرصت هوشی برای همه وجود ندارد و خانوادههای فرهيختهای كه از گذشته بطور نسلی روشهای كاراتری را نهادينه كرده باشند، تقريباً نادر است. بنابراين مسئوليت گذر از الگوهای سنتي زندگی به الگوهای نو بر عهدهی ميزان تلاش خودمان است. ما همانند سيصدسال پيش غربيان مجبوريم در هر موردی با عقل انتقادی به دنبال منابع و راههای مفيد بگرديم. سنت پدرانمان هم يكي از اين منابع است اما بهترين يا مناسبترين نيست. غرب هم چندان دم دستمان نيست. بنابراين مجبوريم از متخصصانی كه بيشتر غور كردهاند كمك بگيريم و يا از پل ارتباطی كتاب و مقاله استفاده كنيم. برخي از پزشكان در كار واردات دارو هم دستي دارند و راساً بازار تقاضا را هم خودشان بوجود مياورند. در حوزهی روانشناسی تربيتی هم وضع تا حدودی به همين منوال است. پرفروشترين كتب آنهايی هستند كه دستاندركاران مشاوره و درمان ترجمه كردهاند. با اين حال كاچي به از هيچی. اشاعه دادن همينها هم بسيار مفيد خواهد بود.
در بحث ترنم و...علی اف ، من این مطلب راقبلا به زبان ساده تر (نه بزبان پست مدرن احمد) اشاره نمودم که"".. برخی ز این موضوعات قبلا بحث شده و به مثابه فلدراجرایی EXE. میباشند... ونیازی به برنامه نویسی جدید نیست.""
پاسخحذفادامه بحث را حال نمیکنم چون از شما چه پنهان، قلم احمد آقا برای دو نسل بعد من (نسل قبل از مدرنیته) است . این ادبیات روان نیست:""...ممكن است برخی استعدادش را داشته باشند اما در وجه معمول كسب اين مهارت نياز شديد به آگاهي از روشها و تمرين مستمر دارد...."" ..تحقير چيزهايی كه از آنها سر در نمی آوريم به ادامه ی ندانستگي ما كمك بيشتری ميكند...."" من که تاریخ نادر را تا نصفه خوانده ام سر در نمیارم این بیسوادها چه جوری سر در آرن؟..
مخلص احمد اقاهستیم ولی چکنیم آینه، خصلتش انعکاس بی مصلحت و بیغرضانه است!
بینهایت
البته آن جمله ای که مثال زدید اتفاقی است، ولی من با شما موافقم که احمد سخت و پیجیده می نویسد. من و شما حداقل در یک چیز اشتراک و توافق داریم که ساده و لری می نویسیم.
پاسخحذفدر ضمن خطاب به احمد بگویم که خوانندگان نهالستان هم چند باری به من همین نکته را گفته اند که فلانی که در آنجا کامنت می گذارد خیلی سطحش بالاست و ما زیاد مطلب دستگیرمان نمی شود. احمد در نگاه فردی که او را نمی شناسد خیلی آدم حسابی و با سواد به نظر می رسد، اینطوری هم نیست!!! به قول مهندس بی نهایت ابلفضلی راست می گم.
من خودم از خواندن مطلب بالا لذت بردم، انتقاد مهندس بی نهایت را هم تا حدودی در این خصوص قبول دارم. شخصا منظورم این بود که موضوع را پیچیده نکنیم. به عنوان آدمهای عاقل و بالغ تجربه های بچه داریمان را با هم در میان بگذاریم. نه مثل احمد خیلی فیلسوفانه و نه مثل مهندس بی نهایت موضوع را به اعراب و غزنویان ارتباط دهیم.
پاسخحذفمثلا دوستی دارم مهندس الکترونیک، خانمش هم دبیر فیزیک هست. در تهران شلوغ هم زندگی می کنند سه تا هم بچه دارند. قطعا باید آنها تجربه های خوبی داشته باشند که شنیدنش برای بقیه جالب باشد. اما آن دوست من معتقد بود همه چیز زیر سر سرنگونی خشایارشاه است.
دوستی در مشهد دارم که از مدیران نوشابه سازی است ، تحصیلات مهندسی دارد و خانمش هم داروساز است. یک جفت پسر شیطون و شلوغ و دوقلو هم دارند. باید تجربه آنها شنیدنی باشد ولی معتقد است موضوع تخصصی است.
ما قرار نیست که راه حل ارائه دهیم. مشکلات را بگوئیم خود کمک بزرگی است.تا آنجا که می می دانم قریب به اتفاق خانواده ها با نظام آموزش رسمی مشکل دارند، حتی دوستان بشدت حزب الهی هم آموزش رسمی را زیادی لیبرال و غیر مذهبی می دانند یعنی همه با آن بنوعی مشکل دارند و در پی تغییر آن هستند.
من شخصا از اینکه بچه هایم آموزش عربی ببینند خوشحالم ولی در کلاس بچه هایم تنها کسی هستم که از عربی یاد گرفتن بچه ها (منظورم عربی است با آموزش مذهبی که امری شخصی است کاملا مسئله دارم) استقبال می کنم ولی همه والدین آن را بی خاصیت و وقت تلف کنی می دانند. تقریبا و بدون استثنا بچه ها به کلاس جانبی هم می روند. دوست سارا دختر کوچک من از هم اکنون به بنگاه کنکوری قلمچی می رود، یعنی 12 سال باید تمرین کنکور بکند.
در حقیقت من خواستم این موضوع را مطرح کنم که درست در ممالک خارجی و توسعه یافته این مسائل حل شده است ولی در حال حاضر ما با نظام آموزشی طرف هستیم که زبان را خوب یاد نمی دهد باید به کلاس زبان هم مراجعه کنیم، موسیقی در آن ممنوع است باید به کلاس موسیقی هم مراجعه کنیم، ورزش درست و حسابی ندارد باید شنا و فلام و بهمان هم ببریم. یعنی عملا مدیریت آموزش بچه ها بعهده خودمان است. حتی از یک سرویس رفت و آمد مطمئن که راننده آن اندکی از دوز توحش در رانندگی بکاهد محروم هستیم. کجا در فرانسه و انگلیس چنین وضعیتی است، کجا در ترکیه و هند چنین وضعیتی است. تکلیف آنها مشخص است این ما هستیم که بلاتکلیفیم و خود به حل مشکلات دست می بریم. و چون متخصص نیستیم اشتباهات بزرگ هم می کنیم.
در دفاع از خودم بايد بگويم هرگز تلاش نميكنم پيچيده حرف بزنم برعكس در اغلب موارد تلاش ميكنم اشاراتم گوياتر باشد. كامنت گذاري در يك وبلاگ نسبتاً خصوصي كه جاي سواد به رخ كشيدن نيست اگر هم قرار بود چنين باشد وبلاگ شخصيام مكان مناسبتري است و منفعتش هم مستقيم در جيب خودم ميرود. به هر حال نميتوانم تغييرش دهم اين سبك نوشتاري من است. البته از آن ناراحت هم نيستم چون وقتي دست به قلم ميبرم خودم را يك نويسنده قلمداد ميكنم و هرگز دست به قلم نميبرم مگر حرفي براي زدن داشته باشم. هر وقت كامنتي ميگذارم مجبور ميشوم آن را دوقسمت كنم، حال اگر قرار باشد بيشتر بسطش دهم خودتان قضاوت كنيد كجا جايش دهم اصلاً خودتان حوصلهي خواندنش را خواهيد داشت.
پاسخحذفسوء برداشت نشود قصدم منت گذاشتن نيست اما جاي ديگري براي كامنت گذاري وقت تلف نميكنم. محمد آدم خوشذوقي است و بيشتر از آنكه باسواد باشد ذهن نقادي دارد و سئولات هوشمندانه و جالبي طرح ميكند كه باعث ميشود مغز آدمي در اين مرداب بيمغزي نگندد. من شخصاً علاقمند به مباحثه با او هستم حتي اگر اعتبار كافي را براي نظراتم قائل نباشد و مرا چندان باسواد نداند يا حتي اگر برخي مواقع با پرچانگيها و پاساژهاي موضوعي مرا كلافه كند.
ادامه
پاسخحذفبه هرحال مسئوليت بيرون كشيدن مغز كلام از ميان واژهها برعهده خواننده است. اگر كسي احساس كند حرفي در ميان است اين زحمت را با چند بار خواندن بر خود هموار ميكند. آنان كه دست به قلم هستند ميدانند كه نوشتن بسيار بيشتر از خواندن وقت و انرزي ميگيرد پس انتظار زيادي نيست اگر بخواهم كه زحمت بيشتري در خواندن بكشيد. علت مشاركت من انگيزهي باشكوهي است كه محمد در جمع كوچكش ايجاد كرده، وگرنه من خود بهتر از هر وبگردي ميدانم كه ارزش نوشتههايم چقدر است.
از موضوع دور افتادم. مسئلهي تربيت خانوادگي با آموزش رسمي فرق ميكند. شما ميتوانيد با صرف پول كلاسهاي مختلف و آموزشهاي خاص براي بچههايتان فراهم كنيد اما تربيت عاطفي-احساسي كودكتان بر عهدهي خودتان است. مهم است بدانيد كه تربيت حسي-عاطفي و مهارتهاي اجتماعي بيش از هوش رياضي(آي كيو) در موفقيت آيندهي كودكانتان نقش دارد بويژه مدارج و موفقيتهاي اجتماعي. بنابراين مطلب را از جاي خوبي شروع كرديد اما در جاي نامناسبي( زبان عربي و صحراي كربلا) داريد ختمش ميكنيد. منظورم اين نيست كه من در اين كار موفقم، اما ادعا ميكنم سوراخ دعا را پيدا كردهام و اگر در اين محور بحث كنيد فايدهي بيشتري خواهد داشت. صرفاً بيان مشكلات هم دردي را دوا نميكند بلكه چالش راهحل است كه رشد ميدهد يا حداقل به فكر واميدارد.
ممنون از این توضیحات، ولی یادت باشه محمد فقط خوش ذوق نیست !!!
پاسخحذفبگذار اینجا ضد حالی به مشتریانم بزنم. چند تا انگیزه از ایجاد نهالستان داشتم که جای بحثش اینجا نیست ولی یکی از آنها مشتریانم بودند که حوصله خواندن متنی را که برایشان می فرستادم هم نداشتند. اجازه بده بسیار صریحتر بگویم آقای نخعی، آقای براتی و زمزم مشهد و چند نفر محدود دیگر مطالبی که در خصوص کار می فرستادم می خواندند. بقیه بلافاصله گوشی تلفن را برمی داشتند و زنگ می زدند موضوع چیست؟ اگر می گفتم ایمیل کردم چرا نخواندی؟ بدون کمترین خجالت می گفتند دریافت نکردیم!!!. الان که در وبلاگ هست مجبورشان می کنم بخوانند و اگر نفهمیدند و یا من بد نوشتم توضیح دهم. نظر این جور آدمها که اکثریت غالب در جمع مشتریان من هست، راجع به یک نوشته پشیزی نمی ارزد. بعضی وقتها وسط یادداشتی که برای آنها می نوشتم بد و بیراه هم بهشان می گفتم چون مطمئن بودم حال خواندن ندارند و نخواهند دید. این هم از مشتری مداری من.
فکر نکن با مشتریانم در خصوص مطالب کاری این طور مسئله دارم. بسیاری از آنها به طرز باور نکردنی کامپیوتر هم بلد نیستند و به عمرشان حتی یک بروشور کامپیوتری هم نخواندند. ویندوز را هم به صورت اینو ببین و اونو ببین بلدند و با کوچکترین مشکل وا می مونن. بدبختی من ابنجاست که خیلی از مدیران کامپیوتر لیسانس کامپیوتر دارند ولی شاید حتی نتوانند بگویند چه واحدهائی را گذراندند. تنها کاری که بلدن نکست نکست کردن هنگام نصب یک برنامه است.
ولی یکی دو نفری که می شناسم و اهل خواندن هستند و در جمع مشتریان من، اتفاقا راجع به وبلاگ خودت که از این طریق با آن آشنا شده اند برای من نظر دادند. از شوخی که بگذریم یکی از دوستانم می گفت مطالب او را می خوانم (منظور وبلاگ خودت) ولی خیلی جدی و اتو کشیده است. گرچه تو با امثال من فرق داری و نوشتن به نوعی حرفه تو هست ولی بد هم نمی گویند.
مهندس بی نهایت هم که همه چیز را تقصیر عرب و غزنویان می داند. لابد اگر آنها نبودند دانشمندان ایران جدول مندلیف را پر می کردند.
من در نامه ای که برای سعدی زمان محمد قائد هم نوشتم همین را گفتم که نوشته های شما بعضا در خصوص موضوعات عادی است ولی افرادی که خیلی درگیر نیستند از آن سر در نمی آورند. نمونه آن همسر من هست که فردی با تحصیلات بالاست، ولی وقتی ذوق زده می شوم و چیزی از قائد را می خوانم و به آسمان پر می کشم دوست دارم او را هم در این شادی شریک کنم. یک کلمه می گوید من از این نوشته جیزی دستگیرم نشد و حال من گرفته می شود.
جالب اینجاست که محمد قائد هم تا آنجا که یادمه جوابی مشابه تو داده بود، و محترمانه گفته بود که سعی ام را می کنم ولی بهتر است دیگران هم بکوشند.
بقول شاملو دختر خوش اندام خودم را رژیم چاقی نمی دهم که مرد همسایه تپل دوست دارد، می خواهم صد سال سیاه سرش به تنش نباشد.