چندی پیش اتفاق جالبی برای من افتاد، که تصمیم گرفتم اینجا بنویسم. البته مطلب امری است خصوصی، اما چون می دانم، بین دوستان و همکاران جمع زیادی درگیر چنین مشکلاتی هستند به نظرم رسید، نوشتن آن خالی از لطف نباشد. صبح روز دوشنبه 10/08/89 که بچه ها را به مدرسه می رساندم، بین من و دختر نه ساله ام نهال دلخوری پیش آمد. پرخاش کرد و من هم بشدت عصبانی شدم. پس از سوار شدن به ماشین دوباره نق نق کرد که عکس العمل به مراتب تندتر من را در پی داشت. با عصبانیت فراوان بچه ها را به مدرسه رساندم و با خداحافظی غیر متعارف از آنها جدا شدم. ظهر که مدرسه ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه تعطیل می شود، دنبال آنها رفتم، هنوز ناراحت و عصبانی بودم. نهال معمولا در چنین ساعتی با دوست خود آنوشا و خواهرش سارا مشغول شیطنت هستند، و دفعتا میل به ترک مدرسه ندارد. اما اینبار بلافاصله به طرف من آمد و به آرامی و ضمن ملاحظه اتفاق صبح، سلام کرد. با حالتی گرفته از همان دلخوری احوالپرسی کردم.
به آرامی گفت: می خوای بدونی چی برات گرفتم؟
رغبتی نشان ندادم. پس از چند لحظه دوباره گفت : خیلی خوشحال میشی ها!
توجه چندانی نکردم، گفتم: وقتی رسیدیم خونه بهم بده.
کمی این دست و آن دست کرد، نتوانست طاقت بیاورد و دوباره گفت : رفتم از کتابخانه برات گرفتم.
سکوت کرد و بعد ادامه داد، کتاب سعدی را برات گرفتم.
من ساکت بودم و عکس العملی نشان نمی دادم، چند لحظه بعد گفت :
فردوسی هم داشت ولی تو سعدی را خیلی دوست داری، مگه نه؟
تا رسیدن به ماشین به نشانه تشکر دستش را فشردم، ولی حرف نزدم. متوجه عکس العمل من شد. تا در ماشین نشستیم از کیفش کتابی در آورد و با اشتیاق به من داد. "غزلیات شیرین سعدی" تازه هائی از ادبیات کهن برای نوجوانان، کار مسعود علیا، با نقاشی های محمد مهدی طباطبائی.
به محض رسیدن به خونه بیدرنگ شروع به خواندن آن کردم. نهال هیچ نگفت و به کارش مشغول شد، خیلی خوشحال بود که کتاب مورد توجه من قرار گرفته است.
من که از روشهای مدرن تربیت بچه ها چیزی دستگیرم نشد، تا شاید در آینده به بچه های خود منتقل کنم. اما اگر به فرض محال، برگشتی در کار باشد و کودکی نه ساله شوم، روش بسیار درستی برای آرام کردن پدر خود آموخته ام. کار نهال که امروز بیست و نه آبان وارد ده سالگی شده است، تاثیر عمیقی بر روحیه من گذاشت.
نسل ما عموما به روش سنتی و با پیشینه ای چند صد ساله تربیت شده است. امروز کسی روشهای گذشته را نمی پسندد، نتیجه آن پدرسالارانه و زورگویانه و استبدادی ارزیابی می شود. روشهای مدرن و پست مدرن تربیت بچه ها مدام تبلیغ می شود و در جامعه ما خواهان فراوانی دارد که البته محصول نهائی آن فعلا بچه سالاری شده است. بعبارت دیگر، از اینجا مانده و از آنجا رانده.
به آرامی گفت: می خوای بدونی چی برات گرفتم؟
رغبتی نشان ندادم. پس از چند لحظه دوباره گفت : خیلی خوشحال میشی ها!
توجه چندانی نکردم، گفتم: وقتی رسیدیم خونه بهم بده.
کمی این دست و آن دست کرد، نتوانست طاقت بیاورد و دوباره گفت : رفتم از کتابخانه برات گرفتم.
سکوت کرد و بعد ادامه داد، کتاب سعدی را برات گرفتم.
من ساکت بودم و عکس العملی نشان نمی دادم، چند لحظه بعد گفت :
فردوسی هم داشت ولی تو سعدی را خیلی دوست داری، مگه نه؟
تا رسیدن به ماشین به نشانه تشکر دستش را فشردم، ولی حرف نزدم. متوجه عکس العمل من شد. تا در ماشین نشستیم از کیفش کتابی در آورد و با اشتیاق به من داد. "غزلیات شیرین سعدی" تازه هائی از ادبیات کهن برای نوجوانان، کار مسعود علیا، با نقاشی های محمد مهدی طباطبائی.
به محض رسیدن به خونه بیدرنگ شروع به خواندن آن کردم. نهال هیچ نگفت و به کارش مشغول شد، خیلی خوشحال بود که کتاب مورد توجه من قرار گرفته است.
من که از روشهای مدرن تربیت بچه ها چیزی دستگیرم نشد، تا شاید در آینده به بچه های خود منتقل کنم. اما اگر به فرض محال، برگشتی در کار باشد و کودکی نه ساله شوم، روش بسیار درستی برای آرام کردن پدر خود آموخته ام. کار نهال که امروز بیست و نه آبان وارد ده سالگی شده است، تاثیر عمیقی بر روحیه من گذاشت.
نسل ما عموما به روش سنتی و با پیشینه ای چند صد ساله تربیت شده است. امروز کسی روشهای گذشته را نمی پسندد، نتیجه آن پدرسالارانه و زورگویانه و استبدادی ارزیابی می شود. روشهای مدرن و پست مدرن تربیت بچه ها مدام تبلیغ می شود و در جامعه ما خواهان فراوانی دارد که البته محصول نهائی آن فعلا بچه سالاری شده است. بعبارت دیگر، از اینجا مانده و از آنجا رانده.
واقعابچه هاي اين دوره و زمونه غير قابل پيش بيني اند
پاسخحذفمن كه دخترم 5 سالشه تا حالا حداقل 7 .8 باري ما رو با جواباش فيتيله پيچ كرده...!!!
بچه ها که خودبخود اینطور نشدن، لابد ما رفتارمون عوض شده که در آینه بچه ها نتیجه را می بینیم. البته از حق نگذریم جیزهای خوب هم در نسل جدید زیاد شده است مثل همین کار نهال.
پاسخحذفبا شعري از مولانا بروزم.
پاسخحذفديدگاه سنتي بچهها را نوع تكامل نيافتهي انسان قلمداد ميكند و بر همين اساس هرجا كه مطابق ميل يا انديشهاش نبود با توسل به زور ماجرا را حل و فصل ميكند. من متوجه شدهام كه در ديدگاه مدرن بچهها آدمبزرگهايي با ابعاد كوچك و نيازهاي كوچك هستند. آنها هم منطق و استدلال را از روش برخورد بزرگترها ميآموزند و هم روش فرار از منطق و استدلال را. تنبيه هم در اين ديدگاه جايگاه خود را دارد اما نه در مفهوم خشونت فيزيكي بلكه همانگونه كه آدم بزرگها نسبت به يكديگر روا ميدارند: تجربهي عواقب نامطلوب.
پاسخحذفكار ما در برخورد تربيتي با بچههايمان بسيار سخت است چراكه ناخودآگاهمان مملو از روشهاي استبدادي است. لذا بايد خودمان را هم تربيت كنيم.
چگونه باید خودمان را تربیت کنیم؟
پاسخحذفمن به عنوان کسی که طراحی سیستم های نرم افزاری می کنم هم بطور عملی و هم نظری متوجه هستم که سیستم بر مبنای یک روش طراحی می شود، روش هم دکان بقالی نیست تا شما خوبها را سوا کنید و احیانا با هم ترکیب کنید تا بهترینها را داشته باشید.
از محمدرضا پهلوی، نادان ترین پادشاه ایران زمین تا مدیران و رهبران بعد از انقلاب وقتی در مقابل دنیای سوسیالیسم و کاپیتالیسم قرار می گرفتند می گفتند ما نه این هستیم و نه آن. بلکه مزایای هر دو را داریم. کمی هم اگر شکسته نفسی بخرج می دادنند می گفتند از مزایای هر دو استفاده می کنیم. غافل از اینکه این دو مدل به راحتی قابل ترکیب نیست. خصوصا اگر ترکیب کننده محمدرضاخان پهلوی یا ژنریک ژولیده و بدهان آن باشد.
روشهای گذشته تربیتی با تمام معایب آن، یک سیستم کامل بود. حتی در غرب. فرید ذکریا در کتاب اخیر خود حسرت دورانی را می خورد که در مدارس تمام وقت، بچه ها با انضباطی پادگانی تربیت می شدند. حتما روشهای جدید ارجح است چون صاحبنظران گفته اند، اما من تصور می کنم ما این روشها را انگار از دکان بقالی خریده ایم. خود به چند و چون آن آشنا نشده، مستقیم در تربیت والدین بکار بسته ایم که نتیجه آن عملا بچه سالاری شده است. حتی اگر ما شخصا آدم واردی باشیم، جامعه مشکل دارد.معلمان مدرسه دختر من بعضی وقتها چیزهائی به بچه های دختر یاد می دهند که عملا ضد زن هست. گرچه تنبیه دست کم در تهران از بین رفته است امابا قول دادنهای دروغ آنها را مثلا تشویق می کنند. دروغ کم از تنبیه بدآموزی ندارد.
به هر حال تربیت ما مبتنی بر یک سیستم نیست، نه قدیمی است و نه جدید. آش شلقلمکاری است که محصول آن لوس شدن بیش از اندازه بچه ها شده است.
فی البداهه چند مطلب را مینویسم و بعد اگر حال و بالاتراز آن وقت داشتم تجربه ای چند در کامنت بعدی مینویسم:
پاسخحذفاولا امیدوارم نهال خانم بزرگتر که بشه شاهنامه را ترجیح بده!
عزیزان!دنیای نسلها معمولا متفاوت است و در یک مهمانی سریعا کودک و نوجوان و جوان و مسن از هم جدا شده و هر یک دنبال کار و تفریح خود میروند که این تصادفی نیست.(GENERATION GAP یا انشقاق نسلها). بچه ها بواسطه سادگی و پاکی و حافظه کوتاه مدتشان،خالی از کینه و دیگر اخلاق زشت ما بزرگان بوده و بزودی تندخویی ودعواهارا فراموش میکنند. انها در رویا و وهم زندگی میکنند تا واقعیات و خواسته اشان هم محدود است. (برعکس زیاده طلبی ما بزرگان).
بچه ها محدود به بزرگان هستند و کاملا وابسته به امکانات وشعورآنها(فکرش را بکنید چقدر طفلان معصوم سر بیشعوری و بینظمی و خودخواهی پدر ومادرشان و اینکه لنت ترمز ماشین را چک نکرده اند به ته دره رفته و تلف شده اند و یا با چراغ نفتی و ابجوش سوخته و ناقص شده و یا ترک تحصیل و....) ناگفته نماند اولیاییکه حواسشان به بچه هاشان است وکلاس موسیقی و ورزش و ... چقدر ارزشمند ند!!
بیتعارف: از انجاکه اکثر اموزه های دینی وسنتی ما اوت تشریف دارند و تریاک را حداکثر مکروه ویک قطره شراب در اقیانوس را نجس وحرام فرموده و یادر خصوص زن و کافر و...لنگ میزند(انیشتین جهود در ردیف بول وغایط جزو 10 نجاسات اصلی است) به همین سیاق و برعکس دنیای متمدن، تاکید براحترام به بزرگتر و صله رحم و آق والدین است و تقریبا حدیثی در مورد کودکان نیست. مگر اینکه اخیرا ماله کشانی حدیث بسازند!
مطلب خیلی ساده است، نهال یکروزه و یکماهه بیشتر نیازبه مراقبت دارد یا درخت پیر که ریشه در اعماق خاک دارد؟ بابا ! پدر و مادر عشق دنیا را کرده و همه چیز را میفهمند و میتواند غر بزند و...ولی بچه چی؟ بهمین علت است که اصل بچه است چرا که در سرنوشتش دخیل نیست. اشتباه نکنید این به معنی فدا کردن زندگی بزرگتر ها برای خردسالان نیست و هر کسی در هر مقطعی باید زندگیش را بکند. در غرب صاحب اصلی بچه جامعه و دولت است بهمین علت در دعوای خانوادگی اول سراغ مادر و بعد پدر رفته ودر صورت عدم لیاقت هردو، صیانت برعهده دولت است ولی در ولایات اسمانی ما پدر ولو معتاداصل است و لاغیر!
مطلب زیاد است و با یک مثل فعلا تمام میکنم که در رابطه با جمله اخر اقای بابایی که گفته از اینجا رانده ایم....میباشد: یکی به یکی گفت ر..دم توی دهن گشنه پدرت!در جواب گفت : بیچاره داشت ونخورد؟" ما مگر چقدر اموزش تربیت و پداگوژی و روانشناسی و حکمت و اخلاق و... دیده ایم؟!
آینه
سالها پيش وقتي از متدلوژي صحبت ميكردم و ادعا ميكردم كه حتي در بحث كردن هم بايد داراي روش بود چه رسد به انديشيدن، دوستي با احتياط پوزخند ميزد. خوشحالم كه امروز ارزش روش را ميداند.
پاسخحذفچگونه بايد خودمان را تربيت كنيم؟! همانطور كه از خودمان يك طراح نرمافزار، گرافيست، جوشكار و يا هر متخصص ديگري ميسازيم. مطالعه، دقت، انديشيدن و دغدغهي راهحل داشتن ملزومات تربيت و تعليم در هر كاري است. پدر بودن در زندگي سنتي شايد يك اتفاق ساده و گاه لذتبخش باشد اما در دنياي مدرن يك مسئوليت سنگين و حتي يك تخصص است. در زندگي سنتي قبل از آنكه بفهميم از پدر يا مادر بودن چه ميدانيم نقش خود را پذيرفتهايم.
از نظر جامعهشناسي تاثيرگذارترين كشف قرن بيستم به عقيدهي بسياري، داروها و روشهاي ضدبارداري است. اين ادوات شكل زندگي خانوادگي را براي هميشه تغيير دادند؛ زنان را از قيد بارداري اجباري رهانيدند و به مردان امكان اختيار در انتخاب پدر شدن را دادند.
اكنون پدر و مادر شدن يك اجبار بيولوژيك نيست. كساني كه به نظريههاي انسانشناختي امروز علاقمندند ديگر نميتوانند به وجه سنتي پدر شدن بچسبند و از پدر بودن شعر سخيف «تا نباشد چوب تر» را شاهد بياورند. آنها منابع بسياري براي آشنايي با روشهاي تربيت سالم فرزندانشان دارند.
حسرت دوران گذشته را خوردن و اغراق در كيفيت گذشتهها ضاهراً امري است اپيدميك، كه عمدتاً بدون انديشيدن به شاخصهاي سنجشپذير ارزاني ميشود. اين نوستالژي يقيناً چيزي است مربوط به بخش احساسي خاطرات كه ربطي به واقعيات ندارد. به هر حال حتي اگر هم زندگي سنتي در خود يك سيستم قوي تربيتي داشت امروز ديگر با مقتضيات زندگي مدرن سازگار نبود. مثل نرمافزاري كه سازگار با سيستم عامل داس طراحي شده و اكنون با سيستم عاملهاي جديد سازگاري ندارد. شايد بشود به ضرب عوامل متعدد چندسالي مرگ او را به تاخير انداخت اما در صورت عدم سازگاري محكوم به فناست.
به هر حال عبور از فرهنگ خانوادگي به همين راحتي نيست، مجاهده و تمرين بسيار ميطلبد البته پس از مطالعه و مشاوره مفصل. اين مسير همانند تغيير ايدئولوژيك يك شبه اتفاق نميافتد، بطئي، آرام و آرام و با گذشت زمان.
1- آرزوی من این است که نهال وقتی بزرگ شد دچار اوهام این نیرنگستان نشود، یعنی یک وقت فکر نکند ایران نقطه پرگار تمدن است.
پاسخحذف2- آینه بدجوری به صحرای کربلا زده است. چه کسی امروز در تربیت بچه ها به آموزه های دینی مراجعه می کند؟ اتفاقا آدمهای مذهبی روششان سنتی است و مزایا و معایب خود را دارد. به نظر بحران بیشتر در طبقه ای است که اصلا به آموزه های مذهبی و سنتی در تربیت کودک خود توجه ندارد، اما روشهای جدید را هم درست بلد نیست.
احمد هم یک ابراز خوشحالی کرده است که بله دوستی به متدلوژی برگشته.
آن شخص من بودم که در بحث و صحبت مدام به من ایراد میگرفت که تو روش بحث نداری و محترمانه (شاید هم نامحترمانه) می گفت این جور اظهار نظر هر دمبیل است.
در روستای خطبه سرا و در منظقه تالش آخوندی می خواسته است کسی را در مقابل کمونیستها واکسینه کند و از او پرسیده که اگر کمونیستی گفت خدا نیست تو چه می گوئی؟ مرد روستائی هم گفته بود اونو بونو بیلمیرم بو دگنگی گوروسن ؟ یعنی این حرفها حالیم نیست این دگنگ را می بینی؟ بعد ادامه داده چنان می کوبم سرش که یادش بیاد خدا کجاست.
در سال 73 بانک اطلاعاتی برای شرکت ساسان طراحی کرده بودم جوانی از راه رسید و گفت : بانک شما نرمالایز هست؟ تا آن تاریخ اصول نرمالیزاسیون را کامل نمی دانسیتم. گفتم ببیین این تو و این هم دیتابیس اگر یک دونه اشکال ازش پیدا کردی با یک دگنگ بکوب به سر من، در غیر این صورت یک نرمالالیزی نشونت بدم که خودت هم نرمال بشی.
محمد قائد می گوید هیچ جای دنیا این همه تفلسف نمی کنند و این همه بحث روشنفکری نمی کنند ولی کارشان درست است.
همان موقع هم گفتم چکار به متدولوژی من داری؟ حرف حساب می زنم یا نه؟ (به دگنگ هم نظر داشته باش!!)
به نظر تو تمام پدر و مادرها در غرب کلی کتاب خوانده اند و بچه داری را یاد گرفته اند؟ یا معدل جامعه که مدام در حال بالا رفتن هست هر پدر و مادری را هم ارتقاء داده است؟.
منظور من این است که ما چندان هم دستمان برای باز نیست حتی اگر تلاش وافری هم بکنیم. معدل جامعه بسیار پائین است. حداقل آنچه که من می بینم اتفاقا قشر متوسط غیر مذهبی گرفتارتر از بقیه است.
آنجايي كه كارشان درست است و تفلسف نميكنند دويست سيصد سال پيش تفلسفهايشان را كردهاند و دقيقاً از درون اين تفلسفها كاربرد روش را كشف كردهاند. لذا اكنون در مورد بديهيات خودشان را خسته نميكنند. من هم قبول دارم كه در خيلي مواقع لزومي به بحث روشنفكري نيست اما معتقدم رشد جامعه بيترديد در گرو نهادينه شدن مباحثه است و تحقير چيزهايي كه از آنها سر در نمياوريم به ادامهي ندانستگي ما كمك بيشتري ميكند.
پاسخحذفدر غرب همه كتابخوان نيستند همه هم پدر و مادر خوب نميشوند. اما تقريباً همه ميدانند در هر زمينهاي دانش توليد شده وجود دارد و همچنين مي دانند كه كجا و به چه بهايي ميتوانند به اين دانش دست بيابند. همه جاي دنيا پدر و مادر اولين و مهمترين الگوي هر نوع دركي از رابطهي انساني و رابطهي والد-فرزندي است. اما روانشناسي كشف كرده است كه اين الگوسازي امري ارادي نيست و بخش اعظم آن بطور غيرارادي و ناخودآگاه صورت ميگيرد. بنابراين رفتارها و آموزههاي نامطلوب هم ميتوانند در اين چرخه يا سيكل معيوب بازتوليد شوند و بدون آنكه حاملانشان از منشاء آن آگاهي يابند در غالب سنت به حيات آنها كمك رسانند. هر مجموعهي سيستميك هم داراي معايب است و هم داراي مزايا. مهمتر از عيب يا مزيت يك سيستم، كارا بودن يا تناسب اجزاء با يكديگر در يك بازهي زماني و مكاني است. امروز وجوه روانشناختي زندگي ما با روشهاي تربيتي-كنترلي جامعه سازگاري و تناسب ندارد بنابراين يك گره بحراني د اين حوزه خودنمايي ميكند.
پيشفرض اين است كه علوم انساني در غرب پيشرفت قابل توجهي كرده است و ميتوان در حد قابل قبولي به روايي آن اعتماد كرد. ذهن خلاقي كه پل و سد و هواپيما و فتوشاپ را ميسازد تبعاً براي تربيت فرزند و براي تعليم جامعهاش روشهاي مطمئن را جستجو ميكند.
ادامه
پاسخحذففكر ميكنم در همهي موارد بالا اتفاق نظر وجود دارد و فقط مشكل اينجاست كه چگونه ميتوان يك آمپول خارجي تربيت يافت كه با تزريق آن مبديل به پدر يا مادر موفق شد.
به قول حافظ ما گشتهايم مي يافت نشود.
ارتباط موفق برقرار كردن با ديگران از جمله فرزند، يك مهارت جدي و مهم است. بخش مهمي از احساس سعادت و موفقيت در زندگي بطور قطع وابسته به اين مهارت است. ممكن است برخي استعدادش را داشته باشند اما در وجه معمول كسب اين مهارت نياز شديد به آگاهي از روشها و تمرين مستمر دارد. معني اين حرف اين نيست كه هر كس پول به مشاور نداد يا كتاب نخواند و تمرين نكرد نميتواند پدر خوبي باشد. بلكه معنياش اينست كه اولاً پدر خوب بودن با پدر موفق بودن بسيار متفاوت است ثانياً داشتن دغدغهي تربيت موفق و مناسب با دنياي امروز اولين قدم در يافتن راهها و منابع مرتبط است. برخي از والدين با كارو تلاش فراوان سعي ميكنند رفاه و پول كافي براي زندگي فرزندانشان فراهم كنند اما هر چه پيش ميروند متوجه شكست بيشتري در رابطه با تربيت فرزندانشان ميشوند. در مقابل برخي از والدين معمولي، به مدد هوش اجتماعي بالا، بدون بهرهگيري از مشاورهها و فقط با نظارهي نتايج آزمون و خطاهاي خود و ديگران موفق ميشوند تصميمهاي درستي در قبال رفتار با فرزندانشان بگيرند و فرزندان مسئول و موفقي بار آورند. اما به هر حال اين فرصت هوشي براي همه وجود ندارد و خانوادههاي فرهيختهاي كه از بطور نسلي روشهاي كاراتري را نهادينه كرده باشند تقريباً نادر است. بنابراين مسئوليت گذر از الگوهاي سنتي زندگي به الگوهاي نو بر عهدهي ميزان تلاش خودمان است. ما همانند سيصدسال پيش غربيان مجبوريم در هر موردي با عقل انتقادي به دنبال منابع و راههاي مفيد بگرديم. سنت پدرانمان هم يكي از اين منابع است اما بهترين يا مناسبترين نيست. غرب هم چندان دم دستمان نيست. بنابراين مجبوريم از متخصصاني كه بيشتر غور كردهاند كمك بگيريم و يا از پل ارتباطي كتاب و مقاله استفاده كنيم. برخي از پزشكان در كار واردات دارو هم دستي دارند و راساً بازار تقاضا را هم خودشان بوجود مياورند. در حوزهي روانشناسي تربيتي هم وضع تا حدودي به همين منوال است. پرفروشترين كتب آنهايي هستند كه دستاندركاران مشاوره و درمان ترجمه كردهاند. با اين حال كاچي به از هيچي اشاعه دادن همينها هم بسيار مفيد خواهد بود.
طبق معمول وسياق وادبيات اقاي بابايي"اهل تحقيق به چيزي نميگيرند" ما به صحراي كربلا زديم !لطفا نوشته اتان را مرور كنيد:!
پاسخحذفمن که از روشهای مدرن تربیت بچه ها چیزی دستگیرم نشد، تا شاید در آینده به بچه های خود منتقل کنم.
نسل ما عموما به روش سنتی و با پیشینه ای چند صد ساله تربیت شده است. امروز کسی روشهای گذشته را نمی پسندد، .....
و يا احمدخان با ان قلم پست مدرنش مطلب را پيچانده و بحق ميفرمايند:ديدگاه سنتي بچهها را نوع تكامل نيافتهي انسان قلمداد ميكند ....
فكر كنم منظور شما مطمينا از سنت دوران طلايي نيست!
پس شما هم حرف مرا زده ايد ولي چون دغدغه و باد دين در شكم داريد و موضع ميگيريد و از كوره در! بهتر است اخلاقي باشيم تا ديني ،چون دين محاط (اسم مفعول) ولي اخلاق محيط است.
اينكه فرموده ايد سكولارها بيشتر مشكل تربيتي دارند اينهم براي مصرف خودتان است و بخشي از واقعيت. ادمهاي روشن مثل شما و احمد شفافانه مساله تان راطرح ميكنيد ولي ادمهاي ايديولوژيك صورت مساله را پاك ميكنن و منكرات است....در تيوي استراليا ديدم يك نفر گي (GAY)كه سالهااينكاره بوده در برنامه زنده همه مسايل واحساساتش را براحتي بيان ميكرد و به سوالات جواب ميداد و برعكس رفيق مهندسي داشتم كه ميگفت مادرم ما را طوري بار اورده بود كه تا 25 سالگي فكر ميكرديم اين دودول براي شاشيدن است. (پوزش)
البته مشكل تربيتي در هر سطح اجتماعي و اقتصادي وفكري هست و انچه زيباست تناسب و تقارن واعتدال است . علم روانشتاسي و جامعه شناسي علم دقيقي نيست و نسبي است. صد البته بديهياتي مثل پدرسالار/مادرسالار/زنسالار/فرزندسالار/ و كليه تك محورها مردودند.
خرسواري يك عيب و افتادن از آن دو عيب!
اينقدر شلوغش كردين يادم رفت به نهال خانم تبريك تولد بگم.بخصوص كه بنده اميدم به نسل جوان وبالنده است و با نسل ميرا زياد كاري ندارم (شوخي)
نهال خانوم شمعها را فوت كن كه 100سال زنده باشي!
عمو
مرسی، طبق آماری که از بلاگ اسپات گرفتم دهها نفر این مطلب را خوانده اند. از تبریک شما خیلی خوشحال شدم. نهال الان کلاس سوم دبستان هست و کاری به اینترنت ندارد.
پاسخحذفدر مورد آن رفیق تو که تا بیست و پنج سالگی برداشت دیگری داشته است به نظرم آدم عجیبی است. من شخصا تا 22 سالگی را شنیده بودم ولی این رکورد جدیدی است. نمی توان اینجا چنین چیزی را با جزئیات نوشت ولی حسابی اسباب انبساط خاطر شد.
بابت تبریک، از قول نهال، مجددا تشکر می کنم.
یک مطلب یادم رفته بود و آن اینکه ما معمولا ظاهر را میبینیم(بخاطر اینکه فضول نیستیم نه ظاهربین!)
پاسخحذفلطفا خانمهای سانتی مانتال لس آنجلسی مانیکوری که سفره ابلفض دارن و آش امام سجاد ع در آسمانخراشهای سانفرانسیسکو خیرات میکنند را بحساب قشر غیرمذهبی نذارین! لیلا فروهر در مراسم مرگ مهستی، علی علی میخواند بیا و ببین!PMC/GEM/FARSI1/...تمام تولد ووفات ایمه معصوم را رعایت میکنن! ابی بمناسبت عید غدیر در دبی کنسرت میده و شبخیز هم حراج دی تو دی و...!عزاداریشان هم جالبتر است....
منظورم این است که گول ظاهرافراد را نخوریم که خیلیها از درون تهی اندو سرگردان! نمونه اینها در گیشا و ولنجک وفرشته و..زیاداست، بقول شما از اینجا رانده و....!!به جان مادرم قسم، با وجوداین جماعت ،خرافه پرستی وخرافه گویی مادر بیسوادم کمترین عذابم نمیدهد!
با یکی از استادان ستاد مبارزه با مخدر بحث میکردم گفت آقا اعتیاد فقیر وغنی نمیشناسه! ما در مهمانی های فرمانیه دخترانی را گرفتیم که ایکس و شیشه وکراک مصرف میکردن!گفتم استادعزیز، اولا مایه دارها بیشتر در خط پخش هستن تا مصرف! ضمنا ان دختر خانمها کار ابرومندانه داشتن؟ بیمه بودند؟ اینده مطمین چی؟ شما گول عینک احتمالاقرض گرفته و پژو 206آلبالویی خانمها را خوردین؟ اکثر هنرپیشه های ما در جوانی تخت گاز میرن ولی به سن پروین سلیمانی و.. میرسن تازه بفکر بیمه میافتن و کمکهای مردمی جهت درمان! خیلی از مرفهین!! ما از این سیاق هستند..
خلاصه اینکه خواهشی (نه خواهشا) عبارت را دقیق بکار گیریم و کسی که کراوات زد و گرلاوین کرد... فکر نکنیم غیر مذهبی است.اشتباه نشه من بهتزین دوستهایم مذهبی هستن و البته بالاترین دشمنانم هم!
درد ما بیهویتی است، از سفره هفت سین مسخ شده وودعای تحویل سال گرفته تا جوانان مش کرده عزادار و علمدار...
ببخشید حرف حرف آورد و ما چانه زدیم و از بحث منحرف!
یک جوک در ازای میگم وخلاص :
یک رشتی میخواسته بره آمریکا، میپرسن انگلیسی بلدی داری میری آنجا؟ با ان لهجه زیبا میگه: آقا ما میریم شمال آمریکا!!!
اینه
من با این بحث موافقم، در واقع می خواهم با احتیاط به آن افراد، افرادی با مشکل هویت نام گذاری کنم و می ترسم بگویم بی هویت و دوباره شما ایراد بگیرین.
پاسخحذفمن یک بار نوشتم که از فرهنگ هر چه دلمان خواست می توانیم اخذ کنیم. اشکالی که من به شما میگیرم این است که زیادی مشکلات را در گذشته می دانید. نه اینکه نامرتبط به گذشته هستیم ولی همه جوابها را هم نمی توانیم بگیریم . به همان دلایلی که روحیات فردی داریم می توانستیم روحیات جمعی هم داشته باشیم. دین ژاپنی ها همان فرهنگ عادی شان است که خرافات هم کم ندارد.
اصلا چرا راه دور برویم کره شمای و جنوبی یک ملت و یک فرهنگ از زمین تا آسمان با هم فرق دارند. سئول بالاترین پهنای باند اینترنت را دارد، در پیونگ یانگ هنوز مردم نمی دانند مبایل چیست. می گویند وقتی یک نفر از شمال به جنوب پناهده می شود البته به صورت محترمانه ولی مانند یک انسان وحشی به او آموزش زندگی امروزی را می دهند.
انشاالله نظر شما این نیست که مردم کره شمالی هم هر چه می کشند از دست اعراب است؟ و یا به فردوسی کم توجهند؟
حالا خواستیم از تجربه بچه داری بگیم ها!!! بحث را باز به صحرای کربلا می کشانی
پاسخحذفدوست من! تاریخ ژاپن را من تا نصفه خواند ه ام! با شکست ژاپن از امریکا در هیروشیماو ریختن ابهت امپراطور موری،خرافات 2 فرشته ....؟ و...؟ مواظب ژاپن تمام شد و فرهنگ پراگماتیسم و مادیگری چیره شدو سکولاریسم بر انجا حاکم گشت ومذهب به دلها سپرده شده و بنده باآن هیچ مشکلی ندارم. داستان کرویجات هم داستان دمکراسی و ایدئولژی و استبداد است . که جنوبی به به آمریکا یاعلی گفت و شمالی هم به چین وروسیه یا عمر!! و امروزه قانون اساسی است که مهم است نه چیز دیگر. در دنیای امروز شش ماهه اول کشورها با ششماهه دومشان میتواند متفاوت باشد اگر با ناتو باشد و بانک جهانی، پهنای باندش گیگا میشه و گرنه...!
پاسخحذفمن به مسایل درگیر امروز، نمیتوانم مجرد و انتزاعی نگاه کنم و تاریخچه ای نگم! فکر نمیکنید ریشه قتلهای زنجیری (طبق تاریخ طبری)در صدر اسلام هست؟
اما بچه داری عین ماهیگیری است که اگر ماهی چموش و لجوج بود باید بهش نخ بدی، تانخ و چوب و قلاب را نشکند و نهایتا خسته اش کنی وبه ساحل بیاری! مهم کنترل چارچوب وایجاد محوطه امن و رشدیابنده است. پدر ومادر سیگاری نمیتونه به بچه بگه سیگار نکش! واکسینه روش دیگریست...
بینهایت
اضافه: من معمولااز مرگ 2 کس شدیدا متاثر میشم، یکی بچه و دیگری نان آور خانواده (حتی ناشناس).
پاسخحذفبد نیست بگویم بنده بواسطه اعتقاد به منطق، بعد احساسی ام کمرنگتر است و کنترل شده! عقل و احساس عین اسید و باز است یعنی اگر محیطی اسیدی شد(PH<7) دیگر بازی نیست و برعکس!!!یعنی انسان منطقی احساسی نیست و انسان ...!
عقل و خرد و منطق وجه تمایز انسان و دیگر حیوانات است.. لذا خواهشی مواظب بچه ها باشید تا موجب تاثر بنده نشید!
بینهایت
در اتوبان قم، یک پیکان قراضه که گلگیرکنده شده اش را با طناب بسته بودند با سرعت 120 از کنارم رد شد ، حماقت راننده از سبیل و شعار تعجیل پشت شیشه اش نمایان بود و تاثر من زمانی عود کردکه دیدم یک پسر 8- 9ساله معصومانه و بیخبر از حماقت پدرش در صندلی عقب نشسته بود.!
پاسخحذفراستی از ملی گرایی مردم دو کره هم غافل نشیم و آنچه فعلا مهم است ،حفظ تمامیت ارضی است ! آلمانی اش هم همینه وفرانسوی و بلژیکیش همینطور!....
بینهایت
من از مرگ دو کس..
پاسخحذفکاملا همینطوره من را هم بشدت متاثر می کنه. من همیشه با این سوال دردناک در این خصوص مواجه بودم که والدین بمیرند و بچه ها بمانند بهتر است با برعکس (بدیهی است که اگر قرار بر مرگ باشد).
در ضمن مهندس بی نهایت یک آریائی اصیل هم هست، نقطه برگار. مواظب بچه ها و خودتو ن باشید تا من ناراحت نشم !!! البته می دانم مزاح است ولی همین مزاح در عرصه جامعه شنناسی آریائی بازی ها به واقعیتی خنده دار تبدیل شده است.
در مورد رانندگی جانا سخن از زبان ما می گوئی. توحش و حماقت و جهل و کودک آزاری همه چیز در آن پیدا می شود. تصور کن آن ماشین حتی ترمز درست و حسابی هم ندارد. خودش به جهنم، بچه خودش و من و خانواده ام که با این حیوان هم مسیریم چه تقصیری داریم؟
من دیروز داشتم با بچه ها شعر کلاس چهارم دبستان کار می کردم. اونقدر حواسشان به فوتبال و کامپیوتر و سی دی و ... بود که هیچ کلمه ای در کتشان نمی رفت.
پاسخحذف(خودم زودتر حفظ شدم!)
در کنار خطوط سیم پیام...خارج از ده دو کاج روییدند
سالیان دراز رهگذران...آندو را چون دو دوست می دیدند......
کلک زدم. گرفت: اول نمایشنامه دو کاج را با هم تولید و سپس اجرا کردیم! پدرم درآمد آنقدر ادا در آوردم که اگر مخملباف می دید بجای ساخت سلام سینما، "سلام دوقلوها" را می ساخت.
بعدش دیدم تازه اومدن تو باغ! روی موبایلم صدای تک به تک افراد را ذخیره کردیم البته با آواز. فکرش را بکن من آواز می خواندم به سبک نوحه! و بچه ها کلی خندیدند. بعد نوبت بقیه شد.
مادرشان هم که کلافه شده بود هی سر تکان میداد!
تازه بعدش هم دوباره آنرا گوش می دادیم آنهم با صدای بلند!
بعدش گفتم بچه مسابقه تند نویسی. ببینیم کی زودتر شعر رو از بر ( حفظ ) می نویسه! خودم گفتم یک دو سه...
بالاخره ساعت 11 شب بصورت گروه کر ( کُر نه کَر ) با هم دوباره اجرا کردیم. در موبایل ذخیره شد. بازنگری شد...
بعد از کلی تلاش:
به نظرم از 10 بیت 9 تایش را حفظ کردَم!
نتیجه اخلاقی: پدر هر روز آموزش می بیند!
کامبیز
درود بر کامبیز
پاسخحذفکاملا همینطور هست و پدران و مادران مدام در حال یاد گرفتن هستند، مضمون یادداشت من حتی بار تربیتی برای پدران هم داشت.
حالا اگر آن گفتگو و بازی و آموزش، ضبط شده صحنه ندارد برای من هم بفرست، باید خیلی جالب باشد. خواندش که حسابی باعث انبساط خاطر شد.
من وقتی این مطلب را می نوشتم در حقیقت خیلی دلم می خواست از همین تجربیات ناب و ملموس بچه داری دوستانم بشنوم. موضوع واقعا پیچیده است و مدام ما در مقابل مسائلی قرار می گیریم که حتی شاید ندانیم درست ترین برخورد چیست، تازه اگر توان اجرای آن را داشته باشیم.
در حالی که تو داشتی با دوقلوهایت کیف می کردی، پنج شنبه گذشته به یک روز عجیبی برای ما تبدیل شد که در واقع غافلگیر هم شدیم.
نهال الان کلاس سوم هست، پس از سه سال و مدام رفتن به تولد دوستانش، امسال تصمیم گرفت برای تولد خود دوست های هم مدرسه ایش را دعوت کند. 11 نفر را دعوت کرد، خیلی خوشحال بود، آرام و قرار نداشت، خونه را بزک کردیم، کیک خریدیم، برای همه دوستانش کادو گرفتیم و همه کارهائی که لازم بود انجام دادیم. منتظر ساعت 3 عصر بودیم که دوستانش برسند. تا ساعت 4 دوستش مهتاب آمد. تا ساعت پنج و نیم زنگ در خونه ما هیچکس نزد!!!. این طفلک همینطور چشم انتظار بود، بچه بسیار حساسی هم هست. مجبور شدیم کیک تولد را با همان یک دوست و خواهرش ببریم و کمی بازی کردند و وقتی پدر مهتاب آمد دنبال دخترش، نهال بی اختیار زد زیر گریه. به پدر مهتاب گفت فقط دختر شما آمد، هیچکس تولدم نیامد!. ایشان هم خیلی متاثر شد و به او دلداری داد.
چهارشنبه تهران تعطیل بود، طبق معمول عده زیادی به مسافرت رفتند. دوستی دیگر مادر بزرگش مریض شده بود، چند تائی مادرشان اجازه نداده بود، یکی یادش رفته بود و خلاصه ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده بودند تا این طفلک اینطوری پکر شود. همسرم به او دلداری داد که دوستانت هم الان ناراحت هستند که این فرصت را از دست دادند، فکرش را بکن که چقدر از بازی با تو خوشحال می شدند، حتما مشکلی برایشان پیش آمده. در مقابل این سوال سخت که یعنی برای ده نفرشان هم مشکل پیش آمده؟ من واقعا تا چند ساعتی نمی دانستم باید چطور او را آرام کنم.
به دفترچه خاطراتش پناه برده بود و نوشته بود :
تولد بد
اولین تولدی بود که من دوست های مدرسه ام را دعوت کردم.
من می خواستم تولدی خوب داشته باشم، اما هیچ کس به جز مهتاب نیامد! به تولدم!
من آن قدر ناراحت شدم که اسم آن تولد را، تولد بد گذاشتم. ولی آنوشا به من زنگ زد و گفت :"معذرت می خواهم که به تولدت نیامدم! ولی قول می دهم که جبرانش کنم." او تلفنش را به من داد و گفت : پنج شنبه بعد به تولدت می آیم!" اما من هنوز که هنوزه اسم آن تولد را گذاشتم تولد بد!!!
امضاء – نهال
به نظر من فارغ از تمام بحث های پیجیده مربوط به وظایف والدین، باید درست در همین لحظات بلافاصله متوجه شد و مناسبترین عکس العملها را نشان داد.
بله والدین مدام در حال آموزش هستند....
آموزش امر همگاني و همه زماني است و اين بديهي است. (از كرامات شيخ ما...كه عسل را خورد و گفت شيرين است ها ها). بخاطر نهال خانوم اومدم يك چيزي بگم و برم! تولد شما خيلي هم خوب و مبارك است لطفا تكرار نكن! مگر نميدوني اين جور مواقع بايد به من زنگ بزني تا من كراكودايل هايم را بيارم وكيكها را براي شما در عرض 10 دقيقه نامرئي كنند؟ دوستان و فاميلام اگر بجه اشان غذا نخورند جهت كارآموزي به پيش ما ميان يا بچه هاي مرا دعوت ميكنن(تلفني هم سفارش ميپذيريم). بهار 1 (3واحد)، بهار 2 (3واحد) بهارتخصصي براي بچه هاي ني قلياني صددرصد جواب داده!
پاسخحذفحالا بابات از فردوسي وپاسارگاد خوشش نمياد اشكال نداره!
عمو!
یک مساله ای دارم که شاید برای شما هم جالب باشد مینویسم: وقتی بچه هایم رابه مناسبتی به یک رستوران و پیتزافروشی دعوت میکنم، خوشی آنها در زیاد خوردن است ولی من بواسطه ناامنی سوسیس و کالباس...از خوردن آنها زجر میکشم و بعضا میگم نخورین اینها را...یعنی ادامه خوشی بچه ها برام عذاب آور است که یک پارادکس است.( برعکس شنا و یا کتابخوانی ). اینهم تجربه ای است که با توجه به دو دنیای متفاوت بزرگان و بچه ها بعضا با اوقات تلخی همراه است.
پاسخحذفبینهایت
بیچاره پدر و مادر وقتی مشکلی دارند و به اهل فن مراجعه می کنند چه عذابی می کشند. از دو دختر من یکی عاشق تنقلات و چیزهای به اصطلاح مضر است دیگری طرف کمتر چیز آشغالی می رود. حال اگر به دکتر مربوطه مراجعه کنی و از بدخوری تنقلاتی بگوئی هزار تا ایراد از خودت می گیرد، که بله وارد نیستی!! چطور بگویم دکی جان دو تا شون هم یک پدر و یک مادر دارند.
پاسخحذفیاد می گیرم.
پاسخحذفموضوع جالبی بود بهره ولدت بردم.یک پدر
پاسخحذفباسلام اگه ممکنه تاثیر مدرنیته بر رفتار نوجوانان در ایران را به بحث بگدارید.
پاسخحذف