کشورهای
فرانسهزبان هر دو سال یک بار نشستی را برگزار میکنند که همبستگی و ترویج زبان و
فرهنگ فرانسه هدف اصلی این نشست است. این نشست سال 1970 تحت نام سازمان
فرانکوفونی تأسیس شد. در جهان قریب به سیصد میلیون فرانسهزبان وجود دارد.
علاوه بر کشورها و مناطقی که فرانسه زبان اصلی آنهاست، در دهها کشور دیگر با بیش
از 900 میلیون نفر جمعیت هم به نوعی زبان فرانسه حضور دارد. این نشست در حال
حاضر 58 عضو اصلی و 26 عضو ناظر دارد.
امسال
هفدمین نشست در ایروان
پایتخت ارمنستان برگزار شد. راستی چرا ایروان؟ زبان فرانسه چه جایگاهی در ارمنستان
دارد؟ اغلب کشورهای اصلی فرانسهزبان یا قبلاً مستعمره فرانسه بودند، و یا مثل
کانادا و سوئیس و بلژیک زبان فرانسه در این کشورها حضور رسمی دارد.
این
موضوع چندان تعجبی ندارد، مثلاً امارات و قطر و گرجستان هم در این نشست حضور
دارند. در اروپا کشورهائی مثل بلغارستان و یونان و رومانی هم عضو این نشست هستند.
ارمنستان سالها عضو ناظر این نشست بود، اکنون از اعضاء اصلی نشست فرانکوفونی است.
این موضوع هم چندان عجیب نیست، کشورهای عربی قطر هم عضو اصلی این نشست است.
اما
همه چیز به این سادگی نیست، بعضاً عضویت و حتی عدم عضویت در این نشست هم کاملاً
تحت تاثیر مسائل سیاسی و تاریخی است. اگر کسی اندکی تحولات و اخبار دنیای
فرانکوفونی را دنبال کند، متوجه خواهد شد که یکی از فرانسهدانترین کشورهای
غیراروپائی جهان، الجزایر است. الجزایر هنوز حاضر نشده است عضو نشست فرانکوفونی
بشود، اما مصر که در حال حاضر چندان هم زبان فرانسه در این کشور حضور ندارد، از
همان ابتدای تاسیس این نهاد، به عضویت آن در آمد.
داستان
عضویت ارمنستان در این گروه هم فارغ از مسائل سیاسی نیست، خاصه اینکه این عضویت به
بالاترین سطح در این نشست ارتقاء یافته است. در همین راستا ارمنستان میزبان هفدمین
اجلاس این نشست شد و برای برگزاری موفق آن تلاش زیادی کرد. قرار بود شارل آزناور
هنرمند معروف و ارمنیتبار فرانسه هم در این نشست حضور پررنگی داشته باشد، تدارک
زیادی هم برای کنسرت ایشان دیده شده بود. اما چندی قبل از شروع نشست، شارل آزناور درگذشت.
ارمنستان
هیچ وقت مستعمره فرانسه نبود. فیالواقع از قرنها پیش ارمنستان استقلال نداشته
است. در دوران اتحاد شوروی هم زبان اول اتحاد شوروی روسی بود. جریان پیوستن به این
جمع، بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و استقلال ارمنستان شروع شد. یکی از اقدامات مهم
تأسیس دانشگاه فرانسهزبان در ایروان بود.
در
چند کشور عربی دانشگاه فرانسهزبان وجود دارد. دانشگاه گالاتاسرای ترکیه فرانسهزبان
است، این کشور از قدیمالایام کلی مدارس فرانسهزبان دارد. در تهران قبل از انقلاب
فقط یک مدرسه امریکائی وجود داشت، اما چندین مدرسه فرانسهزبان وجود داشت. در
شهرهای مهم دیگر ایران هم مدارس فرانسهزبان بود. مدرسه دخترانه فرحناز در اورمیه
فرانسهزبان بود. همه اینها بعد از انقلاب برچیده شد. البته مدارس سفارتی به
زبانهای مختلف اکنون هم در تهران وجود دارد، اما استفاده از این مدارس برای عموم
آزاد نیست و شرایط خاصی دارد.
در
ایران زبان فرانسه جایگاه بالائی داشت. تا نسل سوم استادان دانشگاه تهران معمولاً
فرانسهزبان بودند. بعضی از این استادان که در آلمان درس خوانده بودند، فرانسه را
هم بخوبی میدانستند. هنوز هم فرانسه در ایران از محبوبیت بسیار بالائی برخوردار است. در بعضی مدارس
غیرانتفاغی تهران علاوه بر انگلیسی، معمولاً از میان سه زبان فرانسه و آلمانی و
اسپانیولی دانشآموزان زبان دومی را هم انتخاب میکنند. در این مدارس بعضاً کلاسهای
آلمانی و اسپانیولی به حد نصاب نمیرسند، اما فرانسه بیشترین خواهان را دارد. این
در حالی است که در خود کشورهای اروپائی سالهاست اسپانیولی گوی رقابت را از فرانسه
ربوده است.
زبانهای
تُرکی و فارسی بیشترین لغات غربی را از کانال زبان فرانسه دریافت کردهاند. اما ایران
و ترکیه با آن همه سابقه فرانسهخوانی و فرانسهدانی، جزو جهان فرانکوفونی محسوب
نمیشوند و تلاشی هم برای عضویت در این نهاد نمیکنند.
گفته
میشود یکی از دلایل فرانکوفونی تلقی شدن ارمنستان، حضور صدها هزار ارمنی در
فرانسه و کشورهای فرانسهزبان است، این هم دلیلی بر فرانسهزبان بودن ارمنستان
نیست. صدها هزار تُرک در آلمان و صدها هزار ایرانی در امریکا زندگی میکنند،
هیچکدام از اینها معیار آلمانیزبان و یا انگلیسیزبان بودن ترکیه و ایران نیست.
اگر
معیار اصلی پیشینه حضور زبان فرانسه در کشورهای مختلف باشد، بزرگترین عضو باید
روسیه باشد. زمانی جایگاه زبان فرانسه در مسکو و مراکز علمی و فرهنگی روسیه،
بالاتر از هر زبان دیگری بود. در خود بریتانیا و کل اروپا هم زبان فرانسه حرف اول
را در ارتباط میان ملتها و مراکز علمی و فرهنگی این کشورها میزد.
دلیل
اصلی فرانکوفونی تلقی شدن ارمنستان و هر کشور دیگری، در درجه اول خواست همان
کشورهاست. ارمنستان نه تنها چنین خواستی را با جدیت دنبال کرده است، بلکه طی
سالهای گذشته تلاش و سرمایهگذاری موفقی هم کرده است که عضو مؤثری برای این نشست باشد. هر
کشور دیگری از جمله ایران و یا جمهوری آذربایجان چنین خواست و تلاشی میکرد، مثل
ارمنستان به عالیترین سطح عضویت در این نهاد میرسید. نظر به پیشینه بالای زبان
فرانسه در ایران، حتی شانس موفقیت و حضور پررنگ ایران بسیار هم بیشتر بود.
***
شکست
زبان فرانسه از انگلیسی یکی داستان است پر آب و چشم. زبان فرانسه بعد از یونانی و
لاتین، سومین زبان اروپائی است که گسترش آن در سراسر اروپا، لزوماً ارتباطی به
قدرت اقتصادی و نظامی فرانسه نداشت. قرن نوزده را شاید بتوان اوج نفوذ زبان فرانسه
در اروپا و جهان دانست. اما در همین قرن هم فرانسه هرگز قدرت بلامنازع اقتصادی و
نظامی جهان نبود. مجموعهای از عوامل، از جمله فرهنگ بسیار بالا و تولید اندیشه و
نویسندگان بزرگ موفقیت این زبان را به بالاترین سطح در جهان رسانده بود.
در
ابتدای قرن بیستم زبان فرانسه موقعیت جهانی خود را به انگلیسها نباخت، به زبان انگلیسیها
باخت. عظمت بریتانیای قبل از شروع قرن بیستم، به راحتی قابل توصیف نیست. بریتانیا زادگاه
انقلاب صنعتی است، دانشگاهها و دانشمندان و نویسندگان بزرگی داشت و دارد، خورشید
در امپراتوری بریتانیا غروب نمیکرد، لندن مرکز ثروت جهان بود، واحد پول بریتانیا
نقشی نظیر دلار در جهان امروز داشت، اما در همین بریتانیا و در همین لندن قرون
گذشته هم زبان فرانسه جایگاه بالائی داشت. اگر خاطرات دیپلماتهای عثمانی و انگلیسی
و آلمانی و مصری را در قرن نوزدهم بخوانیم،
متوجه خواهیم شد که زبان رابط اصلی، زبان فرانسه است. در روابط بین الملل آن
دوران، در همه جهان از جمله بریتانیا، زباندان کسی بود که فرانسه میدانست.
زبان
فرانسه موقعیت خود را با سرعت بیپایان به زبان امریکائیها باخت که انگلیسی
بود. اگر امریکائیها به آلمانی هم صحبت میکردند، امروز زبان اول جهان آلمانی
بود.
امریکا
قدرت عظیمی بود که اوایل قرن بیستم فعالانه وارد عرصه بینالمللی شد. امریکا نه
تنها یک قاره، بلکه یک جهان بود. امریکا متشکل از دهها کشور متحد و ثروتمند بود که
هر کدام توانائیهای خاص خود را هم داشتند. ایالات متحده امریکا ثروت و صنعت و
دانشگاه و کشاورزی و همه چیز داشت. هیچ دشمن بزرگی هم نداشت. درگیر جنگهای کمرشکن اروپائیها هم نبود. همه امریکائیها هم
به یک زبان واحد آموزش میدیدند و حرف میزدند.
اما
همین امریکا دو ویژگی اساسی دیگر هم داشت. امریکا در عرصه بینالمللی و با
معیارهای آن روز کشوری زباننفهم بود. در عین حال و در آن تاریخ، بیش از آنکه
امریکا به جهان و اروپا نیاز داشته باشد، این اروپا و سایر کشورهای زباندان جهان
بودند که به این کشور زباننفهم سخت محتاج شده بودند.
گفته
میشود آغاز افول زبان فرانسه مربوط به کنفرانس 1919 پاریس است که به معاهده ورسای منتهی
شد. شگفت اینکه در قرن نوزدهم و در کنگره معروف شهر
آلمانیزبان وین، آن هم بعد از شکست فرانسه و ناپلئون، همه مذاکرات و اسناد تاریخی
به زبان فرانسه بود. اما در پاریس 1919 و
بعد از جنگ جهانی اول و پیروزی فرانسه و شکست آلمان، یک دیپلمات امریکائی حاضر در
مذاکرات گفت از زبان فرانسه چیزی نمیداند و باید مذاکرات به انگلیسی هم برگزار
شود.
داستان
تحولات بعدی را هم که خوب میدانیم. اما به نظر میرسد بعد از صد سال هنوز قبول
این شکست برقآسا برای فرانسویها کار دشواری است. فرانسه فعلی از منظر زبانی، حال
و روزی شبیه به کشورهای اسلامی و باستانگرایان ایرانی دارد. کشورهای اسلامی
همچنان در حسرت شکوه و عظمت از دست رفته خود طی قرون گذشته هستند. باستانگرایان ایرانی
چنان از عظمت هخامنشیان و کشورگشائی آنان میگویند که گوئی فتح یونان همین دیروز و
قبل از سر کار آمدن قاجارها اتفاق افتاده است.
فرانسه
فعلی کمابیش در حال و هوای قرون گذشته و دوران شکوه و فراگیر بودن زبان خود جا
مانده است. به همین خاطر هر کشوری و هر شخصیتی که اندکی زبان فرانسه بداند، حتی
اگر بریتانیائی هم باشد، میتواند روی لابی فرانسویها در سطح جهان و اروپا حساب
کند. چند سال پیش قرار بود اتحادیه اروپا مقامی نظیر وزیر خارجه داشته باشد که البته
این اتفاق نیفتاد. یکی از نامزدها تونی بلر نخستوزیر سابق بریتانیا بود. رویکرد
نسبتاً خوش و نامتعارف فرانسویها به اولین وزیر خارجه انگلیسی اروپائیها، بیارتباط به فرانسهدانی خوب تونی بلر نبود.
در
سطح بینالمللی شاید بتوان فرانسه را زورگوترین کشور در عرصه زبانی دانست. به طور
معمول سیاستمداری در اتحادیه اروپا به مقام مهمی نمیرسد، مگر اینکه زبان فرانسه
را به خوبی بداند. فدریکا موگرینی مسئول فعلی سیاست خارجی اروپا فرانسه را هم مثل
انگلیسی روان حرف میزند. اگر نامزد دبیرکلی سازمان ملل زبان فرانسه نداند، بالاخره فرانسویها موشی در کار او
میدوانند و از انتخابش جلوگیری میکنند. بانکی مون دبیر کل قبلی سازمان ملل هم با
هزار بدبختی فرانسه حرف میزد. آنتونیو
گوترش دبیر کل فعلی سازمان ملل وقتی انتخاب شد، اولین خبری که تلویزیونهای فرانسوی
پخش کردند این بود که مثل بلبل
فرانسه حرف میزند.
داخل
پرانتز بگویم که خیلی کنجکاوم بدانم دونالد توسک رئیس لهستانی شورای اروپا چطور به
این مقام رسیده است بیآنکه زبان فرانسه بداند. شگفت اینکه سال 2017 بار دیگر در
مقام خود ابقاء شد. بار اول که برای این مقام انتخاب میشد، یکی از مشکلاتی که
برای توسک ذکر میکردند انگلیسی ضعیف او بود. البته میگفتند آلمانی را بسیار خوب
حرف میزند. شاید هم آلمان که عملاً بزرگ اتحادیه اروپاست از فرانسه خواسته است زیاد
سخت نگیرد.
با
چنین پیشینهای، و با چنین روحیهای که فرانسویها دارند، کاملاً مشخص است که هر
کشوری و هر گروهی و هر جماعتی در هر گوشه از جهان که تمایل داشته باشد به جهان
فرانکوفونی بپیوندد، فرانسویها بلافاصله فرش قرمز زیر پای آنها پهن خواهند کرد.
***
اما
ارمنستان از این همه تلاش چه هدفی دارد؟ در جهان امروز و در روابط بینالملل انگلیسی
حرف اول و آخر را میزند، زبان فرانسه در آینده جهان بعید است دیگر نقشی داشته
باشد. آینده حتی ممکن است متعلق به زبانهای اروپائی و امریکائی هم نباشد، و زبان
ماندارین جای انگلیسی را بگیرد. پس چرا ارمنستان تاریخ را از دوباره مینویسد؟ چرا
ارمنستان نخود آشی شده است که بزرگترهایش هم میدانند صد سال پیش دوران آن به سر آمده
است؟ زبان فرانسه قرار است چه گرهی از مشکلات ارمنستان را باز کند؟
ارمنستان
کمتر از سه میلیون جمعیت دارد، اما بیش از هشت میلیون ارمنی در کشورهای دیگر زندگی
میکنند. همین موضوع در دعوای میان ارمنیها و تُرکها از طرف تُرکها مطرح میشود
که حوادث 24 آوریل 1915 در درجه اول به خاطر تهجیر اجباری ارامنه بود. در چنین
شرایطی، بزرگترین خروجی دانشگاه فرانسهزبانی هم که تاسیس کردهاند، به مهاجرت
بیشتر دامن خواهد زد. انبوه جوانان فرانسهدان ارمنی شرایط لازم برای مهاجرت آسان به
کبک کانادا را خواهند داشت. از این تلاش و سرمایهگذاری هم چیزی نصیب کشور
ارمنستان نخواهد شد.
در
نشست کشورهای فرانسهزبان معمولاً رهبر کشور میزبان به فرانسه صحبت میکند. صحبت
عادی به زبان به فرانسه از نیکول پاشینیان نخستوزیر ارمنستان در اینترنت یافت نمیشود.
در ویدیوئی هم که از
دیدار او با امانوئل مکرون منتشر شده است، به نظر میرسد در حد "بونژوغ، کومان،
سوه" هم قادر به مکالمه فرانسه نیست. تناقض عجیبی است، مکرون که برای نشست
فرانکوفونی به ایروان رفته است، با میزبان این نشست به انگلیسی حرف میزند. پاشینیان
برای مراسم یادبود شارل آزناور هم که به فرانسه رفته بود، به زبان ارمنی سخنرانی کرد. طبیعی هم
هست، اغلب مقامات رسمی ارمنستان زبان فرانسه نمیدانند. در مقام مقایسه، در کشوری
مثل لبنان، حتی آدمهائی در سطح حسن نصرالله هم اندکی زبان فرانسه میدانند.
اما
در این مراسم نخستوزیر ارمنستان متن تمرین شدهای را قرائت
کرد. سالهاست مقامات ارمنستان و جمهوری آذربایجان در هر نشست بینالمللی به مسئله
قرهباغ اشغالی هم اشاره میکنند. در این سخنرانی هم نیکول پاشینیان آذربایجان را متهم
کرد که حاضر نیست بر سر قرهباغ اشغالی مذاکره کند. معلوم نیست جمهوری آذربایجان
بر سر یک چهارم خاک اشغالی خود باید چه نوع مذاکرهای با ارمنستان داشته باشد، اما
پاشینیان در این سخنرانی نام اصلی بخشی از
مناطق اشغالی یعنی "قرهباغ"را به کار برد و از نامهای ساختگی پرهیر
کرد.
همین
اشاره به رابطه با آذربایجان و روابط بسیار دشوار ارمنستان با همه همسایهها، حاکی
از آن است که ارمنستان اهداف سیاسی مشخصی را از این برنامه و چنین برنامههائی دنبال
میکند. ارمنستان در منطقه و میان همسایگان عملاً تنها مانده است، و تشنهلبان دور
جهان برای یافتن متحدانی در شأن تمدن و علائق ملت باستانی خود میگردد، تا شاید
گرهای از انبوه مسائل مبتلابه را باز کند.
اندکی
بررسی شواهد عینی و بسیار واضح نشان میدهد در وضعیت فعلی اتحاد ارمنستان با غرب،
نه محقق خواهد شد، و نه اساساً در آینده دور هم محقق شدنی است. ارمنستان آب در
هاون میکوبد، از اروپا و از فرانسه جز سر و صدا و تعریف و تمجیدهای فراوان و لابیگری
برای تائید نسلکشی، چیزی نصیب ارمنستان نخواهد شد، نمیتواند هم بشود.
فرض
کنیم ارمنستان در نزدیکی به غرب موفقیتهای عملی و درخور توجهی هم کسب کند. اصلاً
لازم نیست کسی در حد مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا از روابط بین الملل سر در
بیاورد تا بداند چنین دستاوردی هرگز دوام نخواهد آورد. مگر روسیه دست روی دست میگذارد
تا از وسط کوهستانهای قفقاز کشوری خود را بغل اروپا بیندازد؟ روسها این اجازه را
به اوکراین هممرز اروپا ندادهاند، آنوقت به ارمنستانی بدهند که تا خرخره وابسته
به آنهاست؟
ارمنستان
از چندین سو با تُرکها همسایه است، به جز اندکی مرز مشترک با گرجستان، بیش از نود
درصد همسایگان ارمنستان مناطق تُرکنشین است. ارمنستان قریب به یک چهارم خاک
جمهوری آذربایجان را اشغال کرده است و عملاً در وضعیت نه جنگ و نه صلح با
آذربایجان به سر میبرد. با ترکیه مسئله دیرین 24 آوریل را دارد. با حکومت ایران
رابطه بسیار خوبی دارد، اما این رابطه در بستر جوامع دو طرف کاملاً تصنعی است و
مطلقاً قابل دوام نیست. در طرف ایران و به عمق صدها کیلومتر از مرز ارمنستان، تُرکان
آذربایجانی زندگی میکنند که هیچ فرقی با آذربایجانیهای آن سوی ارس ندارند. در یک
ایران آزاد و دمکراتیک، چنین اجازهای به دولت مرکزی داده نخواهد شد که با کشور
اشغالگر پالوده بخورد.
در
روابط بینالملل وقتی مستقیماً پای منافع روسیه در میان باشد، ارمنستان دقیقاً مثل
مستعمره روسیه رفتار میکند. وقتی روسیه به طور یک جانبه و با قلدری کریمه را به
خاک خود الحاق کرد، در مجمع عمومی سازمان ملل این الحاق
به رای گذاشته شد. ایران و اسرائیل که روابط بسیار نزدیکی با روسیه دارند، در این
رایگیری شرکت نکردند. چون حاضر نبودند روسیه را ناراحت کنند و در عین حال به چنین
قلدری آشکاری مهر تائید بزنند. ارمنستان در این حد هم قدرت مانور نداشت و به نفع
روسیه و الحاق کریمه رای داد.
یورش
روسها به اوستیای جنوبی و آبخازیا هم بقدری شرمآور بود که حتی متحدان اصلی روسیه
مثل بلاروس هم در این خصوص ساکت ماندند. هیچ کشور مستقلی تا کنون این دو جمهوری
خودخوانده را به رسمیت نشناخته است. به گزارش آرمن
پرس فعلاً رژیم اشغالگر بشار اسد این دو جمهوری را به رسمیت شناخته است، دشوار
بتوان این رژیم را حکومت یک کشور فرض کرد.
گرچه
ارمنستان هنوز این دو جمهوری خودخوانده را به رسمیت نشناخته است و از تمامیت ارضی
گرجستان حمایت میکند، اما در عمل مواضعی اتخاذ میکند که با ابتدائیترین اصول
انسانی و حق همسایگی منافات دارد.
در
آبخاریا منطقهای به نام جاواختیا
وجود دارد که جمعیت قابل توجهی از ساکنان این منطقه ارمنی است. این ارامنه در زمان استالین به این
منطقه کوچ داده شدهاند. ارامنه جاواختیا در پارلمان و نهادهای حکومتی آبخازیا حضور
فعالی دارند. در عین حال این بخش از جمعیت ارمنی، با ارامنه قرهباغ اشغالی هم
رابطه بسیار نزدیکی دارند. شایان ذکر است که از قبل از روی کار آمدن پاشینیان و دولت جدید ارمنستان، حکومت ارمنستان
عملاً تحت نفوذ افراطیهای قرهباغ بود.
در
جریان جنگ روسیه با گرجستان، بسیاری از شهروندان گرجی آبخازیا از خانه و کاشانه
خود آواره شدند. گرجستان چندین بار این موضوع را در سازمان ملل مطرح کرده است و
خواهان بازگشت آوارگان شده است. از جمله کشورهای معدودی که با این خواست ابتدائی و
انسانی، همواره مخالفت
میکند، ارمنستان است. دشوار بتوان نظیری برای این رفتار یافت که کشوری در حق
شهروندان همسایه خود مرتکب شود. مجموعه این سیاستها تاثیر بسیاری مخربی بر روابط
گرجستان و ارمنستان گذاشته است.
با
این حساب ارمنستان در مخمصهای گیر افتاده است که از همه طرف خود را در محاصره میبیند.
با روسیه مرز مشترک ندارد. تنها روزنه ممکن گرجستان بود که ارتباط ارمنستان با این
کشور خیلی بهتر از ترکیه نیست. میان همسایگان تنهای کشوری که با ارمنستان رابطه
خوب دارد جمهوری اسلامی ایران است که داستان آن هم چیز دیگری است.
اگر
نیک بنگریم، ارتباط ارمنستان با روسیه هم داستان دیگری دارد، این اتحاد هم از سر
ناچاری است. ارمنیها هم مثل ایرانیها و مثل گرجیها و مثل اوکراینیها هیچ دل
خوشی از روسها ندارند و آرزوی آنها روابط عمیقتر و مستحکمتر با غرب است. اگر کسی
اندکی با جامعه ارمنی آشنا باشد، به راحتی این نکته را درخواهد یافت.
چرا
ارمنستان در چنین وضع آشفتهای است؟ متحد روسیه است، اما دل در گرو اروپا و فرانسه
دارد. علیه خواست مشروع و انسانی گرجستان یعنی تنها همسایه مسیحی خود در نهادهای
بینالمللی طوری رای میدهد که گوئی دشمن خونی مردم گرجستان است. رابطه با ایران
هیج عمق استراتژیکی برای این کشور ندارد. با آذربایجان و ترکیه هم ناگفته پیداست
چه رابطهای دارد. به آبهای آزاد هم راه ندارد. ارمنستان سرگردان است.
این
سرگردانی و آشفتگی، بیارتباط به تاریخ سیاسی ارمنستان نیست. اگر کسی یکی دو کتاب
در خصوص تاریخ ارمنستان و ملت ارمنی بخواند، به راستی تحت تاثیر تمدن ارمنی قرار
میگیرد. اما وقتی پای سیاست به میان میآید، همین خواننده شگفتزده میشود که چرا
ارمنیها در طول تاریخ غمبار خود این اندازه به بیراهه رفتهاند؟ چرا هیچ وقت هیچ
تصمیم سرنوشتساز و درست و منطقی و مفید و در عین حال عملی نگرفتهاند؟ چرا هیچ
وقت قادر نبودهاند دوست و دشمن و شریک واقعی خود را درست تشخیص بدهند؟
فرانکوفونیبازی
هم از جمله همین بیراهههاست، به فرنگستان هم منتهی نخواهد شد، فقط به توهم امروزیبودن
دامن خواهد زد. به وضوح مشخص است که آب در کوزه و ارمنستان بیجهت گرد جهان میگردد،
کلید جادوئی حل مشکلات این کشور و مردم بسیار مستعد آن، فقط در یک نقطه از جهان
واقع در وسط خاک تُرکستان است : قرهباغ
***
محمد
قائد در کتاب "ظلم جهل و برزخیان زمین" و در فصل "سه روزی که ایران
را همچنان تکان میدهد" و در وصف رفتار خُردهفرهنگهای ایرانی مینویسد : «خردهفرهنگهای
ایران به طور سنتی شکست از قدرت خارجی را به سازش در میان خود، که معمولاً حمل بر
شکست و تسلیم در برابر خردهفرهنگهای رقیب میشود، ترجیح میدهند : شکست از دشمن
عظیم، افتخارآمیزتر از سازش با رقیب حقیر است»
گوئی
این مسئله فرمولی است که در سطح کلان و حتی در سطح کشورهای منطقه و حتی برای برای
دوستی و دلبری هم صادق است. صدها سال است
ملل منطقه عملاً هیچ دستاورد درخور توجهی برای تمدن فعلی بشر نداشتهاند. از طرف
دیگر غرب نقطه پرگار همه تحولات و دستاوردها و مناسبات فعلی جهان است. به نظر میرسد
بسیاری از ملتهای این منطقه هم هر کاری از دستشان بیاید، برای دلبری از غرب و
کشورهائی مثل فرانسه میکنند، اما قادر نیستند کوچکترین گامی برای حل مشکل خود با
همسایهای بردارند که صدها سال با آن تاریخ مشترک دارند.
رهبران
ارمنی قرنی است برای حل بحرانهای ملت خود سُرنا را از سر گشاد آن میزنند. الان هم
با همسایه دیوار به دیوار به کینه و نفرتی دامن میزنند که هیچ عمق تاریخی ندارد،
اما در هزاران کیلومتر دورتر و از میان از ما بهتران دنبال متحدانی میگردند که نه
شباهتی به آنها دارند، و نه تاریخ مشترکی با آنها دارند. ارمنستان یک کشور کاملاً
شرقی است. گرچه ارمنستان مسیحی است، اما کلیسای ارمنی هم شرقی و کاملاً مستقل از
کلیساهای غربی و حتی کلیسای روسیه است.
نظرم
را به تفصیل در خصوص 24 آوریل در این مطلب
نوشتم، در اینجا به طور مشخص میخواهم از رابطه دیرین اهالی آذربایجان با ارمنیها
بنویسم. دشوار بتوان جائی در این منطقه یافت که ارمنیها در طول تاریخ پر فراز و
نشیب خود به اندازه آذربایجان در آنجا راحت و آسوده بوده باشند. با اینکه
آذربایجان فاجعه جیلولوق
را هم پشت سر گذاشته است، اما در هیچ شهر آذربایجان از اورمیه تا تبریز تا باکو
مطلقاً مقولهای به نام ارمنیستیزی محلی از اعراب نداشته است.
نه
تنها در تاریخ آذربایجان، ارمنیستیزی کُلّهم بیمعنی است، بلکه و بعضاً با ارمنیدوستی
غیرمتعارف هم مواجه هستیم. با کمال تاسف هرگز شاهد چنین علاقهای به یهودیان
آذربایجان نبودهایم. تُرکهای آذربایجان در هر فرصتی ارمنیها را با خود همراه
کردهاند. وقتی اصفهان پایتخت صفویه شد، شاهان صفوی جمعیت بزرگی از ارمنیها را با
احترام به اصفهان بردند تا از صنعت و هنر آنها استفاده شود. منطقه جلفا در اصفهان
و کلیسای وانک یادگار آن دوران است.
واقعاً
عجیب است، ارمنستان هیچ تلاشی برای پایان دادن به اشغالگری و ترمیم رابطه با چنین
همسایهای و چنین مردمی که در طول تاریخ بهترین رابطه را با آنها داشتهاند، نمیکند،
اما در آن سوی آبها و در قاره دیگر دنبال متحدانی میگردد که هیج کار اساسی هم از
آنها بر نمیآید.
اگر
مسئله قره باغ حل شود، ارمنستان عملاً از سلطه روسیه رها خواهد شد. دوستان و
متحدان خود را بر اساس منافع خود در منطقه انتخاب خواهد کرد. با آذربایجان و ترکیه
هم به تدریج روابط بهتری برقرار خواهد کرد. اما شگفت اینکه منافع و آرزوهای میلیونها
ارمنی در ارمنستان و جهان، به سرنوشت چند هزار ارمنی ساکن در قرهباغ وسط خاک
آذربایجان گره خورده است.
مگر
همه ملتهای جهان همه مشکلات همتباران خود را در هر نقطه از جهان توانستهاند
کامل حل کنند که ارمنستان از این قافله عقب مانده باشد؟ این همه کشور تُرک و
مسلمان، چه کاری توانستهاند برای ایغورهای مسلمان در چین بکنند؟ این در حالی است
که رفتار آذربایجان با ارمنیها با رفتار چین با ایغورها، مطلقاً قابل مقایسه نیست
و توهین به آذربایجان است. حتی اگر با یک دید بسیار بدبینانه و آذربایجانستیزانه
هم به مسئله بنگریم، سؤال اینجاست که در دنیای امروز و با انبوهی از روابط بسیار
گسترده جمهوری آذربایجان با همه جهان، آذربایجان چه کار خطرناک و غیرانسانی میتواند
با ساکنان ارمنی قرهباغ بکند؟ چرا ارمنستان سرنوشت و آرزوی میلیونها ارمنی را برای
داشتن کشوری آباد و مرفه، در گرو عصبیت قبیلهای چند هزار ارمنی داشناکی قرار داده
است که ملتی متمدن و مستعد را گروگان کینههای قومی خود قرار دادهاند؟
ارمنیهای
قرهباغ در زمان اتحاد شوروی جمهوری خودمختار خود را در داخل خاک جمهوری آذربایجان
داشتند. اکنون هم چنین مدلی قابل پیاده شدن است. جمهوری آذربایجان هم با حق
خودگرانی ارمنیهای کشور خود مشکلی ندارد. استقلال منطقه ارمنینشین قرهباغ از
آذربایجان، تقریباً امری نشدنی است و در روابط بینالملل هم سابقه ندارد. چون این
منطقه در وسط خاک آذربایجان است و این استقلال چیزی نظیر استقلال استان سمنان از
ایران خواهد بود. تجربه واتیکان هم تجربه یک ملت نیست.
بهترین
مثال برای نشان دادن عمق رابطه تاریخی و مسالمت آمیز دو ملت، همین جنگی است که
منجر به اشغال خاک آذربایجان شده است. علیرغم اشغالگری وسیع ارمنستان، در بستر هر
دو جامعه اساساً میل به جنگ وجود ندارد. فیالواقع به جز چند هزار خروس جنگی
داشناکی در قرهباغ اشغالی، هر دو ملت میدانند که اهل جنگ ویرانگر با هم نیستند. از
این منظر شاید دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان را بتوان استثنائی در جهان دانست،
وقتی سرمایهگذاری وارد باکو یا ایروان میشود، تنها نگرانی که ندارد جنگ است.
طی
سالهای گذشته میلیاردها دلار سرمایه از سراسر جهان جذب جمهوری آذربایجان شده است، اغلب
شرکتهای بزرگ جهان در باکو دفتر دارند، حتی در تصور سرمایهگذاران و مردم این شهر
هم چیزی به عنوان آزار و اذیت یک گروه مخفی و مسلح مورد حمایت ارمنستان وجود
ندارد، که مرتکب خرابکاری بشوند و امنیت شهر را به هم بزنند و سرمایهگذاران را
فراری دهند.
برای
همین نشست فرانکوفونی که در ایروان برگزار شد، لابد تدابیر امنیتی بالائی در نظر
گرفته شده است. رهبران زیادی از جمله رئیسجمهور فرانسه و نخستوزیر کانادا در
ایروان بودند. تأمینکنندگان امنیت به تنها چیزی که فکر نمیکردهاند، اخلال یک
گروه خرابکار مورد حمایت ضمنی آذربایجان بوده
است.
تا
کنون شنیده نشده است دولتهای دو کشور آذربایجان و ارمنستان، مخالفان داخلی خود را متهم
بکنند که از کشور متخاصم رهنمود میگیرند. در اعتراضات
اخیر ارمنستان حتی یک خبر هم منتشر نشد که آذربایحان بخشی از معترضان را تحریک میکند.
باید در نظر داشت که دولت قبلی ارمنستان کاملاً تحت نفوذ اشغالگران قرهباغ بود که
نفرت عمیقی از آذربایجان دارند.
فقط
کافی است این وضعیت استثنائی آذربایجان و ارمنستان، که یکی خاک دیگری را اشغال
کرده و بعضاً درگیرهای نظامی هم در خط مقدم جبهه با هم دارند، با روابط پرتنش ایران
و عربستان سعودی، هند و پاکستان، فلسطینیها و اسرائیلیها و ایران و عراق زمان
صدام مقایسه شود. در ایران، و در پی حوادث بعد از انتخابات 88، احمد
جنتی دبیر شورای نگهبان گفته بود سندی را به دست آورده که نشان میدهد دولت امریکا از طریق سعودی یک میلیارد دلار به میرحسین
موسوی و مهدی کروبی پول داده است.
***
همانقدر
که سیاستهای رهبران ارمنی روز به روز مسائل این کشور با همسایگان خود را پیچیدهتر
میکند، جمهوری آذربایجان رویکردی بسیار جهانی و حساب شده دارد. جمهوری آذربایجان
جنگ را باخته است و بیش از بیست درصد خاک این کشور در اشغال ارمنستان است، اما
عملاً همین اشغال را به فرصتی تبدیل کرده است تا ارمنستان را از همه معادلات ممکن منطقه
کنار بگذارد.
جمهوری
آذربایجان با تمام کشورهای جهان و منطقه بهترین رابطه را دارد. با حامی اصلی
ارمنستان یعنی روسیه هم روابط بسیار خوبی دارد. حکومت ایران گرچه دل خوشی از
جمهوری آذربایجان ندارد و بیشتر طرف ارمنستان است، اما با همه اینها، هیچ تنشی
میان جمهوری آذربایجان و ایران وجود ندارد.
جمهوری
آذربایجان در پی فرانکوفونی و این تاریخسازیها نیست، اما بهترین رابطه را با اروپا
و امریکا دارد. جمهوری آذربایجان با اسرائیل هم رابطه بسیار خوبی دارد، در عین حال
با همه کشورهای عربی رابطه برادرانه دارد.
جمهوری
آذربایجان بزرگترین و استراتژیکترین ابرپروژهها منطقه را پیش میبرد. یوروویژن
و اولین المپیک اروپائی را برگزار کرد.
باکو به مهمترین کلانشهر قفقاز تبدیل شده است. خطوط انتقال نفت و گاز به اروپا با
محوریت جمهوری آزدبایجان، حریف اصلی صادرات روسیه به اروپاست. روز به روز بر نقش و
اهمیت حیاتی این کشور افزوده میشود، آذربایجان در ازمیر ترکیه پالایشگاه بسیار
بزرگی میسازد. اما هیچ قدرت دیگری از جمله روسیه، نگران توسعه آذربایجان نیست.
سیاست خارجی این کشور بسیار بیحاشیه است.
آذربایجان
خط
آهن مهمی از باکو تا شرق ترکیه کشید، گرجستان را در مسیر این پروژه قرار داد و
ارمنستان را کاملاً حذف کرد. گرجستان که خود با روسیه مسئله دارد، منافع زیادی از
این طرح خواهد برد و عملاً همیشه متحد آذربایجان باقی خواهد ماند.
بزرگترین
برنده معاهده اخیر خزر
هم جمهوری آذربایجان است. هر چه از بستر دریا از شرق به غرب منتقل شود، از مسیری
عبور خواهد کرد که سرمایهگذار اصلی آن جمهوری آذربایجان است. به زودی بخش مهمی از
صادرات چین به اروپا از این مسیر عبور خواهد کرد.
آذربایجان
توانسته مسائل متناقض و بعضاً کمرشکن را به خوبی مدیریت کند و با همسایههای ذاتاً
مسئلهدار خود کمترین مسئله را داشته باشد. در عین حال کشور بسیار بی سر و صدائی
هم هست، در صفحه اول روزنامههای جهان چندان نامی و سر و صدائی از آذربایجان نیست.
گرچه خاک اشغال شده این کشور از منظر حیثیتی برای آذربایجانیها بسیار دردناک
است، اما رهبران آذربایجان از منظر اخلاقی و سیاسی و اقتصادی و چشمانداز
استراتژیک آینده، همه چیز را به نفع کشور خود پیش میبرند.
حیدر
علیاف سیاستمداری بسیار زیرک و باهوش و کهنهکار بود. خوب فهمیده بود که این
ارمنستان را باید را به حال گذاشت تا یکی دو نسل بگذرد و کم کم به خود آیند و متوجه
بشوند جغرافیا را نمیتوان تغییر داد و ارمنستان را به مرز فرانسه منتقل کرد.
ارمنستان
با ظاهری مدرن و اروپائی در آرزوی فرانسه است، اما با انبوهی از گرفتاریهای خودساخته
و قرن نوزدهمی، حالا حالاها گرفتار روسیه باقی خواهد ماند. مگر اینکه با مهمترین همسایه خود
مهمترین مسئلهاش را عادلانه حل و فصل کند و رو به آینده داشته باشد.