۱۳۹۶ آبان ۲, سه‌شنبه

از ناصر کرمی تا کاوه مدنی، روایت کدامیک با واقعیت همخوان است؟


در خصوص مسائل زیست‌محیطی ایران، دو رویکرد مهم در عرصه رسانه‌ای کشور بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفته است. رویکرد اول متعلق به دکتر ناصر کرمی است که شرایط را بسیار بحرانی و خطرناک ارزیابی می‌کند. ایشان از خشکیدگی سرزمینی و احتمال مرگ تمدنی بخش‌هائی از ایران سخن می‌گوید. رویکرد دومی هم در حال شکل‌گیری است که مهمترین چهره آن دکتر کاوه مدنی است. کاوه مدنی گرچه مشکلات را می‌پذیرد و بزرگ هم می‌داند، اما در تصویری که ارائه می‌دهد حتی کلمه "بحران" هم برای این معضل کاربردی ندارد.


ناصر کرمی در حال حاضر یکی از فعالترین و شناخته‌شده‌ترین و احتمالاً رسانه‌ای‌ترین چهره محیط زیست ایران است. کرمی توانسته است مسائل عمده زیست‌محیطی ایران را با ابزارهای محدودی که در اختیار دارد، به عرصه عمومی بیاورد. این تحسین‌برانگیرتزین و ماندگارترین خدمت ایشان به ایران است. کرمی چنان نگران بحران‌های زیست‌محیطی کشور است که حتی به نظر می‌رسد تعمداً از سیاست می‌گریزد تا بلکه مخاطبان خود را در کشور به غایت سیاست‌زده ایران بیشتر متوجه عمق فاجعه بکند.

شخصاً از دکتر کرمی موفق‌تر در این حوزه سراغ ندارم. برای دوستی به شوخی می‌گفتم مهندس عیسی کلانتری رئیس فعلی سازمان محیط زیست هم عملاً سخنگوی ناصر کرمی در دولت است. حتی بعضاً فکر می‌کنم کلانتری با یک اکانت ناشناس مطالب کرمی را در فیس‌بوک به دقت دنبال می‌کند. کلانتری حرفهای کارشناسانه و خیلی مهمی در خصوص مسائل زیست‌محیطی ایران می‌زند و چون به دولت منتسب است، این حرفها انعکاس خوبی هم پیدا می‌کند. اما نظرات کلانتری در مجموع فاقد انسجام است و بعضاً در سطح می‌ماند. اگر روزی اظهارات او بررسی شود، اصلاً بعید نیست که شک و تردید من درست از آب در آید. به تجربه دریافتم در مواردی که دکتر کرمی نوشته‌ای ندارد و یا در خصوص مسئله‌ای اظهار نظر نکرده است، کلانتری هم خیلی درست اظهار نظر نمی‌کند. بدیهی است که ذکر این نکته فقط برای مشخص شدن میزان تاثیرگذاری ناصر کرمی است. شاید در عالم واقع این مقام دولتی هیچ آشنائی خاصی با نوشته‌های کرمی نداشته باشد.

اما فعالیت‌های موفق ناصر کرمی یک اشکال بزرگ دارد که البته مربوط به خود ایشان نیست. کرمی مخالفی در حد و اندازه خود ندارد که سخنان او را سخت به چالش بکشد و در همان حد هم بر فضای عمومی تاثیر بگذارد. نه تنها چنین مخالفی ندارد، بلکه چنین موافقانی هم ندارد. بسیاری از کنشگران عملاً گفتمان ایشان را دنبال می‌کنند. معمولاً فکتی بیش از آنچه که خود ایشان گفته را ارائه نمی‌کنند.

در خصوص تاثیرگذاری ناصر کرمی باید توجه داشت که ایشان فقط یک اقلیم‌شناس نیست. روزنامه‌نگار و نویسنده هم هست. رُمان چاپ شده هم دارد. زبان انگلیسی را می‌داند و به آن زبان در خارج از کشور در رشته تخصصی خود تدریس می‌کند. نه تنها خوب می‌نویسد، بلکه بسیار هم خوب حرف می‌زند و معماری کلام درست و حسابی دارد. خوب می‌داند که چطور بحثهای بسیار تخصصی را با زبان و مثالهای ساده برای مردم عادی توضیح بدهد. مخاطب را با اعداد و الفاظ تخصصی بمباران اطلاعاتی نمی‌کند، اما در عین حال تصویری تعریف شده و علمی از وضعیت موجود به او می‌دهد. یک مثال از توانائی او در توضیح مسائل پیچیده برای مردم عادی کافی است تا مسئله بهتر بیان شود.

خشکسالی با خشکیدگی فرق بسیار اساسی دارد. برای مشخص شدن فرق این دو ناصر کرمی از اسفنج مثال می‌زند که برای همه مردم آشناست. می‌گوید اسفنج آب را به خود جذب می‌کند و اگر آب هم نبود مدتها مقاومت می‌کند. اگر اسفنج دوباره در معرض آب قرار بگیرد، مجدداً آن را جذب می‌کند. اما اگر به مدت طولاتی در معرض خشکی پیوسته قرار بگیرد، چنان می‌خشکد که اگر در وسط دریا هم انداخته شود دیگر آبی به خود جذب نخواهد کرد، چون خاصیت اسفنجی خود را کُلّهم از دست داده است. کرمی معتقد است بخشهائی از ایران حال و روز اسفنجی را پیدا کرده که دیگر خاصیت خود را از دست داده است و اگر باران کافی و حتی زیاد هم ببارد، دیگر در آن بخش‌ها آبی جذب منابع زیرزمینی نخواهد شد. دشوار بتوان زیباتر و ساده‌تر از این مفهوم خشکیدگی را برای مخاطب عام توضیح داد.

اما این توان بالا و تحسین‌برانگیز ناصر کرمی ممکن است عوارض دیگری هم داشته باشد. در کشوری که عموم کنشگران آن دل‌مشغول سیاست هستند، اگر خطوط اصلی این گفتمان حاوی اشتباهات بزرگی باشد، با چه وضعی روبرو خواهیم شد؟ در چنین شرایطی ممکن است حتی نقض غرض هم بشود و جامعه با تشخیص‌های درست و به معنای واقعی کلمه حیاتی، برخورد منفی و غیرمسئولانه بکند.

باید در نظر داشت که دکتر کرمی مطالب بسیار بزرگی را مطرح کرده است. صحبت ایشان از خشکسالی نیست، از خشکیدگی سرزمینی است. می‌گوید اگر این روال ادامه یابد و اقدامات مهم و درست و عاجل انجام نشود، حتی ممکن است ایران سومالی شود. می‌گوید ناچار هستیم که بخش مهمی از کشاورزی را تعطیل کنیم. شاکله سخن ایشان این است که متاسفانه ایران در بعضی از موارد حتی فرصت اقدامات خردمندانه و پیوسته، اما بلندمدت، را هم از دست داده است.

اما چطور ایشان به این نتایج رسید؟ دکتر کرمی همیشه یک چهره زیست محیطی بود و بیشترین آثار ایشان هم در همین ارتباط است. اما در گذشته نه چندان دور چنین نظرات تندی نداشت. همین چند سال پیش حتی مطلبی بسیار دلگرم‌کننده از روزگار دیگر طبیعت ایران در صفحه فیس‌بوک خود نوشت. در انتها هم گفت به عنوان یک اقلیم‌شناس خطر می‌کنم و پیش‌بینی می‌کنم که ترسالی دورانی پیش رو داریم و بدون تردید سبز خواهیم شد. اما این پیش‌بینی بسیار خوشبینانه، یک سال هم دوام نیاورد. مواضع ایشان از این رو به آن رو شد و با شیبی تند به سمتی رفت که از پیش‌بینی ترسالی به خشکیدگی سرزمینی و سومالی شدن ایران رسید.

آنچه که من از چرائی این تغییر تند و حتی ناگهانی متوجه شدم، انتشار گزارشی منتسب به سازمان ناسا بود که پیش‌بینی یک خشکسالی طولانی را برای منطقه می‌کرد. در ایران این گزارش به منبعی بسیار مهم تبدیل شد. و به نظر من به یکی از ایرادهای اساسی نوشته‌های دکتر کرمی هم تبدیل شد که چندین و چند بار به آن استناد کرد. ناسا اصولاً یک سازمان هواشناسی نیست، در ترکیه وزیر آب این کشور با لحنی نه چندان خوشایند پیش‌بینی ناسا را حتی به سخره گرفت. خود ناسا هم مدعی رسمی بودن این گزارش نیست. از آن گذشته چیزی که در خصوص طبیعت ایران عیان است، چه حاجت به بیان از ما بهتران است که این اندازه به آنها استناد شود؟

شخصاً اگر با رویکرد فعلی دکتر کرمی موافق هستم دلیل آن این نیست که توان ارزیابی علمی نوشته‌های ایشان را دارم. چند سال پیش هم که دکتر کرمی پیش‌بینی ترسالی دورانی برای ایران کرد و در جواب خواننده‌ای گفت به آرزوهایمان خواهیم رسید، من به دریاچه خشک شده اورمیه فکر می‌کردم که چند برابر باران بیشتر باید ببارد تا نجات یابد؟ در چنین اوضاع و احوالی حتی اگر ناسا و مهم‌ترین سازمان‌های هواشناسی جهان پیش‌بینی ترسالی دورانی هم برای ایران بکنند، باز ما باید نگران باشیم و احتیاط پیشه کنیم. تحقیقتاتی از این دست نباید ما را که وسط معرکه قرار داریم، خیلی غافلگیر کند.

چند سالی است که فرنگی‌ها تحقیقاتی منتشر می‌کنند که گویا بحرانهای بزرگ خاورمیانه و تنش‌های فرقه‌ای هم ریشه در کم‌آبی دارد. بعضاً ظهور داعش را هم بی‌ارتباط با این مسئله نمی‌دانند. وقتی در منطقه‌ای بحران وجود دارد، سایر عوامل مثل حاشیه‌نشینی و فقر و کم‌آبی و مهاجرت قطعاً آن را تشدید خواهد کرد. اما تاکید بیشتر بر این عوامل می‌تواند نوعی ساده‌سازی هم باشد.

اوج جنگ‌های کاتولیک و پروتستان اروپا در پرباران‌ترین و آبادترین مناطق این قاره اتفاق افتاد و دهها سال طول کشید. لابد مؤمنان تکفیری دو طرف دست به دعا بر می‌داشتند تا باران اندکی متوقف شود تا یک دل سیر و با خیال راحت کفار طرف مقابل را بکشند. آنوقت در کشوری مثل سوریه با نیم قرن حکومت امنیتی منتسب به یک فرقه مذهبی، تشدید خشکسالی اسباب اصلی تشدید تنش فرقه‌ای و مذهبی است؟ با این حساب هیچ بعید نیست که اگر تاریخ را به عقب برگردانیم و این محققین را به دوران جنگ‌های سی ساله کاتولیک و پروتستان ببریم، چه بسا عامل اصلی طولانی شدن کینه و نفرت میان فرق مسیحی را فراوانی آب در اروپا ارزیابی کنند و بگویند باران بی‌امان و رودخانه‌های خروشان فرصت مناسب برای یکسره شدن سریع مسئله را در اختیار طرفین قرار نمی‌داد.

متاسفانه دکتر کرمی هم در نوشته‌های خود به این تحقیقات زیاد ارجاع می‌دهند که سخت محل مناقشه است. این در حالی است که اصل مسئله‌ای که ایشان مطرح می‌کنند چنان اظهر من‌الشمس است که تبیین آن اساساً نیازی به مطرح کردن این مسائل ندارد.

***

اما اینبار جوانی به نام دکتر کاوه مدنی فعالانه و با گفتمانی کمابیش متفاوت وارد این عرصه شده است. در صلاحیت علمی او هیچ تردیدی نیست. سخنور خوبی هم هست. از این منظر باد گفت اتفاق خوشایندی در کشور افتاده است. جامعه می‌تواند تضارب آرا را واضح‌تر ببیند.

اما به دلایلی که در ادامه خواهم نوشت، باید با هوشیاری تمام منتقد این رویکرد دوم باشیم. رویکرد دکتر کرمی حتی اگر از نظر علمی اشکالاتی هم داشته باشد، و اهل نظر در نقد نظرات ایشان کوتاهی هم کرده باشند، در عمل احساس مسئولیت را به جامعه‌ای یادآور می‌شود که سخت درگیر روزمرگی است و چندان دربند این بحران بزرگ نیست. اما از کاوه مدنی سخنان دیگری شنیده می‌شود که حتی اگر کاملاً علمی هم باشد، واقعیت‌های دیگر را عملاً نادیده می‌گیرد. خاصه که کاوه مدنی در حال حاضر فقط یک فرد آکادمیک نیست، در دولت سمت هم دارد. در دولت جدید صحبت از وزارت ایشان هم به میان آمد. به نظر می‌رسد چندان بی‌علاقه به کسب موقعیت‌های بالای مدیریتی نیست. او به کانون قدرتی نزدیک می‌شود که خود بزرگترین مسبب این فاجعه است.

شاید بتوان سخنرانی دانشگاه شریف با نام "خرافات آبی" را چکیده نظرات کاوه مدنی دانست. کاوه مدنی در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی وقتی با این سؤال مواجه شد که آیا بحران آبی وجود دارد، جواب داد که این بحران وجود دارد و کاملاً جدی است و حتی خطرناک است. اما به فاصله نه چندان طولانی و در سخنرانی دانشگاه شریف، حتی کلمه "بحران" برای مسئله آب را نوعی خرافه آبی دانست. دکتر مدنی می‌گوید خود من سیزده سال پیش از این کلمه استفاده کردم، در ادامه می‌پرسد این چه بحرانی است که سالهاست از آن صحبت می‌کنیم و اتفاقی هم نمی‌افتد؟ استدلال عجیبی است، مگر قرار است برای یک کشور با عرض و طول ایران مسئله آب بلافاصله و حتی در طول عمر من و شما به نابودی کامل منجر شود تا کلمه بحران را برای آن به رسمیت بشناسیم؟

با این استدلال اگر یک جنگی هم در کشور اتفاق بیفتد و دهها سال طول بکشد و مردم هنوز از بحران جنگ سخن بگویند لابد ترویج خرافه کرده‌اند. کم اهمیت جلوه داده بحران‌های عمیق معمولاً کار سیاستمداران تمامیت‌خواه است، نه کارشناسان آگاه و مسئولیت‌پذیر. سوریه سالهاست اسیر جنگ ویرانگر داخلی است و عملاً ویران شده است. اما تیم فوتبال آن تا آستانه صعود به جام جهانی فوتبال روسیه پیش رفت. چه بسا اگر موفق می‌شد، ارباب بزرگ بشار اسد، یعنی ولادیمیر پوتین، او را سوار طیاره می‌کرد و برای تماشای بازیها و عادی نشان دادن اوضاع به مسکو هم می‌برد.

کاوه مدنی در خصوص گزارش ناسا با طعنه می‌گوید که اگر آنها کار خود را خوب بلد بودند فکری به حال کالیفرنیا می‌کردند. اینکه به گزارش ناسا طعنه می‌زند، در میان مقامات کشورهای منطقه هم سابقه دارد. اما در ادامه مسئله خشکسالی در کالیفرنیا را به میان می‌کشد و مدام با ایران مقایسه می‌کند. از مقایسه ایران با کالیفرنیا بوی سیاسی‌کاری هم ممکن است به مشام برسد. این نوع مقایسه‌ها گوئی به یک اپیدمی تبدیل شده است. هر وقت از اردشیر جواد لاریجانی در خصوص حقوق بشر در ایران سؤال می‌کردند، بلافاصله گریزی به صحرای گوانتانامو در امریکا می‌زد و می‌گفت ما بابت کهریزک عذرخواهی کردیم اما امریکائی‌ها هیچ کاری نکردند.

بعید است کاوه مدنی از هزاران پتانسیل دیگر کالیفرنیا خبر نداشته باشد. کالیفرنیا خود به تنهائی جزو پنج قدرت اول اقتصادی جهان است. طبیعی است که این ایالت ثروتمند و پیشرفته دهها مسئله هم داشته باشد که خشکسالی و زلزله از جمله آنهاست. مقایسه بحران آب در ایران با کالیفرنیا به این می‌ماند که کارشناسی در ایران از پرجمعیت‌تر شدن تهران به خاطر خطر زلزله و کشتار میلیونی اظهار نگرانی بکند، و کسی در جواب بگوید توکیو و سانفراسیسکو به مراتب زلزله‌خیزتر است و توکیو به مراتب بزرگتر از تهران است، در ژاپن هم کسی از بحران زلزله سخن نمی‌گوید. این مقایسه از اساس اشکال دارد.

کاوه مدنی می‌گوید اگر در کالیفرنیا متخصصی از کلمه بحران برای خشکسالی استفاده کند، دیگران سریع او را مؤاخده و سوال‌پیچ می‌کنند. کالیفرنیا با کدام بحران حیاتی مواجه شده است که اعلام بحران نکرده است؟  اگر بر فرض معلوم شود که سی سال دیگر این ایالت بسیار ثروتمند اساساً قابل سکونت نیست، مگر دست روی دست می‌گذارند؟ اگر چنین احتمالی می‌رفت از همین الان کل زمین‌های مکزیک را به عنوان زاپاس برای آینده خریداری می‌کردند.

کاوه مدنی حتی از این صحبت می‌کند که وضع ایران نسبت به همسایه‌ها بهتر است. می‌گوید ایران بعد از لبنان بیشترین سرانه آبی را در خاورمیانه دارد. نمی‌دانم مبنای این آمار چیست، اما خیلی بعید است ایران مثلاً از کشوری مثل جمهوری آذربایجان که بسیاری از نقاط آن آب و هوائی کمابیش نظیر گیلان دارد سرانه آب بیشتری داشته باشد. کشورهائی مثل افغانستان و ارمنستان و یا کمی دورتر تاجیکستان از نظر میزان آب وضع خوبی دارند. ترکیه کشور پرجمعیتی است و کشاورزی بسیار کارآمدی دارد و جزو ده قدرت اول کشاورزی جهان هم هست، و لابد آب به اندازه کافی دارد.

با همه اینها فرض کنیم که کاوه مدنی کشورهای مسئله‌دار از نظر آبی را با هم مقایسه کرده است. از این نظر بدیهی است که وضع ایران بهتر از کویت و امارات و قطر و سعودی است. ولی این چه مقایسه‌ای است؟ قطر حتی اگر یک قطره آب هم از خود نداشته باشد با مشکل مواجه نمی‌شود. کمااینکه مشکل ندارد و با شیرین کردن آب دریا امورات خود را می‌گذراند. کشاورزی هم نقشی در اقتصاد این کشورها ندارد. به اندازه کافی هم در هزاران جای دیگر سرمایه‌گذاری کرده‌اند.

وضعیت طبیعت ایران به وضعیت یک خان ثروتمندی شباهت دارد که از همان زمان برافتادن سیستم خانخانی صدها هکتار زمین موروثی مستعد خود را به تدریج می‌فروشد و همچنان مثل یک خان در یک منطقه اعیانی تهران زندگی می‌کند. حالا کسی پیدا شده و به او می‌گوید اگر می‌خواهی زنده بمانی باید همین الان به فقیرترین منطقه شهر مهاجرت کنی تا کم کم فرصتی برای ارتقاء پیدا کنی. وگرنه چند سال دیگر قادر به پرداخت اجاره‌خانه در مناطق فقیر هم نخواهی بود.

اتفاقاً اگر می‌خواهیم خود را با کشورهای توسعه‌یافته غربی مقایسه کنیم، بابد به یکی از تفاوتهای مهم این جوامع آزاد و پیشرفته، با جوامع بسته و مشکل‌دار توجه کنیم. در جوامع آزاد هر نوع مشکلی بسیار جدی گرفته می‌شود. جان و سلامت و آینده شهروندان معمولاً به هر مصلحتی ارجح است. اینها را حتی می‌توان در رفتارهای عادی این مردمان هم دید. کسی که در تهران این شهر بلاخیر و پر از ضرب و جرج ناشی از تصادفات زندگی می‌کند، و برای مدتی به یک شهر مدرن اروپائی می‌رود، از اولین چیزهائی که تعحب او را بر می‌انگیزد صدای آمبولانس‌ها و ماشین‌های آتش‌نشانی است. جالب اینجاست که در این شهرها بندرت هم اتفاق خطرناکی می‌افتد. اما اگر پیرمرد نود ساله‌ای در یک گوشه  شهر و در منزل خود دچار مشکلی شود، باید همه نهادهای شهری با تمام امکانات و آژیرکشان خود را به او برسانند. مردم شهر هم یاد گرفته‌اند که همیشه این مسائل را جدی بگیرند و هرگز سراغ این تفکر مخرب نروند که این بار هم مثل هزار بار دیگر آمبولانسها الکی شلوغ کرده‌اند.

در خصوص همه چیز اینگونه هستند. اگر کوچکترین اتفاقی در گوشه‌ای از کلان‌شهر پاریس اتفاق بیفتد، پلیس تا از همه چیز مطمئن نشود، ممکن است حتی برای یک روز کامل منطقه را به روی همه ببندد و ترافیک شهر را فلج کند. این موضوع در کشورهای بسته و جوامع غیر آزاد دقیقاً برعکس است. حتی اگر عملیات تروریستی بزرگ هم اتفاق بیفتد، و نتوانند آن را لاپوشانی کنند، ممکن است مقامات برای تحقیر تروریست‌ها کار آنها را مضحک و بی‌اهمیت و نوعی ترقه‌بازی بدانند و مردم را از نگرانی برهانند. با کمال تاسف این روش‌ها در بی‌تفاوت کردن مرم بی‌تاثیر هم نیست.

در خصوص بحران زیست‌محیطی هم به نظر می‌رسد که با چنین رویکردی مواجه هستیم. در رویکرد دکتر مدنی گویا نباید مردم زیادی نگران باشند. کاوه مدنی به رئیس خود عیسی کلانتری هم می‌گوید در خصوص مرگ سرزمینی و مهاجرت میلیونی، از فرهنگ اغراق استفاده کرده است و چنین خبری نیست. این رویکرد برعکس آن چیزی است که در جوامع توسعه یافته مثل کالیفرنیا دنبال می‌شود. در این جوامع برای مشکلات به مراتب کوچکتر اوضاع را سخت تحت نظر می‌گیرند و علاوه بر آگاهی‌های فراوانی که در اختیار مردم قرار می‌دهند، مسئولیت‌های آنها را هم یادآور می‌شوند.

کاوه مدنی پروژه سدسازی را طوری جلوه می‌دهد که گوئی چند خطا در آن رخ داده است. در کدام کشور جهان سدسازی به فاجعه‌ای مثل سد گتوند منجر شده است؟ جالب اینجاست که وقتی به مقایسه دریاچه وان و اورمیه می‌رسد که در هر دو کمابیش در یک شرایط اقلیمی هستند، اولین چیزی که می‌گوید تفاوت این دو دریاچه و عمق زیاد دریاچه وان است که گویا دلیل اصلی دوام آن است. خوش به حال سدسازان قدرقدرت که اکنون دانشمندی در پایتخت دارند که نادانسته‌ها را هم به آنها یاد می‌دهد. تفنگداران سدساز که نزده می‌رقصند و هیچ مسئولیتی را هم بر عهده نمی‌گیرند و فقط طلبکارند، بعید نیست که فردا و پس فردا کم‌عمقی دریاچه اورمیه را عامل اصلی خشکیدگی آن معرفی کنند و بگویند همه حوادث طبیعی بود و ما با تلاش بی‌وقفه خود آن را به تاخیر انداختیم.

چون کاوه مدنی معتقد است که اطلاق کلمه "بحران" برای مسائل زیست محیطی ایران یک خرافه آبی است، و از کالیفرنیا هم مثال می‌زند که سالهاست درگیر خشکسالی است و کسی اجازه استفاده از کلمه بحران را در آنجا ندارد، اجازه بدهید یک مقایسه کوتاه و ساده میان کالیفرنیا و استان آذربایجان غربی و مشخصاٌ شهر اورمیه بکنیم تا بهتر متوجه بشویم که چرا باید از این سخنان نگران بود.

کالیفرنیا یکی از پنج قدرت اول اقتصادی جهان است. چند دانشگاه رده اول جهانی دارد. هالیوود دارد. سلیکون‌ولی و گوگل و فیس‌بوک دارد. بسیار ثروتمند است و در ضمن یک کشاوزی بزرگ هم دارد که البته در آن میلیونها نفر شاغل نیستند، بلکه هر کشاورز صدها هکتار زمین دارد.

آقای مرتضی نگاهی از قدیمی‌ترین روزنامه‌نگاران ایرانی است که از دهها سال پیش در  سانفرانسیسکو زندگی می‌کند. ایشان می‌گفت چند سال پیش که قضیه کم‌آبی در سانفراسیسکو جدی شد، دولت و نهادهای مدنی بلافاصله دست به کار شدند. امریکائی‌ها که به ملتی پُرمصرف شهره هستند، در تمام خانه‌های شهر و به هزینه مالکان چند تغییر اجباری صورت دادند تا مصرف آب کنترل شود. نوعی سردوش را در حمام‌ها اجباری کردند که فشار هوا و فشار آب را با هم ترکیب می‌کرد. کسی که دوش می‌گرفت احساس نمی‌کرد فشار آب کم شده است، اما میزان آب مصرفی تقریباً به نصف کاهش یافت. در توالت‌ها سیفون را دوگانه کردند که آب زیادی بی‌جا مصرف نشود. در اختیار مردم وسایلی قرار گرفت که با یک سطل آب هم بتوانند ماشین خود را بشورند. دیدن کسی که با شلینگ ماشین خود را بشورد به امری غیرمتعارف در سانفرانسیسکو تبدیل شد. علاوه بر اینکه چنین کاری جریمه داشت، مردم عادی هم به کسانی که آب را هدر می‌دادند و ماشین می‌شستند، چپ چپ نگاه می‌کردند. استفاده از استخر شخصی متوقف شد و مردم تشویق شدند به استخرهای عمومی بروند. در بعضی مناطق شهر چمن‌کاری متوقف شد.

کالیفرنیا که هزار منبع ثروت دارد، برای محصولات کشاورزی خود هم تغییرات قانونی سریعی اعمال کرد تا هر چه زودتر نتیجه بدهد و نتایجی هم حاصل شد. نوعی توت (بلوبری) برای تولید به آب زیادی نیاز داشت و مردم هم زیاد خرید می‌کردند. دولت ایالتی چنان مالیاتی به بلوبری بست که قیمت آن حدود ده برابر شد. بلوبری تبدیل به کالای لوکس شد و از مصرف آن به شدت کاسته شد.

در شهر ما اورمیه اوضاع از چه قرار است؟ تقریباً نود درصد دریاچه خشکیده است. دولت اقداماتی چند کرده که اگر ادامه یابد، قرار است سالها بعد نتیجه دهد، اما بارش بیشتر باران در سال گذشته را به حساب درایت و کفایت خود گذاشت. در شهر اورمیه که دریاچه آن با چنین بحران حیاتی مواجه است، از منظر آبی حال شهرنشینان و طبقه مرفه اگر از گذشته بهتر نشده باشد، بدتر نشده است. داشتن استخر خصوصی در خانه و در ویلای بیرون شهر همچنان اسباب تفاخر است.

تابستان امسال در اورمیه از یک دوست قدیمی در خصوص خرید وسیله‌ای مربوط به آب راهنمائی گرفتم. من را به مغازه‌ای معرفی کرد و در آنجا با کسی آشنا شدم که در کار حفر چاه نیمه‌عمیق بود. تعجب کردم که هنوز اجازه حفر چاه در اورمیه صادر می‌کنند. سعی کردم از چند و چون کار سر در بیاورم. گفت مجوز به ندرت و به سختی صادر می‌شود. حتی چاه‌های فعلی را هم ممکن است پُر کنند. اما به گفته خودش خوشبختانه با وسایل مدرن همه چیز حل است. می‌گفت شبانه سراغ زمین می‌رویم و تا قبل از اذان صبح و تا قبل از اینکه همسایه‌ها و به تعبیر خودش فضولها بیدار شوند و اطلاع دهند، دهها متر در دل زمین فرو می‌رویم و به آب می‌رسیم و بعد روی چاه را می‌پوشانیم، آب هم از آب تکان نمی‌خورد.

پرواضح است که کلیت ایران و به طور مشخص دریاچه اورمیه با معضلی مواجه شده است که افق بسیار تیره و تاری را روبروی ما قرار می‌دهد. در کمپینی که دکتر کرمی با عنوان "کلوخ" راه اندازی کرد، مطلبی نوشتم و گفتم که اگر در حال حاضر بهترین و سالم‌ترین و کارآمدترین مدیران جهان هم اداره امور ایران را بر عهده بگیرند، و محیط زیست هم مهمترین اولویت آنها باشد، هیچ تضمینی نیست که در مهار این بحران موفقیت حاصل شود. گرچه بی‌کفایتی مستمر مدیریتی طی دهها سال گذشته اوضاع را به اینجا رسانده است، ولی در آینده همه چیز به دست مدیریت بسیار باکفایت هم حل نخواهد شد. جامعه باید تن به ریاضت بلندمدت بدهد.

ریاضت ملی در تاریخ معاصر ایران هیچ سابقه‌ای ندارد. متاسفانه هیچ زمینه اجتماعی هم ندارد. میان دولت و ملت چنان بی‌اعتمادی وجود دارد که در ثبت‌نام یارانه‌ها اقشار ثروتمند اندکی گذشت نکردند. حتی نمایندگان مجلس هم از دریافت یارانه دریغ نکردند و دولت ناچار شد یارانه آنها را قطع کند.

اگر طرح تعطیلی بخش‌هائی از کشاورزی صدرصد علمی هم باشد، باز ما را با بحران دیگری مواجه خواهد کرد. چون ابتدا به ساکن فشار به اقشار ضعیف جامعه وارد می‌شود. نظر به تجربه یارانه‌ها و نیاز به ریاضت ملی، شاید لازم باشد در آینده همه طرحها را ابتدا از اقشار برخوردار و شهرهای بزرگ شروع کرد. در شهری مثل اورمیه شاید مناسب‌ترین کار برخورد با هر نوع استخر شخصی در منازل و باغ ویلاهائی اطراف شهر باشد. چنین طرحهائی حتی اگر فقط نیم‌درصد در صرفه‌جوئی آب تاثیر داشته باشد، کمک خواهد کرد زمینه اجتماعی برای طرحهای بزرگتر فراهم شود و راحت‌تر بتوان اقشار آسیب‌پذیر و کشاورز را درگیر این بحران کرد. به عبارت دیگر حتی برای شروع ریاضت ملی، با این فرض کمابیش محال که سیستم سیاسی حاکم چنین امری را در دستور کار خود قرار بدهد، با دهها مشکل دیگر مواجه خواهیم بود.

در چنین فضائی هم‌آوائی این سدسازان و این ملت و این دولت و این رویکرد جدید و این کشور و این طبیعت و این وضعیت و این دریاچه و این تالابها و همه و همه چیز را البته که نباید "بحران" نامید. حقا که بحران کلمه‌ای خرافی برای توصیف این وضعیت است. برای فهمیدن شرایط هم اصلاً لازم نیست کسی آب‌شناس و اقلیم‌شناس درجه یک باشد. همه چیز آشکارا نشان از یک فاجعه و ورشکستگی کامل دارد که قرار است همه ما را آرام آرام اسیر خود بسازد تا شاید روزی دیگرانی از راه برسند و اسم مناسبی برای آن بیابند.