۱۳۹۹ دی ۲۰, شنبه

معمای اف 35

هر خبر غیرمترقبه‌ای به طور طبیعی شنونده را غافلگیر می‌کند. میزان غافلگیری هم به میزان غیرمترقبه بودن خبر بستگی دارد. میزان غیرمترقبه بودن هم بستگی مستقیم به شناخت ما از پیش زمینه‌های موضوع خبر دارد. به کسی پس از سالها دوستی کاملاً اطمینان می‌کنیم، از او شناخت کافی داریم، اما به یکباره می‌شنویم این شخص در تمام این مدت به طرز شرم‌آوری مشغول سوءاستفاده از اعتماد فی‌مابین بوده است. این خبر برای مدتها مثل خوره به جان ما می‌افتد و بعضاً حتی نمی‌توانیم صحت آن را قبول کنیم.

در حوزه سیاست هم چنین است. همیشه با دوستانم این شوخی را می‌کنم که اگر خبری حتی عالم‌گیر، در تضاد کامل با فهم و شناخت و تحلیل من از موضوع خبر باشد، چاره‌ای جز این برای ناحیه مقدسه طب تا نجوم باقی نمی‌ماند که در صحت خبر تردید.

یکی از این خبرها، کنار گذاشتن ترکیه از ابرپروژه اف‌35 به خاطر خرید چهار تا قارقارک روسی بود. می‌دانم اس 400 روسی سیستم فوق‌العاده‌ای است، اما حقیقتاً در مقابل اف 35 تعبیر قارقارک چندان حاوی طعنه نیست. مشارکت تُرک‌ها در پیشرفته‌ترین پروژه نظامی غرب و جهان، برای شرکت‌ها و مهندسان هر کشور غیرغربی آروزئی در حد رؤیاست، اما ترکیه این رؤیای باورنکردنی را پای اس 400 قربانی کرد.


در  صحت خبر برکناری ترکیه از این پروژه، عالم و آدم تردیدی ندارند، اما متاسفانه این خبر هرگز و برای یک لحظه هم با تحلیل من نخواند که نخواند. پس لاجرم یا خبر صحیح نیست و یا خبر صحیح چیزی دیگری است. از عالم و آدم هم پرسیدم، اما فرجی نشد.

اف 35 پیشرفته‌ترین هواپیمای جنگی جهان است. گفته می‌شود نزدیک هزار میلیارد دلار هزینه توسعه و تحقیق و ساخت آن شده است. قرار است این هواپیما دهها سال در خدمت ارتش امریکا و متحدان امریکا باشد. در حال حاضر اف 16 چنین موفقیت درخشانی دارد. چهل سال است اف 16 یکی از کارآمدترین و محبوب‌ترین هواپیماهای جنگی غرب است.

بعد از امریکا، کمتر کشوری به اندازه ترکیه و پاکستان و اسرائیل از اف 16 بهره برده است. به پاکستان حالاحالاها اف 35 نمی‌دهند. یکی یک دانه امریکا یعنی اسرائیل اولین مشتری اف 35 بود که بلافاصله دریافت کرد و گویا اولین کشوری هم بود که در یک عملیات واقعی از این هواپیما استفاده کرد. اغلب کشورها مشتری اف 35 هستند، اما امریکا به هر کشوری این هواپیما را نمی‌فروشد.

بعید می‌دانم در جهان عرب کشوری به وادادگی حاکمیت امارات وجود داشته باشد. خوش‌خدمتی حاکمان کشور اسلامی و عربی امارات، برای اسلام‌ستیزترین و عرب‌ستیزترین محافل امریکائی و اسرائیلی حقیقتاً نوبر است. کارکرد امارات مثل این آریائی‌های وطنی است که به کشورهای غربی پناهنده می‌شوند، اما بعداً به صف نژادپرستان ضدمهاجر این کشورها می‌پیوندند. امارات حتی در یک تیم فوتبال نژادپرست و ضدعرب اسرائیل هم سرمایه‌گذاری کرد. شخصیت سیاسی رهبران امارات نماد برده تحقیر شده‌ای است که مرزی برای جلب رضایت ارباب خود نمی‌شناسد.

با همه اینها، وقتی قرار شد به همین امارات اف 35 بدهند، سنای امریکا تلاش کرد مانع این معامله بشود. اف 35 چنان اهمیتی برای امریکا دارد که فقط حاضر است در اختیار متحدان متشخص خود قرار بدهد. به رهبران کاملاً مطیع عرب که مردم تحت حاکمیت‌شان همچنان دل در گرو آرمان فلسطین دارند، به این راحتی اعتماد نمی‌کند.

اما ترکیه نه تنها از همان ابتدا طرف قرارداد برای خرید اف 35 بود، بلکه شرکت‌های تُرک در ساخت این جنگنده مشارکت هم داشتند. دو فروند از نخستین نسخه‌های این هواپیما در خاک امریکا تحویل تیم ترکیه شد، آموزش خلبانهای تُرک هم به پایان هم رسیده بود، اما به یکباره گفتند هواپیماها را نمی‌دهیم و خلبانها هم مرخصند و به کشور خود برگردند.

***

اولین و دم‌دست‌ترین جواب برای شکست این پروژه توسل به شخصیت اردوغان و نئوعثمانی‌گری و از این حرفهای صد من یک غاز بی در و پیکر است که پایان هم ندارد. هر وقت در مقابل این حرفها قرار می‌گیرم یاد بیت مولانا می‌افتم : مُردم اندر حسرت فهم درست!

در ایران دو دسته مدام به این استدلال بی‌پایه متوسل می‌شوند. دسته اول کسانی هستند که برای آنها اردوغان اسلام‌گرا و خانم تانسو چیللر لائیک فرقی ندارند و اصولاً مبانی فکری آنها در ضدیت با ترکیه است، با اینها کاری ندارم، همان بهتر است که در جهل مرکب باقی بمانند.

اما دسته دومی کسانی هستند که چیز چندانی نمی‌دانند، اما همچنان سوزنشان روی همین استدلال تکراری گیر کرده است و معمولاً هم اسلام‌گرائی اردوغان را با ایران مقایسه می‌کنند. برای این دسته، فرق ماهوی این دو نوع اسلام‌گرائی را به اندازه‌ای توضیج می‌دهم تا بتوان دست‌کم در بررسی این موضوع به دامن بحث‌های بی‌فایده نیفتاد.

مبانی اصلی هویت جمهوری ترکیه بر سه ستون استوار است. اسلام، زبان و فرهنگ تُرکی، و مدرنیته و لائیستیه. طبیعی است که ترکیه کشور متنوعی است و فقط کشور تُرک‌ها و یا فقط کشور مسلمانها نیست، مثلاً جمعیت میلیونی کُرد دارد. اما دراینجا صحبت از مبانی هویتی است که واقعاً در این کشور لحاظ شده است و اکثریت مردم را هم شامل می‌شود.

هر سه این مبانی همواره با جمهوری ترکیه بوده است. در زمان آتاتورک روی مدرنیته و ملی‌گرائی تُرک بیشتر تاکید شد، و متاسفانه اسلام‌زدائی هم شد. ترکیه در آن تاریخ بیشتر نیاز به مدرن شدن داشت. اما آتاتورک هم بیتوجه به اسلام نبود، نمی‌توانست هم بیتوجه باشد. بسیاری از لشگریان او با فتوای عُلما و به نام اسلام و با شعار الله اکبر در جبهه نبرد با اشغالگران غربی می‌جنگیدند.

در زمان اردوغان تاکید بر هویت اسلامی ترکیه بیشتر شد. اما این تاکید مطلقاً به این معنا نبود که دو هویت دیگر لحاظ نشود. آقای علیرضا اردبیلی در نوشته‌ای با استناد به آمار معتبرترین نهادهای نظرسنجی نشان دادند جامعه کنونی ترکیه اتفاقاً از هر زمانی بیشتر سکولار است. دولت اردوغان هم با مبانی لائیسم در نبرد نیست، اما خیلی عوامل دیگر از جمله اسلام‌فوبیا در غرب فرصتی برای نشان دادن این نگرش نگذاشته است.

وقتی اردوغان در زمان مرحوم محمد مُرسی به مصر سفر کرد، از اسلام چیزی نگفت، چون ماشاالله اسلام در مصر به حد وفور حضور دارد، اتفاقاً از مدارا با غیرمسلمانان و از حکومت عُرفی صحبت کرد. اردوغان به قدری عملگراست که اگر لازم باشد و منافع ترکیه ایجاب کند، به اهالی پاریس هم درس جدائی دین از سیاست می‌دهد.

اگر سی سال پیش کسانی نگران پیاده‌سازی قوانین شریعت در ترکیه بودند، امروز تصور چنین امری هم در خیال نمی گنجد. تندروترین مخالفان اردوغان هم او را به دیکتاتوری و حکومت فردی متهم می‌کنند، آما دیگر صحبت از این حرفهای بی‌ربط نمی‌زنند که اردوغان می‌خواهد یک ایران اسلامی دیگر در ترکیه درست کند.

این رویکرد جدید برای ترکیه فواید زیادی هم داشته است. اکنون ترکیه در میان ملل مسلمان کشور بسیار محبوبی است. البته بعضی از دولتهای کشورهای مهم اسلامی مثل سعودی و مصر با ترکیه تنش دارند، اما در بدنه جوامع همان کشورها هم ترکیه کشور محبوبی است.

در خصوص هویت تُرکی هم وضع چنین است. اتفاقاً جامعه امروز ترکیه بیش از هر زمانی به مرکزیت جهان تُرک تبدیل شده است. در حوزه زبان و هویت تُرکی، در هیچ تاریخی دولت‌های تُرک و ملت‌های تُرک چنین رابطه‌ی خوبی با ترکیه نداشتند.

آنچه در ترکیه امروز مورد انتقاد است، پس‌روی دمکراسی و به طور خاص از بین رفتن استقلال قوه قضائیه است. اما همین پس‌روی هم با اوایل حاکمیت اسلام‌گرایان مقایسه می‌شود، نسبت به گذشته هرگز نمی‌توان گفت ترکیه در دمکراسی پس‌روی داشته است.

به هر حال ترکیه هیچ وقت یک دمکراسی در حد آلمان و فرانسه نبود و حالاحالاها راه طولانی پیش رو دارد. احزاب اسلام‌گرای ترکیه بیشتر به دمکرات مسیحی‌های اروپا شباهت دارند و تاکید آنها بر اسلام جنبه هویتی دارد. تفاوت دمکرات بودن این احزاب هم به همان اندازه تفاوت دمکراسی ترکیه و آلمان است.

توسعه سیاسی فعلی ترکیه در تاریخ جمهوری ترکیه بی‌نظیر است. اکنون قریب به اتفاق مردم ترکیه در هر انتخاباتی قادر هستند به حزبی رای بدهند که دقیقاً نماینده طرز فکر آنهاست. حزب اقلیت کُرد هم با همه فشارهائی که تحمل می‌کند، در هر انتخاباتی حضور واقعی دارد. خود اردوغان هم یک رئیس‌جمهور 51 درصدی است و مثلاً مثل ولادیمیر پوتین بی‌رقیب نیست. حتی همین 51 درصد را در ائتلاف با حزب دیگری کسب کرده است. در آخرین انتخابات و در رقابتی بسیار فشرده حزب حاکم شهرداری‌های سه کلانشهر مهم از جمله استانبول را به مخالفان واگذار کرد.

در عین حال باید در نظر داشت که شرایط جهان هم تغییر کرده است. غرب اروپا از دهها سال پیش عزم تاسیس اتحادیه پُست‌ناسیونالیسیتی اروپا را کرد و موفق هم شد و مرزها را عملاً برداشت. اما در همین کشورها هم اکنون گرایش‌های ملی‌گرایانه مبتنی بر میراث مسیحی با چاشنی نامهربانی با اسلام در حال گسترش است.

اگر اسلام‌گرائی در ترکیه را با ایران مقایسه کنیم، بهتر متوجه تفاوت ماهوی مسئله می شویم. در ایران بیش از چهل سال است رژیم مقدس کل ممکلت را در اختیار ایدئولوژی خود قرار داده است. از یمن تا لبنان دنبال یک حسن نصرالله می‌گردند تا کل مایحتاج آنها را از کیسه ملت ایران تامین کنند و امپراتوری مذهبی خود را گسترش دهند. موفقیت‌هائی هم کسب کردند، اما کیست که نداند این موفقیت‌ها چه هزینه‌ای برای اقتصاد ایران داشته است.

اما حضور بالای فرهنگ اسلامی در ترکیه، و محبوبیت ترکیه در جهان اسلام، اتفاقاً در خدمت اقتصاد این کشور است. محال است دولت این کشور جائی دور از ترکیه بر روی یک جریان همسو دلاری سرمایه‌گذاری کند، اما در چشم‌انداز نهائی چندین برابر آن عاید اقتصاد ترکیه نشود. ترکیه برای نفوذ در خارج از این کشور، و به طور خاص در کشورهای تُرک و یا اسلامی، از دو هویت تُرکی و اسلامی خود بهترین استفاده را می‌برد.

سیاست خارجی ترکیه کاملاً منافع‌محور است و هیچ وقت ایدئولوژی‌محور نبود و نیست. چند سال پیش بحث پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا جدی‌تر شده بود، دولت اردوغان کمابیش مسئله قره‌باغ را پشت گوش انداخت و سعی کرد با ارمنستان مسائل خود را حل کند. این مسئله به رابطه جمهوری آذربایجان و ترکیه خیلی لطمه زد، باعث ناراحتی همه آذربایجانی‌ها هم شد. اما همین مسئله به وضوح نشان داد ترکیه بر اساس ایدئولوژی تُرکی و یا اسلامی اداره نمی‌شود و متحدان و دشمنان دائمی ندارد، به فکر منافع دائمی خود است.

شخصاً فقط یک مورد سراغ دارم که سیاست ترکیه و شخص اردوغان به شدت ایدئولوژیک بود. عواقب این سیاست ایدئولوژیک همچنان دامن‌گیر ترکیه است و گویا در پی رفع و رجوع آن هستند. در منازعه عربستان و قطر، ترکیه بلافاصله وارد صحنه شد و کاملاً از قطر حمایت کرد. در این دعوا هیچکدام از طرفین خیر و یا شرّ مطلق نبودند. حتی اگر قطر کاملاً حق به جانب هم بود، ترکیه نباید چنین برخورد ایدئولوژیک می‌کرد. ترکیه حتی می‌توانست نقش میانجی هم داشته باشد.

به هر حال این تصمیم و این سیاست آشکارا از جنس سیاست رهبران ایدئولوژیک بود، اما استثناء بود و قاعده نیست. حتی در لیبی هم اتحاد و حمایت نظامی از دولت رسمی این کشور کاملاً در جهت منافع اقتصادی ترکیه است و ایدئولوژیک نیست. 

در کشورهای کاملاً دمکراتیک هم از این اشتباهات می‌شود. سیاست فرانسه در دعوای آذربایجان و ارمنستان به مراتب زیبانبارتر و ایدئولوژیک‌تر از سیاست ترکیه در دعوای سعودی و قطر بود. فرانسه پایتخت روشنگری و لائیسم و مرکز فرهنگ اروپا، مثل شوالیه‌های قرون وسطی جفت پا وسط میدان جنگ پرید و کاملاً جانب ارمنستان اشغالگر را گرفت. حتی روسیه حامی تاریخی ارمنی‌ها هم چنین مواضعی اتخاد نکرد. بی‌کفایتی امانوئل مکرون در این ماجرا پایان نداشت و عواقب آن گریبان فرانسه را نزد ملل مسلمان و بخصوص تُرک رها نخواهد کرد. اما این مسئله هم استثناست و ریشه در فهم جهت‌دهی شده فرانسوی‌ها از مسائل منطقه و مخصوصاً مسئله ارمنی دارد. فرانسه کشوری نیست که بر اساس علائق مسیحی سیاست خارجی خود را تنظیم کند.

***

همه این توضیحات را دادم تا بگویم کسانی که شکست پروژه عظیم و بسیار پیشرفته اف 35 را به سیاست‌های اردوغان نسبت می‌دهند، نه اردوغان را می‌شناسند و نه ترکیه را.  رهبران ترکیه همواره عملگرا بودند، این میان اردوغان یکی از عملگراترین رهبران این کشور است. محال است این اردوغان کوچکترین بهانه‌ای دست غرب و امریکا بدهد تا از پروژه‌ای به عظمت و به این اهمیت اف 35 ترکیه را کنار بگذارند.

خلاصه ماجرای کنار گذاشتن ترکیه از پروژه اف 35 از این قرار بود. ناتو سیستم پیشرفته پاتریوت را از ترکیه خارج کرد. ترکیه از امریکای دوران اوباما خواهان خرید این سیستم شد، اما امریکا نفروخت. ترکیه هم گفت نمی‌تواند کشور خود را بدون سامانه دفاع موشکی به امان خدا رها کند، یا سیستم پیشرفته پاتریوت را بفروشید و یا ناچارم از جای دیگری نظیر آن را تهیه کنم. و نهایتاً از روسیه اس 400 خرید.

دلایل ترکیه به قدری قانع‌کننده و محکمه‌پسند بود که ترامپ هم در دیدار با اردوغان ایرادی به استدلال او نگرفت. بعداً هم گفت شرایط سخت رابطه دو کشور ریشه در سیاست‌های دوران اوباما دارد و ترکیه بابت خرید اس 400 سرزنش نمی‌کند. به هر حال خودکرده را تدبیر نیست. نمی‌شود به یک کشور متحد و عضو ناتو بی‌اعتماد بود و پاتریوت نفروخت، و در عین حال از این کشور خواست دست روی دست بگذارد.

با همه اینها فشار بی‌امان کنگره امریکا شروع شد. ترکیه می‌گفت یونان هم عضور ناتوست و اس 300 دارد، چرا به یونان چیزی نمی‌گوئید؟ گرچه یونان عزیزکرده غرب است، اما ناتو در همان تاریخ یونان را هم حسابی تحت فشار گذاشت. رابطه ترکیه با غرب نزده می‌رقصد، محال است رهبران عملگرای ترکیه چنین واقعیتی را در عمل نایده بگیرند و انتظار داشنه باشند مثل یونان با آنها برخورد شود. اس 400 هم سیستم پیشرفته‌تری از اس 300 است.

اما سؤال اینجاست، نداشتن پاتریوت و خرید اس 400 واقعاً این اندازه برای ترکیه حیاتی بود که تن به چنین هزینه گزافی داد؟ کدام کشور قرار بود به ترکیه حمله موشکی بکند؟ ترکیه عضو ناتوست، و اگر مورد حمله موشکی هم قرار بگیرد، ناتو با همان پاتریوت‌ها موظف به دفاع از ترکیه است.

ترکیه بیشتر نگران حملات موشکی گروه‌های شبه نظامی و تروریستی است و این حملات واقعیت هم دارد. اما مگر این گروه‌ها موشک‌های عظیم بالستیکی دارند تا لازم باشد با ضدموشک چند میلیون دلاری پاتریوت یا اس 400 جلوی آنها گرفته شود؟ برای مقابله با شلیک‌های گاه و بیگاه به شهرهای مرزی، علی‌الاصول ترکیه باید به فکر تهیه سیستمی مانند گنبد آهنین اسرائیل می‌افتاد. خمپاره را که با اس 400 نمی‌زنند. 

از منظر کاربرد هم ترکیه چند ده سال است از اف 16 استفاده می‌کند. ستون فقرات نیروی هوائی این کشور همین جنگنده‌هاست. با این حساب ترکیه بیش از هر کشور دیگری می‌داند اف 35 بسیار مدرنتر از اف 16 چه قدرت بیشتری به نیروی هوائی این کشور می‌داد.

چنین کشوری با چنین فهمی و با چنین تجربه‌ای چرا با خرید اس 400 روی اعصاب نداشته امریکا راه رفت؟ باید توجه داشت ترکیه با غرب مشکلات بزرگتر هم داشته است. در دهه هفتاد و در زمان بولنت اجویت تحریم‌های نظامی شدیدتر هم علیه ترکیه اعمال شد. اما ترکیه هرگز از نعمت شراکت با غرب خود را به دست خود محروم نکرد.

از هر منظر که نگاه کنیم، می‌بینم پشت این قضیه یک بازی سیاسی بزرگ و استراتژیک نهفته است. بازیگر این بازی سیاسی هم غرب نیست، چون ترکیه کمافی‌السابق قادر بود هیچ بهانه‌ای دست غرب ندهد تا همچنان شریک غرب در پروژه اف 35 باقی بماند.

پس ماجرا چیست؟ آیا نجات‌دهنده‌ای هست که جواب را بداند؟ بله هست! وسط جنگ قره‌باغ نجات‌دهنده از آسمان رسید  : طوفان بایراکتدارها!

***

در متن و حاشیه این جنگ 44 روزه، دو اتفاق بسیار مهم نظامی و سیاسی افتاد که نشان می‌دهد خبر کنار گذاشتن ترکیه از پروژه اف 35 درست نبود و اتفاقاً تحلیل من درست بود. ترکیه از این پروژه کنار گذاشته نشده است، خود را با زیرکی و هوشمندی تمام برکنارانده است. ترکیه تعمداً و در یک بازی سیاسی چند لایه، طوری که از منظر حقوقی و سیاسی با دلایل محکم‌پسند کاملاً محق باشد، و در آینده حتی بتواند از امریکا طلبکار هم بشود، با نظرداشت جمیع جهات به این نتیجه رسیده است مضرات اف 35 به مراتب بیش از فواید آن است. و همان بهتر که به دست امریکا از این پروژه کنار گذاشته شود.

برای راست‌آرمائی این مدعا ابتدا باید صحنه جنگ قره‌باغ و ارزش‌های تحکیم اتحاد ترکیه با جمهوری آذربایجان را مررور کنیم. جنگ قره‌باغ یکی از مشروع‌ترین جنگهای جهان بود. آذربایجان بعد از سی سال مذاکرات بی‌حاصل، و بعد از این که ارمنستان رسماً و به طرز تحقیرآمیزی تهدید کرد اگر بجنگید خاک بیشتری را از دست می‌دهید، تصمیم گرفت مناطق اشغالی را از طریق جنگ پس بگیرد. این جنگ در درون خاک آذربایجان و برای برای آزادی خاک اشغالی بود. این جنگ با مُرّ قوانین و ارزشهای بین‌المللی کاملاً مطابقت داشت.

رئیس‌جمهور آذربایجان هم اهل سر و صدا نبود. حمایت غرب و مخصوصاً فرانسه از ارمنستان هم باعث نشد حتی یک بار از کوره به در رود و احیاناً حرفی غرب‌ستیزانه بزند. طرف ارمنی تمام تلاش خود را کرد این جنگ را نوعی جنگ صلیبی جلوه دهد، اما رئیس‌جمهور آذربایجان یکسره به قوانین بین‌المللی و ارزشهائی اشاره می‌کرد که غرب هم نمی‌توانست با آن آشکارا مخالفت کند.

این جنگ به قدری مشروعیت داشت که روسیه هم دلیلی برای مقابله با پیشروی آذربایجان نیافت. سوزن امانوئل مکرون از همان ابتدا روی 300 سوری گیر کرده بود و حتی نزدیک بود لباس صلیبی و داشناکی بپوشد و عازم جبهه نبرد حق علیه باطل شود. ماکرون چپ و راست به ترکیه بابت حمایت از آذربایجان هشدار می‌داد، اما در اقدامی کاملاً جانبدرانه به طرف اشغالگر می‌گفت نقش تاریخی خود را ایفا خواهیم کرد.

اما همین مکرون و همین فرانسه هم در ایفای نقش تاریخی خود کاملاً ناکام ماند. در ویدیوئی که از مکرون منتشر شد و به نظر می‌رسد لابی ارمنی مخاطب اوست، می‌گوید قوانین بین‌المللی کوچکترین اجازه‌ای به فرانسه برای تقابل با آذربایجان نمی‌دهد.

ترکیه نزدیکترین متحد آذربایجان در این جنگ بود. حتی ارمنستان هم که دوست نداشت قبول کند از آذربایجان شکست خورده است، مدام در بوق و کرنا می‌کرد با ترکیه در حال جنگ است. همه جنگ را ارتش آذربایجان پیش برد. ترکیه در این جنگ دخالت مستقیم نظامی نداشت، و یا ضرورتی پیدا نشد که مستقیماً دخالت کند. اما در صورت دخالت هم، هیچ کاری خلاف قوانین بین‌المللی انجام نداده است. ترکیه در هر کشور دیگری دخالت بی‌جا کرده باشد، در حمایت از آذربایجان عملکردی کاملاً مشروع و مطابق قوانین بین‌المللی داشت. حتی ولادیمیر پوتین هم گفت آذربایجان کشور مستقلی است و حق دارد متحد خود را انتخاب کند.

جنگ قره‌باغ یکی از مدرن‌ترین جنگهای شبکه‌محور بود. در این جنگ عقاب آسمان هواپیماهای پیشرفته و بدون سرنشین بایراکتار ساخت ترکیه بود. اهداف نطامی به دقت انتخاب می‌شد. این جنگ کمترین تلفات غیرنظامی را داشت. اتفاقاً بیشترین تلفات غیرنظامی هم متعلق به آذربایجان و ناشی از حملات موشکی ارمنستان به مناطق مسکونی شهرهائی مثل گنجه بود.

مهمترین دستاورد نظامی و شگفتی بایراکتارها انهدام چندین سامانه دفاع ضدموشکی اس 300 ارمنستان بود. اس 300 به اندازه کافی در مناطق اشغالی مستقر بود، اما نه تنها قادر به دفاع نشد، بلکه بایراکتارها سامانه‌های خود اس 300 را هم چپ و راست درو کردند.

وقتی تکنولوژی نطامی بایراکتارهای ترکیه بیخ گوش روسیه چنین اس 300ها را زمین‌گیر می‌کند، به طریق اولی برای تکنولوژی به مراتب پیشرفته‌تر امریکائی مقابله با اس 400 چندان دشوار نیست. به عبارت دیگر، اس 400 آن گونه هم که گفته می‌شود سیستم معتبری در مقابل تکنولوژی بسیار پیشرفته غرب نیست. تجربه قره‌باغ و انهدام اس 300 نشان داد تُرک‌ها حتماً از این موضوع شناخت کافی داشته‌اند. با همه اینها همچنان به خرید اس 400 اصرار کردند.

درست در وسط چنین جنگی با چنین ویژگی‌هائی، یک اتفاق سیاسی دیگر هم افتاد. کشور عموماً بی سر و صدای کانادا اعلام کرد به شرکت سازنده بایراکتار، دوربین‌های پیشرفته خود را نمی‌فروشد. کانادا گفت این هواپیماها در جنگ قره‌باغ شرکت دارند و قطعات ساخت شرکتهای کانادائی برای کاربرد نظامی نیست. یاللعجب!! یعنی وقتی دوربین پیشرفته می‌فروختند، قرار بود با آن هواپیمائی بسازند تا رودخانه‌های ترکیه برای صید ماهی رصد شود؟ هواپیمای جنگی برای جنگ است. اگر از این هواپیما برای زدن اهداف غیرنظامی در ایروان استفاده می‌شد این استدلال درخور توجه بود.

حتی اگر فرض کانادا را هم کاملاً مبتنی بر ارزشهای انسانی بدانیم، چرا این کشور در جنگ شمال سوریه چنین تصمیمی نگرفت؟ چرا در لیبی این کار را نکردند؟ بایراکتارها در این دو کشور هم بسیار فعال بودند. به طور مشخص در جنگ شمال سوریه همه اقدامات ترکیه با مخالفت دولت بشار اسد مواجه بود که به هر حال دولت رسمی این کشور است. بسیح گسترده‌ای هم در کشورهای غربی برای محکومیت ترکیه در جریان بود. اما دوربین‌ها همچنان فروخته می‌شد.

استفاده بسیار موفق از بایراکتار در جنگ کاملاً مشروع قره‌باغ، و تحریم در پی آن، آن هم از طرف کانادا، به زبان ساده فقط می‌تواند واجد یک معنا باشد : «ما مشخص می‌کنیم چه جنگی مشروع و چه جنگی نامشروع است. ترکیه از آنچه در مافی‌الضمیر ماست کاملاً خبر دارد و می‌داند ما دلمان با ارمنستان است، با همه اینها چنان گستاخ شده است که به کمک آذربایجان هم می‌شتابد و شکست‌های پی در پی ارمنستان را در بوق و کَرنا هم می‌کند. حال که اینطور است، ما هم هر کدام یکی یک گاندی می‌شویم و کُلّهم با خشونت مخالفت می‌کنیم و هر جنگی از جمله جنگ مشروع قره‌باغ را جنایت علیه بشریت تلقی می‌کنیم. به هر حال متر و معیار حقوق بشر دست ماست، و ما تعیین می‌کنیم کدام بشر بهتر است هرگز درد نکشد و کدام بشر قریب به سی سال همچنان در حسرت دیدار شهر و روستای زادگاه خود بماند»

ترکیه بلافاصله دوربین دیگری برای بایراکتار نصب کرد. ویدیوئی هم از بایراکتار با دوربین ساخت شرکتهای تُرک منتشر شد. دوستی که تحولات ترکیه را دنبال می‌کند می‌گفت ممکن است تکنولوژی ساخت دوربین را از منبع دیگری تامین کرده باشند. اینکه دوربین جدید و با کیفیت بهتر، چگونه تهیه شد موضوع این نوشته نیست، موضوع مهم‌تر معمای اف 35 است که اتفاقاً جواب آن در همین ماجرای دوربین بایراکتار نهفته است.

هواپیمای جنگی اف 35 دیگر بایراکتار نیست که بتوان دوربین دیگری روی آن نصب کرد. پشت ساخت این هواپیما تکنولوژی بسیار پیشرفته چندین شرکت امریکائی و اروپائی قرار دارد. استفاده از چنین ابزار پیشرفته‌ای، استفاده کننده را سال‌ها به کشور و به شرکت‌های سازنده وابسته می‌کند. حضور دهها فروند هواپیمای بسیار گران قیمت اف 35 در نیروی هوائی ترکیه، علاوه بر میلیاردها دلار هزینه، شرایطی را ایجاب می‌کند که برای پرواز بین آنکارا و استانبول هم باید همسو با  سیاست‌های غرب بود.

***

برای این نوشته و این نتیجه، کلی در مقدمه صُغری و کُبری چیدم، تا خواننده ایرانی به اینجا که رسید فیلش یاد هندوستان نکند و همه چیز را گردن اردوغان و اسلام‌گرائی و ایرانی‌بازی رهبران تُرک نیندازد. ترکیه در زمان بولنت اجویت لائیک هم نمی‌توانست سیاستی دربست همسو با غرب داشته باشد. در آن تاریخ علیرغم تحریم‌های سنگین غرب، اجویت تصمیم به جنگ با یونان بر سر مسئله قبرس گرفت. همه احزاب و اغلب کنشگران ترکیه از جمله بخش‌های مذهبی این کشور از این تصمیم حمایت کردند. در حال حاضر اگر اورهان پاموک کاملاً غربگرا هم به ریاست‌جمهوری برسد، باز هم ترکیه نخواهد توانست منافع خود را کاملاً با منافع غرب و مخصوصاً امریکا همسو کند.

در حال حاضر ترکیه تمام تلاش خود را می‌کند که اقتصاد این کشور تمام و کمال در اقتصاد غرب و مخصوصاً اروپا ادغام شود. همین ادغام برای ترکیه امنیت اقتصادی می‌آورد. اما در خصوص مسائل نظامی به درجات قابل توجهی سعی دارد متکی به خود باشد. و اتفاقاً این همان راهی است که فرانسه و انگلیس و حتی اسرائیل هم می‌رود. سلطان این شیوه کاملاً کارآمد و موفق در جهان چین است.

فرانسه قلب اروپا و اتحادیه اروپاست، به طریق اولی اقتصاد این کشور هم در اقتصاد سایر کشورهای اروپائی و امریکا ادغام است. اما ارتش فرانسه کاملاً وابسته به سایر کشورهای متحد اروپائی و امریکا نیست. دلیل آن هم واضح است. منافع فرانسه با چنین جایگاهی در غرب هم لزوماً و همواره همسو با منافع امریکا و سایر متحدان اروپائی نیست. فرانسه اگر اراده کند در جائی دخالت نظامی کند، امریکا نمی‌تواند با کارشکنی در تامین فلان قطعه میراژ در کار آنها اخلال کند. حتی اسرائیل هم کمابیش ارتش خودبنیادی دارد و برای هر اقدامی نیاز به مجوز امریکا ندارد.

در بیرون از غرب، چین نماد بسیار موفق این سیاست است. اقتصاد چین، کاملاً با اقتصاد جهان و مخصوصاً غرب تنیده شده است. اقتصاد چین و امریکا چنان در هم تنیده شده‌اند که وقتی امریکا تصمیم به تحریم چین می‌گیرد، دود این تنبیه به همان اندازه به چشم شرکت‌های امریکائی هم می‌رود. وقتی ترامپ تصمیم گرفت مانع ارائه آبدیت‌های اندروید گوگل برای مبایل‌های ساخت چین شود، واضح و آشکار بود یکی دو سال بعد متضرر اصلی خود گوگل خواهد بود. شرکتهای چینی بازار بسیار بزرگ چین را معطل آبدیت‌های سیستم عامل اوپن سورس اندروید نمی‌گذارند.

اگر دیکتاتوری تمام عیار چین به یک لیبرال دمکراسی تمام و کمال غربی هم تبدیل شود، همچنان منافع این کشور در مواردی همسو با غرب نخواهد بود. منافع یک کشور ارتباط چندانی به نوع حکومت آن کشور ندارد. در شرایط تقابلی هم یکی از حافظان این منافع ارتش است. اگر امریکا بتواند ارتش چین را در شرایط بحرانی مثل اقتصاد چین در تنگنا قرار دهد، این کشور همیشه باید با منافع غرب و مشخصاً امریکا همسو باشد.

به طریق اولی برای ترکیه دارنده دومین ارتش بزرگ ناتو شایسته نبود دم به ساعت تحریم نطامی شود. ارتشی که این همه به امریکا وابسته باشد، در نهایت نقش پیاده‌نظام ناتو را خواهد داشت. و هر اقدامی هم بکند باید قبلاً موافقت غرب را گرفته باشد.

در جنگ قره‌باغ این واقعیت به وضوح خود را نشان داد. جمهوری آذربایجان از زمان استقلال تمام تلاش خود را می‌کند که بیشترین رابطه را با کشورهای غرب اروپا و امریکا داشته باشد. آذربایجان نزدیک‌ترین رابطه را با اسرائیل دارد. آذربایجان در رأس کشورهای سکولار جهان است. جنگ‌جوی سوری با عقاید اسلامی ممکن است در آذربایجان بیش از ایتالیا احساس غُربت بکند. مطابق برآوردها، آذربایجان در حد بلژیک سکولار است. در میان کشورهای اسلامی افغانستان و عربستان سعودی به اندازه ارمنستان مذهبی است. جنگ قره‌باغ هم برای پس گرفتن خاک اشغالی بود. با همه اینها، در وسط معرکه جنگ، غرب ترکیه را به خاطر حمایت از همین آذربایجان تنبیه کرد و مدام از تروریست‌های سوری سخن گفت. به راستی! وقتی برای حمایت از آذربایجان اینگونه با ترکیه رفتار می‌کنند، در سایر موارد چه خواهند کرد؟

پیروزی در قره‌باغ از جهات دیگری هم برای ترکیه حائز اهمیت بود. به تعبیر دوستی اهل تحقیق، از پانصد سال پیش نوادگان اغوزخان شاهد چنین وحدتی نبودند. چنین اتحادی در چنین سطحی و با چنین عمقی، در تصور هیچ ناظری نبود. با اقتباس از تعبیر همان دوست باید گفت حمایت بی‌دریغ ترکیه از آذربایجان نقطه مقابل تاثیر چالدران بود. در دو سوی نبرد چالدران، تُرک‌ها به نام دو نوع اسلام همدیگر را از دم تیغ گذراندند و به شکافی پانصد ساله دامن زدند. در قره‌باغ عمق همدلی ترکیه و آذربایجان به منزله پایان رسمی این شکاف تاریخی بود.

اغراق نیست که بگوئیم برای ترکیه اهمیت اتحاد با آذربایجان، کمتر از پیوستن به اتحادیه اروپا نیست. موضوع فقط منابع نفت و گاز نیست، از استانبول تا بیشکک زمینه‌های بسیار مستعدی برای شکل‌گیری یک اتحادیه جدید با محوریت ترکیه وجود دارد. چنین آینده‌ای در گرو اتحاد تاریخی ترکیه و آذربایجان بود، قره‌باغ همه این زمینه‌ها را فراهم کرد.

کشورهای شرق خزر مثل ترکمنستان و ازبکستان به همان اندازه ترکیه از پیروزی آذربایجان در قره‌باغ خوشحال شدند. دوستی که تحولات آذربایجان را به دقت دنبال می‌کند به من گفت این کشورها هم مایل بودند در رژه پیروزی میدان آزادلیق باکو مشارکت داشته باشند. گویا دولت آذربایجان برای پرهیز از تحریک بیشتر روسیه ترجیح می‌دهد فقط ترکیه در این رژه حضور داشته باشد.

پیروزی در جنگ قره‌باغ فقط خاک اشغالی را آزاد نکرد، دنیای جدیدی را برای آذربایجان و ترکیه گشود. در چشم‌انداز این پیروزی، گشایش جدیدی در ارتباط افغانستان و پاکستان با ترکیه و آذربایجان هم ظهور خواهد کرد. در حال حاضر پاکستان روابط بسیار گسترده‌ای با ترکیه دارد. در بستر جامعه افغانستان هم ترکیه یکی از محبوبترین کشورهای خارجی و شاید محبوبترین است. اکنون همه این ارتباطات یا از راه دور و دراز دریاهای آزاد است، و یا وابسته به کشورهائی است که منافع متفاوتی دارند.

اگر در جنگ با اشغالگران قره‌باغ، بایراکتارهای ترکیه از حدی بیشتر به تکنولوژی پیشرفته غربی وابسته بودند، آیا ترکیه همچنان می‌توانست چنین با دست باز از گُستره آسمان به داد آذربایجان برسد؟ و به چنین دستاوردهای تاریخی و استراتژیک دست یابد؟

خودبرکناری ترکیه از پروژه اف 35، یکی از هوشمندانه‌ترین و نبوغ‌آمیزترین کارهای اردوغان بود. در عین حال این خودبرکناری منجر به شکاف در ناتو شد و روسیه را راضی کرد. جالب اینجاست که آزمایش اس 400 هم همزمان با جنگ قره‌باغ بود، و به روسیه نشان داد نباید بیش از حد از ارمنستان حمایت کند و به رابطه با چنین شریک مهمی آسیب بزند.

همانطور که خرید اس 400 یک تصمیم سیاسی بود، و واقعاً معلوم نیست در عمل این سیستم پیشرفته چگونه و در کدام جنگ به درد ترکیه خواهد خورد، خودبرکناری از پروژه اف 35 هم یک تصمیم سیاسی بزرگ و استراتژیک بود. در عین حال معلوم نیست کارآئی اف 35 از بایراکتارها برای ترکیه خیلی بیشتر باشد. در میدان جنگ قره‌باغ خلاء اف 35 چندان مشهود نبود. حتی نیازی به اف 16های مستقر در باکو هم نبود.

در جنگ قره‌باغ اولین و استراتژیک‌ترین نتیجه این خودبرکناری خود را نشان بود. با حضور اف 35 در ارتش ترکیه، و وابستگی‌های عمیق از این دست، دست غرب و مخصوصاً امریکا باز بود که دم به ساعت به جای مردم ترکیه برای منافع این مردم تصمیم بگیرند. و محال بود غرب اجازه بدهد ترکیه در جنگ قره‌باغ اینگونه با دست باز نقش داشته باشد و به چنین منافع استراتژیکی دست یابد.