۱۳۹۵ بهمن ۱۵, جمعه

با اقلیت نحیف ارامنه ایران بازی نکنید

من در میان آشوری‌ها و ارمنی‌ها بزرگ شدم، اما تا سال 62 که دیپلم گرفتم، با هیچ ارمنی ملی‌گرائی در اورمیه برخورد نکرده بودم. در دوران دانشجوئی دوستی ارمنی داشتم که اهل تهران بود. درس‌خوانده بود و از تاریخ ارمنستان و دردهای ملت ارمنی آگاهی‌های بسیار درخور توجهی داشت. کتابی هم در اختیار من گذاشت که در نوشتن مطلب "بیست و چهار آوریل و چراغی که به خانه هم رواست" از آن بسیار بهره بردم. تا آن تاریخ همه ارمنی‌ها و آشوری‌هائی که دیده بودم در زندگی روستائی و شهری معمولی منطقه خودمان بود. اساساً درگیر این بحث‌ها نبودیم. از بزرگترین و معروفترین عاشیق‌های اورمیه هم عاشیق یوسوف اوهانس مسیحی بود. ذهنیت من هم بر اساس همین ارتباطات شکل گرفته بود.
در خوابگاه وقتی موسیقی موغام آذربایجان گوش می‌کردم، خیلی اتفاق می‌افتاد که دوست ارمنی به من تذکر می‌داد که فلان موغام که گوش می‌دهی در اصل ارمنی است. حتی به شوخی و بعضاً جدی تاکید می‌کرد که  تُرک‌ها هر چه موسیقی دارند از ما گرفته‌اند. یک بار لفظ دزدیدن را هم به کار برد. بعد که ناراحتی من را دید، دلجوئی کرد. ارتباط دوستانه ما تا چند سال پیش که مهاجرت کرد، پابرجا بود.
اوایل حرفهای او را خیلی جدی نمی‌گرفتم، اما بعداً متوجه شدم مسئله چندان هم عادی نیست. او دلایل فراگیری برای ادعای خود می‌آورد. مثلاً می‌گفت چون در اسلام موسیقی ممنوع است و در مسیحیت ترویج هم می‌شود، پس قاعدتاً شما موسیقی را از ما گرفتید . اگر این استدلال ساده شده او را بیذیریم، بدیهی‌ترین نتیجه آن این بود که هر چه موسیقی نزد جوامع مسلمان است، از دم متعلق به دیگران است. اما چرا او فقط از تُرک‌ها نام می‌برد؟ فی‌الواقع رفتارهای او من را که از منطقه‌ای با اقلیت آشنای ارمنی به شهری نه چندان آشنا با فرهنگ ارمنی رفته بودم، بسیار متعحب می‌کرد و از خود سؤال می‌کردم من که ناآشنا با ارمنی نیستم، پس چرا او اینطوری است؟ چرا رفتارهای او کاملاً برای من تازگی دارد؟
فضای هم‌دوره‌ای‌های من بیشتر تحت تاثیر افکار چپ بود. اسلام و عرب هم در آن فضا اصلاً محبوب نبود. افکار آریائی از یک طرف و حاکمیت نظام اسلامی از طرف دیگر، خیلی‌ها را به این نتیجه رسانده بود که ریشه مشکلات در حمله 1400 سال پیش عرب به ایران است. با این فضا مسئله داشتم. دوستانی در من تعصب عربی هم کشف کرده بودند و بعضاً "ممّد عرب" هم خطابم می‌کردند. اما جالب اینجاست که کسی هیچ عکس‌العملی در مقابل حرفهای این دوست ارمنی نداشت که کُلّهم و همه ما را بی‌بهره از موسیقی معرفی می‌کرد، اما هنگام نتیجه از تُرک‌ها به طور مشخص نام می‌برد. بعدها چرائی این مسئله را متوجه شدم. او یک ملی‌گرای ارمنی بود. گرچه در آن تاریخ جوان بود و پخته بحث نمی‌کرد و همه را با یک چوب می‌راند، اما شانسی که داشت، فضای جمعی درگیر چیز دیگری بود و متوجه کلی‌گوئی او نمی‌شد.
مسئله وقتی بیشتر متعجبم کرد که از طریق خود او با قطعات زیادی از موسیقی اصیل ارمنی آشنا شدم. دیدم موسیقی ارمنی با موسیقی سنتی ایرانی هم تشابه‌های زیادی دارد. به عنوان مثال از دقیقه چهار به بعد این ویدیو معروف از اجراهای یانی که نوازندگان با مهارت جواب هم را می‌دهند و به نظر می‌رسد کمی هم اجازه بداهه‌نوازی دارند، سامول یروانیان استادانه وارد گوشه‌ای از موسیقی ارمنی می‌شود و فضا را برای لحظه‌ای کوتاه عمیقاً شرقی می‌کند و تحسین دیگران را بر می‌انگیرد. اما آنچه او می‌نوازد به غایت برای شنونده ایرانی آشناست. این مسئله غیرطبیعی نیست. در همه جای جهان موسیقی ملل در هم تاثیر گذاشته است. آنچه غیرطبیعی بود، رفتار و ذهنیت دوست من بود که گوئی فقط قرار بود در خصوص موسیقی تُرکها این مدعا را تکرار کند.
از آن تاریخ ناخواسته شاخک‌های حسی من به این نگرش دقیق شد. اگر مطالب نشریات ارمنی را دنبال کنید، و حتی با کلیساهای ارمنی مختصر آشنائی داشته باشید، خط سیر همان جریانی را که من در سال 62 برای اولین بار با آن آشنا شدم، به وضوح در همه این نهادها مشاهده خواهید کرد. اغلب نهادهای ارمنی در ایران بر خلاف تصور رایج، بسیار سیاسی و بسیار ملی‌گرا و به طرز باورنکردنی تحت نفوذ گفتمان فدراسیون انقلابی ارمنی یعنی داشناکسوتیون است. به همین خاطر قدرت تحرک اجتماعی و نفوذ آن بعضاً از کلیساهای ارمنی هم بیشتر است.
مسئله اصلی تفکر داشناک به هر دلیلی با تُرک است. لزوماً هم این مسئله ارتباط کامل با 24 آوریل ندارد. چون آذربایجان نقشی در آن مسئله نداشت و حتی خود قربانی بود. اما تفکر داشناک در هر موقعیتی موضع ملی‌گرایانه در برابر تُرک‌ها دارد. این ملی‌گرائی شدید در جامعه ایران نه به چشم می‌آید و نه حساسیتی بر می‌انگیزد و نه نگرش داشناک اجازه می‌دهد که حساسیتی بر انگیخته شود. برعکس! در تلاشی بسیار موفق مسیر جریان‌های اصلی در ایران را تشیخص و با آنها هماهنگ عمل می‌کند.
مسئله 24 آوریل خود به تنهائی بیانگر بسیاری از نگرش‌های و حساسیت‌های این گفتمان است. پ‌کاکا و داشناک‌ها صمیمیت عجیبی با هم دارند. دشمنی مشترک با ترکیه آنها را عملاً متحد کرده است. دیگر بر کسی پنهان نیست که پ‌کاکا حتی در قره‌باغ اشغالی هم حضور دارد. ویدیوهائی از تشییع جنازه کشته شده‌ها با پرچم این گروه در جنگهای قره‌باغ اشغالی هم منتشر شد.
اما جالب اینجاست که ارمنستان بزرگ و کردستان بزرگ که هر دو گروه آرزوی تشکیل آن را دارند، چنان هم‌پوشانی دارد که علی‌القاعده باید رابطه آنها کارد و پنیر باشد. حتی اگر بخشی از ادعای ارمنی‌ها را هم بپذیریم، بسیاری مناطقی که می‌گویند از آنجا رانده شده‌اند اکنون کُردنشین است. و هر حادثه‌ای هم در اوایل قرون بیستم در شرق ترکیه اتفاق افتاد، اساساً از جنس ارمنی و تُرک نبود، از جنس مسلمان و مسیحی بود. نه همه مسیحیان ارمنی بودند و نه همه مسلمانان تُرک. اسناد درگیری‌های طوایف مسیحی و مسلمان در آن مناطق هم که اظهر من‌الشمس است. اما در عمل داشناک‌ها و پ‌کاکاچی‌ها چنان داداشی کاکاشی شده‌اند که گوئی یک روح در دو کالبدند.
شایان ذکر است که ابزاری بودن این اتحاد کاملاً برای ارامنه شناخته شده است. اما در همین شناخت هم دنباله تاثیرات تفکر داشناک را می‌توان دید. اگر با هر ارمنی هم‌کلام شوید، و صحبت از حوادث 24 آوریل به میان آید، ترجیع‌بند "همین کُردها" را هم مدام از او خواهید شنید. در "همین کُردها" معنا و مفاهیم زیادی نهفته است. قبل از هر چیزی نشان از یک نزدیکی دارد. اما بدیهی است که این نزدیکی اشاره به دو جامعه متفاوت کُرد و ارمنی ندارد، اشاره به اتحاد استراتژیک با پ‌کاکا دارد که خود را متحد ارمنی‌ها می‌داند و از هر ارمنی هم بیشتر در سطح جهان مدعی نسل‌کشی ارمنی‌ها می‌شود و لازم باشد در قره‌باغ اشغالی هم در کنار اشغالگران با جمهوری آذربایجان مشغول نبرد است. در "همین کُردها" یک سکوت هم نهفته است. یعنی می‌دانیم که اوضاع از چه قرار است و همه مسلمانان با هم همدست بودند، اما مصلحت نیست که صدایش را در بیاوریم و بهتر است فقط روی "تُرک" تاکید کنیم. خطای رایج در زبان ارمنی هم به کمک این تفکر آمده است. ارمنی‌ها و بخش بزرگی از دنیای مسیحی به مسلمان، تُرک هم می‌گویند.
گفتمان داشناک هم زمان از چند موضوع در ایران آگاهی و شناخت کامل دارد. اولین موضوع این است است که طیف وسیعی از جریانهای ایرانی، از درون حکومت تا پان‌ایرانیست‌ها و پان‌آذری‌ها، به درجات مختلف تُرک‌ستیز هستند. مهمترین و اصلی‌ترین هدف تُرک‌ستیزی هم ترکیه است. موضوع مهم بعدی محبوبیت اقلیت ارمنی در ایران است. ارمنی‌ها سرمایه اجتماعی بسیار بالائی نزد همه ایرانیان دارند که طی چندین قرن با تلاش و درستکاری فراوان آن را کسب کرده‌اند. و از همه مهمتر بی‌اطلاعی بسیار بالای بخش اعظم بدنه جامعه ایران و مخصوصاً فارسی‌زبانان، از چندلایه و حساب شده بودن سیاست‌های داشناکی است. جریان داشناک گفتمان خود را در نهادهای ارمنی با علم و شناخت کافی از این مسائل پیش می‌برد.
ارمنی ایرانی از بدو تولد خواسته و یا ناخواسته عملاً از این فضا تاثیر می‌پذیرد. می‌آموزد که از کنار چه چیزی باید بگذرد و به چه مسائلی باید حساسیت نشان دهد. هر چه آموزش دیده‌تر باشد، بیشتر تحت تاثیر این فضا قرار می‌گیرد. چند سال پیش یک روزنامه‌نگار شناخته شده ارمنی مقاله‌ای با عنوان "کریسمس را به ارمنی‌ها تبریک نگوئید" نوشت که مورد استقبال قرار گرفت. کسانی از سر علاقه به ارمنی‌ها آن را بازنشر کردند، مقاله به یک بی‌اطلاعی فراگیر اشاره می‌کرد. بسیاری در ایران نمی‌دانند که تقویم رسمی کلیساهای غربی و شرقی تقاوتهای زیادی با هم دارد. این میان کلیسای ارمنی قرائت خاص خود را دارد و در ششم ژانویه تولد حضرت عیسی را جشن می‌گیرد. فی‌الواقع تبریک کریسمس کلیسای کاتولیک به یک ارمنی تابع کلیسای گریگوری، چیزی نظیر تبریک غدیر به یک سُنّی‌مذهب است.
اما نکته ناگفته این مقاله هم بسیار مهم بود. هر غیرارمنی که اندکی با ارمنی‌ها ارتباط داشته باشد، می‌داند که همه ارمنی‌ها تابع کلیسای گریگوری نیستند. حدود ده درصد ارامنه کاتولیک و یا پروتستانند. چطور یک روزنامه‌نگار آگاه ارمنی، بخش قابل توجهی از هم‌تباران خود را نادیده می‌گرفت؟ تعمدی در کار بود؟ و یا ناخواسته او هم تحت تاثیر فضای غالبی است که در همه نهادهای ارمنی حرف اول را می‌زند؟ شخصاً حالت دوم را حدس می‌زنم و یا امیدوارم که چنین باشد.
تفکر داشناک به ارمنی‌های کاتولیک و پروتستان چندان روی خوشی نشان نمی‌دهد. کلیسای گریگوری با هویت ارمنی کاملاً در هم تنیده است. آنها سایر ارمنی‌ها را بیشتر از آنکه ارمنی بدانند، مسیحی می‌دانند. این برداشت خیلی هم بیراه نیست. یک ارمنی تابع کلیسای گریگوری به ندرت با دیگری ازدواج می‌کند و روی اصالت ارمنی خود اصرار دارد. اما مسیحیان کاتولیک و پروتستان ارمنی و آشوری در هم تنیده شده‌اند. ملی‌گرائی ارمنی از این موضوع خوشحال نیست.
جریان داشناک اهداف خود را با جریانهای اصلی در ایران سینک می‌کند. وقتی پای مسائل خنثی از نظر آنها به میان آید، حتی مواضع اولترا آریائی هم می‌گیرد. اما وقتی مسئله تُرک مطرح می‌شود، از حداکثر ظرفیت‌های همه جریانهای مذکور بهره‌برداری می‌کند و تمام تلاش خود را به کار می‌برد و جامعه ارمنی ایران را هم دنبال خود می‌کشد.
ممکن است این دنباله‌روی در گذشته برای جامعه ارمنی امتیازاتی هم داشته باشد، اما اکنون شرایط با سی چهل سال پیش کاملاً فرق کرده است. قابل درک است که ارمنی‌های ایران در جنگ قره‌باغ جانب ارمنستان را داشنه باشند. اما اصلاً پذیرفتنی نیست که بی‌توجه به عواقب این مسئله خود را با بخش مهمی از بدنه حامعه ایران درگیر کنند. خاک قره‌باغ ‌اشغالی به طور خاص برای مردم آذربایجان امری نیست که بی‌تفاوت از کنار آن بگذرند. اما تفکر داشناک در راستای اهداف منطقه‌ای خود گوئی به تنها چیزی که توجه ندارد، منافع و موقعیت اقلیت ارمنی نزد همه ایرانیان است.
چند وقت پیش که دوباره آتش جنگ در قره‌باغ اشغالی شعله گرفت، شاهد استفاده حداکثری و استادانه تفکر داشناکی از ظرفیت‌های تُرک‌ستیزی در جامعه ایران بودیم. قره‌باغ مطابق قطعنامه‌های سازمان ملل خاک جمهوری آذربایجان است. هیچ کشوری دولت خودخوانده قره‌باغ اشغالی را به رسمیت نمی‌شناسد. حتی ارمنستان هم که عملاً جاعل این دولت است، رسماً اجازه ندارد که این به اصطلاح دولت را به رسمیت بشناسد. در هیج منبع رسمی هم سختی از دولت قره‌باغ به میدان نمی‌آید. 
اما یک ارمنی ایرانی که برای رادیو فردا کار می‌کند، در گزارش تصویری که از قره‌باغ اشغالی ارسال کرد، چندین بار رسماً از دولت قره‌باغ و وزارت دفاع دولت قره‌‌باغ و همینطور کشور دشمن آذربایجان نام برد. آن هم در یک رادیوی فارسی‌زبان که بودجه آن را دولت امریکا تأمین می‌کند. معلوم نیست چند نفر از کارمندان آن رادیو حتی به مفاد شدیداً سیاسی این گزارش دقت کرده بودند. البته که استخدام کنندگان این شخص و سفارش دهندگان آن گزارش دقیقاً می‌دانند که چه کسی را برای چه کاری به خدمت گرفته‌اند. بسیار بعید است که یک رسانه رسمی در کل منطقه و جهان و حتی روسیه مرتکب چنین اقدامی شود و هیچ سر و صدائی هم در پی نداشته باشد. این موضوع در درجه اول هنر تفکر داشناکی است که با تسلط بر تمام ظرفیت‌های موجود، چنین برنامه‌ای را به فارسی برای مردم ایران پخش می‌کند.
این روند روز به روز بیشتر خود را نشان می‌دهد. در حال حاضر یا گفتمان داشناک سودای دیگری در سر دارد، و یا احیاناً شرکای پان‌آذری قصد بهره‌برداری از بیشترین ظرفیت این تفکر را دارند. روزنامه شرق که اخیراً با کوچ بخشی از محفل پان‌آذری‌ها، به یکی از کانونهای انتشار مطالب تُرک‌ستیزانه تبدیل شده، سراغ یک استاد دانشگاه ایروان به نام گارنیک آساطوریان رفته که متولد ایران است و تخصص اصلی او هم کُردشناسی است.
در این مصاحیه آساطوریان حتی ملاحظلات معمول تفکر داشناک را هم به کلی نادیده می‌گیرد. استاد کُردشناس ارمنی به شرکای پ‌کاکا هم رحم نمی‌کند. کاملاً متوجه است که با چه کسانی و برای چه منظوری گفتگو می‌کند. می‌گوید از اسناد ایران باستان تا شاهنامه و تا بررسی‌های سایر منابع حاکی از آن است که ریشه کلمه کُرد به یک قوم اطلاق نمی‌شده و کُرد به معنای "دامدار چوپان و کوچ‌رو" بوده است.
می‌گوید در ایران فقط دو نژاد ایرانی و تُرک داریم. و تنها نماینده تُرک‌ها هم ترکمن‌ها هستند. عرب‌ها و کُردها و بلوچ‌ها را نادیده می‌گیرد و یا حل شده در ایران می‌داند. آساطوریان می‌گوید که در سفر به ایران به شهرهای تُرک‌نشین مثل اردبیل می‌رود و خوشحالی خود را از دیدن بچه‌هائی که دیگر تُرکی حرف نمی‌زنند و زبان مادری خود را فارسی می‌دانند، پنهان نمی‌کند. می‌گوید گفتمان قومیت در ایران پایه ندارد و محصول القائات خارجی است.
آساطوریان حتی پیشنهاد می‌کند که نامگذاری‌ها قومی و زبانی و کشوری در ایران باید مهندسی شود و تحت کنترل در آید و به رسانه‌ها هم دستورالعمل آن ابلاغ شود. خود نیز در این مصاحبه مدام به جمهوری آذربایجان، جمهوری باکو می‌گوید. حتی به اقلیت و اکثریت هم در ایران خیلی اعتقاد ندارد. می‌گوید فقط اقلیت غیرمسلمان داریم. مسئله شیعه و سُنّی را هم چندان به رسمیت نمی‌شناسد و جمعیت اهل‌حق را حتی به حساب نمی‌آورد و چنان پیاز داغ این قضیه را زیاد می‌کند که متولیان هفته وحدت شیعه و سُنّی هم احتمالاً از شنیدن آن انگشت به دهان خواهند ماند.
در ستایش ایران دست افراطی‌ترین محافل پان‌ایرانیستی را هم از پشت می‌بندد. می‌گوید اگر ایالات متحده امریکا در تاریخ نبود، اتفاق چندانی نمی‌افتاد، اما ایران بخشی از میراث تمدن بشری است. چین و هند و ژاپن و همه و همه را حذف می‌کند و مدعی می‌شود در طول تاریخ فقط دو حوزه تمدنی و فرهنگی داریم که یکی اروپا و دیگری ایران است.
وقتی به رابطه ایران و ارمنستان می‌رسد گل از گل ایشان می‌شکفد و می‌گوید در ارمنستان ممکن است کسی در اتحاد استراتژیک با روسیه تردید داشته باشد، اما همه  ارمنی‌ها ایران را بهترین متحد خود میدانند. می گوید ایران‌دوستی جزو عرق ملی ارمنی‌هاست. و بعد که به بحث زبان مادری می‌رسد، اصلاً چیزی جز فارسی را به رسمیت می‌شناسد و به صراحت می‌گوید که زبان اول همه ایرانیان فارسی است و زبانهائی مثل تُرکی و کُردی و عربی را زبان گهواره می‌نامد.
آیا تفکر داشناک قصد بهره‌برداری از ظرفیت‌های ایران برای اهداف خود را دارد؟ و یا محافل خاصی در ایران این بار سراغ جریان داشناک رفته‌اند؟ اصلاً بعید نیست که جواب هر دو سؤال هم مثبت باشد. اما در عالم واقع اقلیت ارمنی ایرانی و جمعیت ارمنی در کل منطقه با احتساب ارمنستان مطلقاً ظرفیت تاثیرگذاری در تحولات داخل ایران و یا احیاناً قدرت بازی دادن جریانی را ندارند. جمهوری ارمنستان هزار درد بی‌درمان دارد و عملاً خود را در مسئله قره‌باغ اسیر و مستعمره روسیه ساخته است. اما به نظر می‌رسد ملی‌گرایان افراطی ایرانی و خاصه پانآذری‌ها که رفته رفته تتمه موقعیت خود را هم از دست می‌دهند، عملاً محبوبیت اقلیت ارمنی  ایران را دستاویز سیاست‌های مخرب خود کرده‌اند.
آنچه این استاد ارمنی می‌گوید، چنان خیالی و بی‌پایه و بی‌ربط است، که حتی در محافل ملی‌گرای ایرانی هم که اندکی مسئولانه فکر می‌کنند، خریدار ندارد. این تقسیم‌بندی ممکن است برای این استاد نان و آب داشته باشد، اما برای ارمنستان هم خاصیتی ندارد. جامعه ایران فهمیده‌تر از این حرفهاست که جناب آساطوریان هندوانه زیر بغل آن هل بدهد. در عالم واقع اگر حزب نژادپرست پان‌ایرانیست هم در ایران سر کار آید، بلافاصله متوجه واقعیت منطقه خواهد شد.
جامعه ارمنی ایران مثل هر اقلیت دیگر در تمام جوامع جهان، باید با حفظ بی‌طرفی کامل در این موارد، مراقب موقعیت و محبوبیت خود در جامعه بشدت متنوع ایران باشد. سایر اقلیت‌ها هم همین کار را می‌کنند. معنی ندارد که در مسئله تُرک و فارس و عرب و کُرد و شیعه و سُنّی نهادهای ارمنی چنین بی‌مهابا و به نفع یک جریان خاص، نیروهای خود را وسط گود می‌آورند تا دست همه را در خیال‌بافی از پشت ببندند. تفکر داشناک هر چه قدر هم خود را با محافل افراطی ایران همسو کند، عملاً قدرت تاثیرگذاری آن صفر است و بازیگر مهمی محسوب نمی‌شود و نمدی هم از این کلاه برای اهداف کلان خود نخواهد دوخت. فقط جامعه‌ای را که نمایندگی می‌کند بازیچه دست دیگران خواهد کرد. مهمترین بازنده این بازی هم جامعه نحیف ارمنی ایران خواهد بود.