۱۳۹۲ تیر ۲۵, سه‌شنبه

چرا تولستوی در قبر لرزید؟


اواسط دوران گورباچف، طرح گلاسنوست و پروسترویکای او شعاری جهانی شده بود. کسی تصور هم نمی‌کرد که اتحاد شوروی از هم بپاشد. گورباچف و تیم همراه او به دنبال فضای باز و اصلاحات اقتصادی بودند. اتحاد شوروی به کره ماه موشک می‌فرستاد، اما قادر نبود یک رادیوی معمولی همانند غربی‌ها تولید کند. حتی گورباچف در جلسه سران حزب، دو مدادپاکن آلمانی و روسی با خود برده و تفاوت آنها را برای پیرمردان کمونیست تشریح می‌کرد. صنایع شوروی حال و رزو خوشی نداشت. به دنبال تکنولوژی پیشرفته و اقتصادی پویا بودند.  

در همان زمان، هیئتی به سرپرستی آقای علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت، به مسکو سفر کرد. یک حجت‌الاسلام نیز که نامشان را فراموش کرده‌ام، همراه هیئت بود. وقتی این هیئت به تهران برگشت، اخبار ساعت دو رادیو، مصاحبه یکی از اعضاء را پخش می‌کرد که نتایج سفر به مسکو را شرح می‌داد. به گمانم مصاحبه کننده همان فرد روحانی بود. بخشی از سخنان فراموش نشدنی او دقیقاً یادم مانده، ایشان گفت : «مذاکرات مفیدی در مسکو داشتیم. رهبران جدید به دنبال تکنولوژی پیشرفته و اصلاحات اقتصادی هستند. به طرف روسی اطمینان دادیم که ایران آمادگی کامل برای همکاری و صدور تکنولوژی پیشرفته به آن کشور را دارد»

کمونیست‌ها اساساً خداباور نیستند. ولی پس آن جلسه، مقام کمونیست مخاطب این هیئت، بلافاصله خود را به پولیت‌بُروی حزب رساند و فریاد برآورد که : «هللویا هللویا! رفقا کار ما تمام شد. توبه کنید و به پدر مقدس ایمان بیاورید. لشگر اسلام در راه است و بدجوری غافله را باخته‌ایم» و چنین بود که بازگشت به خویشتن رخ داد و کمونیست‌ها  کمر همت برای خدمت به کلیسای ارتدکس بستند.


چند سال پیش از مشهد به تهران می‌آمدم. سه ردیف جلوئی من در هواپیما، از مدیران صدا و سیما بودند. از خوش‌خدمتی خانم سرمهمان‌دار و پذیرائی جانانه او متوجه موضوع شدم. گویا خواهر ایشان کارمند یکی از این حاج‌آقاها بود. فرد کنار پنجره را که ارشدترین اینها بود، خیلی مورد توجه قرار می‌داد. مدام می‌خوردند و پذیرائی می‌شدند. یکی از این سه که در صندلی راهرو و با فاصله از مدیر ارشد نشسته بود، هنگام خوردن ملچ مولوچ آزاردهنده‌ای هم راه انداخته بود. هر چند وقت یک بار انگشت اشاره را در دهانش فرو می‌برد و همچنیان خوردنی‌ها را می‌بلعید. هر سه با دهان پر و یک‌ریز حرف می‌زدند. صحبت اصلی آنها در خصوص ماموریت‌های خارج از کشور بود. از برلین و پاریس و لندن زیاد سخن می‌رفت. در همین حین، آقای ملچ مولوچی خود را به مقام ارشد نزدیک کرد و با صدای نسبتاً بلندی گفت : «حاجی! قربونت، ما شانس نداریم ها! یک وقت مُسکو پُسکو نیفتیم!»

پیش‌تر از نحوه غذا خوردن آنها و پذیرائی چاپلوسانه سرمهمان‌دار، مستفیض شده بودم. این جمله را هم که شنیدم، ناخودآگاه با خود گفتم : «آخ خ خ مسکو! دیوار بالشوی تئاتر تَرَک برداشت، تولستوی در قبر لرزید، آلا پوگاچووا سکته ناقص کرد، ارکستر فلارمونیک سن‌پترزبورگ که سمفونی هفتم (لنین‌گراد) شوستاکوویچ را برای اولین بار در اوج محاصره شهر توسط ارتش نازی اجرا کرده بود، از نواختن ایستاد»



تابستان گذشته تصمیم گرفتیم برای گردش به ترکیه برویم. به آژانسی زنگ زدم و در خصوص مناطق توریستی ترکیه مشورت گرفتم. خانمی که مشورت می‌داد، آنتالیا را توصیه نکرد و می‌گفت کوش‌آداسی خیلی بهتر است. وقتی دلیل را جویا شدم، گفت : «آنتالیا دیگه از مُد افتاده. همه توریست‌های کوش آداسی اروپائی و کلاس بالا هستند. آنتالیا پر شده از این روس پوس‌ها». البته ما آنتالیا را انتخاب کردیم. ولی راست می‌گفت. آنتالیا پر از مسافران روس و اوکراینی و جمهوری‌های سابق اتحاد شوروی بود.

در این شهر قدیمی کلی آثار تاریخی و فرهنگی وجود دارد. تقریباً تمام تورهای ایرانی بازدیدهای خود از این آثار را لغو کرده‌اند. ایرانیان خود نقطه پرگار تمدن هستند و نیازی نیست آثار دیگران را ببینند. موسیقی شش‌و‌هشت لوس‌‌آنجلسی و عشق‌وحال و بزن‌و‌برقص کم دارند، که بحمدالله در کنسرت‌ها و هتل‌ها فراهم است. ناچار بودیم برای دیدن آثار قدیمی آنتالیا، خود را با تورهای روس هماهنگ کنیم.

روس‌ها یک فرق اساسی با مللی مثل فرانسه و انگلیس دارند. انگار ولادیمیر پوتین در دویست میلیون ضرب شده باشد. داخل آسانسور و هنگام رودررو شدن، خبری از آن لبخندهای مردم غرب اروپا نیست. کمی خشک و عبوس و بی‌احساس به نظر می‌رسند. اما مانند همه ملل بافرهنگ، وقتی در ساحل دریا و  یا کنار استخر دراز کشیده‌ بودند، عموماً کتابی در دست، مشغول مطالعه می‌شدند. توریست ایرانی حوصله این روس پوس‌ها را ندارد. او نخوانده کارشناس ارشد طب تا نجوم است. 
فیس‌بوک، ، ،

۸ نظر:

  1. Kheili ziba blood. Makhsoosan revayate oon parvaz mano yade ghalame Chekhov endakht.

    پاسخحذف
  2. مطلب خواندنی و تامل برانگیزی بود.مرسی نخعی

    پاسخحذف
  3. آی گفتی !آی گفتی!!آی دلخورم از بعضی از این همه چی بلدهای وطنی که فقط چندتا از شعرهای یک شاعر مرحول !را (میگویند که ) خوانده اند ولی در حین زدن پنبه استاد شهرام شجریان !!! دهن مهن جهانبینی سرهم بندی شده شاعر مذکوررا (همچین به طور ضمنی و بی ریا ) گچی میفرمایند . آی دلخورم آی دلخورم .
    البته از بابت مزاح و رفع! طیبت خاطرعرض شد .
    کماکان در ارادت باقی

    پاسخحذف
  4. واقعا درست گفتی
    من خودم آنقدر شاهد چنین برخوردهایی بوده ام. ایرانی ها انگار از کون فیل افتادن، واقعا خودشون رو تافته ی جدابافته می دونن که انگار فقط با مردم چند تا کشور پیشرفته جهان قابل مقایسه هستند و بس. یکی از دوستان اینجا همکاران روس داره، کافیه اونها از یک کاستی و یا کمبود در کشور ما چیزی بگن، دیگه میشن روسهای گداگشنه ای که تو دن آرام و نینا و ... همش سیب زمینی میخوردن، حالا آدم شدن از ما ایراد میگیرن.
    در ضمن این خبر هم در مورد اون هیئت به مسکو پسکو هست: «پیام آیت الله خمینی در ۱۳ دی ۱۳۶۷ توسط هیات منتخب رهبر وقت ایران متشکل از علی اکبر ولایتی وزیر امورخارجه وقت ایران، عبدالله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و مرضیه حدیده چی دباغ در مسکو به میخائیل گورباچف تحویل داده شده بود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خانم فرح طاهری عزیز،
      سپاسگزارم از توضیحات شما. ماجرای این هیئتی که من نوشتم، قبل از بردن آن پیام است. روحانی هم مطمئن هستم که کس دیگری غیر از آقای آملی بود. اما اسم ایشان یادم نمانده است. در مورد هیئی که شما اشاره کردید هم نکات خیلی جالبی وجود دارد. از جمله سخنرانی پیش از خطبه های جمعه آیت الله جوادی آملی در تهران که باید روزی جداگانه نوشت.

      حذف