محمد قائد در یکی از نوشته هایش گفتگوی خود را با یک دیپلمات به نظرم آلمانی نقل می کند که در آن فرد دیپلمات از یک ویژگی مشترک مردمان ایران و سوریه و عراق سخن می گوید که بلافاصله محمد قائد تذکر می دهد که، مواظب باشید! جائی در ایران از این صحبتها نکنید، مردم ایران مایل هستند و می پندارند که همیشه باید با آلمان و فرانسه مقایسه شوند!!.
بازیهای سوم همزمان انجام میشود در گروه ب آرژانتین و یونان و کره جنوبی و نیجریه همزمان بازی می کردند، طبیعتا سیمای ایران که از این منظر کاملا سلیقه مردم ایران را نمایندگی می کند بازی دو تیم کره جنوبی و نیجریه را نشان نمی دهد ، چون مردم ایران به کمتر از بازی آرژانتین و انگلستان و آلمان، راضی نمی شوند این در حالی است که کره جنوبی آسیا را نمایندگی می کند و به نوعی از سطح فوتبال این قاره دفاع می کند، این تیم دست کم دو سالی یک بار با ایران بازی رسمی دارد، اما مگر این ملت متوهم راضی می شود هر فوتبالی را ببیند!! در حالی که در عالم واقع مقهور بحرین و قطر است. من از شبکه الجزیره بازی کره و نیجریه را دنبال می کردم موضوع جالب در پایان بازی خوشحالی زایدالوصف گزارشگر عرب از پیروزی کره جنوبی بود و مدام به آسیائیها و کره ای ها تبریک می گفت، همین روحیه مثبت منطقه ای در بازی معروف ایران و استرالیا نیز بود، یعنی شبکه های عربی چنان از پیروزی ایران ابراز خوشحالی می کردند که مصطفوی رئیس وقت فدراسیون از آنها تشکر کرد و گفت که ما را در این ماراتن سنگین تنها نگذاشتند. حالا این را با روحیه خودمان مقایسه کنید، آیا کسی و یا شبکه داخلی بازیهای بعدی کشورهای عرب منظقه را بعد از حذف ایران دنبال کرد؟ اگر عربستان و یا بحرین به جام جهانی راه می یافت گزارشگران از خود راضی ایرانی ابراز خوشحالی می کردند ؟ تبریک می گفتند؟. می توان گفت از اینکه آن تیمها بازیهای بعدی را واگذار کردند همه در این نیرنگستان حتی از ته دل خوشحال شدند.
بعد از برنامه فوق العاده فتیله جمعه تعطیله که بچه هایم دوست دارند و انشا.. از گزند روزگار آسیب نبیند، فقط فوتبال باعث می شود که سوهان روح مجریان سیما را تحمل کنم، دو کارشناس فوتبال آقای صدر و نصیرزاده قبل از بازی برزیل و پرتقال تفسیر می کردند که انصافا هر دو آدمهای واردی هستند در گفتگوی آنها نکته ای حاشیه ای اتفاق افتاد که نشان دهنده همان روحیه از خود راضی ما مردم ایران است ، آقای صدر در خصوص توپ فوتبال توضیح جالبی داد و گفت که در باشگاهای انگلیس هر تیمی اسپانسر خود را دارد و با توپهائی که اسپانسرشان در اختیار قرار می دهد بازی می کنند مثلا اسانسر منچستر یونایتد با منچستر سیتی فرق دارد و اگر یونایتد در زمین سیتی بازی کند باید با توپ منچستر سیتی بازی کند. بعد رو کرد به آقای نصیرزاده و گفت سوالی دارم، در فوتبال خودمان ایران این وضعیت چگونه است ؟ آقای نصیرزاده هم که به نظر من غافل گیر شده بود، جواب بی ربطی داد. آنچه که برای من مهم است اصل سوال و جواب نیست. کارشناس محترم که حتی اسپاسر تیمهای ممالک خارجه را دنبال می کند، فوتبال ایران را در شان کارشناسی خود نمی داند و سوال هم می کند!. مثل این می ماند که گزارشگری محل تولد دوست دختر بازیکنان رئال مادرید را بداند ولی تلفظ صحیح و درست اسم بازیکنان تیم ایران را نداند و البته خجالت هم نکشد، و دانش فوتبال اروپائی خود را برخ بکشد.
البته فکر نکنید در فوتبال اینطور هستیم همه چیزمان به همه چیزمان می آید اگر از محمود دولت آبادی بزرگترین رمان نویس ایرانی نام چند نویسنده بزرگ هندی، عرب، پاکستانی، ترک را بپرسید به احتمال زیاد فقط آنهائی را خواهد شناخت که غربیها کشف کرده اند و جایزه بزرگی مثل نوبل برده اند. چون او هم که معلم ماست خود را با رومن رولان مقایسه می کند و دون شان خود می داند که با با ادبیات پاکستان آشنا باشد. تا آنجائی که من می دانم به جز ناظم حکمت و عزیز نسین از ترکیه بقیه معاصران هم فرهنگ و همسایه، فقط وقتی مورد توجه غربیها قرار گرفته اند در ایران شناخته شده اند.
در داخل کشور هم همینطور است، موسیقی غنی بخشی ها در شمال خراسان زمانی مورد توجه استادان موسیقی مثل کلهر و علیزاده و شجریان قرار گرفت که قبلا مرحوم حاج قربان سلیمانی را جشنواره آوینیون در فرانسه کشف کرده بود و روزنامه های معتبر فرانسه با چاپ عکس بزرگی از او در صفحه اول خبر از ظهور گنجینه موسیقی جدیدی داده بودند. و گرنه دون شان این آقایان بود که با یک پیرمرد روستائی دو تار نواز هم آواز شوند و آلبوم فوق العاده شب، سکوت، کویر را تولید کنند. از برخورد شرم آور و تحقیر آمیزمان با ملت هم فرهنگ و هم زبان افغانستان که حتی بخش بزرگی از موسیقی پاپ ما مدیون بزرگان افغانی است، نگو و نپرس ! کتاب بادبادک باز نویسنده افغان هم وقتی در ایران ترجمه و مورد استقبال قرار گرفت که یکی از پرفروشهای امریکا بود، وگرنه نوادگان کوروش از نویسنده افغان رمان ترجمه کنند؟
پی نوشت : آن مطلب صدر پست را از محمد قائد پیدا کردم، مصاحبه بود مقاله نبود. نقل و قولی که کردم حدودا درست بوده است
سلام، بد جوری راست گفتی !!
پاسخحذفسلام، توی این چند وقته اگه یه مطلب باحال نوشتی همین بوده. صددرصد قبول دارم که همینجوری هستیم.
پاسخحذفمن همچنان دلم به حال پارسا می سوزه، آخه این طفل معصوم چه گناهی کرده؟
پاسخحذفچی بگم والله.. همیشه انقده درست می گید که آدم فقط با چشم های گرد می شینه گوش می کنه یا می خونه..
پاسخحذفاتفاقا منم مدتی پیش یه بحث با کسی داشتم در همین مورد..
ایمیلی فرستاده بودند که در اون خسرو پرویز به عمر تا دلش خواسته بود در نامه اش فحش داده بود و تازه در اون ایمیل گفته بود که این را به همه بدهید که از پیشینه پر شوکت و چی و چی خودشون آگاه باشند.
بدون اینکه بدونه چی رو داره منتشر می کنه و آیا درسته یا نه..
فقط می دونست که چنین نامه ای در موزه نمی دونم کجای اروپا موجود هست و استناد کرده بود که اگه باور نمی کنید برید اونجا خودتون بخونید.. یه نمونه آشکار در رابطه با این پست بود..
دیگه خودتون می تونید جواب ها و بحث ها رو حدص بزنید..
راستی وبلاگ خوبی دارید.
اصولا ما ایرانی ها دو دسته ایم دسته اول که معتقد است هنر نزد ایرانیانست و بس و دسته دوم که که معتقد است مرغ همسایه همیشه غاز است!
پاسخحذفدسته اول که همه را به غیر از ایرانی یا بهتر بگویم مسلمان شیعه مشکل دار میداند و دسته دوم ایرانی را کلا عقب افتاده و هر چیز منتصب به خارجی را برتر میداند .در کل روحیه احساساتی در ایرانیان بسیار مشهود است و این موضوع دیگر اجازه نمی دهد تصمیمی خارج از این دو قائده گرفت
نامه ای که ایلناز به آن اشاره کرده را لابد همه دیده اند، جالب است که نویسنده این نامه فراموش کرده یا آنقدر سواد نداشته که آن رابا ادبیات گذشته بنویسد. اما اینکه این نامه اینطور گیرائی دارد و دست به دست می شود و با دقت خوانده می شود نشان از توهم خطرناکی است.
پاسخحذفحتما هر سال اس ام اسی را دریافت می کنید که در آن روز جهانی کوروش توسط سازمان ملل را تبریک می گویند. اساسا چنین روزی وجود ندارد و سازمان ملل هم در پی این نامگذاریها نیست اما من حتی یک بار هم مشاهده نکردم کسی چنین اس ام اسی را مسخره تلقی نکند این که چنین چیزهائی اینقدر گیرائی دارد مطمئنا نشانه خوبی نیست .
ایوان کلیما در کتاب روح پراگ به مشابه این موضوع تحت عنوان دستورالعمل خوشبختی پرداخته است ، خیلی خواندنی است.
----
دوست ناشناس که کامنت های خوبی می گذاری ، انشاا.. که من را جزو دسته دوم تلقی نکرده ای ؟
ما ایرانی ها متأسفانه در به سخره گرفتن لهجه های هم شهره ایم در حالیکه اگر در بحر اون لهجه بریم میبینیم با اقلیم اون منطقه کاملاً سازگاره.
پاسخحذفلازمه که یه خاطره ای رو براتون نقل کنم که به عمق فاجعه پی ببرید .
قبلش اینم بگم که کل اقوام من گیلکی صحبت میکنن ولی من و بجه های هم نسل من در فامیل هممون فارسی حرف میزنیم! ولی من از زبان گیلکی خوشم میاد و اخیراً سعی میکنم هرکی با من گیلکی حرف زد جوابشم گیلکی بدم.
اما اصل ماجرا! چند سال پیش وقتی که سوار تاکسی بودم رادیو داشت برنامه شبکه محلی رو اونهم به زبان فارسی اجرا میکرد و به یکباره وقت پخش اخبار گیلکی شد و گوینده اخبار شروع کرد به گفتن اخبار به زبان گیلکی و من هم داشتم لذت میبردم و گاهاً بعضی از اصطلاحاتی که مطرح میشد برام بسیار جذاب و جالب بود و حدود 2 دقیقه بعد همینطور که گوینده داشت به اخبار ادامه میداد به یکباره راننده تاکسی رادیو رو خاموش کرد و به زبان گیلکی گفت که آخه آدم با این لهجه مسخره هم اخبار میگه؟!!
دیگه خودتون ببینین چه به روز ما اومده.
یک سوال از علی
پاسخحذفچرا گیلکها با آن سابقه درخشان و فرهنگ غنی، علاقه درخور توجهی به حفظ و توسعه زبان گیلکی ندارند؟
این را هم بگویم بسیاری از روی ظاهر تشخیص می دهند من گیلک هستم، بس که به این خطه علاقه دارم تعمدا تمارض می کنم درست تشخیص داده اند بعد که طرف احساساتی می شود و گیلکی حرف می زند تازه مجبور به عذرخواهی می شوم . بالاخره غرب گیلان بیشتر ترک زبان است و راه فراری پیدا می شود.
بابایی غزیر دلم میخواهد برایت چیزی بنویسم ولی ...
پاسخحذففقط این را اشاره میکنم که تو هم از اریایی ها و از ما هستی باید باهم بسازیم این مشکلاتی که مطرح میکنیم ریشه بیش از 50 سال را دارد و مال یک ، دو ،ده ، بیست ویا سی سال نیست به آمار دستگیر شدگان ارائه شده در نیروی انتظامی بابت بدحجابی و طرح عفاف توجه و تعاملی بفرمایید .
در بزرگی این ملت شکی نیست ولی شرایط حاکم به وجود آمده چه قبل و بعد از انقلاب کلی بحث قابل طرح است که مجال نیست .