بنا به روایت کتاب خروج از اسفار پنج گانه تورات، بنی اسرائیل از یهوه خدای خود درخواست آزادی از اسارت مصریان را می کنند، خداوند نیز انواع بلایای عجیب و غریب را سر مصریان فرود می آورد که هیچکدام کارساز نمی شود. نهایتا با قوم برگزیده خود قرار می گذارد که خون بره قربانی را به دیوار خانه های خود بمالند تا شبانه یهوه بر مصر نازل شود و تمام نخست زادگان ذکور از فرزند فرعون تا کنیزان و تمام نخست زاده نر حیوانات را بکشد و البته از زدن خانه های علامت دار! با خون بره قربانی به نشانه خودی بودن، خودداری کند. این اتفاق می افتد و مصریان تسلیم می شوند و بنی اسرائیل را آزاد می کنند. از آن به بعد این پیروزی و آزادی از اسارت به یکی از اعیاد بزرگ یهودیان، یعنی عید فطیر تبدیل می شود و خدای بنی اسرائیل مقرر می کند که به شادمانی این آزادی همه ساله جشن بگیرند و نخست زادگان نر خود را قربانی کنند. این درخواست با دو استثنای بزرگ مواجه می شود، انسان و خر. بدیهی است که در هیچ فرهنگی نمی توان از انسان انتظار داشت، ابدالآباد فرزند ارشد پسر خود را قربانی آزادی نیاکانشان از اسارت کند. خدای قوم یهود هم پیشاپیش می داند این درخواست شدنی نیست، بنابراین مقرر می کند به جای انسان گاوی، شتری، و یا بره ای قربانی شود. اما دومین استثنا سرنوشت بسیار غم انگیز پیدا می کند، خداوند او را لایق قربانی شدن نیز نمی داند و دستور می دهد به جای نخست زاده خر، حیوان دیگری فدیه کنند و اگر استطاعت آن را ندارند، گردن خر را بشکنند.
«و هنگامی که خداوند ترا به زمین کنعانیان درآورد چنان که برای تو و پدرانت قسم خورد و آن را به تو بخشد* آنگاه هر چه رحم را گشاید آن را برای خدا جدا بساز و هر نخستزاده از بچههای بهایم که از آن تو است نرینهها از آن خداوند باشد* و هر نخستزاده الاغ را به بره فدیه بده و اگر فدیه ندهی گردنش را بشکن و هر نخستزاده انسان را از پسرانت فدیه بده* و در زمان آینده چون پسرت از تو سوال کرده گوید که این چیست او را بگو یهوه ما را به قوت دست از مصر از خانه غلامی بیرون آورد* و چون فرعون از رها کردن ما دل خود را سخت ساخت واقع شد که خداوند جمیع نخستزادگان مصر را از نخستزاده انسان تا نخستزاده بهایم کشت بنابراین من همه نرینهها را که رحم را گشایند برای خداوند ذبح میکنم لیکن هر نخستزاده از پسران خود را فدیه میدهم*»
سفر خروج – باب سیزدهم – آیات 11 تا 15
کسانی که در روستاها متولد شده اند و یا زندگی سخت کوهستانی را تجربه کرده اند می دانند که خر چه حیوان سخت کوش و باهوشی است. خر اگر در راهی که او را می برند دچار مشکل لاینحلی شود امکان ندارد که مجددا به آن راه پا (یا سم) بگذارد. بعبارتی از یک سوراخ فقط یک بار گزیده می شود. قابلیتی که انسانهای بسیاری فقط آرزوی آن را دارند و معمولا چندین بار گزیده می شوند. خر هرگز زیر باری که توان بلند کردن آن را ندارد، نمی رود. توان و قدرت خود را خوب می شناسد، درکی که انسانهای بسیاری از آن بی بهره هستند و زیاد اتفاق می افتد که قولی دهند ولی توان انجام آن را نداشته باشند. خر با کمترین هزینه نگهداری می شود، معمولا و به طور بی رحمانه ابتدا پس مانده علوفه سایر حیوانات را به او می دهند و سپس اگر کافی نبود شاید علوفه دست نخورده ای برای او فراهم کنند. پست ترین جا در طویله متعلق به خر است و معمولا از قاطی کردن آن با سایر حیوانات اکراه می شود. هنگام رانندگی در جاده ها شاید با این صحنه مواجه شده اید که مردی روستائی سوار بر طبقه فوقانی بار سنگینی که بر کول خر گذاشته است زیر آفتاب سوزان خرسواری می کند. معمولا چنین صحنه های جاهائی دیده می شود که کشاورزی آن گندم و جو و از این قبیل محصولات است در این مزارع درختی که سایه درست و حسابی داشته باشد، کمیاب است. اگر این صحنه را دنبال کنید خواهید دید، به محض اینکه مرد به سایه ی درخت کوچکی برسد برای استراحت از خر پیاده می شود، در سایه می خرامد و چرتی می زند. و اگر آذوقه و بساط چای او که در بار خر بی نوا جاسازی شده است ایجاب نکند، چه بسا حوصله پائین آوردن بار سنگین را از روی خری که در ظل آفتاب توقف کرده است، نداشته باشد. سایه نیز از او دریغ می شود. خر در محیطهای بسته و عقب مانده بیشترین آزار جنسی را تحمل می کند و جوانان محروم از لذت های طبیعی، عقده های خود را سر این حیوان نجیب خالی می کنند. اینکه این انسانها چه حکمی دارند اطلاعی ندارم اما برای خر و شتری که مورد تجاوز انسان قرار گیرد، احکام تنبیهی سنگینی لحاظ شده است. شیر خر ماده نزدیکترین طعم و خاصیت را به شیر آدمیزاد دارد و در بعضی مناطق دور افتاده که طفل متولد شده به شیر مادر دسترسی ندارد، در شرایط ناچاری بهترین جایگزین شیر خر است. خر بیشترین بهره وری را برای انسان دارد، تقریبا از لحظه تولد تا دم مرگ در حال سرویس دادن به انسان بی رحم و قدرناشناس است. در فارسی و ترکی حتی آوردن اسم خر در محاوره و نوشتن کراهت دارد و بی ادبی محسوب می شود، و از عناوینی مانند دراز گوش برای آن استفاده می کنند. فیلم درخشان زمانی برای مستی اسبها در واقع زمانی برای مستی خرها و قاطرها بود اما بهمن قبادی نخواسته است اسم فیلم خود را با نام این حیوان آلوده کند!. گمان می کنم در اولین برخورد به عنوان همین نوشته هم، خواننده احساس خوشایندی نخواهد داشت. خر در عین باهوشی کم نظیر در حیوانات، مظهر نادانی و بلاهت تلقی می شود. تشبیه انسان به خر اگر موجب درگیری فیزیکی نشود عاقبت چندان بهتری نخواهد داشت. چقدر غم انگیز است مشاهده دعوای دو انسان بی ادب و بی خاصیت و سر بار جامعه که ضمن فحشهای رکیک، به همدیگر نسبت خر هم می دهند! ایکاش همانها یک صدم این حیوان نجیب حداقل برای والدینشان خاصیت داشتند. زن غیرتمندی را می شناسم که با کارگری در منزل دیگران هزینه خانواده و از جمله دو پسر نره غولش را می پردازد. اگر او به جای این تن پروران، یک خر داشت حداقل به لحاظ اقتصادی راحتتر نبود؟
تقریبا در تمام فرهنگها شیر جنگل مظهر تمام توانائی ها و قدرتهاست، شیرعلی و اسدالله نامهای متداولی است و نسبت شیرمرد و شیرزن به کسی دادن نهایت ابراز احساسات است. این در حالی است که این حیوان کاملا وحشی است. به محض مشاهده، به انسان رحم نخواهد کرد. هیچ خاصیت مستقیمی هم برای بشر ندارد. و بیشتر نماد توحش باید باشد تا تمدن. انسان متولد شده در فرهنگ آریائی، سامی، تورانی حتی قادر نیست زیبائی خر را هم تشخیص دهد! اگر چشمها را بشوئیم و فارغ از پیش داوری حک شده در ذهنمان به کره خر بنگیریم زیباتر از چشمان کره خر، چشم کدام حیوان (و حتی انسان) را سراغ دارید؟ خر در اثر ظلم و بی توجهی انسان و کار فراوان زود به کهولت می رسد و چروکیده می شود، بهترین ملاک قضاوت و تمرین ارتقاء سطح زیبائی شناسی نظاره در زیبائی فوق العاده کره خر است. با این همه زیبائی چطور و چه پروسه ای آهو را جایگزین کره خر کرده است؟.
هیچ اطلاعی از وضعیت خر در فرهنگهای شرق آسیا ندارم اما می دانم که در کشورهای غربی علیرغم نفوذ فراوان فرهنگ گردن شکن تورات، خر به این شدت مورد آزار نیست و تحسین هم می شود. از جمله آرم حزب دمکرات امریکا خری است که جفتک می اندازد. اما هم در فرهنگ غرب و هم در منطقه عربی، ترکی، فارسی خودمان، خر شدن اصطلاحی رایج است. اگر فردی مغبون شود، بلافاصله احساس می کند خر شده است. در جوامع حیوان دوست غربی هم خر مقام شامخی مانند سگ ندارد، البته دوستداران حیوانات هرگز در آن جوامع اجازه این همه اجحاف در حق این حیوان را نمی دهند.
چرا خر، یار غار انسان در فرهنگ ما به چنین روزی افتاده است؟ شاید متخصصان و فرهنگ شناسان روزی این سوال برایشان مطرح شود و جواب آن را پیدا کنند. به شخصه امیدوار نیستم در آینده ای نزدیک اصلا چنین سوالی مطرح شود تا کسانی در پی پاسخ آن برآیند. آنچه که به نظر باعث این همه شقاوت در مقام خر شده است، تناقضی است که در ذات و رفتار این حیوان در مواجهه با انسان وجود دارد.
خر حیوانی است بسیار کارا و باهوش، اما در عین حال کاملا تسلیم انسان.
تسلیم به انسان در هر مقام و موقعیتی بلافاصله به تحقیر منجر می شود. تناقض از این نظر که از موجود باهوش انتظار غرور هم می رود. اگر همین تناقض را در نظر بگیریم و کمی بسط دهیم متوجه می شویم خر خدمات شایان توجهی می دهد، اما در مقابل هیچ انتظاری ندارد. اگر با گونه بسیار نزدیکش یعنی اسب مقایسه شود، که چقدر ناز و اطوار برای سواری دادن دارد، موضوع بهتر فهمیده خواهد شد. خر کمترین غذا را می خورد و بیشترین ساعات کاری را دارد همین را مقایسه کنید با مثلا سگ (البته سگ نیز در فرهنگ ما چندان مقامی ندارد، اما بسیار عزیزتر از خر پیش غربیان است)که به ازاء چند ساعت واق واق کردن شبانه تمام طول روز را به استراحت می پردازد، سگهائی که عضوی از خانواده ها شده اند که اصلا محل بحث نیست. بعبارت بهتر خر ضمن اینکه حیوان باهوشی است به معنای واقعی کلمه هر چه توان دارد در طبق اخلاص می گذارد. در بین حیوانات اهلی که در خدمت انسان هستند فقط خر این ویژگی را به طور کار دارد. این دقیقا همان نقطه ضعف بزرگی است که سادیسم انسان تربیت شده در این مناطق را تحریک می کند (چون از سایر فرهنگها خبر ندارم احتیاط می کنم، البته گمان نمی کنم وضعی بهتر از این داشته باشند). این انسان ماهیتا کاری که با منت توام باشد را بهتر می پذیرد.
دوستی به نام بهزاد دارم که در دوران سربازی و در مرکز آموزش مخابرات نزاجا بیشتر با هم آشنا شدیم. بهزاد یک مهندس الکترونیک واقعی و بسیار با سواد و پرکار بود. به تنهائی یک کارخانه بود، زندگی او در آن تاریخ از راه فروش اختراعاتش می گذشت. شاید بکار بردن لفظ اختراع کمی اغراق باشد ولی فی الواقع بهزاد از افراد و اشخاص و شرکتهای مختلف، کاری که هرگز انجام نشده بود را سفارش می گرفت و به تنهائی طراحی، اجرا و تحویل می داد. بابت یکی از همین کارهای فوق العاده ای که روی الکترنیک یک نوع چرخ خیاطی انجام داده بود کارخانه سازنده آلمانی پفاف بلافاصله برای او و یزا و در نهایت اقامت فرستاد و هم اکنون سالهاست که در آلمان زندگی می کند. برای مرکز آموزش مخابرات نزاجا سیستم پروژه پیجینگ از طریق کابلهای برق معمولی را که در آن تاریخ واقعا کار نو و شاقی بود انجام می داد. شایان ذکر است که همه ما افسران وظیفه تحت عنوان یک پروژه و یا تدریس جذب مرکز شده بودیم ولی به جز بهزاد بقیه چندان کارائی نداشتند و سرشان معمولا به کار خودشان بود. پروژه بهزاد به دکور توان فرماندهی آن مرکز تبدیل شده بود. هر مقام عالیرتبه که برای بازدید پادگان می آمد، فرماندهان کارهای او را با آب و تاب عرضه می کردند و البته همه از تشویق های بعدی آن بهره می بردیم!. اما همیشه فشار کار روی بهزاد بود، بیشترین قهر و آشتی و ناراحتی فرماندهان نیز نصیب او می شد! و کسی اساسا کاری به کار ما نداشت. حتی یک بار کار به جائی رسید که قصد داشتند او را تنبیه اساسی و به شهرستان دورافتاده ای تبعید کنند. طنز تلخ اینجاست، ما که در آنجا هیچ کاره بودیم برای او که همه کاره بود و تمام زحمات پروژه های تحقیقاتی گردن او بود، وساطت می کردیم که او را ببخشند!. بهزاد علاوه بر سواد و توانائی بسیار بالا، فرد مرتب و سحرخیزی بود. بر عکس همه ما که در دقیقه نود خود را خواب آلود به سرویس می رساندیم او یک ساعت زودتر بلند می شد و از نانوائی خیابان معلم چند تا نان لواش تازه هم می گرفت و با خود به پادگان می آورد. او که هر کاری از دستش می آمد بدون منت برای هر درخواست کننده ای انجام می داد، سفارشهای بعدی را هم پذیرفت. بتدریج هر کسی بخود اجازه داد به او بگوید تو که نان می گیری چند تا هم برای اتاق ما بگیر. کم کم کار به جائی رسید که جناب سروان ما که قد بلند و تیپ بسیار قشنگ و متناسبی هم داشت، همه روزه با دست کم سی عدد نان لواش خود را به پادگان می رساند و در اتاقهای مختلف دور هم صبحانه ی مفصلی با نان تازه می خوردیم. دقیقا یادم نیست که اصلا پول نان را حساب می کرد یا نه، ولی اگر رندان اجازه می دانند بهزاد تا پایان خدمت، بی منت نان صبحانه، پادگانی را تامین می کرد. اما کسانی پیدا شدند و به او گفتند تو که صبح ها نان می گیری این سفره را بگیر و چند تا هم برای خونه ما تهیه کن!! از آنجائی که هیج انسانی در مقام توامان کارائی و افتادگی نمی تواند خر کامل باشد (خری که این یادداشت می گوید نه خری که در ذهن ماست) و فقط کار کند و سرویس دهد و حرفی نزند، رندان پادگان ما مراتب سیر و سلوک بهزاد به مقام شامخ خر کامل را درست در آستانه وصلت خراب کردند. بهزاد عصبانی شد و دیگر نان نخرید. این همه پرروئی طلبکاران نان ما را هم آجر کرد، بهزاد حتی برای خودش هم نان نخرید، و بساط صبحانه برچیده شد. بهزاد بیشترین سرویس فنی را به پادگان می داد و بیشترین انتظار و غرولند فرماندهان هم برای او بود. دقیقا خاطرم هست کسی بابت نان اصلا ضروری نمی دید که از او تشکر کند. چون هیچ منتی نداشت، لابد وظیفه اش بود.
برادر کوچک من حمزه بر عکس خودم در کل فامیل و آشنا بسیار فعال و انسان بدردبخوری است. من هرگز ندیدم منتی سر کسی بگذارد. در عزا و عروسی معمولا همه کارها را گردن می گیرد. برای مراسم ختم و کفن و دفن بی جیره و مواجب و بدون سروصدا برای همه آشنایان دور و نزدیک وقت می گذارد و مراسم را مدیریت می کند. معمولا هم کسی از او تشکر نمی کند و او هم اصلا نیازی به این تشکر و قدردانی را در طول سالیان از خود نشان نداده است. واقعا هم فرد وارسته و بی نیازی است. اما اخیرا خود شاهد بودم در مجلسی صاحب اصلی عزا مرتب از کسی که فقط آگهی را سفارش داده بود تشکر جانانه ای می کرد و از اینکه این همه زحمت شبانه روزی کشیده و برای خانواده ایشان آبروداری کرده است، داد سخن سر داده بود. حمزه با همان فرد آگهی دهنده تقریبا به یک اندازه با صاحب عزا نسبت داشتند، شاید آن یکی کمی هم نزدیکتر. از آنجائی که هیج انسانی در مقام توامان کارائی و افتادگی نمی تواند خر کامل باشد، این همه بی توجهی به این طفلک و نگاه نوکرمابانه به وظایف او که حتی چند روز مغازه اش را تعطیل کرده بود بالاخره مراحل سیر و سلوک او را به هم زد. عنان از کف داد و عصبانی شد. من که تا کنون غررولند او را ندیده بودم شروع کرد به غر زدن که این همه تشکر از دیگری بی معناست.
در ادارات و شرکتها هم همینطور است کارمندی که خوب کار کند، باهوش باشد و کاملا قانع، همه بدبختیها و کارها سر او می ریزد و البته همه طلب کاریهای دیگران. برعکس کارمندی که صدای بلند دارد و طلب کار است معمولا کسی کاری به کار او ندارد.
در مدت هشت سالی که در شرکت کارتن البرز کار می کردم همکاری در دفتر مرکزی داشتیم که در طول سال همواره از بابت یک موضوع از طرف مدیریت توبیخ می شد و درس نمی گرفت. بعبارتی از یک سوراخ دست کم سالی دویست بار گزیده می شد. او و مدیر وقت شرکت که البته در درک و شعور دست کمی از هم نداشتند، پشت سر هم و در جلسات از همدیگر با نسبت خر یاد می کردند و شنوندگان نیز هر دو را از خنده بی نصیب نمی گذاشتند. چه عذابی داشت مشاهده این دو نادان وقتی که بابت یک موضوع دهها بار دعوا می کنند و قادر به حل آن نیستند، ولی همدیگر را به خر که یک اشتباه را فقط یک بار می کند، تشبیه می کردند.
خود بنده هم تا حدودی و در اندازه توانم این مراحل سیر و سلوک را دست کم با مشتریان سیستم ام، انجام داده ام. همین الان مشتری ای دارم که بیش از یک سال است قراداد نگهداری خود را پرداخت نکرده است و همچنان سرویس می گیرد و یا مشتری که اگر با هشت ماه تاخیر صورتحساب من را پرداخت نکند، احساس گناه می کند. همین شرکتها که معمولا سایر سیستمهای خود را از شرکتهای دیگر گرفته اند خود می دانند که در مجموع من بسیار بیشتر با کار تخصصی آنها درگیر هستم و روابط نزدیکتر و تخصصی تری با آنها دارم . اما سایر شرکتهای خدمات دهنده نرم افزاری تا نقدا تمام مبلغ نگهداری را نگیرند جواب تلفنشان را هم نمی دهند، که شاید کار شایسته تری باشد. این در حالی است که سرویس این شرکتها عمومی است اما کاری که ما با هم می کنیم اختصاصی صنعت نوشابه سازی است و برای ادامه حیات سیستم بیشتر به همدیگر نیاز داریم. از آنجائی که هیج انسانی در مقام توامان کارائی و افتادگی نمی تواند خر کامل باشد بنده نیز اخیرا یک شرکت توزیع کننده آب معدنی را که چهار سال است خدمات می گیرد ولی پرداخت صورتحساب را به روی مبارک نمی آورد از لیست مشتریان خارج کرده ام و رسما به آنها اخطار داده ام که هیچ سرویسی نخواهم داد و بهتر است به فکر نرم افزار دیگری باشند.
بر همین سیاق اگر روابط بین آدمها را ملاک قرار دهیم شاید به نتیجه برسیم که چون خر تسلیم انسان است ارج و قربی ندارد اما شیر که وحشی و دست نیافتنی است نماد تمام زیبائی ها شده است. به مقام شامخ انسان نمی توان توهین کرد ولی در خصوص این حیوان اهلی و نجیب انسان هر چه شایسته خود است به او نسبت داده و هر چه شایسته خر هست حتی از عنوان کردن آن دریغ کرده است. جوانی که از نان از عمل مادر زحتمکش خود می خورد و تن می پروراند چه نسبتی با خر دارد؟ که برای تحقیر او نسبت مرتیکه خر را به کار می بریم. چه عذابی می کشد این حیوان همه فن حریف وقتی می بیند انسانها، بی مصرف ترین و تنبل ترین و نادان ترین های خود را با نسبت خریت توصیف می کنند؟
درک کردم، درود بر خر
پاسخحذفاز ديدگاه روانشناختي وقتي يك سرويس ويژهاي از سوي شركت يا شخص خاصي، خارج از محدودهي خدمات شناخته شده عرضه ميگردد در نگاه دريافت كنندهي آن خدمات وجه ارزشي پيدا ميكند و در دايرهي مزيتها ارزيابي ميشود. اما پس از گذشت مدت زمان معيني، اين خدمات ويژه ديگر وجه ويژه بودن را از دست ميدهد و به خدمات ضروري و مورد انتظار تبديل ميشود( مثل خدمات پس از فروش). از اين منظر اگر به مسئلهي بهرهمندي (لزوماً معناي مادي ندارد) در روابط بين انسانها توجه كنيم خواهيم ديد كه مقولهي مورد نظر بيش از كه مسئلهاي اخلاقي باشد يك مكانيسم روانشناختي است. كساني كه در كودكي منِ آسيب ديدهاي دارند يعني اعتماد به نفس كافي در ارزشمند بودن خويشتن را از اطرافيانشان بدست نياوردهاند در بزرگسالي بطور ناخودآگاه اغلب بدنبال اين خودِ ارزشمند در نگاه ديگران هستند. تشويق و توجه ديگران نيز غالباً با ارائهي خدمات بيشتر به آنها كسب ميشود. بنابراين آنكه خدمات بيشتري در يك رابطه عرضه ميكند خود نيز از عرضه اين خدمات خشنود است و اين رابطه تا آنجايي بدون اشكال پيش ميرود كه تشويق و توجه ادامه داشته باشد. اما ميدانيم كه هر نوع خدماتي براي دريافت كننده، روزي عادي ميشود و خدمات ديگر توجه او را برميانگيزد . آنكس كه اين سرويس ناخواسته را دريافت ميكند دفعات نخست بر مبناي نامعمول بودن آن در تجربيات اجتماعياش احتمالاً شكرگذار است اما با ادامهي اين روند ديگر چنين احساسي از بين رفته و اين وضعيت مطابق قوانين طبيعت انگاشته ميشود. و اين زماني است كه احساس ناخرسندي و نارضايتي در خدمات دهنده بروز ميكند چرا كه انتظاراتش برآورده نشده و خود را قرباني تلقي ميكند. البته عمر اين نوع رابطهي ناسالم زياد نيست وغالباً بزودي با شكست مواجه ميشود مگر زماني كه دريافت كننده خدمات اضافه با هشياري در تنظيم رابطه بكوشد و اجازهي توليد انتظارات خارج از محدوده را ندهد. اين ماجرا در روابط شغلي فاجعه بارتر است چراكه تصميم به قطع رابطه آسان نيست و توقف سرويس عادي شده نيز از عهدهي روانشناختي قرباني خارج است.
پاسخحذفاحساسي كه در مواجهه با خر در فرهنگ عامه وجود دارد بيشتر ناظر بر خرفتي و بيخردي است. من از كمالات خر چندان اطلاعي ندارم اما ميدانم كه هر كس سوارش شود او را خواهد برد. در صورتي كه اسب صاحبش را ميشناسد و كمتر كولي بيحساب ميدهد. بلاتشبيه رفتار آدمي كه خود را در معرض بهرهكشي قرار ميدهد و شكايتي هم ندارد شباهت زيادي به رفتار اين حيوان دارد با اين تفاوت كه جفتك زدن خر در مواقعي بسيار نادر است كه انتظارش نميرود. شايد اين هم نوعي وجه تشابه تلقي شود چراكه قربانيها در موقعيتي كه انتظارش نميرود و همه چيز عادي شده ناگهان برمبناي تصورات خود اقدام به جفتك زني ميكنند. به هرحال حكمت عاميانه در اين رابطه به اشتباه نرفته است.
البته شايد بتوان گفت نود درصد كاربرد واژهي خر به عنوان ناسزا در موقعيتهاي بيربط است اما اين ديگر مقولهاي زبانشناختي است. مگر ميتوان ايراد گرفت كه چرا مزخرف را در معناي عكس بكار ميبرند يا فلان ضربالمثل از معناي اوليهي خود تهي شده و در معناي ديگر بكار ميرود. در فرهنگ زباني نوجوانان امروزي واژهي «خفن» صدها كاربرد دارد كه در بسياري موارد ضد همند؛ اين معناي خاصي ندارد جز اينكه دايره لغاتشان براي تفكيك احساساتشان كافي نيست و با دمدستيترين واژه تلاش ميكنند احساس خود را بيان كنند. در رابطه با خر نيز چنين اجحافي شده است.
رابطهي سالم رابطهاي است كه موازنهي منطقي در بده بستان آن برقرار باشد. عدم توازن از هر نوعي كه باشد اگرچه ما علاقه داريم با معيارهاي اخلاقي به ستايش يا تقبيح آن بپردازيم اما به هرحال رابطهاي ناسالم را توليد ميكند. حتي اگر اين رابطه بدون اشكال ادامه پيدا كند بازهم ناسالم است و گوياي وجود ناسالمي در هر دو طرف رابطه است. امروزه روانشناسان ميگويند افراد معتاد يقيناَ داراي يك رابطهي هموابسته در پيرامون خود هستند كه بستر رفتارهاي اعتيادي را براي آنها فراهم كرده است. پدر، مادر يا همسر ناسالم (از نظر رواني) اغلب مسئوليت تمام اعمال مخرب و ويرانگر معتاد را بر عهده ميگيرد و اجازهي رويارويي معتاد با عواقب رفتارهايش را نميدهد. اين سرويسدهندهي مخرب كه اغلب نيز در نقش قرباني ظاهر ميشود به اندازهي فرد معتاد در بوجود آمدن شرايط مسئول است.
در جايي خواندم ستمديده به اندازهي ستمگر مسئول ستم بوجود آمده است. اگر ارزشگذاري را رها كنيم خر نيز در خريّت خود مسئول است.
من با نظر احمد موافقم و فکر میکنم این ضرب المثل ایرانی هم یه جورایی با این مقوله مرتبطه
پاسخحذف" شکر نعمت ، نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند"
اینکه اسب فقط به صاحب خودش سواری می دهد و با دیگران دم خور نیست فکر می کنم مال فیلم های سینمائی است البته من بیشتر خرشناسی را دوست دارم و اطلاعات درجه اول از اسب ندارم.
پاسخحذفخر در خریت خود کاملا مسئول است من هم غیر از این نگفتم و در واقع او تسلیم است اما نکته ای که به نظر من با سایر حیوانات فرق دارد هوش خر است مثلا گاو نیز جایگاهی ندارد اما هوشی هم ندارد گاو واقعا گاو است اما خر نه تنها بی خرد نیست بلکه خیلی هم نسبت به سایر حیوانات باهوش است.
حکمت عامیانه چرا در این خصوص با شتر این رفتار را نکرده است ؟
تا آنجائی که من شنیده ام در خصوص جفتک زدن چندان فرقی میان اسب و خر وجود ندارد و این دو حیوان بعضا بی جهت جفتک چرانی می کنند اما خر چون مزایاش هم به چشم نمی آید حالا اگر کار زشتی هم بکند که خر بیار و باقالی بار کن!
حالا در خصوص خر شکر نعمت نکردیم چرا کفر نعمت می کنیم ؟ چرا گردن او را می شکنیم ؟
چرا حتی یک ضرب المثل مثبت در خصوص خر متداول نیست؟ اصطلاح خرکاری را هم معمولا آدمها به خودشان نسبت می دهند و اصلا محترمانه نیست مثلا اگر بگویند جناب آقای احمد تابعی خرکاری شما را در نوشتن این پست قشنگ
http://ahmadtabei.blogspot.com/2010/08/blog-post_27.html
به شما تبریک می گویم . در بهترین حالت متلک تلقی خواهد شد.
این دو مطلب را در باره خر در تایخ سپنامیر 2009 درسایت من بخوان
پاسخحذفhttp://ordoukhani.be/
آقای اردوخانی عزیز
پاسخحذفمطلب بسیار قشنگی بود و از خواندن آن کلی لذت بردم. منتظر بودم در ادامه القاب خود به زیبائی کره خر هم با طنز قشنگتان اشاره ای می کردید. حدود چهل سال پیش در روستای بالانج اطراف ارومیه، پدرم تصمیم گرفت بخشی از خانه کاملا گلی را خراب و بازسازی کند. خاک حاصل از آن بنوعی برای باغ انگور مفید بود و باید منتقل می شد. انتقال با وانت ضمن هزینه بیشتر منت همسایه را هم داشت، چون در آن راه باغ ماشین رو نبود. فردی مهاجر از میاندو آب در بالانج زندگی می کرد که به او احمد 32 (احمد اوتوز ایکی) می گفتند هنوز نفهمیدم این لقب برای چه بود. آن مرحوم از مال دنیا دو تا خر داشت که در مقابل مبلغ کمتری داوطلب شد تمام این آوار را طی چند روز بر کول این دو بینوا منتقل کند. البته خود نیز هنگام بار کردن زحمت زیادی می کشید ولی بدیهی است که خرها چه مشقتی تحمل می کردند. شاید بدترن تاثیر از زندگی خر از همان بچگی و از مشاهده این دو حیوان در ذهن من حک شده باشد. احمد 32 که تمام درآمدش از این دو خر بود به اندازه ای که وانت داران به تعویض روغن و سرویس ماشینشان می رسیدند به این دو خر توجه نمی کرد. غم انگیز اینجا بود که یکی از اهالی روستا که شاهد درآمد نسبتا خوب او از این دو خر بود گفت "احمد بو ایکی اشک سنه دده لیق الیللر - احمد انصافا این دو خر حق پدری بر گردن تو دارند" در واقع نیز چنین بود نه تنها این جمله روابط آنها را مکدر کرد بلکه به ضرب المثلی در روستا و برای تمسخر تبدیل شد. و من همچنان تصویر آن دو حیوان نجیب و زحمتکش را جلوی چشمان خود دارم.
بسیار خوشحال هستم که شما آرزو می کنید همچنان کره خر باقی می ماندید و خر نمی شدید باید بگویم خر شدن کار آسانی نیست، نگران نباشید، هیچ انسانی نمی تواند در مقام مقایسه خر کامل باشد. و بالاخره یک جائی رگ انسانیش کار دستش خواهد داد.
دوست ندیده ای دارم که الان در بلژیک زندگی می کند، اهل منطقه تالش است. قبل از انقلاب و چند سالی بعد از انقلاب که هم محلی های او برای دوا و درمان به تهران می آمدند او کار و زندگیش را ول می کرد و به آنها خدمات می رساند. همان روستائیان وقتی بر می گشتند به جای تشکر می گفتند فلانی کمونیست است!! و در منظقه برای خود و خانواده اش دردسر درست می کردند. اما این آدم از رو نمی رفت و همچنان به هر کس و ناکسی هر خدمتی از دستش می آمد بدون منت انجام می داد. ظاهرا الان در بلژیک هم همینطور است. من می ترسم او تئوری مرا که "هیچ انسانی نمی تواند خر کامل باشد" خراب کرده باشد. امیدوارم روزی ببینم و روی ماهش را ببوسم و به خاطر تئوری خودم هم که شده مراحل سیر و سلوکش را به هم بزنم.
هیج میدانستید بهترین جانشین برای شیر مادر، شیر خر است ؟!!!
پاسخحذفبچه که بودیم وقتی به هم می گفتیم خر بابام می گفت اگه منظورت فحشه باید بدونی که اتفاقا خر یعنی بزرگ
پاسخحذفنواب پور
من واقعا" تبریک میگم انجمن حمایت از خر داره کم کم کامل میشه ، ضمنا" اقای مهندس این دوست جدیدتون ماشاا... دست شمارو از پشت بسته...
پاسخحذفپس از این آشنائی خرانه، من مطالب بیشتری از آقای اردوخانی خواندم که شاید شما حوصله نکرده اید ببینید. ایشان در بروکسل زندگی می کند و سر در خانه شان هم یک مجسمه خر کذاشته و زیر آن نوشته است "استاد من". ظاهر اگر شخصی هم بخواهد به این انجمن به پیوندد باید 200 دلار بدهد. من چند شعر هم از ایشان خواندم. خلاصه خر که همیشه باعث خیر است، دوست جدیدی برای ما پیدا کرد. شما که اهل شعر هستید شعر خانه ی خدای او طنز جالبی است حتما بخوانید.
پاسخحذفمن هم به نوبه خودم لازم میدانم بگویم موضوع خر مصداق عینی این مثل است که از قدیم گفته اند لطف مکرر وظیفه مسلم است , تمام بیچاره گی بنده خدا خر هم همین است که خدماتش با کمترین توقع و بی وقفه, بدون نیاز به سرویس خاصی بصورت دائمی برقرار است و دیگر کسی نگران این نیست که اگر چنین و چنان نکند از این خدمات محروم خواهد شد وفقط یک انتظار از خر بینوا دارد آن هم خرکاریست .یادم میاید زمانی برای سوارکاری هفته ای یکبار به باشگاه سوارکاری میرفتم و یکی از سرگرمی هایم سر زدن به استبطل بود,اگر کمی با خلق و خوی اسبها آشنا باشید میدانید که اسبها هم مثل آدمها دارای شخصیتها ی مختلفی هستند , بین اسبهای آن استبطل اسبی را به خاطر می آورم که خیلی مغرور بود و اصلا اجازه نمیداد کسی به او نزدیک شود فقط دو نفر میتوانستند داخل کابین این اسب بشوند یکی صاحب اسب که دقیقا مثل اسبش به خود مغرور بود و دیگری کارگر استبطل که فکر میکنم تنها به این دلیل که اسب گرام میدانستند کارگر بینوا فقط جهت تیمار به او نزدیک میشود او را از لگدپرانی بی نصیب میگذاشتند .حال اینکه چقدر به این اسب رسیدگی میشد و سواری دادن ایشان با هزار اطفار یک بحث بود و اینکه در آن استبطل چند اسب تواناتر وجود داشت ولی این یکی نازدردانه صاحبش بود بحثی دیگر , همیشه از خودم میپرسیدم دلیل این همه توجه چیست تا بالاخره حس کنجکاویم مرا واداشت تا از صاحبش علت امر را جویا شوم فکر میکنید پاسخش چه بود ! در یک جمله این بود که اسبم را دوست دارم و بیشتر ازسایرین به آن رسیدگی میکنم دقیقا به این خاطر که سواری گرفتن از این اسب خیلی سخت تر از سواری گرفتن از سایر اسبهاست و این امر این اسب را نزدم بسیار عزیزتر کرده.
پاسخحذفگرچه من هر چه فکر کردم دلیل این موضوع را نفهمیدم ولی تا کنون موارد بسیار زیادی از این دست را مشاهده کرده ام ! راستی چرا ما هر آنچه به راحتی به دست می آوریم را اینقدر بی ارزش میشماریم تا آنجا که موجود مفید و وفاداری مثل خر و امثال آن را اینقدر بی ارزش میشماریم ولی موجودات خودخواهی مثل شیر را که جز درنده خویی چیزی نصیب انسان نمی کنند را اینقدر مستاییم !!!
اینم یک شعر واسه اینکه بدونین مظلومیت خر قدمت زیادی داره چون این شعر خیلی قدیمی :
پاسخحذفخرکی را به عروسی خواندند// خر بخندید و شد از قهقهه سست// گفت من رقص ندانم به سزا// مطربی نیز ندانم به درست// بهر حمالی خوانند مرا// کآب نیکو کشم و هیزم چست»
کاش احمد به نمونه واقعی از رفتار با اسب و خر که رها گفته است، توجه می کرد و به توجیه روان شناختی انسان سادیست نمی پرداخت.
پاسخحذفاخیرا بی بی سی گزارشی پخش می کرد که از سوار ی گرفتن بچه ها و کلا افراد چاق از خر ممانعت می شد. این هم خبر خوش.
مگر نمي داني بزرگترين دشمن آدمي فهم اوست؟ پس تا مي تواني خر باش تا خوش باشي!!! "دكتر شريعتي"
پاسخحذفشما میدانید گرفتن همین خر در بیابان های کویر طبس چقدر رواج داشته و با چه مشقتی صورت میگیرد
پاسخحذفدر ضمن اگر از یک شهر به شهر دیگر هم پیاده ببریدش میتواند خود مسیر برگشت را تشخیص داده و به همان مکان اولش بازگردد!
رها از اسب مثال خوبی زده است و من هم قبلا از سوارکاری، مشابه همین را شنیده ام. البته اگر اسب فقط به صاحب خود سواری دهد و به دیگران محل نگذارد از امتیازات آن هست. کسی را پیدا نکردم که در مورد خر اطلاع مستقیمی داشته باشد که آیا خر به همه سواری می دهد یا نه ؟ از هر کسی که فکر می کنم ممکن است بداند، پرسیدم. این حیوان چنان تحقیر شده که شنونده قبل از فکر کردن می گوید "بله خر دیگه ، به همه سواری می ده". شما چیزی می دانید؟ من حدس می زنم فرقی با اسب نداشته باشد.
پاسخحذفاین دوست ناشناس که همان یه دوست است و اهل زمزم مشهد، ضد حال عجیبی در کامنت اول زده که در دومی جبران شده است. من یاد خاطره ای افتادم. هنگام رفتن به زمزم مشهد از فرودگاه، راننده تاکسی از مقامی در خراسان که خیلی ها می شناسند شاکی بود و با نسبت مرتیکه خر از او یاد کرد. طبق معمول بلافاصله موضع گرفتم و او با توجه به قدرت لایزال آن مقام، ترسید و گفت منظوری نداشتم. من گفتم چرا شما منظور داشتید و منظورتان درست بود ولی او چه نسبتی با این حیوان نجیب سر تا پا مفید دارد؟ خندید و گفت "آها آها حاج آقا من فکر کردم..." گفتم جرمت دو تا شد اول توهین به خر دوم شوخی و مسخره انگاشتن دفاع از خر. دم گرم من بدجوری از فرودگاه تا کارخانه زمزم مشهد برای او در وصف حسنات خر تیغ زبان برکشید. خیلی خوشش آمد و یاد روستایشان افتاد و چند تا نکته هم او به من گفت. حسابی با هم رفیق شدیم و هنگام پیاده شدن من را حتی به منزلشان دعوت کرد. تشکر کردم و گفتم آن دو توهین اول را بخشیدم در عوض از این به بعد هر وقت خر ببینی یاد من می افتی. بلافاصله گفت بلانسبت شما آقای مهندس. گفتم مرد حسابی دو ساعت من از نجابت و هوش این حیوان می گویم دوباره برگشتی سر خط؟ می خوای دوباره برگردیم فرودگاه و دوباره من را برسانی تا بیشتر گفتگو کنیم؟ طفلک کاملا دست و پایش را گم کرده و جملات عادی را هم نمی توانست سر هم کند، حسابی گیج شده بود که این دیگه کیه ؟
حالا این دوست ناشناس بعد از این همه توضیحات از مرحوم دکتر شریعتی که خیلی چیزها را نفهمیده درگذشت از جمله مقام شامخ خر، فاکت می آورد که خر باش تا هیچ نفهمی؟ مرد مومن از همکارهای خودت چند نفر را مثال بزنم که از یک سوراخ چندین بار گزیده شده اند؟ کدامیک از ما با یک بار رفتن از مشهد تا طوس راه را یاد می گیریم؟ من هزار بار مشهد آمده ام هنوز شمال و جنوب این شهر را درست تشخیص نمی دهم. حالا دوباره خر را متهم به نفهمی می کنی؟
Afarin br to doost aziz man.
حذفدارم تصور میکنم راننده تاکسی بینوا تو چه مخمصه ای گیر کرده بوده :))
پاسخحذفمهندس باید بگم توجه ونکته سنجی شما خیلی جالبه
ممنون
آقای مهندس به نظر شما چرا قاطر بوجود آمده
پاسخحذفمی خواستند خر رابه اسب بودن تشویق کنند یا اسب را به خریت برسانند
باتشکر
مهندس تا یه پست جدید ندی همچنان بر مقوله "خر" میمانیم. راستی راجبه قاطر بی هویت هم یه مطلب بنویس
پاسخحذفمن از قاطر اطلاعات زیادی ندارم، حتی تا همین اواخر نمی دانستم زاد و ولد نمی کند. یک نکته را هم بگویم اهالی روستاهای اطراف ارومیه خیلی کم با خر سر و کار دارند. معمولا اسب برای حمل و نقل و سواری گرفتن داشته اند. شاید دلیل اصلی آن آباد بودن و سبز بودن روستاهای ارومیه است. به نطر می رسد خر و قاطر بیشتر در مناطق سخت کوهستانی و کویری استفاده می شود. در شمال کشور هم معمولا هنگام ییلاق و قشلاق که کار بسیار طاقت فرسائی است از خر و قاطر استفاده می شده است. خلاصه اینکه خر در مناطق سبز و پرآب که مناطق قرتی طبیعت محسوب می شوند کمتر مورد استفاده قرار می گیرد.
پاسخحذفبنابراین از دوستانی که متعلق به مناطق کوهستانی و کویری هستند دعوت می کنم راجع به قاطر اطلاعات بیشتری در اختیار ما بگذارند.
آقای موسوی عزیز چطوره از شما که مطلب را با طنز شروع کردید شروع کنیم ؟ چیز بیشتری از قاطر می دانید ؟
من که حرف این ناشناس نیمه شناس را جدی می گیرم و از خر به سراغ خلیج فارس می روم.
به نظر ميآيد محمد و همچنين رها وقتي ميپرسند چرا اين چنين است ؟ ظاهراً در انتظار پاسخ(چه غلط و چه درست) نيستند بلكه نوعي همراهي كلامي ميطلبند و انتظار دارند ديگران هم اين معما را با ارائه داستاني تاييد كنند. اميدوارم اشتباه كرده باشم. به هرحال از نظر من آگاهي در چالش فكري زاده ميشود نه در تاييد و همراهي. من مطلب را به اعتبار خودم به خوبي درك كردم و معتقدم طرح مسئله در مطلب فوق دچار تشّتت محتوايي است و همزمان به چند حوزهي گفتماني متفاوت نظر دارد. البته قصد ندارم يك مطلب وبلاگي را گزارشي علمي قلمداد كنم و با اين ديد ايرادات پژوهشي بدان وارد كنم، از اين رو مباحثهي روشنفكرانه در همين حد هم برايم شعفانگيز است و سعي ميكنم از مرتبطترين زاويهاي(از ديد خودم) كه ارزش مباحثه را دارد در آن شركت كنم.
پاسخحذفبه نظر من بخشي از معضلات اين بحث با بررسي زبانشناختي قابل درك است. سرنوشت مفهومي يك واژه در محدودهي خاستگاهي آن باقي نميماند و مسير غير قابل پيشبيني خود را ميپيمايد. اينكه چرا واژهي خر كاربرد منفي پيدا كرده، ميتواند دليل تاريخي-زبانشناختي داشته باشد. مثلا واژهي «جواد» در تحولات پس از انقلاب محمل حوزههاي مفهومي بسيار متمايزي نسبت به سابقهي تاريخي آن شده است. شايد امروز بسياري از مردم عادي هم بتوانند علل آن را حدس بزنند اما مطمئناً 100سال ديگر دانستن آن نياز به يك پژوهش حرفهاي دارد. بنابراين بايد ديد كاربرد ارزشي خر آنچه كه امروز مراد ميشود در كجاي تاريخ توسط چه قشر يا طبقهي اجتماعي (شهري يا روستايي) و با كدام رويكرد مفهومي بارگذاري شدهاست.
اما اينكه آيا مفاهيم مراد شده با خصايل خود خر ارتباط دارند يا نه مقولهايست كه بايد از حوزه بومشناسي براي دانستن آن مدد گرفت. به نظر من مطالعهي بيشتر در نحوهي زندگي اقوام و غور در فرهنگ عامه در ادوار پيشين اطلاعات بيشتري در اختيار ما قرار ميدهد تا ربط اين دو پديده قانعكنندهتر جلوه كند. خر در زندگي مردم روستانشين نقش مهمي داشته است همچنانكه شتر در نظر باديهنشينان عرب و يخ در نظر ساكنين آلاسكا. هريك از اين پديدهها در زبان ساكنين مناطق مذكور حوزهي كلامي وسيعتري و واژگان بسياري را به خود اختصاص دادهاند. اطلاع دارم كه در زبان تركي برخي روستاهاي آذربايجان براي هر سني از خر نامي متمايز وجود دارد. اين رويكرد زباني اهميت و نقش موضوع را در زندگي ساكنين منطقه نشان ميدهد كه شايد از ديد شهرنشينان پنهان مانده باشد. سالها پيش، قبل از آنكه با ساكنين حاشيهي خليج فارس و بويژه درياي عمان آشنا شوم فكر ميكردم بكارگيري تقويم قمري با اين همه ناپايداري در مقابل سالشمار خورشيدي چه خبط بزرگي در تاريخ بشريت بوده است. اما به چشم خود ديدم كه جزر و مد دريا و صيد ماهي كه درآمد و معيشت اصلي اين ساكنين است به چه ميزان وابسته به وضعيت ماه است و به طور كلي ماه چه نقش بزرگي در حيات و بقاي آنان ايفا ميكند. از اينجاست كه ميبينيم ماه در ادبيات كهن چه حضور چشمگيري دارد. به هر حال زبان مبدا خوبي براي شناسايي حوزههاي حساس و داراي اهميت در يك جامعه است. ميگويند در اقوامي كه زندگي پس از مرگ چندان مهم نيست اثري از روح و قبر و قضاي حاجت بر آنها در فحشهايشان ديده نميشود. با وجود اين همه اهميت آيا ميتوان از منظر حيوان دوستي يا طبيعتگرايي به اين مقوله نگريست.
كل مطلب در يك كامنت جا نشد لذا :
پاسخحذفدربارهي اينكه چرا انسانهاي مطيع مورد ظلم واقع ميشوند و اينكه چرا اساساً كمك به ديگران يك پارادايم ارزشي است اما عمدتاً مورد سوء استفاده قرار ميگيرد نيز بايد بگويم كه باز از زواياي مختلفي ميتوان بدانها پرداخت. من در كامنت قبلي از ديدگاه روانشناختي اندكي بدان پرداختم و احساس ميكنم حرف اساسي نيز متعلق به اين حوزه است. البته از منظر ارادهي معطوف به قدرت نيز ميتوان درباره آن بحث كرد. به هرحال خر در عمل خود اختياري ندارد و تا آنجا كه ما ميدانيم رفتار او نه ارادهي عقلاني او بلكه خصلت غريزي و ذاتي اوست بنابراين از اين نظرهيچ تفاوت ارزشي با درندهخويي شير ندارد. آنچه بار ارزشي به اين رفتارها ميدهد ديدگاهها و ارزشهاي ما انسانهاست. ما كودك دو ساله را به دليل رعايت نكردن آداب غذاخوري يا قضاي حاجت مواخذه نميكنيم چراكه ميدانيم هنوز كولهبار ارزشها بر دوشش سوار نشده. بنابراين در شناخت ابعاد اين بحث، از خر به انسان رسيدن خطاست و بايد جهت مطالعه عكس شود. بايد ديد چه اتفاقي ميان انسانها ميافتد كه شير ارزشمندتر از خر ميشود. انسانها چه در كمك به يكديگر و چه در ظلم به يكديگر از ديدگاه كلي داراي اختيارند. و اين اختيار نتيجهي عواملي مانند ايدئولوژي، فرهنگ ، سياست،عواطف و غيره است كه مجوز عمل را در قالب اخلاق يا هر رويكرد ارزشي ديگر در دسترس انسان قرار ميدهد. لذا بستر چنين مطالعهاي در درجهي اول فرهنگ و اسطورهشناسي است كه ما را به قعر تاريخ و ادبيات مياندازد.
از همهي اينها كه بگذريم محمد بنا بر واكنشهاي احساسي خودش اصرار دارد خر را حيواني استثنايي قلمداد كند كه در حقش ظلم شده. اما اينطور نيست گاو، شتر، گوسفند، خوك و حتي در مقاطعي اسب نيز در فرهنگ عاميانه جايگاه مقايسهاي دارند و براي توهين و تحقير برخي اعمال بكار ميروند. اينكه ما گاو بودن گاو را روا بدانيم ولي خر را چيزي متمايز، نقض غرض است. اگر فكر كنيم چيزي در خر هست كه ذاتاً داراي ارزش است دچار متافيزيك شدهايم چراكه ارزشها مفاهيم اعتباري ما انسانها هستند. من در كودكي فرصت آنرا پيدا كردم كه مدتي با حيوانات اهلي روستا دمخور شوم. اكنون كه آن دوران را براي خود زنده ميكنم موارد قابل توجهي از حكمت عاميانه را مييابم. آري خرها را هركسي ميخواست سوار مي شد. اما اين مهم نبود، آنچه خرفتي خر را بازنمود ميكند عدم توجه و اعتنا به اطرافش و به ويژه خواستهاي صاحبش بود. در هدايت و راهبري خر حتماً به ابزار كتك نيازمند خواهي بود در حالي كه اسب نياز بسيار كمتري به زور دارد و كافيست با نشانههاي صوتي آشنايش كني. يادم ميايد كه خر بارها پايم را لگد كرده بود. يا وقتي بر آن سوار بودم به در و ديوار يا درخت كوبيده بود. وقتي از گذري باريك يا كم ارتفاع عبور ميكرد فقط ارتفاع يا پهناي خود را در نظر ميگرفت و هرگز حجم بار يا سوارش را در نظر نمياورد در صورتي كه اسب در اين موارد بسيار نكته سنج بود. اگر در گذري جنس مخالفش را ميديد تغيير مسير ميداد « سرخر را كج ميكرد». آواز دلانگيزش هم كه بر همگان آشناست. گاه و بيگاه، بويژه در احساس حضور جنس مخالف . اما اسب نجيبتر بود هم در پرداختن به امور جنسي و هم در آواز خر در چمن.
ضمناً ساديسم تعريف بسيار متفاوتي دارد.
من لازم می بینم با احمد برخورد تنبیهی صورت بگیرد، لذا باید او را به دست آقای اردوخانی بسپارم.
پاسخحذفاحمد جان اینکه اسب عرض و طول سوار خود را در نظر می گیرد و خر فاقد این توانائی است به نظر می رسد از آن حرفهای من در آوردی است. اینکه خر باهوش است و یک اشتباه را یک بار می کند و راه یک بار رفته را بلافاصله یاد می گیرد حرف من نیست، امر مسلمی است و همه کسانی که از خر استفاده می کنند می دانند.
پاسخحذفگاو را که مثال زدی کاملا گاو است و فاقد هر گونه هوش و عقل اندکی که ممکن است یک حیوان داشته باشد.
بحث تو این است که واژه خر ممکن است در راستای همان نام جواد در ادبیات روزمره جوانان باشد. اما من می گویم که حرف تو درست! اما ما امروزه با هر کسی که اسم جواد دارد برخورد متناسب با مابه ازاء اسمش در ادبیات جوانان می کنیم؟
خر هر چقدر هم که بد باشد و نفهم، از بسیاری حیوانات با هوشتر و مفید تر است. چرا این بلا را سر سایر حیوانات نیاورده اند؟ حتی او را زشت می بینند و در عجبم که حتی زیبائی کره خر را هم درک نمی کنند. مثل این می ماند که هر کس اسمش جواد است باید زشت هم باشد بچه ش هم زشتتر از خودش باشد.
من کاری به اصطلاح جواد ندارم که ممکن است حتی با آن مخالف باشم. من از ضایع شدن حق انسانهای شریفی که اسمشان جواد است و تحقیر می شوند می گویم.
قطعا خر رفتارهای زشتی دارد، اما مگر دیگر حیوانات ندارند؟ در حالی که کارائی خر را هم هرگز ندارند.
تو حتی عر عر خر را هم تحقیر کردی، انتظار داری ابوعطا بخواند؟
رئیسی در کارتن البرز داشتیم که از دیدن جنس مخالف هم عقلش زائل می شد! چه برسد به حرف زدن با آنها. حالا طفلک خر برای معشوقش آوازی می خواند هم باید زشت و انکر الاصوات تلقی شود؟ حق معاشقه هم از او دریغ می شود.
تابهی عزیز، بعضی دوستان می گویندتو خر نفوذی هستی من با این حرف موافق نیستم و داستا من اسب بودم را در قسمت طنز بخوان
پاسخحذفhttp://ordoukhani.be/
ميگويند چشم عاشق كور است و جز زيبايي و خوبي در معشوق نميبيند. تعريف هوش هم يقيناً در اين وادي تغيير ميكند. بگذريم، خرپژوهي ما بيش از اين ثمري ندارد.
پاسخحذفاتفاقا خرشناسی شما علیرغم پیچیده کردن بحث و روانشناختی کردن آن دقیقا بیان همان عرفی است که در مردم عادی است. به نظر تو چرا در تورات دستور شکستن گردن خر داده شده است؟ خداوند تورات نیز مانند تو تحت تاثیر عرف جاری در خصوص خر، البته با عباراتی نامحترمانه خر را نواخته است.
پاسخحذفچرا حکمت عامیانه در امریکا خر را اینقدر پائین نیاورده که حزب دمکرات از قرار دادن تصویر آن در لوگوی خود خجالت بکشد؟
حكمتهاي عرفي و عاميانه در نظر سادهنگرها ساده و عادي به نظر ميآيند. برخلاف، بسيار عميق و پيچيدهاند به شرط آنكه اهل كاويدن باشي. فرويد يكي از چهار انديشمند مهم قرن پيش، براي تحليل انديشههاي خود از يك اسطورهي بسيار قديمي«اديپ» استفاده كرد. هم اوست كه ميگويد عقل فردي ما بسيار كوچكتر از عقل جمعي يعني فرهنگ است. فرهنگ راه خود را بيحكمت نميپايد. ممكن است در گذر زمان با تغيير ارزشها كه جزئي از فرهنگ هستند بخشي از فرهنگ مورد بازبيني و تغيير قرار گيرد. كار حسابي آن است كه علل اين تغيير را بيابي نه آنكه سوار بر موج ارزشهاي روز چوب حراج و تحقير بر فرهنگ گذشته زني. لذا در فرهنگي كه خريت ضد ارزش نيست چرا بايد از انتخاب تصوير آن به عنوان نشانه احساس شرمندگي كني؟
پاسخحذفتكليف آقاي اردوخاني روشن است. در قلمرو طنز هر چيزي اتفاق ميافتد. اما تو گاه به ميخ ميزني گه به نعل.
فکر نمی کنم خرها و شیرها و اسب ها و گاوها هم فرهنگ داشته باشند و آموزهای خود را انباشته کنند. بنابراین میتوان فرض کرد، خر امریکائی با خر ایرانی جندان فرقی ندارد. می گویم چندان چون بالاخره طبیعت تاثیر خودش را می گذارد. مثلا مگس در شمال اروپا دقیقا شکل مگسهای خودمان است ولی خیلی بی حال، براحتی می شود آنها را گرفت. پس حتما چنین تفاوتهای ناشی از محیط هم در خر امریکائی و ایرانی هست ولی کلیات یکی است. آنچه فرق می کند انسان امریکائی و انسان ایرانی است که هر دو دارای فرهنگ هستند. می گویند نگاه به گرگ بستگی به پیشینه یک اجتماع دارد یعنی اگر قومی کشاورز باشند گرگ را موجودی مهم ارزیابی می کنند چون حیوانات موذی را می خورد و اگر قومی دامدار باشد از گرگ تصویری وحشتناک دارد. با همه این توضیحات خر به کجای فرهنگ ما برخورده است و چه ضرری رسانده است که به امریکائی نرسانده است؟. ربطی هم به کشاورز یا دامدار بودنمان ندارد، خر در هر حال خدمتگذار است. چرا اینهمه ضد ارزش است؟
پاسخحذفاینکه که می گوئی آقای اردوخانی به طنز گرفته است راست می گوئی و من کمی احساساتی شدم و فکر کردم همفکری دارم، بیشتر دقت کردم دیدم ایشان نیز به نوعی خر را مسخره کرده است و از او کمی دلگیر شدم.
حکمت عرفی و عامیانه در افریقا ختنه کردن دختران را قرنها تجویز کرده است ما حق نداریم آن را وحشیانه تلقی کنیم؟ این حرفهای تو بوی مباحث پست مدرن را می دهد که به گمان من یک بدبختی بزرگ در حال حاضر برای ماست. تیراژ ترجمه کنابهای میشل فوکو بیشترین فروش را بین طلبه ها در قم دارد، آنان در این مطالب پست مدرن دنبال چه چیزی هستند؟ بعضی وقتها فکر می کنم پست مدرنیسم همان بلائی را سر ما می آورد که آشنائی با مارکسیسم منتقد تمدن سرمایه داری غرب، پس از انقلاب مشروطه آورد.
حالا من دارم به فرهنگ زورگویانه خودمان انتقاد می کنم اما ایده های پست مدرن تو فرهنگ سیخ زن روستائیان را حکمت عامیانه ارزیابی می کند. خر را اگر درست استفاده کنند لازم به سیخ زدن نیست او فاصله چند کیلومتری را بدون دردسر می پیماید، آنان که سیخ می زنند روح و روان و جسم این حیوان خسته را در نظر نمی گیرند
اصلا من نمی دانم تو که بچه تهران هستی و چند بار تفریحی به روستاها رفته ای چه بدی از خر دیده ای ؟ خر بدبخت چه هیزم تری به تو فروخته ؟ بچه های خشن روستا پدر خر را درآوردند و وقتی نوبت به یک بچه نیمه سوسول شهری رسیده خر حوصله سواری دادن نداشته، گناهی که نکرده. اصلا تو کی اسب سوار شدی که این همه سنگ این حیوان را به سینه می زنی ؟ از او حقوق می گیری ؟ عامل نفوذی استعمار جهانی اسب علیه خر هستی؟ بدان و آگاه باش، خر هم خدائی دارد.
مخالفتي با انتقاد تو ندارم. ميگويم همين بلا سر ديگر حيوانات هم ميايد مثلاً آيا گاو فايدهي كمتري براي انسان داشته و دارد؟ حتي فضلهي او نيز براي روستائيان داراي ارزش است و كاربرد دارد(لااقل در گذشته داشته). پس چرا براحتي ميگويي گاو گاو است. چون برايت تحقير كردن او با رجوع به بخشي از معيارهاي رايج كاملاً عادي و طبيعي شده.
پاسخحذفدر مورد خر به هر دليلي، بازبيني كردهاي. بسيار خوب. چرا مردم و فرهنگ را تحقير ميكني. عللش را پيدا كن. وقتي نوبت به ديدن ايرادهايش ميرسي پست مدرن ميشوي و خارج از فرهنگِ رايج آواز او را زيبا ميشنوي و اعضايش را زيباتر از آهو. چه ميشود كه اين روال را در نحوهي انديشدنت پي نميگيري.
تا چند سال پيش شكار آهو و گوزن به موجب نوع نياز بشر يك ارزش مهارتي تلقي ميشد. اما امروز يك ضد ارزش است. در آن زمان كه دغغهي اصلي مردم گرسنگي بود چه كسي حدس ميزد وفور نعمت باعث تغيير در مزاج و رويكردهاي زيباشناسانه خواهد شد.
در هند گاو را ميپرستند. آيا ما بايد احساس شرمندگي كنيم كه انتظارات ديگري از گاو داريم؟
ضمناً من گاو را بيش از اسب و خر دوست دارم اما اين باعث نميشود واقعيتها را دربارهي او ناديده بگيرم.
من به گاو توهین نکردم، ولی گاو اصلا حیوان باهوشی نیست به اندازه خر هم مفید نیست ولی خیلی تحقیر نمی شود. تمام مزایا و نکات مثبت خر منفی تلقی می شود. من منکر نکات منفی این حیوان نیستم ولی در هرهنگ سامی آریائی تورانی ما همه چیز این حیوان منفی دیده می شود علی الخصوص هوشش. من حتی قصد اهانت به اسب هم ندارم که به هر حال با خر از یک خانواده هستند. سعی می کنم دلیلی برای این همه نگرش منفی پیدا کنم.از فرهنگ مردم هم حرف نزن که سرتا پا عوضی است و دست روی دلم نگذار که سر خود را بر باد می دهم. ملتی که بیشترین تاثیر را از عرب گرفته ولی به موجودی خیالی به نام کوروش می نازد و از هر جه عرب هست نفرت دارد. ملتی که بود و نبود سرزمینش به حکومت ترکها مربوط بوده ولی بیشترین توهین را هم به همین ملت نثار می کند.
پاسخحذفملتی که فکر می کند استوانه کوروش حقوق بشر است و در گوشش کرده اند اولین منشور حقوق بشر. در ترجمه ای که از این متن شده اسمی از حقوق بشر نیست ولی مگر می شود به حریم این ملت متوهم نزدیک شد....
حافظهي تصويري اورانگوتان دهها برابر انسان است. كسي كه افتخارش يادسپاري ترتيب 64 عدد كارتهاي پاسور است و واقعاً هم تنها حريف اين آزمون در دنياست، در آزمونهاي حافظهي تصويري از اورانگوتان با اختلاف بسيار زياد باخت. پس با اين منطق اورانگوتان باهوشتر از انسان است. اين منطق سست را رها كن و اينقدر مفهوم هوش را محدود نكن. گاو بسيار مفيدتر از خر است. فايدهي خر فقط در حمالي است اگر فايدهي ديگري سراغ داري بگو. در عوض همه ميدانند كه حيات بشر چقدر وابسته به شير و فراوردههاي لبني است، پوست و گوشت و حتي فضلهي او بماند. در نگاه تو تناقضي است. از ديد تو تمدن به نخبگان زنده است لذا از توده بيزاري، تودهاي كه بار تمدن بر دوش خريت اوست. چرا وقتي به خر ميرسي رگ غيرتت بيرون ميزند.
پاسخحذفجالب است بداني كوهنورداني كه براي فتح قلهي اورست ميروند در نپال حمالاني را استخدام ميكنند تا بار و آذوغهي آنها را تا پناهگاههاي انتهايي بالا بكشند. قضاوت كن بار اصلي فتح قله بر دوش كيست.
به نظر من هر دو اين جماعت (منظور تودها و نخبگان) براي حيات تمدن ضرورياند.
دربارهي فرهنگ مردم هم آيا پرسيدي چرا عوضيست؟ يا فقط ميتواني بگويي عوضيست.
اولا من خر را با گاو مقایسه نکردم، با شیر و اسب بیشتر مقایسه کردم و بحث گاو را تو پیش کشیدی.
پاسخحذفدوما هوش خر را با انسان مقایسه نکردم با سایر حیوانات مقایسه کردم، همان اورانگوتانی که می گوئی اگر در مقایسه با خر به نداشتن حافظه تصویری متهم شود، عاقلانه نیست بگوئیم تشخیصی عوضی است؟
البته ذکر کردم در همان محدوده خودش حتی از بسیاری انسانها نیز بهتر تجربه می کند، یک اشتباه را دو بار نمی کند. گاو ابدا چنین قابلیتی ندارد این را با اطلاع می گویم.
در خصوص فراورده های لبنی و فلان و بهمان هم، چه باید کرد که انسان از شیر و گوشت خر استفاده نمی کند؟ از کجا می دانی شیرش از شیر گاو خوشمزه تر نباشد؟ در متن هم نوشته ام که شیر خر نزدیکترین طعم به شیر آدمیزاد را دارد.
اگر حمالان نپالی را پس از رسیدن به مقصد با توهین و تحقیر راهی نپال کنند، ناراحت کننده نیست؟
من می گویم تمام مشخصه هایی که یک حیوان باید محبوب انسان باشد در خر وجود دارد، زیاد هم وجود دارد اما نگاه به آن کاملا حقیرانه است حتی آوردن اسم آن بی ادبی محسوب می شود، این نگرش عوضی نیست پس جیست؟
در خصوص فرهنگ عوضی نکته زیاد دارم. یک سوال می کنم. عربی به نام ابوحمزه با یک دست مصنوعی و دو من ریش و چشمانی آشکارا سفید و نابینا در وسط شهر لندن نماز جماعت راه می انداخت و آسایش مردم آنجا را بهم می ریخت بعدها ظاهرا متهم به همکاری با القاعده شد. عربده جوئی های این آدم کف بر دهان که در سرزمین خود جز مجیز قدرت جیزی نمی تواند بگوید، در وسط شهر لندن، عوضی نیست پس چیست؟ به همین وضوح دهها مورد داخلی میتوان گفت. که فعلا نه وقتش هست و نه جراتش.
نگفتم فاكت از عوضي بودن بياوري، گفتم عللش را كشف كن.
پاسخحذفمسيونرهاي مسيحي هم در زمان مقتضي كم از اين كارها نكردهاند. گذشته از اين دولت انگليس چرا ابوحمزهي دومن ريشي را راه داده كه اكنون شاهد گندكاري او باشد. جوابت را ميدهم: زماني نياز به نيروي كار ارزان و امروز جلوگيري از رشد منفي جمعيت و جذب سرمايه اعم از مالي و انساني.
بهرهكشي از انسان نميتواند تحت كنترل همجانبه باشد گاهي شاخهاي تيزي هم در مياورد كه ماتحت بهرهكش را تهديد ميكند. در فيلم آنيهال، وودي آلن دوست دخترش را تشويق ميكند كه به دانشگاه برود و در معاشرت با صاحبان كمال او نيز صاحب كمال شود و سپس در شرايط برابرتري اقدام به اذدواج كنند. اما دختر با كسب كمالات، پسر را مناسب نمييابد. در روابط بين انسانها هر اقدامي ميتواند عواقبي غيرقابل پيشبيني بيافريند كه در راستاي منافع اقدام كننده نيست.
در مواجههي دو فرهنگ متفاوت اينكه «انصاف» چيست؟ هميشه ابعاد فلسفي عميق دارد. كسي كه ادعاي دموكراسي دارد انتظار شاخ تيز را نيز بايد بكشد.
من در مورد خر چيزي نمي نويسم، بقول فرزانه اي خرهم براي خودش خراست و عرب،عرب است و ترك، ترك و... ! مقاله خليج فارستان هم سطحي بود چون درگير مسايل ملي نيستين و در خارج كشور خوار نشدين!بنظر من كسي كه تمدنش قدمت داشته باشد اسمگذاري كوه و درياو... معتبرتر است( درياي فارس به عنوان مانع طبيعي ،تمدن پارس رااز گزند باديه نشين ها حفظ ميكرده لذا ايرانيان انرا متعلق به خود دانسته و بپاس احترام و قدرداني اسم خود را روي ان گذاشته اند.)راستي چراروي اسم بچه اتان حساسيد؟ سازمان ملل ميتواند حرفهاي سطحي شما را بزند و موضوع را از دستور جلسه خارج كند ولي چرا نميكند؟ تازه مشكل ما روي اسم نيست...
پاسخحذفداستان موذيگري انگليس و بي بي سي هم عليحده است، به اورشليم ميگويد JURESLIM ,ولي در فارسي/عربي ميگويد بيت المقدس ! چرا كهBBC دنبال تيراژ است, ... آيا اسم فالكلند همان است كه BBC ميگويد؟اسم اسپانيولي انرا ميدانيد؟ داستان مانش و كانال انگليس هم اشتباه بود.
راستي اين همان احمد است كه نحوه رنگي كردن فيلمهاي سياه-سفيد قديمي را براي ما توضيح ميداد؟ (چگونه به كمك متن و سناريو، شورت لورل-هاردي را رنگي ميكنن و....) بد نيست در گوگل جستجو كند و جوابش را بگيرد.
كوه ميان؟
خوش باشيد ولي نه بيش از حد، چرا كه در اين برهه بيش از حد خوش بودن برابر بيعاري است.
مهندس بينهايت
ایول ایول این قضیه خر "پژوهی " هنوز ادامه داره !!بابا مهندس اییییی همه رو مطلب خر فکر کردی رو سیستم فکر کرده بودی باور کن تا حالا تحت ویندوز شده بود .... خیلی باحاله ایول ایول ... بازم میگم درود بر خر...
پاسخحذفاز خر نازنین هم که حرف می زنیم این ویندوز دست از سر من بر نمی دارد!!!.
پاسخحذفتوجه احمد را به این این آقای مهندس بی نهایت که امضای درخور توجهی به خودشان داده اند، جلب می کنم. ببیین نوشتن چقدر بهتر از حرف زدن است. من گرجه با مهندس بی نهایت موافق نیستم اما خیلی با آرامش می توانم در نقد نوشته کوتاه و حساب شده او مطلب بنویسم، اما زمان گفتگو و جدل چنان آرشه وحشتناکی روی مغز آدم می کشد که فقط باید شاهد باشی تا نت آن را درک کنی !
در خصوص این ابوحمزه هم محمد قائد جواب جالبی داده است که چه چیزی بهتر از این چهره اسلام تندرو را معرفی می کند، وشاید دولت انگلیس تعمد داشت.
من فقط توان آوردن فاکت را دارم که نشان دهم چقدر عوضی تشریف داریم، آوردن دلایل آن کار بسیار سختی است. چند مورد را خواهم نوشت که تقریبا منحصر به فرد است.
به به! خوش گوردوك
پاسخحذفتازه متوجه شدم كه مهندس بينهايت كيست. راستي از كشفيات عدد پي چه خبر؟ دلمان تنگ شده براي مباحث كوهي.
محمد جان خرو ول كن. اگر چه خر من و تو را به خيلي مسسائل پيوند ميدهد اما حوصلهي جمع سر رفته. بعلاوه چرا در حاشيه خر به فرهنگ بپردازيم. فكر كنم بهتر است كه مطلب مورد نظرت را بنوسي بعد روي آن بحث كنيم.
اتفاقا اگر عوضی بودن را یک فرض بگیریم، در اثبات آن خر تحت عنوان نگاه به حیوان، کوروش تحت عنوان نگاه به تاریخ، تریاک، دروغ، عرب تحت عنوان نگاه به همسایه، ملت ترک تحت عنوانی مسئله برانگیز مثالهای فوق العاده ای هستند. اما قبول دارم فعلا باید پرونده خر را ببندیم. در ضمن عکس بسیار قشنگی از کره خر داشتم که هر کاری کردم در اینجا قرار نگرفت باید جداگانه بفرستم، تا بدانی اگر چشمها را بشوئی از آهو نیز زیباتر است.
پاسخحذفاحمد/ممد آقا !انتخاب اسم بینهایت نه این است که من بینهایتم بلکه اعتقاد من به ان است چرا که ما زود همه چیز را محدود میکنیم. در ضمن هر موقع ریاضیدانها انرا فهمیدند عولما!!! هم خدا را خواهند شناخت.
پاسخحذفدر فیزیک اول دبیرستان جمله زیبایی ست : اگر ما چیزی را نتوانیم اندازه بگیریم در مورد آن چیز زیادی نمیدانیم. خوش باشید.
8 خوابیده
lمهندس جان سلام
پاسخحذفواقعا" بسيار خواندني بود واز چند منظر مي شود به آن پرداخت اينكه خر حيوانيست بسيار نجيب و كاملا" هوشيار وكارا وتمام كمال در خدمت انسان بوده و هست و اما بسياري از انسانها نه از روي عادت بلكه واقعا" تصور غير منصفانه سنبل ناداني وحماقت را به اين حيوان تشبيه ميكنند در حاليكه چنين نيست و هوش خر از بسياري حيوانات اهلي بيشتر است و اما آن دوبزرگوار درآنشركت (ز- م ) مي باشد.
http://aslandoz.blogfa.com
یکی ابلهی شب چراغی بجست که باوی بدی عقدپروین درست! سزاواز پای جمشید بود درخشانتر از ماه و خورشید بود! خری داشت آن ابله کوردل که با وی بدی جان خر متصل! چنین گوهری را که ناید بدست شنیدم که بر گردن خر ببست! من آن گوهرم چرخ ناسازگار مرا بسته بر گردن روزگار!
پاسخحذفبینهایت
جناب اصلاندوز! اولا سمبول ،نه سنبل نادانی و حماقت...(این وظیفه اقای بابایی است که تذکرهای لازمه را بده تا سایت وزینی داشته باشه! شاید خیالش از ادیتورهای رایگانی مثل بنده راحت است ...)
پاسخحذفدو دیگر آنکه (در جواب باهوش بودن خر از دیگر حیوانات اهلی..)هر قومی مثل و تشبیهاتش را از حیوان مجاور خودش میگیرد.ما میگیم یارو مثل گاو سرش را پایین انداخت و رفت..! انگلیسی و آلمانی میگه مثل خوک...!یا بوفالو...!انتظار نداشته باشین روسهاوترکهاواعراب از کوآلا و پاندا ضربالمثلی داشته باشن! راستی فکر کردین چرا واحد شمارش شتر نفر است؟ چون عرب شترش را جزو خانواده اش بحساب میآورده!در ضمن در بهشت شیر شتر است (نه شیر گوزن کانادایی)و عسل (نه شکلات)وحوری (نقطه ضعف اعراب- لهلونی)!از سبد یسکتبال و زمین گلف اسمی برده نشده است...! منظور این است که از این نوع لغلغه زبانی روزمره زیاد است که باید پاک بشه!
گرفتار
بنده هم در تایید جناب گرفتار (اسیر) باید بگویم که وقتی میگوییم خر مظهر مثلا نفهمی است در مقایسه با انسان است نه با دیگر حیوانات ! هوش حیوانات معنی ندارد و یک رفتار انعکاسی و غریزی است. باصطلاح کامپیوتریها شاید FIRMWARE باشد یعنی یک کار محدود وتکراری! از یک کلاغ انتظار ساخت آشیانه دوپلکس نیست! انچه مهم است خلاقیت است که مختص انسان است و این مغز انسان شگفت انگیز ترین پدیده در همه کاینات است. لذا ضمن احترام و ترحم به تمام حیوانات، شعری از سعدی (فکر کنم؟) مینویسم که متاسفانه در تناقض با اصل مقاله ولی آموزنده است.
پاسخحذفخری راابلهی تعلیم میداد
برو بر صرف کرده عمر دائم
حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی
در این سودابترس از لوم لائم
نیاموزد بهایم از تو گفتار
تو خاموشی بیاموز از بهایم!
بینهایت
لوم يعني سرزنش و لايم هم اسم فاعل آن يعني سرزنش كننده است. ميترسم تعداد كامنتهاي خر از خليجفارس و كوروش زياد بشه لذا ديگر كامنتي اضافه نميكنم.
پاسخحذفبينهايت.
به ین میگن احساسات پاک یک انسان وطن پرست!!!.
پاسخحذفتازه بعدش من فهمیدم تو شعر بالا این کلمات است.
مطلب شما را خواندم و لذت بردم . با كمي انحراف از موضوع مطالبي به ذهنم رسيد كه در پي مي آيد.
پاسخحذفاز جمله مباحث مديريتي بحثي است به نام مديريت عرضه كه پس از انشعاب هاي فراوان از بحث اصلي كاملا تخصصي شده است . اين مبحث با وجود استقلال كاملي كه از بازاريابي، تبليغات، مديريت فروش و . . . دارد، از همه انها بهره ميگيرد. اين موضوع را مطرح كردم چون تمامي ايراداتي كه به جناب خر و انسانهايي با رگه هايي از اين نوع خريت وارد است، ناشي از سوء تد بير در همين زمينه است.
همه ما كم و زياد از اين خريت (منظورم از خريت توهين به كسي يا جناب خر نيست بلكه منظورصفتي است كه خر بدان متصف است) رگه هايي در وجودمان داريم حال يا در مقابل خانواده يا دوستان همزبانان هم وطنان همكاران و. . . اين رفتار يا ناشي از نوعي خودنمايي مظلومانه است يا سوء تدبيري است احمقانه در مديريت عرضه . شق اول مورد نظر من نيست اما در شق دوم پيشرفتهاي علمي در زمينه مديريت بشر را به نقطه اي رسانيده است كه اجازه خطا كاري بخصوص در مديريت كلان را ندارد. وقتي يك اشتباه كوچك ميتواند تاثيرات مهلك و ژرفي بر سرنوشت يك مجموعه بزگ و در مواردي حتي كل بشر داشته باشد پس موضوع مهم است. دامنه اين موضوع، مديريت عرضه را نيز در بر ميگيرد و حتي مديران كلان هم با خريت ياد شده به راحتي مرتكب چنين اشتباهاتي مي شوند چه رسد به افراد عادي.
دقيقا به همين دليل به سوي مديريت الكترونيك پيش مي رويم تا خريت نهادينه ما كمتر بتواند منشا اثر انحراف از مدار گردد. بحثي كه شما پيش كشيديد كاملا رفتار شناسانه ، عميق و حاوي نكاتي بود كه معمولا از چشم ناظر عادي و عامي به دور است اما حيف ديدم كه از اين زاويه به آن پرداخته نشود.و صد البته مشتاقانه منتظر بودم تا بدانم كه اگر شماهم اين ضعف مديريتي را در بعضي ميبينيد ، راهكارتان چيست؟ امروزه براي حذف اين رگه هاي هر چند كوچك خريت در مديريت استراتژيك و مديران استراتژيست ،صورت مسئله به كل پاك شده است. نرم افزارهاي مديريتي كاملا جايگزين هوش برتر و البته خطا پذير انساني شده اند. يعني خطا ناپذيري ماشيني جايگزين هوش انساني شده و انسان به سطح ديگري از مديريت تبعيد و محدود شده است.
اين نرم افزارها با درياف حجم عظيمي از اطلاعات از هزاران واحد يك مجموعه و پردازش آن در نهايت فارغ از هرنوع خريت انساني تصميم سازي كرده و مديران را مجاب به اعمال آن ميكنند. وزارت جنگ آمريكا " پنتاگون" بزرگترين كاربر اين نرم افزار است(البته در كشور ما هم وزارت نفت مدعي استفاده از آن است). حساسيت تصميمات دراين مراكز مي تواند پيامدهاي بي بازگشت و خطرناكي حتي براي كل بشريت داشته باشد به همين دليل اين تصميمات مي بايست به دور از هرنوع خطاي انساني باشد. با بوجود آمدن اين نرم افزارها احتمال اين خطا كاري ها در سطوح بالا ازبين رفته اما گاف هاي مديريتي مثل گاف مديريت عرضه را در سطوح خرد چه كنيم؟
يك ضرب المثل چيني مي گويد اگر شب هنگام در شهر يك چراغ رنگي روشن شود همه مردم آنرا مي بينند و نور و رنگش راتحسين ميكنند اما صبح كه خورشيد با آن عظمت طلوع ميكند كسي آنرا حتي نمي بيند. فكر كنم خورشيد هم دچار همان سوء مديريت باشد. در زندگي فردي شايد رفتار كج دار و مريز با اين خريت فقط لطماتي را به خود ما وارد كند و با آثار اجتماعي اندك، در نهايت بي اهميت جلوه كند اما هرچه هست اين خريت نه تنها هيچ ربطي به مظلوميت، انسانيت، نوع دوستي و . . . ندارد بلكه يك ايراد بزرگ و يك سوء مديريت فاحش است. اگر بتوان به خر مورد اشاره شما فقط يك ايراد گرفت آن اين است كه در نحوه، زمان، كيفيت، كميت وخلاصه همه ابعاد ارائه خدمت دچار حماقت است. زيبايي چشمانش هم ضمختي خريتش را نمي پوشاند. در بعضي از روستاها روستاييان پاك دل و مهربان در فصول سرد سال خرها را در صحرا رها ميكنند تا خود را از شر تامين آذوغه شان خلاص كنند و دوباره در بهار آنها زنده گيري كرده پالان كش (به ضم كاف) مي كنند. آيا اين خريت در مديريت عرضه نيست؟
یادداشت « زمانی برای درک خرها» رو خوندم خیلی خوب بود. آنجایی که از اداره حرف زده بودی یاد موقعی افتادم که خود من توی شرکتی به عنوان تحلیل گر و استراتژی رایتر تبلیغات کار می کردم( شرکت تبلیغات خلاق بود و واحد هوشمند شرکت کاله) در تمام طول مدت بیشتر از همه کار می کردم و کمتر از همه حرف می زدم. در واحدی که من بودم به غیر از من یک دوست دیگر هم بود که البته آدم علاقه مند و خلاقی بود. در کنار ما همسر مدیر عامل و دوست او نیز فعالیت می کردند. در تمام طول دو سال من همیشه با حسادت و سنگ اندازی این خانم حرص خوردم. هر جا که کار گیر می کرد همه چیز سر من شکسته می شد( چون عملا اوضاع طوری شد که همه ی کارها را من باید انجام می دادم) تا کمی به کار خود مشغول می شدم و یا وظایفی برای آنها تعیین می کردم یک دفعه فتنه ای به پا می شد که بیا و ببین. آخر سر هم یک روز بد جوری فروپاشیدم، صبح ساعت ده رفتم، استعفا دام و همه چیز تمام شد.
پاسخحذفاقای بابایی شما قارو قور شکمتان را با دل نوشته هایتان اشتباه گرفته ائید ویک سری خرتر از خودتان را علاف قاروقور های شکمیتان کرده ئید!در کامنت های بعدی اگر عمری بود به شما کمک می کنم تا از عوالم خریت به انسانیت برگردیدو خرها را به حال خودشان راحت بگذارید !مطمئن باشید هیچ خری از اینکه به انها پشت بکنید دلتنگ شما نخواهند بود !البته مواظب خوتان باشید چون قاطرها وقتی بوجود میایندکه اسبی به خری پشت کرده باشد !!!!!!!!
حذفجناب ناشناس، با همین ادبیاتی که دارید بهتر است در همان اصالت اصیل انسانی خود بمانید و وقتتان که به نظر از ادبیاتتان هم ارزنده تر است را صرف خواندن این مطالب نکنید.
حذفاین وضعیت در ترکیه بسیار بدتراز ایرانه.بطوری که خواننده فقید و نامی ترکیه بنام باریش مانچو آهنگی بنام "دوست من ،خر" اجرا کرده که این فرهنگ و دید غلط رو از کودکان و نسل جدید دور کنه .این آهنگ مال حدود 20 سال پیشه اما هنوز خر رایج ترین فحش های تو ترکیه است:
پاسخحذفwww.youtube.com/watch?v=p1lGR0LC_2s
ممنون، نکته جالبی بود.
حذفادعا ندارم ولی این مطلب رو شخصا تجربه نموده ام. کاملا موافقم
پاسخحذفقاطر توان زیادی در بالا وپایین رفتن ازکوها ودرهای سنگلاخ دارد.سالها پیش این نگارنده بر دوش مهربان یکی از انان ایران را ترک کرد.
پاسخحذفتشکر از نوشته های بسیار زیبا و جذاب تان
پاسخحذفهیچ وقت خسته نباشید...!
رمزگشایی مطلب فوق و منظور نگارنده از طرح موضوع:
پاسخحذفآنجا که به سفر خروج اشاره دارد یعنی قوم ترک مانند قوم یهود می بایست از ایران خروج نماید تا از ستم قوم فارس (فرعونیان) رهایی یابد، آن هم به روش تجزیه طلبی...
در کل منظور این بوده که قوم ترک را نعوذ باا... با خر مقایسه کند و خوبی های خر را ذکر کند و بگوید قوم ترک در این مملکت بی منت زحمت زیاد کشیده ولی همواره مورد بداخلاقی قرار گرفته،
اما اینکه خر خر است به خاطر ویژگی های دیگر اوست، یکی از ویژگی های اعصاب خورد کن خر، حس لجاجت اوست
تا حالا با خری که بایستد و دیگر راه نرود سر و کار داشته اید... همین کار او و همین پافشاری بر غلط کفر آدم را در می آورد...
همان ویژگی های مثبتی که شما برای خر برشمردید در واقع ویژگی های منفی و مضری است، نرفتن راه پر خطر عاملی است که انسان را از پیشرفت باز می دارد، فرق انسان موفق با خر این است که می کوشد از یک سوراخ دوبار گزیده نشود نه اینکه به کل سراغ سوراخ نرود یعنی اگر در راهی به مقصد نرسید تلاش می کند اشتباهاتش را اصلاح نماید نه اینکه صورت مسئله را پاک کند. و قضیه حمار رفتن راه نزدیکتر کار خران است و انسان گاه لازم است مسیر دورتر را بیازماید...
من خودم ترک تهران نشین هستم دوست عزیز، اینجا جوک های قومیتی دیگر طرفدار ندارد، و آن شوخی ابلهانه مدتی است تلخی و بیربطی اش بر همگان عیان شده، لطفا بر طبل نفاق نکوبید... عزت زیاد
دست کم این کامنت نشان می دهد که شما در انتساب برداشت خود به خر اشتباه کرده اید.
حذفاندکی مطالعه تاریخ و هوش و خرد کافی است که خواننده دریابد ترکها در منطقه خاورمیانه یک دم نه یستاده اند و و قرنها خود را اسیر تغییرات اقلیمی نساخته اند و مدام خطر کرده اند و هرگز به وضع موجود رضایت ندادهاند و از هند تا وین رفته اند و چندین و چند امپراتوری برپا کرده اند.
با سلام
پاسخحذفمطلب " مطلب زمانی برای درک خرها" را با تامل خواندم، با انصاف باید گفت نگارندە هم دارای نگارشی شیوا و جذاب است هم نگاهی عمیق، دقیق و درست به ظلم بنی بشر بر خر داشتەاست، چنانکە شخص بندە را بر آن داشتە کە بعد ازین بیش از پیش "خر" را و اصولا هر حیوانی را گرامی بدارم. چرا که هر حیوانی ضمن حیوانیت خود فواید زیادی برای انسان دارد. اما از این متن بسیار زیبا کە بە حمایت از خران پرداختە و میتواند در چرخش نگرش بە خر مفید باشد، مزیتی بزرگ برای انسان نهفته است، و آن اینکە هرکس باید افراد اطراف خود (جامعە خود) را و توان "خرپذیری" آنها را بشناسد تا بیش از ظرفیت آنها "خر" نباشد که موجب کج فهمی شان می شود و سرنوشت او با سرنوشت خر تلاقی می کند. در واقع پرهیز از رسیدن به کمال خر نە بخاطر پست بودن صفات منتسب به خر بلکه به علت کم ظرفیتی بنی بشر است. تاوان عدم شناخت ظرفیت "خرپذیری" اجتماع "سرنوشت خر"است. البته حد نهای رشد انسان رسیدن به "کمال خر" بودن است. بدین معنی که بالاتر از راس هرم مازلو Idividualism یا فردیت گرایست، یعنی فرد فارغ از نظر دیگران عمل مورد نظر و برخواسته از ذات حقیقی خود را بروز می دهد، درست مانند خر بدون شکوە و منت.
ممنون از توجه شما فرشاد عزیز
حذفنویسنده بدنیا امدید - بنویسید- بیشتر بنویسید - احسنت
پاسخحذفممنون از لطف و توجه شما،
حذف