۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

جمله پردازی

در این نیرنگستان با استثنای کاملا قابل اعماض، همه از طب تا نجوم نظر می دهند و حتی نظریه پردازی می کنند. بی رحمانه برای کل کائنات و ممالک طریق رستگاری ارائه می دهند. حالا چه اشکالی دارد پس از 21 سال کار مداوم نرم افزار و سیستم، با همه فراز و نشیب ها، موفقیت ها و شکست ها، نظری و جمله ای هم که بیانگر بخش های تلخ درک مشترکمان باشد، از من بشنوید؟


به آدمی که نمی فهمد، حتی نمی توان ضرر زد!!.

به آدمی که نمی فهمد، حتی نمی توان ضربه کرد!!.

به آدمی که نمی فهمد، حتی نمی توان خیانت کرد!!.


لطفا توجه فرمائید که عبارات بالا، مشمول اصل جهان شمول در "مثل مناقشه نیست" هست، نه بنده اهل چنین عکس العملهای شنیعی هستم و نه خدای نکرده باید سوءتفاهم ارتباط به کار را تداعی کند.

۹ نظر:

  1. در زبان، معنا از هم‌نشيني و جانشيني شبكه‌ي بسيار پيچيده‌اي از واژه‌ها و هم‌بستگي خاص آنها با تجربيات حاصل مي‌شود. از اين روست كه معناها به نسبت اشخاص داراي ناهمساني هستند. علاوه بر اين وضعيت نامتعادل، در زبان ساختارهايي كوچك شبيه خرده گفتمان‌ها وجود دارند كه تعيين كننده‌ي ساختارهاي تفكر ما هستند. خرده گفتمان‌ها از طريق برخي واژه‌ها و حتي معناها كه نقش پل را دارند با يكديگر ارتباط دارند. بدين ترتيب اگر مثل ايدئاليست‌ها نگوييم كل، لااقل بخش اعظمي از انديشه ما وجه تفسيري دارد و بيهوده است كه فكر كنيم يك ساختار و منطق ثابت بر تمام عرصه فكر ما نظارت دارد.
    زماني فكر ميكردم قاعده اينطور است كه اگر مخاطبم اصطلاحاً از مرحله خيلي پرت است رهايش كنم تا بعدها خودش متوجه‌ي خبط خودش شود. آنوقت خواهد دانست كه اين ضعف معرفتي چه بلايي سرش آورده است. اما در تجربه‌ي اجتماعي‌ام كمتر شاهد چنين اعترافاتي شدم . عمدتاً مشاهده كردم كه آنان شكست معرفتي خود را گونه‌اي ديگر تفسير مي‌كنند و اساساً نمي‌توان به آنها فهماند كه در اشتباهند. نهايتاً براي درك اين فرآيند به نظريات ديگري پناه بردم كه هم آنها را كمتر در موقعيت پست‌تر قرار دهم و هم خودم كمتر دچار عذاب درك نشدن قرار گيرم. اينكه ساختار تفكر آنها در اين گفتمان معين همانند ساختار تفكر من نيست و اگر مي‌خواهم برتري معرفتي خود را نشان دهم بايد بجويم و به كمك ساختارهاي فكري خود او نتايج متناقضي را نشان دهم تا خودش مجبور به اصلاح و ايجاد ساختارهاي جديد شود. و صد البته كار سختي است و گاهي متوجه مي‌شوي كه خودت نيز بايد در اين فرايند به جراحي تفكر خودت نيز بپردازي. لذا اين عرصه يك بازي جذاب سوفسطايي است كه اگر اهلش نباشي آزار مي‌دهد و آنرا جز يك جدل بي‌حاصل نخواهي ديد.
    البته اين ماجرا شايد در مسائل فني چندان صدق نكند اما در مباحث كلي‌تر كه پاي مفاهيم پيچيده‌تري در ميان است و جنبه‌هاي اعتباري آنها تعيين‌كننده نحوه درك آنهاست با قوت بيشتري خود را نمايان مي‌كند.

    پاسخحذف
  2. جمله پرداز گرامی و مهندس عزیز تر از جملات
    چرا میخواهی ضربه بزنی؟ چرا می خواهی خیانت کنی؟ چرا .... چرا.... چرا عصبانی هستی؟
    ای کارمند نیزنگستان، با این فونت نا خوانات!
    باید با عشق و محبت، کار کرد. آتش را با آتش خاموش نمی کنند. نادانان را به خود واگذار که نادانیشان بس. اما عشق بورز به همه و همه را دوست بدار. آرزو کن که اگر تو جای آنان و آنان بجای تو بودند نیز چنین کنند. آمین

    پاسخحذف
  3. کامبیز عزیز
    هر کس تو را نشناسد فکر می کند یکی از مسیونرهای فداکار کلیسای کاتولیک در قرن 19 روح اش در این وبلاگ حلول کرده و آیات انجیل مقدس را می خواند. اما من که می دانم این عشق و محبت با آن مهرورزی!! بیشتر پهلو می زند. که ماشا.. دانای کل است!!

    پاسخحذف
  4. مطلبی که احمد گفته در عرصه عمومی درست است و شاید بتوان برای آن راه فراری پیدا کرد آنچه که مسلم است نباید مخاطب را که نمی فهمد، تحقیر کرد وگرنه او از آنی که هست بیشتر مقاوت خواهد کرد. سوال اینجاست، با کسی مجبوری کار کنی که حتی منافع خودش را هم نمی فهمد! لذا تو حتی نمی توانی با او قطع ارتباط مسالمت آمیز بکنی !! به این امید که بعدا متوجه بشود.
    یا داری جائی صادقانه کار می کنی و صاحب کار حتی نمی فهمد که بیشتر به نفع خودش است تا با تو ادامه همکاری بدهد. حال باید چکار کرد؟

    پاسخحذف
  5. مهندس جان سلام
    جدای از همه این بحثها که دوستان فرمایش فرموده اند باید عرض کنم بطور کلی هیچکس به ادمی که نمی فهمد نمیتواند ضرر و ضربه و زیانی بزند فقط باید صبر جمیل پیشه کرد و هیچی دیگه وایسیم ببینیم کی دولتش به سر اید ، چون نوفهمه ...کاریش نمیشه کرد وقتی ای نوفهمه....

    پاسخحذف
  6. جناب نخعی
    فرض کن تو جائی کار می کنی و صاحب کارت تعطیل تعطیل است و به تو هم گیر داده که باید بروی و اصلا نمی فهمد تو چه مهره کارسازی هستی حالا تکلیف جیست ؟ کارت را هم دوست داری و اگر اندکی صاحب کار بفهمد حتی تو را بالای سرش می گذارد.
    این مطالب را خودت هم می دانی که فانتزی نیست و واقعا و ماشا.. به وفور با آن برخورد داریم.

    پاسخحذف
  7. من فكرميكنم اگر اين احكام صادق باشد عكس آن نيز بايد صادق باشد يعني اگر نمي توان به چنين آدمي ضرر رساند به همان دليل نيز نمي توان منفعت رساند پس بيهوده است كه فكر كني در اين رابطه تو ارزش بالاتري داري . ماجراي تفسير دوستي خاله خرسه است اگر بخواهي به تنهايي درباره‌ي ارزشهاي خودت قضاوت كني و به نيازها و خواست‌هاي او آنطور كه خودش مي‌فهمد توجه نكني يقيناً منفعت محبت‌‌آميز تو برايش خار خواهد بود. چنين رابطه‌اي نبودش از بودش بهتراست . لطفاً تو هم صداقت به خرج بده و اعتراف كن كه نحوه‌ي فهم چنين آدمي رابطه‌ي مستقيمي با منافع تو داره.

    پاسخحذف
  8. اجازه بدهید با ذکر مثالی مطلب را بشکافم . این نادان ها بر دو نوعند، نوع اول کسانی که به کل تعطیلند که اصلا مورد نظر من نیستند، نوع دوم کسانی هستند که به لحاظ کارشناسی نمی فهمند اما روشهای زدو بند و اینو ببین و اونو ببین را خوب بلدند به اصطلاح در فلان فلان شدگی سرآمد هستند. مثال بی دردسر این موضوع جرج بوش رئیس جمهور قبلی امریکا بود که کم سواد بود اما حسابی فلان فلان شده . من خود شخصا در کارتن البرز که بودم با چنین مدیر نادانی سالها کار کردم و چیز جالبی دستگیرم شد آن اینست که این آدمها نقطه قوتشان شامه تیزشان در تشخص قدرت است یعنی همه نوع قدرت . نه تنها قدرت بالا دستی که خوب پاچه خوار و مطیع آن هستند بلکه قدرت کارشناسی زیر دستان خود را نیز خوب می فهمند. دقت کنید منظورم قدرت کارشناسی است یعنی بلافاصله می فهمند که در مجموعه به خاطر بقای خودشان چون توان درک کارشناسی ندارند باید مراکز قدرت کارشناسی را شناسائی و مهار کنند. عموما هم موفق می شوند چون کارشناس بدبخت هم زندگی دارد . اما می خواهم به تجربه خودم در کارتن البرز اعتراف کنم . من متوجه شدم همین شامه تیز این مدیران پاشنه آشیل آنها هم هست یعنی من که طبق معمول و حسب افتادگی!! ذاتی که دارم و شکسته نفسی!! هم مانع نمی شود خودم را کارشناس درجه یک ندانم!! می توانم روش جدیدی برای مهار این مدیران نادان ولی دودوزه باز داشته باشم بدون اینکه به ورطه پاچه خواری بیافتم آن روش این بود که قبلا از اینکه این حضرت دهان مبارک را باز کند و افاضه فرماید و مزخرفی گوید که ناچار از اطاعت باشیم برای او فکر می کردم یعنی بجای او فکر می کردم و قبل از اینکه تصمیمی بگیرد تصمیمی برای او ساخته می شد و چون قدرت کارشناسی نداشت و اصلا فهم کارشناسی نداشت ولی مراکز قدرت کارشناسی را شناخته بود مطلب را به گونه ای که انگار از وجود مبارکشان صادر شده است صورتجلسه می کرد. یک بار که احمد شاهد آن است و بیشتر از این نمی توانم اینجا اعتراف کنم شیطنت ام گل کرد و خودم نیز در دام افتادم. مسئله بسیار ساده ای را این مدیر نادان به هوای اینکه چقدر خوب می فهمد چنان بزرگ کرد که در صورتجلسه مجمع عمومی پایان سال شرکت نیز منعکس شد. با احمد در آنجا همکار بودیم او گرچه تخصص اش در زمینه این بحران نبود ولی کاملا متوجه شد که مسئله سرکاری است و بلافاصله و ساده دلانه آمد که توضیح دهد، گفتم ساکت!!. که اگر یارو بفهمد نه تو مانی و نه من. خودم یک فکری به حالش می کنم. دوز شیطنت بالا رفته و از کنترل خارج شده بود.

    پاسخحذف
  9. در جامعه ما هركسي كه در اموري راس است فكر مي‌كند بايد براي رتق و فتق امور افرادي را برگزيند كه به غايت «خوب» باشند و هر كه در نيكي و صفا اخلاص داشته باشد همه‌ي فضايل را حول محور خود به همراه مي‌آورد (تعهد مهمتر از تخصص است). گذشته از آنكه خوبي چيست و معيارهاي آن چه تنوع نگران كننده‌اي در اذهان مختلف دارد، مشكل عمده اين است كه افراد بطور طبيعي (دوست دارم بگويم دارويني) براي آنكه از اين كانون قدرت بهرمند شوند به سمت تظاهر و جلب رضايت رواني گرايش پيدا مي‌كنند. در اين گفتمان غالب كه مدير محترم هم ماجرا را مي‌داند ابزاري ندارد جز شامورتي بازي براي تخمين ميزان صداقت زيردستانش و نه ميزان تخصصشان. نتيجه ميشود جنگلي كه موجودات ضعيف‌تر براي بقا، دست به هر نوع دغلكاري و خيانت ميزنند و از آنجا كه آنها هم با چنين معيارهاي ظاهري و غيرقابل اعتماد دست به قضاوت مي‌زنند، هرجا كه لازم باشد و بتوانند بر عليه قدرت مسلط، كانون قدرتي دست وپا مي‌كنند.
    حال اگر مدير مفلوك از طريق سلسله عوامل غير طبيعي( رانت) به اين درجه نائل شده باشد و توان بكارگيري معلومات اين رشته را نيز نداشته باشد نتيجه بسيار پيچيده‌تر مي‌شود. چراكه او توان اثرگذاري و كنترل شخصيتي افراد زيردستش را نيز ندارد و جدا از مسئله‌ي تخصص، افرادي كه به لحاظ شخصيتي براي او قابل فهم و كنترل نباشند خطري بالقوه تلقي خواهند شد. لذا به نظر من در اين مورد خاص مشكل حقيقي، مشكل استفهام نيست بلكه تفسير ويژ‌ه اي ازميزان مفيد بودن يا خطرناك بودن يك رابطه است. به نظر من وقتي كار بدين جا مي‌كشد عوامل متعددي هستند كه تحت عنوان حاشيه بر اصل غلبه مي‌كنند و كانون اصلي تصميمات مي‌شوند. بنابراين تاكيد بر اين نكته كه او حتي منافع خود را نمي‌فهمد چيزي را روشن نمي‌كند.
    در مقاله‌‌اي اين موضوع را بيشتر باز كرده‌ام.
    www.ahmadtabei.blogspot.com

    پاسخحذف