در حال حاضر یک هکتار شالیزار در تالش گیلان
که از جمله کیفی ترین زمینهای تولید برنج ایران است، از شصت تا صد میلیون تومان معامله
می شود. بسته به موقعیت زمین و دسترسی به آب سطحی و میزان شبنم و راه مناسب، قیمت
متغیر است. بدیهی است، زمینهای نزدیک محلات و یا جاده های بین شهری که استعداد
تجاری دارند، با مکانیزم کاملا متفاوتی قیمت گذاری می شود.
در بهترین و حاصلخیزترین شرایط از یک هکتار زمین سه تن
برنج مرغوب هاشمی قابل استحصال است. اگر به قمیت مناسب فروخته شود، حداکثر ده میلیون
تومان ارزش خواهد داشت. و اگر هزینه های مشهود را از آن کم کنیم، پنج میلیون تومان
سودی خواهد بود که کشاورز می تواند روی آن حساب کند. آن سرمایه و این درآمد، هیچ
تناسبی با هم ندارد.
در گیلان به ندرت خانواده ای را میتوان یافت
که یک هکتار زمین داشته باشد. زمینها مدام در حال تقسیم بین وراث و کوچک شدن
هستند. با این اوصاف، ارقام مذکور بیانگر بهترین شرایط است. در این مناطق درآمد
سالانه خانوارهای گیلانی از شالیزار، به طور متوسط از دو میلیون تومان و تامین برنج
مصرفی سالیانه خانواده بالاتر نمی رود.
شهرنشینان از قیمت بالای برنج شکوه دارند،
الویت دولتها نیز همواره ساکت ماندن
شهرهای بزرگ بوده است. واردات بی رویه از محل ثروت نفتی، شهری را ساکت می کند اما غم
انگیزترین فاجعه را برای کشاورزی در یکی از حاصل خیزترین مناطق ایران به بار آورده
است : «در گیلان به ندرت می توان حتی یک کشاورز حرفه ای پیدا کرد!.» اگر هم کسی
یافت شود که انحصارا درآمد او از کاشت و برداشت برنج باشد، بدون تردید زندگی بسیار
فقیرانه ای دارد. نهادهای ناظر برای حفظ چنین زمینهای مرغوبی، قانون "تسطیح
اراضی" را اجرا کرده اند که تبدیل کاربری را بسیار دشوار می کند. ممکن است
برای ما که عاشق برنج مرغوب شمال و شالیزارهای زیبای آن هستیم، طرح خوبی باشد ولی
زمینداران عملا هزینه ای را پرداخت می کنند که در نهایت هیچ منفعتی برای آنها
ندارد. گرچه اهل فن راه دور زدن آن را بخوبی می دانند.
آب و هوای غرب گیلان، مثل مازندران برای
مرکبات مناسب نیست. تنها گزینه ممکن که زیاد هم متداول شده، کیوی است. در آمد کیوی
پس از به بار نشستن، حدوداً ده برابر شالیزار است. کدام کشاورز عاقلی که توان سه
سال سرمایه گذاری را داشته باشد از آن صرفنظر خواهد کرد؟ نمی دانم کیوی غرب گیلان
در مقایسه با سایر نقاط جهان، دارای چه کیفیتی است، اما همه می دانند که برنج این
مناطق کم نظیر و شهرت جهانی دارد.
شهر ارومیه معروف به شهر انگور بود. همین
پروسه در قبل از انقلاب شروع و بعد از
انقلاب قریب به اتفاق باغات انگور را نابود و با باغ سیب جایگزین کرد. کیفیت انگور
ارومیه زبانزد خاص و عام است. اما به جزء مناطق خاص و کوهستانی آن، سیب ارومیه معمولاٌ درجه دو محسوب می شود. انگور محصولی است که بیشترین کاربری آن در ساخت
مشروبات الکلی است. قبل از انقلاب کشاورزانی که محصول خود را به چنین کارخانجاتی
می فروختند، درآمد نسبتاً مناسبی کسب می کردند، ولی حال و روز خوشی در انظار
روستائیان نداشتند. وضعیت بعد از انقلاب، همان قدرت مانور مختصر اما غیر شرعی را هم
از کشاورزان گرفت و نتیجه نابودی باغات انگور شد. تصور کنید روزی در رودبار و
منجیل کشت مثلا انار، مقرون به صرفه تر از زیتون باشد. در کجای ایران زیتون رودبار
به بار خواهد نشست؟
کشاورزی و کشاورز در ایران قربانی خاموش اقتصاد
نفتی است که ساکت نگه داشتن مصرف کننده شهری، بالاترین اولویت آن است. کشاورزان
هیچ نهاد صنفی، حتی در سطح حداقل های کارگران را هم ندارند. از حقوق خود کاملا بی
اطلاعند. من سالهاست در مناطقی به آنها رفت و آمد دارم شاهد این معضل بزرگ هستم که
کشاور قیمت تمام شده و سود و زیان خود را با چیزی شبیه به این فرمول، ساده سازی
کرده است : «ده هزار تومان دادم بذر خریدم، صد هزار تومان هم محصول را فروختم، پس نود هزار تومان سود
کردم!!» بیمه، استهلاک، بازنشستگی، حوادث غیر مترقبه، بیکاری، از کارافتادگی،
هیچکدام در محاسبات کشاورز راه ندارد و کاملا نامشهود است. سود حاصل از این ندانستنهای
وحشتناک، تماما نصیب مصرف کننده شهری است که کاملا بی خبر از این معضلات است. ثروت
ایران فقط از نفت نیست، از مفت و مجانی کار کردن خصوصی ترین بخش اقتصاد ایران،
یعنی کشاورزی هم هست.
در دومین اقتصاد بزرگ اروپا که هم میراژ و
ایرباس تولید و هم بیشترین و بهترین شراب دنیا را صادر می کند، کشاورزان همچنان از
مالیات دهندگان شهری سوبسید دریافت می کنند. در اینجا نه تنها کسی از افزایش قیمت
محصولات کشاورزی خوشحال نمی شود، بلکه دولت را به واردات بیشتر هم تشویق می کنند تا
بلکه سریعتر زمینهای مرغوب کشور نابود شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر