۱۳۹۳ شهریور ۱۵, شنبه

لطفاً کمک کن، فیلم نگیر!

تکنولوژی‌های مدرن و ارزان به همه جای جهان راه یافته و پدیده شهروند/خبرنگار شکل جدیدی به خود گرفته است. به جز مناطق استثنائی چون کره شمالی، اتفاقی در جهان نیست که  تصویری و فیلمی از آن در یوتیوب منتشر نشود. اکنون اغلب مردم به امکاناتی دسترسی دارند که تا ده پانزده سال پیش در انحصار دولت‌ها و رسانه‌های بزرگ جهانی بود.
بدیهی است که هر کسی حق دارد، هر صحنه‌ جذابی را که به حریم شخصی دیگران مربوط نباشد، با دوربین مبایل خود ثبت و ضبط کند. اغلب تصاویر ماندگار چند سال اخیر به همین طریق تهیه شدهاند. اما بعضاً استقبال از این ویدیوها، حتی مأموران را نیز حین انجام وظیفه وسوسه می‌کند که صحنه را از دست ندهند و فیلم بگیرند. در حادثه فرود اضطراری هواپیمای فوکر در فردودگاه زاهدان، نزدیکترین فیلمی که گرفته شد از طریق آتش‌نشانی بود که علی‌الاصول باید تمام حواس خود را به اجرای دقیق مأموریت حساس و خطرناک خویش معطوف می‌کرد. از صحبت‌های این ویدیو پیداست که در کار خود چندان آموزش‌دیده به نظر نمی‌رسند. طُرفه آن که همکاران این مأموران در موقعیتی دیگر، خود موضوع فیلمی شده‌اند که ناظران بر میزان آمادگی آنها می‌خندند. در این صحنه مأموران و کپسول و شلینگ آتش‌نشانی چنان دچار خوددرگیری هستند، و چنان به دست و پای هم می‌پیچند، که تماشاگر فقط می‌تواند تکرار این صحنه‌ها را در فیلم‌های نورمن ویزدوم ببیند.
اما روزی هم نیست که تصویر دلخراشی به واسطه همین امکانات منتشر نشود، و دل هر بیننده‌ای را به درد نیاورد. کسانی از صحنه‌های علنی اعدام و اقدام به خودکشی یک جوان و یا تصادفات روزمره‌ای که منجر به مرگ دلخراش می‌شود، فیلم می‌گیرند و به شبکه‌های اجتماعی می‌فرستند. دیگران نیز مدام آنها را به اشتراک می‌گذارند و بعد آه و ناله‌های سوزناک سر می‌دهند که ما را چه شده است!
دو سال پیش ویدیوی بی‌نهایت دلخراشی روی یوتیوب منتشر شد که تعمداً لینک آن را اینجا نمی‌گذارم. یک سمند مسافربری بین‌شهری تصادف کرده و در حال آتش گرفتن است. مسافران داخل آن جیغ و داد می‌کنند. به نظر می‌رسد قفل مرکزی لعنتی این ماشین همه درها را بسته و مسافران گیر افتاده‌اند. سرنشین جلوئی موفق شده تقریباً تمام تن خود را از پنجره بیرون بکشد، اما پیداست که سر و دست او گیر کرده و دیگر توانی ندارد. چندین ماشین و ده‌ها نفر نیز ایستاده و صحنه را تماشا می‌کنند. اشخاص دوربین به دست از صحنه فیلم می‌گیرند. فقط یک نفر با کپسول کوچکی به طرف آتش رفته و محتوای آن را روی ماشین خالی می‌کند. اما تاثیری ندارد، و همه در آتش می‌سوزند.
از تصاویر پیداست که اگر یک فرد نه‌چندان تنومند، در حد سی ثانیه خود را به آن فرد می‌رساند و کمک می‌کرد، او نجات می‌یافت. البته احتمال انفجار ماشین وجود داشت و طبیعی است که ناظران ترس داشته باشند. اما دست‌کم در دقایق اولیه شجاعت زیادی لازم نبود.
خیل ناظران دوربین به دست در چنین صحنه‌هائی، دیگر نشانه شهروند/خبرنگاری از یک صحنه دلخراش نیست. نشانه نوعی شهروند/بی‌مسئولیتی است، که روز به روز شاهد گسترش آن هستیم. جامعه‌شناسان دلایل زیادی برای گسترش بی‌تفاوتی در زندگی‌های جدید ذکر می‌کنند. موضوع لزوماً اختصاص به ایران ندارد، و ظاهراً معضلی جهانی است.
اما بی‌مسئولیتی و بی‌تفاوتی و خودپسندی در قبال چنین فجایعی فقط یک معضل اخلاقی نیست. در لیبرال‌ترین جوامغ غربی که امروزی‌ترین زندگی‌ها را دارند، چنین کارهائی حتی می‌تواند مجازات داشته باشد. از پیشینه حقوقی این موضوع اطلاع دقیق ندارم. جان استوارت میل فیلسوف و سیاستمدار قرن نوزدهم انگلیسی در رساله آزادی این نوع بی‌مسئولیتی‌ها را که مانع پیش‌گیری از  آزار دیگری  باشد، مستوجب کیفر می‌داند :
«...خوددارای  ناشی از خودپسندی وقتی عمل شخص می‌تواند مانع رسیدن گزندی به دیگران شود، اعمالی است که از لحاظ اخلاقی کیفر دارند .... و مستوجب سرزنش و ابراز تنفر است.....شادی کردن بر بیچارگی دیگران، خودخواهی مفرط به حدی که خود و آنچه به او متعلق است در نظرش از هر چه هست مهمتر باشد، اینها همه عیوب اخلاقی‌اند و اگر در کسی باشند گوئیم آن کس منش بد و پست دارد.» از کتاب "در آزادی"، فصل "حدود قدرت و تسلط دولت بر آزادی فرد"، ترجمه دکتر محمود صناعی
گویا بر مبنای استدلال این فیلسوف و سیاست‌مدار لیبرال، و از همان تاریخ، در بریتانیا و سایر کشورهای غربی قوانین مدنی مناسب نیز تصویب می‌شود. مطابق این قوانین، مثلاً اگر عابری در پیاده‌رو سکته و یا تصادف کند، و ثابت شود رهگذرانی بی‌تفاوت از کنار او رد شده‌اند، حتماً مستوجب کیفر خواهند بود. در چنین شرایطی و در ممالکی که حقوق فردی جزو مقدسات محسوب می‌شود و همه‌جانبه محترم است، کمک به دیگری فقط یک امر اخلاقی نیست، وظیفه قانونی هم هست.
فعلاً در کشور خودمان کاری از دست ما ساخته نیست. در معدود کشورهای توسعه یافته‌ای که هنوز حکم اعدام وجود دارد، مشکل بزرگ مجریان این است که هر چه انسانی‌تر و به دور از چشم دیگران و با درد کمتر، جان اعدامی را بگیرند. در اینجا سحرگاهان شهروندان را به تماشای اعدام کسی فرا می‌خوانند که با او هیچ کینه شخصی ندارند. متولیان معتقدند که موجب عبرت دیگران خواهد شد.
در حادثه میدان کاج تهران، کسی جوانی را سلاخی کرد و بالای سر او ایستاد تا بمیرد. در تمام این لحظات فیلم‌برداران و حتی پلیس ناظر بی‌تفاوت صحنه بودند. حتی صدای زجرآور خنده تماشائیان در فیلم منتشر شده، شنیده می‌شد. وقتی اینگونه فیلم‌ها به طور گسترده مورد توجه قرار می‌گیرد، بعضاً اسباب بدبختی دیگری هم هست. قوه قضائیه بلافاصله عکس‌العمل نشان می‌دهد تا مثلاً ثابت کند بر همه اتفاقات اشراف دارد. یک قاضی بی‌ترمز متهم را سریعاً محاکمه، و شهروندان را صبحگاهان به تماشای اجرای قاطعانه عدالت فرا می‌خواند. تا ناظر و فیلم‌بردار به دار آویخته شدن شخص دیگری در همان محل باشند.
شاید تنها کاری که در شرایط فعلی از دست ما برآید، اعلام کراهت از بی‌مسئولیتی شهروندان در چنین صحنه‌های دردآور است. دست‌کم می‌توان کمپین‌ها راه انداخت و به چنین فیلم‌هائی "نه" گفت. شهروندان مسئولیت‌پذیر را دعوت کرد که از به اشتراک گذاشتن و نمایش بیشتر آن پرهیز کنند. بازنشر چنین ویدیوهائی ترویج امری غیراخلاقی است. به ناظران دوربین به دست این صحنه‌ها باید یادآور شد که : لطفاً کمک کن، زندگی ببخش، فیلم نگیر!

۱ نظر:

  1. آقای بابایی عزیز! فیلم گرفتن از یک حادثه به خودی‌خود امری مذموم نیست و نه‌تنها مذموم نیست، که گاهی شاید رهاکردن بدون دلیل آن‌را باید نکوهش کرد.عکس و فیلم دو مدیوم رسانه‌ای دنیای معاصر هستند و کم‌کم دارند جای نوشتار را اشغال می‌کنند. وقتی عکس یا تصویری تلاش می‌کند دایره خبر داشتن از یک حادثه را از شخص خود و اطرافیان، به تعداد دیگری از آدم‌ها توسعه دهد، و تعداد بیشتری انسان را برای کمک فراخواند، این کاری بس ارجمند و بزرگ است و ترک آن بایسته نکوهش. اما اگر همه مردم خبر دارند و یا دلیلی بر خبر داشتن مردم دیگر نیست و صرفا شخص برای ارضای امیال شخصی خود، کمک‌رسانی را کنار گذاشته و مبادرت به عکس و فیلم گرفتن می‌کند، باید نکوهش شود.

    پاسخحذف