۱۳۹۴ آبان ۱۹, سه‌شنبه

فتیله، فتیله‌پیچ می‌کند

سالهائی که اتحاد شوروی در حال فروپاشی بود، جمهوری آذربایجان اصلاً حال و روز خوشی نداشت. آتش جنگ داخلی و مسئله قره‌باغ در حال گسترش بود. اتفاقات تلخ پشت سر هم در حال وقوع بود. سیر بعدی حوادث را همه می‌دانیم. مسلمانان منطقه قره‌باغ آواره شدند. در خوجالی جنایت‌ها رخ داد. و نهایتاً نزدیک یک چهارم خاک جمهوری آذربایجان به اشغال ارمنستان در آمد که تا کنون نیز این اشغال ادامه دارد.
آن موقع در تهران با دوستانی بیشتر رفت و آمد داشتم که اهل مغان بودند. اقوامی در آن طرف ارس داشتند و بیشتر از من اخبار را دنبال می‌کردند. کسانی هم به آنها پناه آورده بودند. مسئله حمایت ایران از ارمنستان خیلی سر زبانها بود. با قاطعیت به این دوستان می‌گفتم این فقط یک شایعه است و اساساً نمی‌تواند واقعیت داشته باشد. می‌گفتم شما ماهیت این نظام را نمی‌شناسید. این نظام نه چنین کاری می‌کند و نه اگر بخواهد هم بکند چنین توانی دارد. این همه تُرک در این حکومت نفوذ دارند. همه آنها هم می‌دانند که این سو و آن سوی ارس دقیقاً برادرند و بدیهی است که مردم آذربایجان به حمایت ایران دل بسته باشند. و باز همه آننها می‌دانند که ارمنستان تحت حمایت کامل روسیه است. حتی بی‌طرفی ایران هم در چنین فضائی باور کردنی نیست.
از اینها مهمتر، مگر آذربایجان چه هیزم تری به ایران فروخته که باید چنین مورد نفرت باشد؟ یعنی احتمال استقلال و توسعه یک کشور تُرک در شمال ایران، اینها را از هم اکنون چنین نگران ساخته است؟ اینها برای فردای خود هم برنامه ندارند، آنوقت برای سرکوب سیستماتیک زبان تُرکی چنین بلندمدت فکر کرده‌اند؟ به دوستانم می‌گفتم نیاکان ما سالها به زبان فارسی خدمت کرده‌اند. این زبان را از کشمیر تا استانبول برده‌اند. با چنین پیشینه‌ای حتی حرف زدن از رسم برادری هم حرف نالازمی است. اگر به هر دلیلی حکومت ایران از مردم بی‌پناه آذربایجان حمایت نمی‌کند، اندکی دوراندیشی کافی است تا دست‌کم کاری به کار آنها نداشته باشد. نه اینکه اشغالگران را مورد حمایت قرار بدهد. به هر حال از پس امروز فردائی هم خواهد بود. اینها هم که اهل حساب و کتاب هستند. مگر این زخم فراموش شدنی است؟
استدلالهای من به کلی غلط بود. یکی دو سال بعد از آن حوادث همه چیز آشکار شد. امروز واقعیت تلخ را همه می‌دانیم. من شخصاً خیلی خوش‌خیال بودم و بسیار دیرتر از دیگران اصل ماجرا را قبول کردم. سال 84 به طور کاملاً تصادفی وقتی از اصفهان به تهران می‌آمدم، همسفری پیدا کردم که اهل اهواز و ساکن اصفهان بود. اما خیلی خوب ایروان را می‌شناخت. کلی از این شهر و همان سالها و بعضی کارها حرف زد. گویا نیروهای معمولی را هم بسیار حساب شده و از مناطق خاص انتخاب کرده بودند.

چند روز پیش و در برنامه قدیمی فتیله که مخصوص بچه‌هاست، اتفاقی افتاده که واقعاً باورنکردنی است. در داستانی مضحک، بچه تُرک فرق مسواک و فرچه توالت را نمی‌فهمد. فرچه را به جای مسواک استفاده می‌کند و دهانش بوی گند می‌دهد. پس از انتشار این فیلم به غایت توهین‌آمیز، در بسیاری از شهرهای تُرک‌نشین تظاهرات اعتراضی گسترده‌ای صورت گرفت.
هر چه به فیلم نگاه می‌کنم بیشتر سردرگم می‌شوم. سه نفر آدم عاقل و بالغ و پُرسابقه در این فیلم بازی می‌کنند. سناریونویس و فیلمبردار و کارگردان و حراست و امپکس و نودال و ترابری و دهها شخص هنری و فنی و اداری درگیر ساخت چنین فیلمهائی هستند. زمان فیلم کوتاه نیست. دیالوگ‌ها هم فی‌البداهه نیست. همه چیز از قبل نوشته و تمرین شده است. آنوقت در چنین سازمان عریض و طویل، و میان این هوا آدم درگیر ماجرا، حتی یک نفر  آدم اندکی فهمیده هم پیدا نشده که سریع خود را به وسط معرکه برساند و پریز برق را بکشد و بگوید این همه حماقت و لمپنیسم و بی‌مایگی چیست که دارید روی آنتن می‌فرستید؟
حضور همزمان این همه آدم بی‌مایه در صدا و سیما به چه معنی است؟ یعنی موفق شده‌اند به کلی ریشه عقلانیت را در این بنگاه تبلیغاتی بخشکانند؟ یعنی چند روز دیگر شاهد پخش فحش خواهر و مادر هم در برنامه‌های کودک خواهیم بود؟
اگر اینطور نیست، یعنی تفکر ضدتُرک چنین کاری را تعمداً مرتکب شده است؟ و یا این امر به قدری نهادینه است که بسیاری مافی‌الضمیر خود را ناخودآگاه لُو داده‌اند؟ در مطلب جُک‌های قومیتی نوشتم که از نویسنده مشهور تا رئیس دولت تحت تاثیر فضای مخرب این جُک‌ها هستند. اما بالاخره راسیست هم عقل دارد. در دنیای امروز دیگرستیزان بیش از همه شعارهای شیک می‌دهند. مگر در مغز اینها سیب‌زمینی کاشته‌اند که چنین آشکارا اهداف نژادپرستانه خود را به نمایش بگذارند؟
راستش این فتیله من را حسابی فتیله‌پیچ کرده است. موضوع هر چه هست، چرائی آن از تحلیل من خارج است. شاید به کلی لمپنیسم پیروز شده و ما هنوز دنبال بارقه‌های عاقلانه در این نهاد پرهزینه می‌گردیم. و یا شاید و باید عمری باقی بماند و روزی مثل همان قضیه حمایت از ارمنستان، تصادفی جائی چیزی بشنوم و تازه باور کنم که مسئله از کجا آب می‌خورده است.
برای چنین فتیله‌پیچ شدنی خودم را سرزنش نمی‌کنم. بسیاری از واقعیت‌ها در این کشور از مرز افسانه هم رد شده‌اند. کلی باید آنها را رقیق کرد تا باورپذیر جلوه کنند. به تعبیر محمد قائد اگر کسی بعضی از این واقعیت‌ها را برای طراح فیلمنامه ارائه بدهد، تهیه‌کننده سینما با عصبانیت داد خواهد زد : تو واقعاً دیوانه‌ای یا با این مزخرفات مرا مسخره کرده‌ای؟

۵ نظر:

  1. واقعا بهتر از این نمی شد توصیف کرد. ممنون از شما محمد بی. فقط این را عرض کنم که فردی به نام Ma Med Nasir در صفحه فیس بوک آقای عباس جوادی به خوبی به هدف این برنامه اشاره کرده است. توجه کنید: ... ولی حتی اگر عینک توهم توطئه هم بر چشم بزنم، باز هم عامه ترکهای ایران را به دور از هرگونه هتک حرمت در این داستان میبینم. چرا که طبق هیچ مبنایی دیالوگ‌ها و اتفاقات یک نمایش 3 نفره قابل تعمیم نمی باشند. با همین عینک توطئه‌یاب، بیشتر به نظر می‌رسد که نوک پیکان حمله و «اهانت» نویسندگان این نمایش صرفا به سمت جریان زوزه‌کش جدایی‌طلب و حامی استقلال آذربایجان نشانه رفته است. علی بیجاری

    در این نمایش، هتل نمادی است سمبلیک از کلیت کشوری به نام ایران که اتفاقا ترک‌زبانان در یکی از بهترین اتاقهای (مناطق) آن با امکانات به مراتب بهتر و لوکس‌تر ساکن هستند. شخص کوچکتر (جریان جدایی‌طلب و احتمالاً زوزه‌کش) که فرزند فرد مسن‌تر داستان (احتمالا بخشی از مردم همان مناطق) است ادعاهایی مطرح می‌کند و اصرار دارد بر مبنای این ادعاها هتل غیرقابل سکونت می‌باشد و باید آن را ترک کند (بخوانید جدا شود). فرد مسن‌تر هم بعنوان پدر داستان صرفا بر اساس احساسات پدر-فرزندی (بخوانید هم‌زبانی/هم‌خونی) بدون هرگونه تحقیق و راستی‌آزمایی به حمایت از فرزندش برمیخیزد. در نهایت داستان کاشف به عمل می آید که از قضا ایراد از دوست زوزه‌کش داستان ماست که در نهایت کژفهمی و نادانی عیب خود در دیگران می‌بیند و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد. شاهد اما ناغافل از غیب میرسد و روسیاهی به بار می آورد ...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. فرض کنیم حرفهای شما درست.
      حقوق زبانی و اقتصادی و فرهنگی مردم منطقه چه خواهد شد؟
      آیا باین جلات اتوکشیده میتوانید دلیل عدم تدریس به زبان ترکی را در آذربایجان توضیح دهید؟

      حذف
  2. دوست گرامی حمایت جمهوری اسلامی از ارمنستان به این دلیل بود که در جمهوری آذربایجان به طبل تجزیه شهر های آذر از ایران و ملحق شدن به جمهوری آذربایجان میکوبیدن و شعاری داشتند که می گفت آذربایجان یکی پایتخت تبریز حالا شما اگر رفیق جون جونیتون هم این کار رو با شما بکنه معلومه که باهاش چی کار میکنید چه برسه به سیاست

    پاسخحذف
  3. اتفاقا برعکس ، حمايت ايران ازارمنستان و دشمنی با آذربايجان ؛از همان بدو استقلال ذربايجان و در زمان ریاست جمهوری ایاز مطلب اف ، که از قضای روزگار هم رابطه خوبی با روس ها داشت و هم تلاش برای دوستی و اعتماد به ایران , که همین اعتماد به فارس ها ، هم بلای جانش شد، ارمنستان با کمک دولت ایران و اجرای نقشه فریبکارانه که طی آن دولت ایران با فریب جمهوری آذربایجان ، طرح آتش بس دروغین , را خواستار شد و ایران با این حیله توانست ضمن رساندن کمکهای تسلیحاتی فراوان و آذوقه به نیروهای محاصره شده ارمنی ، باعث جدایی بخش بزرگی ازآذربایجان شود، بعد از این افتضاح بزرگ دولت مطلب اف سقوط کرد و ملی گراها به رهبری ایلچی بی سر کار آمد.

    پاسخحذف
  4. اون برنامه مزخرف فیتیله یه قدری چیپ و لمپن بود که آیتم های ابلهانه و چرند و مبتذل بی سابقه نمونه، از همین رو، توطئه بودن و حساب شده بودن این برنامه از اساس باطله...

    پاسخحذف