در تهران و تقریبا همه شهرهای ایران مردم با لهجه شخص ترک زبان که فارسی صحبت کند کاملا آشنائی دارند، همینطور در آذربایجان غربی و حتی تبریز مردم با گویش شخص کرد زبان که ترکی صحبت کند آشنائی کامل دارند. از این مثالها در این کشور متکثر زیاد میتوان زد. متاسفانه همه این مثالها را فقط در دامنه غلبه یک جانبه یک زبان بر زبانی دیگر میتوان ذکر کرد. مثلا در شهر ما ارومیه بسیار به ندرت ترک زبانی پیدا می شود که کردی را راحت و خوب صحبت کند و همینطور در کل ایران بندرت فارس زبانی پیدا می شود که ترکی و یا گیلکی و کردی بلد باشد و سلیس صحبت کند. حتی در شهری مثل اهواز بندرت اهوازی فارس زبانی پیدا می شود که زبان شکوهمند عربی را بلد باشد. لذا در یک نگاه کلی گوش ایرانی عملا با این گویش ها و لهجه ها بصورت متقابل آشنا نیست و این البته خیلی غم انگیز است. مدیر محترم فروش شرکت فرد آذربایجان در ارومیه، دوست نازنینم جناب آقای رستمی اهل بیرجند است و ساکن ارومیه، هیچ نسبتی هم با ترک زبانها (غیر سببی) ندارد. اما ترکی را بقدری روان و زیبا صحبت می کند که حقیقتا شنیدن آن لذت فراوان دارد. برای من که با خانمهای همکار ترک زبان در کوکای تبریز هم باید فارسی صحبت کنم از این زیباتر قابل تصور نبود. نکته بسیار جالب ته لهجه زیبای ایشان بود که اگر کسی اهل ارومیه باشد و از ملیت ایشان اطلاع نداشته باشد بی گمان حدس خواهد زد ایشان کرد زبان است. این موضوع را با ایشان مطرح کردم و سوال کردم وقتی شما ترکی صحبت می کنید کسی شما را با کردها اشتباه نمی گیرد؟ گفت فراوان! و می پرسند اهل کجائی !؟... ترگور ؟ مرگور ؟ سرو ؟ (مناطق برزگ کردنشین ارومیه). تجربه فوق العاده ای برای من بود که تا کنون به آن بر نخورده بودم. لطفا توجه داشته باشید کسانی که در تهران زبان اولشان فارسی است ولی ترکی را از پدر و مادر خود یاد گرفته اند عملا دو زبانه اند و یا بعضا به نحو ناجوری و با نظام آوائی فارسی، ترکی صحبت می کنند که نمونه غلط اندازی از لهجه فارسی، سخنوران فارس زبان به ترکی است. البته و متاسفانه این نوع ترکی صحبت کردن در میان خود آذربایجانیها و مخصوصا دختران جوان شهرهائی مثل ارومیه و تبریز بسیار متداول شده است که نه ترکی است و نه فارسی. بلکه ترکیبی است از ترکی با نظام آوائی فارسی که تصویر بسیار غلط و بی هویتی از این زبان ریشه دار ارائه می کند.
این تجربه در کنار زیبائی خود نشان از نزدیکی فوق العاده نطام آوائی فارسی و کردی است زمانی که ترکی صحبت می کنند. به آشنائی و رفاقت جناب آقای رستمی افتخار می کنم. در این نیرنگستان که نه سر پیاز است و نه ته پیاز و همه برای همدیگر جوکهای توهین آمیز و مسخره می سازند، واقعا وجود چنین انسانهای محترمی ، مغتنم است.
البته فراموش نشود که اصولا" ما مردهای ایرانی اهل همان جایی هستیم که از انجا زن میگیریم !!!1
پاسخحذفجناب آقای مهندس عزیز و نکته سنج
پاسخحذفصحبت کردن فارسی زبانان به ترکی یا زبانهای دیگر درصورتی که سلیس و روان نباشد به قول خود شما تصویر بسیار غلط و بی هویتی از این زبان ارائه میکند. ولی در صورتی که بتواند سلیس صحبت کند، در آن صورت تبدیل به انسان محترمی میشود که وجودش مغتنم و آشنایی با آنها باعث افتخار است در غیر اینصورت خود شما از آنها به عنوان دوزبانه هایی که به نحو ناجور ترکی را با آوای فارسی صحبت میکنند نام خواهید برد/.
در جواب آقای نخعی باید بگم این ضرب المثل اولا در مورد زبانهای مغلوب اصلا صادق نیست دوما در خود ارومیه ما خیلی از پدر و مادرها با بچه هایشان اصلا ترکی صحبت نمی کنند.
پاسخحذفدر مورد دوست ناشناس که فقط از قلمش حدس می زنم احمد باشد باید بگویم منظورم ترک زبانهایی بودند که زبان اولشان عملا فارسی شده است. مثلا در ارومیه عموما دختران فارسی حرف می زنند خوب هم حرف می زنند و این نه تنها اشکال ندارد بلکه قابل تحسین است اما طنز قضیه زمانی است که ترکی حرف می زنند!! ترکی را با نظام آوائی فارسی صحبت می کنند که نه تنها بی هویت بلکه مسخره است. برای مثال اصلا در نظام آوائی ترکی نمی توان گفت "کاغذ"، اگر همین کلمه را در ترکی به کار ببریم حتما باید بکوئیم "کاغاذ" وگرنه یا دجار سکته در کلام می شویم و یا به گویشی می افتیم که من محترمانه ترین کلماتی که برایش به نظرم رسید بی هویت و مسخره بود . ملاحظه کرده اید دوستانی که در خارج از کشور درس خوانده اند وقتی کلمه خارجی را با همان نظام آوائی انگلیسی به کار می برند چقدر کلامشان دچار سکته می شود؟ و یا مثال بهتر استفاده از کلمات فراوان عربی در فارسی است اگر به شما بگویم "به مطلب من دولم کردی؟" و ظلم را با لهجه غلیظ عربی به کار ببرم اعتراض نمی کنید؟
اگر حدسم در مورد دوست ناشناس درست باشد باید بگویم همین اصطلاح "نظام آوائی" را از گفته ها و نوشته های ایشان عاریه گرفته ام.
سلام
پاسخحذفنظر احمد از اين قرار است :
در حوالي خراسان و شايد بيرجند زبان تركي بيگانه نيست و برخي اقوام ترك زبان با لهجه ي متفاوت از آذري زبانها در اين مناطق زندگي ميكنند. از احتمال وجود اين بستر زباني براي آن دوست محترم كه بگذريم آنچه در اين نوشته به نظر مورد بحث و اعتراض است اسنوبيسم و خودباختگي برخي از ايرانيان است كه فارسي زبان دوم آنهاست. اين مبحث محدود به ايران يا زبان فارسي نيست و در تمام ممالك دنيا چنين پديدهاي قابل شناسايي است. دلايل بسيار متعددي بر ظهور اين پديده مترتب است كه از روانشناسي فردي و اجتماعي گرفته تا هژموني فرهنگي و ناسيوناليسم زباني عرصههايي هستند كه در آنها ميتوان بدنبال عوامل همبسته غور كرد. اما در خصوص نظام آوايي تا آنجا كه من ميدانم چيزي نيست كه قابل تفكيك از زبان باشد. نظام آوايي مجموعه اصواتي است كه در يك زبان فارغ از تنوع لهجهها وجود دارد و زبان بواسطهي اين اصوات شكل ميگيرد. فيزيك دهان ، حنجره و حلق و حالات آنها در ايجاد اين اصوات تعيين كنندهي نظام آوايي است. توجه به تمايز يك عربزبان و كسي كه در جايي مثل ايران عربي را آموخته بيانگر مطلب است. همه ميدانيم كه ديكشنريها براي آموختن نحوه اداي واژهها حاوي چيزي بنام فونتيك هستند كه در مقابل واژهها نوشته ميشود. اما وقتي به سراغ راهنماي فونتيك ميروي باز ميبيني به واژههاي ساده و بسيار آشنا ارجاع داده شده است آنوقت مطمئن ميشوي كه نحوهي تلفظ يك واژه را حتماً بايد شنيد تا آموخت.
نظام آوايي پديدهاي است در دل زبان و به همراه داشتن آن مهارتي است كه از تمرينهاي متمادي در حين آموختن خود زبان حاصل ميشود. اما لهجه پديدهاي است از جبر جغرافيايي و طبيعت سيال زبان ناشي ميشود. مثل شباهت و تغيير تدريجي كه در چهرهي اقوام در بررسي جغرافيايي بدان برميخوريم لهجه نيز حاصل عمل طبيعت است. تاريخ يا زمان نيز ديگر پديده منبعث از اين طبيعت است كه بر تغيير شكل زبان تاثير ميگذارد. آنچه اكنون به عنوان زبان فارسي از زبان پهلوي باقي مانده حاصل همين حركت و سياليت است . زبان كردي يك زبان واقعي متمايز از فارسي نيست بلكه لهجهاي است كه اتفاقاً به پهلوي نيز نزديكتر است.
گذشته از لهجه و نظام آوايي، زبان پديدهاي ارتباطي است كه همانند شيشه عمل ميكند بسياري از كاربران اين شيشه را نميبينند و همين كه به موجب آن بتوانند به آن سوي دست يابند مقصودشان برآورده شده است و ديگر كيفيت اداي كلمات به مثابه جنس شيشه يا موارد ديگر برايشان اهميتي ندارد. اما برخي ديگر بنا بر استعدادشان يا دقت بيشترشان، علاوه بر محتواي به جنس و شكل پنجره نيز نظر ميافكنند و گاه به تميزكردن آن نيز همت ميگمارند. حال اينكه آيا اينان قابل احترامند يا نه بحثي ديگر است كه ناشناس به خوبي در اعتراض به رويكرد نوشته بدان اشاره كردهاست. به هر حال كساني كه به موجب اسنوبيسم و ساير معضلات فرهنگي از زبان مادري خود ميگريزند و از دروازهي يك زبان ديگر به آن مينگرند يا در شكل آزار دهندهتر موقع تكلم تلاش ميكنند با لهجه زبان غالب فاصلهي خود را با خود حفظ كنند شايستهي تقبيحاند. اما از ديدگاهي ديگر نيز ميتوان گفت كدام گروه يا چه كسي ميتواند معيار يك زبان باشد مگر زبان توقف كرده است ، شايد همين افراد مسير آينده زبان را رقم بزنند فرهنگستان زبان و كمربستههاي فرهنگ بايد جاي خالي چيزي مثل پاچهخواري را پركنند يا كمدينها و كاربران فرهنگ كوچه نيز حق دارند؟
احمد عزیز - خیلی ممنون از اظهار نظر مفصلت . وسط دعوا هم خوب نرخ تعیین کرده ای و با استناد به تعاریف پهلوی ساز تحت داس، کردی را در جایگاه یک لهجه، لابد از زبانهای باستانی و نزدیک به فارسی نشانده ای.
پاسخحذفاز مجموعه مطالبی که خوانده ام به این تعریف از زبان رسیده ام (شاید هم دارم شکسته نفسی می کنم و اصلا جائی نخوانده ام و خودم به این تعریف رسیده ام!!!) وقتی دو نفر بدون نیاز به مترجم و ایما و اشاره با هم حرف بزنند و کاملا منظور هم را بفهمند، دارند به یک زبان صحبت می کنند.
کردها در محاوره تکیه کلامی با این شکل دارند "امه درژ" (amaa deraj) . من چندین سال این را شنیده بودم و فکر می کردم یک اصطلاح ناب کردی است، بعدها فهمیدم همان "عمر دراز" است. حال شما هی بگو این لهجه است . کسی که نصف تاریخ نادر شاه را خوانده است از آن در حین محاوره چیزی دستگیرش نمی شود، حال چه جای لهجه نامیدن آن است.
امروز در دنیا دو حوزه بزرگ ادبیات، در زبانهای اسپانیائی و پرتقالی شکل گرفته است. هر دو معتبرترین جوایز دنیا را ربوده اند. از کجا می دانی فاصله پرتقالی و اسپانیائی از فاصله گیلگی و کردی بیشتر است؟ زمانی در اروپا فقط به لاتین و یونانی تولید اندیشه و فرهنگ می شد، امروز به حدی رشد کرده اند که ما اصلا تصور نزدیکی بیش از حد آنها را هم نداریم . اینکه در منطقه ای زندگی می کنیم که فقط به چند زبان محدود نوشته می شود، قبل از اینکه به پیشرفته بودن آن زبانهای نوشتاری مربوط باشد، به پانصد سال ناقابلی اشاره دارد که عقب تشریف داریم.
ماکه از بحثای تخصصیش چیزی نفهمیدیم و لی لهجه فِقط مِشدی ضِمنا" شما اقای مهندس تشخیصِت ما رِ کشته ، ای احمد اقا کجا و او احمد اقا کجا؟
پاسخحذفر ن
محمد جان اينكه تو از جانب خودت به تعريفي از زبان دست يافتهاي تكليف مشكلات طبقه بندي و شناخت حوزه زبانشناسي را روشن نميكند. اگر قرار بود همهي اهل فن به همين راحتي از حل معضلات بگذرند ديگر اين همه دفتر و دستك و گرايشهاي متعدد در سطوح عالي زبانشناسي پديد نمي آمد. آنچه تو به همت سنگين! بدست آوردهاي تعريف باطلي نيست اما اساساً به حوزه نشانهشناسي مربوط ميشود تا زبان شناسي و زبان نيز خود جزئي از نشانهشناسي است. طبق بندي در حوزهي زبانها و درك اينكه چه ويژگيهايي يك زبان را از زبان ديگر متمايز ميكند و چه ويژگيهايي آنرا در حوزهي لهجه قرار ميدهد نياز به تخصص و تسلط كافي به بحث درازدامني است كه بسيار دوست داشتم صاحب آن بودم اما متاسفانه نيستم. با اين وجود به سبب اندك مطالعاتم ميدانم كجا ميتوان دنبال آن گشت و نيز نيك ميدانم چنين اظهار نظرهاي آريايي( و حتي پوپوليستي) دربارهي يك حوزه تخصصي چقدر رو به بيراهه دارد. تنوع جزئي و كلي در ظاهر كلمات و گرايش جغرافيايي در لحن، يك زبان را از ديگري متمايز نميكند بلكه اين ژرف ساخت و ساختار گرامري زبان است كه تمايز دهندهي زبانهاست.
پاسخحذفنزديكي و دوري كه بدان توجه كردهاي و به گوش غيرمتخصص اما دقيق تو آشنا آمده مقولهي بسيار سطحي و سادهاي از اين بحث است. حتي تغييرات تدريجي لحني و لهجهاي نيز به شدت ساختمند هستند و حصول اطمينان از صدق اين نوع تشابهات ظاهري و تصميمگيري دربارهي همريشه بودن آنها عميقاً در گرو تبيينها و ارائه مستندات ساختاري است. واژهها تعيينكننده نيستند ممكن است فارسي زبانهاي دو خطه از واژههاي متفاوتي براي اشاره به شئ يا موضوعي مشترك استفاده كنند اما نحوهي تركيب فعل ، فاعل و ضماير يا نحوهي بكارگيري حروف اضافه اهميت فوقالعادهاي دارد. خودت ميتواني دو زبان فارسي و تركي با همين موارد ساده به آزمايشگاه ببري.
بهره برداري از مباحث تخصصي در حد رفع نياز دلنشين است اما ...
از اينها كه بگذريم هيچ زباني با عنايت به مختصات زبانشناختي و نشانه شناختي از هيچ زبان ديگري پيشرفته يا پسرفته نيست. پديدههايي مثل ادبيات و علم كه در بستر زبان توليد ميشوند منجر به اهميت و توجه به آن ميشوند. در واقع ارزش دادن به خود زبان نوعي ذاتگرايي منحط است. مثل اين است كه بگوييم چيزي در ابزار و رنگهاي ونگوك و يا در جنس بومهايش بود كه آثارش را آنقدر متمايز ميكرد در صورتي كه همان رنگها و بومها در اختيار همهي همعصرانش نيز بود. امروزه حتي در تعيين ارزش آثار هنري اهميت خود ونگوك را بالاتر و جديتر از جامعهي هنري و مخاطبانش نميگيرند. يعني اينكه خود شما وقتي از ارزشمندي يك زبان حرف ميزنيد بخشي از معيار هستيد!
کامنت دوم احمد خیلی به دلم چسبید. این روزها که به پایان سال می رسیم و صحبت از مراسم عید و قاشق زنی است برای دخترم توضیح دادم که در آذربایجان، ما قاشق زنی نداریم رسم ما شال انداختن است بی اختیار یا این شعر شهریار افتادم
پاسخحذفبایرامیدی، گئجه قوشی اوخوردی
آداخلی قیز، بیگ جورابین توخوردی
هر کس شالین بیر باجادان سوخوردی
آی نه گوزل قایدادی شال ساللاماق
بیگ شالینا بایراملیغن باغلاماق
در پنج مصرع کوتاه استاد شهریار هم از عشق حرف زده، هم خاطره شال انداختن را بیان کرده و هم قصه بستن جوراب دختر تازه نامزد شده را بیان کرده.
شهریار دیوان قطوری به فارسی دارد که عموما هم خوانده نمی شود ولی همین شاهکار نام او را تا ابد جاودانه کرده است. درست است که هیج زبانی ذاتا بر زبان دیگر برتری ندارد. ولی زبان ترکی که من دوست دارم بدون حیربابا یک چیز اساسی کم دارد. همانظور که فارسی بدون گلستان شریف شیخ اجل شاید اصلا فارسی نباشد. این در حالی است که در گلستان و حیدربابا حتی یک کلمه غیر متعارف بکار برده نشده است.
در ضمن از میان لهجه ها واقعا لهجه میشدی زیباست جالب اینجاست که ظاهرا این لهجه مخصوص مشهدی هاست و کسی را توان تقلید آن نیست . مثلا هر کسی با لهجه های شیرین اصفهانی و یزدی و شیرازی آشنا شود اندکی میتواند به این لهجه ها صحبت کند . اما من کمتر کسی را دیدم که مشهدی نباشد و بتواند این لهجه را با موفقیت تقلید کند. من قریب به سیزده سال است مدام مشهد میروم و دوستان نازنینی در این شهر دارم، این لهجه را هم به غایت دوست دارم ولی همین که به تهران می رسم کلا لهجه مشهدی را فراموش می کنم.
بیش از دو ماه بود مشهد نرفته بودم در خیابان امیرآباد یک نفر آدرسی را از من پرسید، گفتم حاج آقا مشهدی هستید ؟ گفت بله . بی اختیار شروع به دعوت کردن او کردم اصلا فراموش کردم او از من آدرس خواسته است. آنجا بود که فهمیدم چقدر مشهد و دوستان مشهدی ام را دوست دارم.
از زبان یک مشهدی
پاسخحذفبه نظر من بد ادا کردن لهجه در یک زبان زمینه دور شدن آن زبان از هویت خود را فراهم می سازد
و معمولا به دلیل بی توجهی به ارزش حفظ و نگهداری آن اتفاق می افتد
البته این بی توجهی ریشه در مسائلی همچون بی ارزش شدن فرهنگ قومی یک لحجه نیز دارد
مثلا در همین مشهد اصولا صحبت کردن با لهجه مشهدی نشانی از سطح سواد پایین یا به عنوانی دیگر بی کلاس بودن آن فرد را دارد , در صورتی که لهجه یک فرد تهرانی بسیار شیک به نظر میرسد در نتیجه اکثر مردم به نوعی سعی در عوض کردن آوای کلامی خود را دارند که در این پروسه هر کس به اندازه هنری که در چنته دارد دست اندرکار تغییر و تحولات این نظام میگردد
و یا در بعضی موارد کسانی سمبل یک لهجه میشوند که خود اصولا آشنایی کافی با آن را ندارند نمونه این مورد را من بارها در فیلمها یا سایر برنامه های تلوزیونی صدا و سیمای خودمان دیده ام که فقط وجه کمدی یک آوا مورد سوء استفاده قرارگرفته و نه تنها از آن آوا به عنوان مسئله ای مضحک استفاده گردیده بلکه بازیگر نقش نتوانسته لهجه را به درستی و همانگونه که هست اجرا کند
و امروزه لهجه ها را با سطوح سلیقه ای متفاوت شاهد هستیم که این مهم بسیارناخوشایند است که هر چه بیشتر رواج می یابد به نظر آن نظام آوایی بی هویت تر می شود
سلام
پاسخحذفمن دوست داشتم اولين نفري باشم كه بعنوان يك خواننده مخفي وبلاك، عيد رو به همه تبريك گفته باشم. پس عيد بر تمام خوانندگان اين تبريك مبارك!كامبيز آيرم-زمزم مشهد