۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

اس ام اس و تبریک عید

نوروز سال هشتاد و یک شمسی که تازه اس ام اس متداول شده بود، درست بعد از تحویل سال، متنی را نوشتم و به صورت مشترک برای تمام دوستان و همینطور همکاران در صنعت نوشابه فرستادم. زمان چندی نگذشته بود که از کرده خود کاملا پشیمان شدم. احساس کردم این شیوه بخشنامه ای نه تنها روش مناسبی نیست، بلکه حتی زحمت تایپ یک متن الکترونیکی خاص برای یک دوست را هم ندارد. متاسفانه امروزه تبریک اس ام اسی به امری متداول تبدیل شده است و به هر مناسبتی، اس ام اس های بخشنامه ای دست به دست می شود که البته مشخص است بسیاری از آنها در ابتدا توسط فرد باذوقی تنظیم شده اند. در بسیاری از مواقع طنز زیبائی هم در آنها نهفته است که من شخصا بخشی از آنها را گردآوری می کنم. ولی هیچکدام از این فوروارد کردنها، هرگز جای یک کارت تبریک دست نوشته را نخواهد گرفت و شاید برای عده ای مسئله ساز نیز بشود. برای من شخصا به معضلی تبدیل شده است. اگر جواب ندهم حمل بر بی ادبی خواهد شد اگر جواب هم بدهم روش نامناسبی را به سهم خود گسترش داده ام. بعضا اگر از طرف فردی که سن و سال بیشتری از من دارد، چنین اس ام اسی دریافت کنم (البته پست مهم مدیریتی هم بی تاثیر نیست!!) مجبور می شوم در جواب تشکر و تبریک متقابل را تایپ کنم، که بدیهی است این نیز مسکنی بیش نخواهد بود. چند سالی است حتی االامکان پس از سال تحویل به تک تک همکاران زنگ می زنم و البته به دیدن آنهائی که دسترسی دارم میروم. کارت تبریک بخشنامه ای که شرکتها با یک سررسید برای مشتریانشان می فرستند، از نظر من دست کمی از اس ام اس های بخشنامه ای ندارد. زیباترین کار همانی است که آفرینندگان تکنولوژی خود استفاده می کنند، یعنی فرستادن کارت با دست نوشته ای برای عرض تبریک و ارادت. این نیز برای من به مسئله ای جدید تبدیل شده است. در هر شرکت نوشابه سازی با دست کم ده نفر سالهاست که رفاقت دارم . باید حدود پانصد کارت تبریک را دست نویس و ارسال کنم. قبول بفرمائید که حتی برای افراد غیر تنبل هم همت بسیار زیادی می طلبد. برای آدم حساسی مثل من که اصرار دارد متن کارت حتما  باید متناسب با شناخت از طرف مقابل باشد، قوز بالا قوز خواهد شد. قبلا نوشته ام که نوع کار من ایجاب می کند عملا با همه سطوح یک سازمان درگیر باشم. فرستادن کارت، صرفا برای مدیران هم بی ادبی به تمام دوستانی است که رفاقت آنها اندوخته اصلی من طی این سالهاست. ملاحظه می کنید که استعداد عجیبی برای پیچیده کردن هر مسئله حتی ساده را دارم. به همین دلیل امسال نیز نتوانستم موضوع را حل کنم. بنابراین خواهش می کنم عجالتا همین متن ضد بخشنامه ای! را بعنوان پیش درآمد بپذیرید، تا شاید اگر عمری باقی بود، بتوانم راه حل متمدنانه ای برای عرض تبریک سال نو، پیدا کنم.

۹ نظر:

  1. از شما كه به صورت غير بخشنامه اي عيد را تبريك گفتيد
    آنهم پيشاپيش...
    به صورت بخشنامه اي تشكر و تبريك عرض مي كنيم
    اين هم پيشاپيش..
    (نواب پور)

    پاسخحذف
  2. ممنون
    این فقط تبریک نیست که بخشنامه ای شده است، ماشاالله هزار ماشاالله در این کشور فیلترینگ هم بخشنامه ای است. تر و خشک و سرخ و سفید و سبز همه با هم طی یک بخشنامه!! فیلتر می شوند. اگر بگوئیم بلاگ اسپات چیزی شبیه گوگل است چندان اغراق نگفته ایم. یک دفعه اینترنت را ببندند بهتر است. کاسبی من حسابی تخته شده است. نهالستان روزی دست کم پنجاه تا و بعضا تا دویست تا بازدید کننده داشت. الان روزی دو تا سه تا شده است. پس از هفته ها شما اولین نفری هستید که چیزی نوشتید. چقدر ذوق زده شدم!. حتی همکاران در بخش تبادل نظر هم نمی توانند جیزی بنویسند. دوستی پیشنهاد اساس کشی به سایر جاها را کرد که عمرا چنین کاری نمی کنم.

    پاسخحذف
  3. خسروجردی
    با سلام آقای بابایی
    بالاخره تونستم این وبلاگ رو بعد از چندی بازکنم
    من هم پیشاپیش تبریک سال نو گفته و امیدوارم اخلاقتون هنگام تماسهای تلفنی بهتر بشه . انشاءالله

    پاسخحذف
  4. خسرو!
    منتظر اولین تماس تلفنی!!! می مانم!
    بیر گونوم وار سنن اوچون!

    پاسخحذف
  5. اگه اشتباه نکنم عین مطلب بالا رو چند سال پیش بصورت بخشنامه ای فوق برای من فرستاده بودین چون احساس میکنم عین این جملات رو از طرف شما چند سال پیش خونده یا شنیده بودم

    پاسخحذف
  6. آفرین به تو
    لینک مطلب را جستجو کردم و هنوز باقی است.
    http://shamimtehran.blogfa.com/author-babaei.aspx
    آن وبلاگ را دوستم آقای امیر قانع که الان امور مالی کوکای تبریز را اداره می کنند، و در آن تاریخ رئیس حسابداری کوکای تهران بودند، راه انداخت. به من هم لطف کرده بود و اسمم را اضافه کرده بود. این اولین مطلبم بود و فکر می کنم آخرین در آنجا. در واقع دیدم بچه ها مدام نوشته دیگران و شعر و غزل در آنجا می گذارند. من هم حسابی از این موضوع بدم میاد. یواشکی توصیه کردم اگر هم از چیزی خوشتان آمده، لااقل بنویسید چرا خوشتان آمده؟ نه اینکه کپی و پیست کنید. خلاصه به اصطلاح امروزی ها کار بی کلاسی است. البته آن وبلاگ را دوستان دیگر هم ادامه ندادند. احتمالا دلیل اصلی اش دوست نازنین من آقای افشین براتی مدیر مالی کوکای تهران بود. چون ایشان بعنوان شمر ابن ذی الجوشن امور مالی حتی سلامتی شخصی خودش را هم با کار عوض نمی کرد و الان هم نمی کند. من بعد از قریب به 12 سال کار با ایشان هنوز جرات ندارم دو روز کارش را عقب بیاندازم. البته به من خیلی لطف دارد و چیزی نمی گوید، احتمالا خودش از غصه تاخیر سکته می کند!. در خصوص این وبلاگ هم نگران بوده که مبادا یک سندی سی ثانیه!!! دیرتر ثبت شود.

    پاسخحذف
  7. کرمان-جیرفت دارای دو قوم بزرگ وقدیمی به نامهای میانچیلی و جبالبارزی می باشد
    میانچیل یا بین رودخانه یا قوم جلگه ای یا جیرفتی اقوام قوم دوم را با نام جبالبارزی (جبالبارز نام رشته کوه ای عریض در جیرفت )می شناسند وجبالبارزی ها نیز قوم اول را میانچیلی یا جیرفتی یا جلگه ای می نامند جالب است بدانید که تمدن چندین هزار ساله جیرفت یا دقیانوس قدیم در چند سال قبل در محل کنونی قوم میانچیل کشف گردید میانچیل داری هوای گرم ومردمی تند خو وجبالبارز دارای هوای معتدل و مردمانی ادیب می باشد هردوقوم در فاصله ای نزدیک بهم در جنوب استان کرمان در حال زندگی می باشند

    پاسخحذف
  8. درود
    فكر كنم يك پست باهمين موضوع در نهالستان زده بوديد.
    استعداد شما چندان منحصر بفرد نيست.ولي ساده گوي هنر است.مثل همشهري شهيرما.
    درضمن تمام اعياد تاروز بودنمان پيشاپيش مبارك
    شايد شما اينطوري بيشتر بپسندي .
    يك پيشنهاد دارم اينكه خيلي سخت نگير

    پاسخحذف
  9. مهدی جان،
    آن همشهری شهیرت را که گفتی آب شدم رفتم زمین. اسم آن نازنین هم اشک به چشمهای من میاره، ولی تو چطور جرات کردی یک آدم یک لا قبا را با او مقایسه کنی؟ خوب شد اسمش را نیاوردی.
    وقتی شیراز بودم و درس می خواندم یک دوست نازنین شیرازی داشتم که 25 سال است گم اش کرده ام و سعی می کنم از طریق فیس بوک او را پیدا کنم. یک جوکی را از قول مقام مذهبی ترور شده شیراز تعریف می کرد و می گفت: اواخر عمر زن جوانی بنام زهرا گرفته بود و به او می گفت: زهرا نه که نمخوام آ، نمتونم. حالا من هم نه که نمی خواهم سخت نگیرم، نمی تونم!

    پاسخحذف