تابستان 1387 ترکیه موفق شد به نیمه نهائی جام ملتهای اروپا راه یابد و حریف تیم قدرتمند و مدعی آلمان در این مرحله از مسابقات باشد. به هزار و یک دلیل از بالا آمدن ترکیه تا این مرحله که در جام ملتهای اروپا سابقه نداشت، بسیار خوشحال بودم. در دنیای امروز، فوتبال به یکی از نمادهای اصلی بروز احساس مشترک، ملت و یا ملتها تبدیل شده است. در فینال جام جهانی مکزیک همه امریکای جنوبی یک صدا برزیل را در مقابل ایتالیا تشویق می کردند. موفقیت های چند سال پیش تیم عراق نیز در اوج گرفتاریها و تنش های داخلی، همه عراقیها را خوشحال کرد. کشورهای عربی رقابت سنگینی با هم دارند، اما وقتی یک تیم عربی در یک جام معتبر باقی می ماند، تبدیل به تیم همه اعراب می شود، از مراکش تا یمن. ماموریتهای کاری و دوره ای به گونه ای بود که روز مسابقه می توانستم در تبریز باشم. چندی است شعار "هارای هارای من تورکم" از آذربایجان شنیده می شود که پاسخی روشن به آریائی بازیهای مضحک در این کشور است. همواره این تردید را داشتم که این شعار میان الیت فعالان هویت خواه شهرهای مهم آذربایجان رواج دارد و عامه مردم درگیر آن نیستند. آمار و بررسی مستقل و قابل اتکائی هم وجود ندارد که بتوان به آن مراجعه کرد. فوتبال بهترین فرصت برای من بود که به جوابی محدود، دست کم برای خودم در این خصوص برسم. از همان تاکسی سرویس فرودگاه تبریز تا محل کار و همکاران شرکت مقصد، از حدود بیست نفر که می توان آنها را کاملا تصادفی فرض کرد، احساسشان نسبت به این بازی مهم را جویا شدم. حتی یک نفر!، تاکید می کنم حتی یک نفر، احساس خاص و طرفدارانه ای برای تیم ترکیه بروز نداد، که کاملا تعجب بر انگیز بود. به ظن قوی اگر برای بازی برزیل ایتالیا چنین سوالی می شد، موضوع بسیار فرق می کرد. حتی وقتی ایران در آن بازی معروف، استرالیا را ناکام گذاشت و به جام جهانی رسید، رئیس وقت فدراسیون از ابراز خوشحالی مفسرین تلویزیونهای عربی که ایران را تنها نگذاشتند، تشکر کرد (عکس آن و در ایران برای یک کشور عربی به سختی قابل تصور است). با این اوصاف درک نتیجه این مطالعه شخصی آماری خیلی سخت بود. اما خاطره انگیزترین جواب متعلق به یکی از همکارانم در آن شرکت بود. با لهجه شیرین تبریزی که به گمان من شیرین ترین لهجه ترکی است، گفت:
هش فرق اله مز، هر کیم آپارسا، آپارسون. آلمان آپارسا، اودا آریاییدی، بیزده آریاییوخ. ترکیه آپارسا، بالاخره، همساییوخ.هیچ فرقی نمی کنه، هر کی می خواد ببره، ببره. آلمان ببره، اونا هم آریائی هستند، ما هم آریائی. ترکیه ببره، بالاخره همسایه است.
همه جوابها خلاف انتظار اولیه ام بود، اما جواب آخر؛ سطحی، غم انگیز، خنده دار، و ملغمه ای از آموزشهای دوران پهلوی بود. کاملا از جواب این همکار که با هر ملاکی جزو طبقه متوسط تبریز محسوب می شود، شوکه شدم و سکوتی کردم که خیلی هم به آن عادت ندارم. در آن تاریخ او رئیس حسابداری یک شرکت بزرگ بود و یک سال بعد مدیر مالی آنجا شد. لیسانس حسابداری و بیش از بیست سال سابقه کار داشت.
یک سال گذشت و تحولات بعد از انتخابات 88، همه ایران و جهان را تحت تاثیر قرار داد. تبریز سکوت معناداری کرده بود. شهری که در تمام تحولات دوران مدرن ایران جزو موثرترین و جریان سازترین شهرهای ایران بود، فعال که نبود، هیچ؛ به هیچ ندائی هم پاسخ نداد. بدیهی است اعتراضات دانشجوئی لزوما نماد اعتراضات مردم تبریز نیست. چند ماه بعد از فروکش کردن اعتراضات، گذرم به تبریز افتاد. دست و پا شکسته و به همان شیوه، تعجبم را از اینکه تبریز توجهی به فرزند خود نداشته است، ابراز می کردم. این بار عموما با جوابی صریح و بعضا تلویحی اما کاملا از پیش فکر شده مواجه شدم. به همان همکار هم مراجعه کردم. ابتدا گفت که از سیاست سر در نمی آورم و حوصله این حرفها را هم ندارم. راست هم می گفت، اصلا آدم علاقه مندی به مسائل سیاسی نبود. اما چون با تاکید من بر ملیت موسوی مواجه شد، جوابی تند داد که تقریبا از همه، همین مضمون را شنیده بودم.
تازا منه تورک اولوب؟ دوننه چج هاردیدی؟ تورکرلی سوسکا اوخشاندا، نه الردی؟ رای استیردی، بوریا گلمشدی، یادنادا دوشموشیدی کی بعله، منده تورکم. بو زامانار چوخو تورک اولار!.تازه برای من ترک شده؟ تا دیروز کجا بود؟ ترکها را به سوسک تشبیه می کردند، چه کار می کرد؟ رای می خواست آمده بود اینجا، یادش هم افتاده بود که بعله، منم ترکم. چنین مواقعی خیلی ها ترک میشن!.
آن بی تفاوتی فوتبالی هیچ نسبتی با شعار هارای هارای من تورکم نداشت. ولی این سکوت معنادار، با جوابی حساب شده، آشکارا پیغام مشخصی دارد: علائق و تحولات و حساسیتهای تبریز، دیگر لزوما به موازات سایر مناطق ایران نیست.
به راستی شهر دوست داشتنی تبریز، شهر اولین ها، به چه می اندیشد؟
آمنه گفت،
پاسخحذفراستش اين موضوع براي من هم مسئله شده بود. اون موقع اين را گذاشتم به حسابه غير قابل پيشبيني بودن تحولات در ايران،ولي الان نه
.وجه فمنيستي تحولات بعد از انتخابات غالب بود ،مردان زيادي نامردانه از پاي در آمدند اما يك زن سمبل اين اعتراضات شد.و اين تا حد زيادي با فرهنگ مرد سالارانه تبريز مغايرت داره.
محمد بابایی گفت،
آمنه عزیز، این که در تحولات بعد از انتخابات زنان نقش بیشتر داشتند، من هم هیچ تردیدی ندارم. اما این موضوع در خصوص زنان تبریز هم می توانست صادق باشد. تبریز هم طبقه متوسط و زنان تحصیل کرده زیادی دارد. مردسالاری در تبریز گمان نمی کنم خیلی بیشتر از تهران و یا مشهد باشد. توجه شما را به این نکته جلب می کنم که تبریز حتی به اندازه ارومیه هم موثر نبود.
شایان ذکر است که در آمار گیری شخصی من در این نوشته، هیچ زنی وجود نداشت. زنهای همکار در شرکتی که می روم با من فارسی حرف می زنند. من هم هی می گویم : ار اوندده قره گون!، دده اوننده قره گون!
احمد گفت،
به نظر من تبریز در یک بحران هویت تاریخی به سر می برد. از طرفی نخبه های ترک که به سطحی از فرهیختگی فرا زبانی ریسیده اند چندان درگیر ترک بودن خود نیستند که بخواهند رفتارشان را با احساسات قومی تنظیم کنند. از طرفی دیگر بخش اعظمی از مردم عادی ترک زبان از ترک بودن خود چندان راضی نیستند یا دست کم برایشان حساسیت دفاع از آن را تولید نمی کند ( کافی است سری به تبریز بزنید تا میزان نفوذ فارسی را در نسل های جدید ببینید). در واقع در میان فارس و ترک بودن حیرانند. اگر قرار بر انتخاب بود فارس می شدند اما ریشه ی ترکی شان هم واقعیتی است. این دسته هم در حال تولید هویتی مستقل از هر دو گروه هستند. دسته ی سوم کسانی هستند که بر قومیت خود تعصب دارند و این هویت را در مخالف جویی با فرهنگ غالب می یابند. به نظر من عدم حساسیت تبریز در ماجرای گفته شده به دلیل آنست که آنها ماجرا را مرتبط با خود ندانستند. یعنی چیزی بنام هویت ملی در جامعه وجود ندارد که ترکها هم آنرا پذیرفته باشند.
ابولفضل گفت،
پاسخحذففرهیختگی فرازبانی؟!؟!!؟!! شاید منظورتان افرادی است که توان خواندن و نوشتن، فهمیدن و فهماندن به زبان مادری را از دست دادهاند و دیگر توان بازگشت ندارند!!! کسی از افرادی که شما در گروه سوم قرار دادهاید (و لابد خواننده تصور میکند که این گروه و گروه دوم از فرهیختگی به دورند یا حتی در برابر آن قرار گرفتهاند) افراد گروهی را شما در گروه اولشان جای دادید را مجبور به هیچ گونه تنظیم احساساتی نکرده است!!! تنها درخواست این است که شما هر نوع که فکر میکنید، هر چیزی مینویسید، هر چیزی که ارائه میدهید (حتی اگر به زعمتان بر علیه آذربایجان) به زبان آذربایجان ارائه دهید، مانند همه فرهیختگان دنیا که ما آنها را به واسطه زبانشان درک کردیم یا میکنیم.
تقاضا این است:
تنبلی، ناتوانی، تسلیم شدن به حالت موجود و عواملی از این قبیل را «فرهیختگی فرازبانی» ننامید. شما حتی علیه قومگراها بنویسید ولی به زبان خود. رک و صریح باشید. (تلخی حرفهایم را به بیادبی تعبیر نکنید حرفتان را خیلی زننده میدانم) و حتی برخلاف شما اعتقاد دارم که این گروه اولی (البته این طبقهبندیتان از نظر علمی معتبر نیست ولی برای ادامه بحث آن را مبنا میگیرم) نیست که فرهیخته و فرازبان است و این گروه سوم است که این ویژگی را دارد. گروه اول وضعیت موجود را وضعیت مطلوب انگاشته و داخل وضعیت موجود تقلا میکند اما گروه سوم به دنبال وضعیت مطلوب در حال جانفشانی است و ابایی از تهمت و انگها حتی از سوی خودفرهیختهانگاران ندارد.
خانم آمنه عزیز گفتارتان را دباره بخوانید و با خود اندیشه کنید. تا به حال هر خانمی که در مورد یک موضوع اجتماعی مطلبی گفته حتما لایکش کردم تا فرصتی بیشتر برای خانمها در توان و حدم خودم فراهم کنم. اینکار را فارغ ار محتوی مطلبش انجام میدهم اما هر چقدر زور زدم نتوانستم به خاطر وجود عبارت «و اين تا حد زيادي با فرهنگ مرد سالارانه تبريز مغايرت داره.» لایک کنم. مطلباتان خیلی غیرعلمی است و حتتا ضذعلمی. در حیرتم چگونه در یک کانت 2-3 سطری به چنین نتیجه و حکم قاطع و برانی دست یافتید؟
تبریز با کجا مقایسه شد؟ یزان آشنایی شما با دو طرف مقایسه شده چقدر است؟ جامعه آماری و نمونه آماری را برای این حکمتان چطور انتخاب کردید؟ بر مبنای کدام تعریف علمی مردسالاری را سنجیدید؟ حداقل ده سوال دیگر میتوان در جلوی این کامنت شما قرار داد!!!!
محمد بابایی گفت،
احمد عزیز،
خیلی بی جا کرده باشم که حتی تصور نخبه بودن از مغزم خطور کند، از طرفی از این تعارفات درویش معابانه خوشم نمی آید. ولی بنده تا 10 سال پیش اصلا به زبان اهمیت نمی دادم، هر چه سوادم بیشتر می شود و هر چه بیشتر می خوانم بیشتر حسرت ترکی را می خورم. لابد اگر نخبه بودم به چنین احساسی نزدیک نمی شدم!. باز تا آنجائی که اطلاع دارم بسیاری از نخبگان ترک از جمله رضا براهنی حسرت زبان مادری را دارند. شاعری بنام سید حیدر بیات که در همین صفحه افتخار دوستی او را دارم تمام اندوخته های فارسی خود را به کناری گذاشته و هر چه در توان دارد صرف ترکی کرده است. اگر شعر او را بخوانید به ایران و توران قسم که کم از شاملو ندارد. این هم از نخبه ها.
زحمت بکشید یک سفری به بخارا و سمرقند فارسی زبان تشریف ببرید تا ملاحظه فرمائید که در آنجا علاقه مندان فارسی غصه این را می خورند که فرزندانشان همه به ازبکی حرف می زنند. زبانی که اهمیت نداشته باشد و یا خوانده و نوشته نشود زبان بی سوادها محسوب می شود این هم ترکی و فارسی ندارد. همه دنیا همینطور است. حتی عربی با آن همه شکوه هم دچار چنین اشکالاتی در دبی شده است. جوانان آنجا بعضا انگلیسی را ترجیح می دهند.
اما نتیجه گیری تو را کاملا قبول دارم. به زبان ساده تبریز خرج خودش را سوا کرده است. این هم بحران تبریز نیست بحران همه ایران است چون ایران اصلا بدون تبریز ایران نیست (به نظر من البته) در ضمن منظور از تبریز هم مرکز استان آذربایجان شرقی نیست. همه ترکهای ایران منظور است.
اتفاقا بر فرهیختگان فارس و یا غیر ترک است که این بحران را متوجه بشوند و چاره ای برای آن بیندیشند چون به نظر می رسد تبریز راه خود را می رود. اگر ایران را دوست داری به سهم خود بسم الله
ابولفضل گفت،
پاسخحذفمحمد به فارسی گیر ندادهایم و نمیدهیم یعنی وقتش را نداریم و نفعی از آن نمیبریم که ضرر هم میکنیم، به من چه که فارسی خوب است یا بد؟!؟!؟! اصلن خیلی خوب است خدا حفظش کند. در ثانی کلا گیر ندادهایم!!!! چرا بحث را به یک گیر دادن تقلیل میدهید؟ آقا عیب است، ایراد است، بد است که زبان خود را ندانی از نوشتن یا خواندن در ان محروم باشی و عیبتر است، ایرادتر است و بدتر است که هیچ تلاشی برای رفع آن انجام ندهی. کل مطلب این است هویتطلبی ما قائم بخود است و عکسالعملی در مقابل غیر نیست اگر هم بوده در سطوح پایینتر و مراحل اولیه در تکنیکها میباشد نه در مبنای فکری و اندیشه آن!!!
آذربایجان یک قلب دارد بنام تبریز، اما تقلیل تورکدوستی و تورکنویسی به تبریز نهایت بیانصافی و در حد کارهای شومن معروف عادل فردوسیپور است که بخش بزرگ فعالیت و پیشه و شغل تقلیل آذربایجانی و آذربایجان به تبریز است.
در مورد این دو دوست عزیز هم به قول انگلیسی زبانها (With all due respect) ویت ال دییو رسپکت اول چیزی که میسنجیم این است که برای خود و خودیها چکار انجام شده. یعنی اول در مورد انسانها میخواهیم بدانیم که مادرش در چه وضعی زندگی میکند قبل از اینکه از دانستن میزان کمکهایش آن فرد به خانه سالمندان اطلاع پیدا کنیم.
به شخص این بزرگواران تمامن احترام قائلم، اما فردی با چنین ویژگی تنها بردش در تاجیکستان، بخشهایی از افغانستان و ایران است. و در خانه خود در نهایت بیگانکی قرار دارند و متاسفانه اسن بیگانگی را فرهیختگی فرازبانی میدانند
شما دوست دارید ریشهیابی کنید، واقعهنکاری کنید، مقصرها را پیدا کنید اما من دوست دارم درمانیابی کنم، راهحلها را پیدا کنم، زیاندیدهها را دلجویی و تا حد امکان ضررها را جبران کنم. بطور قطع به یقین با شما مخالفم که میفرمایید کسی زور نگفته!!!! یا به آن صورت یا به این صورت!!!!
اما اگر هم موافق باشم باز نمیخواهم در اینکه زور گفتهاند توقف نمایم. اصلن بیایید اینجور قضیه را پیگیری کنیم:
زمانی بوده که تورکها خودشان از صمیم دل میخواستند فرهنگ آذربایجانی و نماد آن زبان تورکی را کنار بگذارند و حتی منهدم کنند و فارسها همیشه مانع میشدند و در باب اهمیت زبان وادری و زبان تورکی انها را سرزنش میکردند و توصیه به حفظ آن مینمودند. تورکها هیج و هیچ نداشتند (بر خلاف اعتقادم که همه چیز و همه چیز داشتند در نظر گرفتم). حالا دلشان میخواهد (حتی نظر آقای تابعی را نیز میپذیرم که نه همهشان بلکه بخشیشان، الیته باز اعتقاد دارم که این بخشیشان اکثریتشان است) باید افعال و رویه گذشته را ادامه ندهند. حالا باید چکار کنند؟ هم خود در مقابل در این موضوع باید چکار کنند؟ هم دیگران در قبال این تصمیم چه کار باید بکنند؟ اگر دیگرانی که با هزار یک دلیل ساختگی یا حتی واقعی بخواهند جلوی این کار را بگیرند باید چه برخوردی با آنها شود؟ و قس علیهذا
احمد گفت،
پاسخحذفمحمد و ابوالفضل عزيز بنده در موضوع فوق از هويت صحبت كردم كه زبان در ذيل آن قرار ميگيرد. شاخص هايي كه افراد براي هويت گزيني بكار ميگيرند بسيار متنوع است و امروز كه به دهكدهي جهاني نزديكتر شدهايم حقيقتاً مرزهاي زباني براي كسب هويت فردي درنورديده شده است. من اصرار و گرايش شما را تقبيح نميكنم بلكه مفيد هم ميدانيم اما آنرا براي خود و ديگري تجويز نميكنم. چراكه اعتقادي به آن ندارم. براي زبان فارسي هم همينطور. آرزو ميكردم كاش شرايط جغرافيايي مرا مجبور به دانستن زبان انگليسي ميكرد تا فارسي. اما با اين همه هم از فارسي لذت ميبرم هم از تركي. بنده فكر ميكنم اساساً دفاع از هويت زباني يك انتخاب عقلي نيست بلكه احساسي است همانطور كه گريز از هويت زباني بر مبناي احساس تحقير اجتماعي صورت ميگيرد نه انتخاب عقلي. فرهيختگي فرازباني يعني اينكه از نظر دانايي آنقدر رشد كرده باشي كه بداني ارزشها همه نسبي هستند و براي رسيدن به حقيقت بايد از آنها فاصله بگيري. و اين آگاهي اعتماد به نفس كافي را براي گذر از مرز فرهنگ قومي فراهم كند. اينكه انسان خارج ويژگيهاي قومي انسان تلقي شود يك انتخاب عقلي و رشد يافته است كه شما ميتوانيد آنرا نپذيريد اما عواقب آن به ضرر فرهنگهاي مغلوب است. بعضي معتقدند فارسي را فردوسي نجات داد. به نظر شما اين كلام چه معنايي دارد. يعني مردمي كه اين همه سال به اين زبان سخن گفتهاند پشم. فقط آقاي فردوسي يك تنه فارسي را با مجموعاً ده بيست نسخه شاهنامه ي ناقصي كه در موزهها مانده نگه داشت؟ حتماً تاييد ميكنيد اين سخن احمقانه است. اما از منظري نيز كاملاً صادق است: فردوسي آثري به زبان فارسي آفريد كه ارزش محتوايي فراتر از زبان دارد همانند دانته گوته شكسپير. و لذا براي مطالعه و بهرمندي از آن اين زبان دستكم در ميان محققين اهل فن زنده خواهد ماند. همچنان كه امروز زبان يوناني به خاطر افلاطون و زبان اوستايي به خاطر اوستا زنده مانده است. فكر ميكنم اين مثال روشن كند كه بنده ارزش را در چه ميدانم. شايد صدها زبان مثل تركي و فارسي در دنيا وجود دارد كه به لحاظ زباني ارزشي كمتر از اين دو ندارند. اما چه اهميتي دارد كه بمانند يا بميرند. شما اگر ميتوانيد زبان تركي را نجات دهيد. اما از نظر من اين اتفاقات چيزهايي نيستند كه از ارادهي شخصي افراد برآيد. زبان همانند يك موجود زنده است تولدي دارد و مرگي. نه شما و نه يك قوم به تنهايي توان كنترل حيات زبان را ندارند چراكه معادلات بسيار و پيچيدهاي بر آن حاكم است. وضعيتي مانند كرهي شمالي هم نميتواند به نجات زبان در شرايط امروزي بپردازد چه برسد به تركها. از اينها كه بگذريم از نظر بنده اصلاً احتياجي به اين تلاش بيهوده نيست. نوع بشر راه خودش را در مسيري كه بايد خواهد پيمود. عقل و ارادهي من و شما اگر خيلي قوي باشد در جهت پيش بيني اين مسير است نه تغيير آن. زبان راه خود را ميپيمايد چون بر شما محاط است و شما جزئي از آن هستيد. شما يك دليل عقلي بياوريد كه بنده بر مبناي آن انگليسي را رها كرده و به تركي يا فارسي پناه بياورم. روز خوش
آمنه گفت،
آقاي ابيلفضل من خودم ترك هستم . براي اينكه بفهمي جامعه تبريز مردسالار است اصلا لازم نيست جامعه شناس باشي، كافيست يك هفته در اين شهر بماني.بهترين دليل براي فهم اين موضوع اينه كه سري به مراسم عزاي يك خانم تبريزي بزنيد، نام مرحومه در پي وابستگي ايشان به يكي از بستگان مذكر امده.(همسر اقاي فلاني مادر اقاي فلاني مادر بزرگ آقاي.....)بدون كوچكترين اشاره به بستگان مونث حتي براي خود مرحومه وهم يك شن هخصيت مستقل قائل نيستند..بازار تبريز، اجتماعات خانوادگي و ... در ضمين مرد سالاري فحش نيست بلكه سنتي است كه مدرنترين مردانمهه ايراان هم به شدت درگير ان هستند.در هر صورت از انتقادتون ممنونم مطمئن باشيد من بازم كامنت ميزارم شما من را تشويق كرديد.
اما دليله اين همه تعصب را نميفهمم.
من تهران و آستارا زندگی کردم...10 سال هست تهرانم...تا بحال ندیدم در هیچ آگهی ترحیمی نام بستگان مونث ذکر بشه
حذفبچه که بودم یادم هست یک سال انتخابات مجلس بود و چند کاندید خانم هم داشت...خانمها روی آگهیهای تبلیغاتی عکسهای خود را میگذاشتند
از مادرم پرسیدم آیا مردم به مرده ها نامحرمند و به زنده ها محرم؟
در تهران تا بحال نشنیدم خبر تشییع جنازه از مسجد محل اطلاع رسانی شود...ولی در آستارا اینکار رو میکنند.
تا بحال نشنیدم نام وابستگان مونث ذکر شود...میگویند مادر خانم فلانی، پدر خانم بهمانی و ...
در واقع فرهنگ غلطی هست ولی فکر میکنم کل ایران اینطور هست.
محمد بابائی گفت،
پاسخحذفآمنه، من یک سوال از تو دارم. چنین وضعی را در یزد و اصفهان هم مورد ملاحظه قرار داده ای؟ به هر حال چون این بحث مردسالاری در مقام مقایسه مطرح شده است. به جزء گیلان که اگر اغراق نکنم چیزی در حد اروپاست (از مازندران و بقیه شمال خبر ندارم) بقیه ایران چندان فرقی با هم ندارند و به نظر من های لایت کردن ترکها در این قضیه کمی بی انصافی است.
احمد عزیز، مطالب در خور توجهی نوشته ای ولی مانند بسیاری از مباحث پست مدرن و با عرض معذرت عجیب غریبند. مرتضی مردیها در کتاب مبانی تفکر سیاسی و در نقد همین پست مدرنیسم نوشته است که اینها دوست دارند زندگی نیمه وحشیانه بعضی قبائل خارج از زمان به حال خود رها شود تا آنها با ئتوری نسبی گرائی خود از آن لذت ببرند.
انگلیسی زبان جهانی است. شما به من یک ملت نشان بده که اندکی فهم و شعور داشته باشد و زبان مادری خود را ول کند و فقط انگلیسی بخواند؟
حتی در هند انگلیسی زبان بقدری تند رفتند که بمبئی را به مومبای تبدیل کردند. قبایل افریقائی هم به زبان خود پرداخته اند. از زبان مهمتر مگر وجود دارد؟ این چه صحبتی است؟
من به این نوشته تو استناد نمی کنم چون فضل و دانش تو را از نزدیک می شناسم ولی بر مبنای این نوشته به کلی از ترکی بی اطلاع هستی. ترکی نوبل ادبیات گرفته است حال می خواهی ما آن را نجات دهیم؟ ترکی چه نیازی به نجات دارد؟ امروز در جهان ترکی زبان وضع به مراتب از فارسی بهتر است.
می توان سوال را به گونه دیگری مطرح کرد. چطور است همه زبان خود را بخوانند که امری اجتناب ناپذیر است و بعد با هم انگلیسی حرف بزنیم؟
ابوالفضل گفت،
پاسخحذفآقای تابعی راحتترین روش در عکسالعمل به موضوعات کنار ایستادن و ادعای گذز کردن از آن است، میفرمایید از موضوع زبان گذشتهاید اما مطمئنم در خلوت خود حتی خوودتان نیز این ادعا را به همان شدتی که اعلام کردید قبول ندارید. این موضوع را بخوانید، همین جوری!!! همه جا این بحثا هست فقط مای نیستیم در دنیای مدرن امروزی:
زبان رسمی آمریکا انگلیسی یا اسپانیایی؟!
با وجود اینکه از استقلال به بعد زبان انگلیسی در ایالات متحدهی آمریکا زبان غالب بوده است ولی هیچوقت از نظر قانون به عنوان زبان رسمی شناخته نشده است. تا سالهای اخیر این مسئله موضوع بحثی نبود. اما در سالهای اولیه دهه 80 جریانی در پاسخ به رشد چشمگیر زبان اسپانیایی در بخشهایی از کشور (مانند فلوریدا، ایلات جنوب-غربی و نیویورک سیتی) به وجود آمد. این تصور وجود داشت که تعداد زیاد مهاجرین هیسپانیک تعادل جامعه را به هم خواهد زد و هشدارهایی در مورد از دست رفتن درجهی اولی زبان انگلیسی داده میشد.
در 1981 سناتور اس. آی. هایاکاوا لایحه اصلاحات برای رسمی کردن زبان انگلیسی ارائه کرد -لایحهی زبان انگلیسی (English Language Amendment, ELA). تلاش او ناموفق بود اما فلسفه و ذهنیت پشت آن منجر به یک حساسیت عمومی شد چرا که در 1983 کمپین یو.اِس اینگلیش (US English) برای پیش بردن ایده پایهگذاری شد. این جریان زبان انگلیسی را تنها عامل اتحاد قومی در آمریکا میدانست و ELA را تنها راه تضمین آیندهی زبان انگلیسی میدید. این جریان حمایت قابل توجهی جذب کرد و اکنون بیشتر از یک میلیون عضو دارد. تا 1996 23 ایالت انگلیسی را به عنوان زبان رسمی پذیرفته بودند؛ و همان سال یک لایحه «زبان انگلیسی رسمی» توسط هاوس-آو-رپریزنتیتیو تصویب شد هر چند دیسولوشونِ کنگره آن را از رسیدن به مراحل بعدی باز داشت.
از همان ابتدا، یو.اس.اینگلیش مورد انتقاد شدید بسیاری قرار گرفت، افرادی که آن را جریانی قدرت طلبِ سفیدپوستی میدیدند که در زمان مناسب حقوق زبانی اقلیتهای اتنیک را انکار خواهد کرد. سازمان به دلیل شوونیزم گستردهاش به طور وسیعی از سوی سازمانهای زبانشناسی و آموزش زبان محکوم شد. یکی از نتایج این پایهگذاری یک گروهِ فشار متقابل یک زبان دیگر به همراه انگلیسی (اینگلیش پلاس، English Plus) در 1987 بود تا چندزبانیِ آمریکایی را حمایت و تشویق کند. اعضای آن لایحه اصلاحی خودشان موسوم به لایحه حقوق فرهنگی (Cultural Rights Amendment) را ارائه کردند تا ضامن تنوع زبانی در آمریکا شود و به جای محکوم و سرکوب کردن، از آن به عنوان یک منبع ملی استفاده شود.
موضوعات پیرامون ELA دیگر بر پایهی حقایق نیستند. هر طرف دیگری را متهم به داشتن پروژههای مخفی میکند. نگرانیهای واقعی و دیدهای منفی عمیقی وجود دارد. در هر جای کشور که حضور هیسپانیکها قویتر است نگرانیهای جدی در مورد ارزشهای سنتی انگلیسی وجود دارد. افرادی هم که نتیجهی ELA اجتناب ناپذیر را تبعیض بیشتر علیه اقلیتهای زبانی میدانند نگرانیهای فراوانی دارند. آنها از این میترسند که روزی چندزبانیِ فعال با غیرآمریکایی بودن محکوم شود.
در حال حاضر بزرگترین مسئلهی پیش روی هر دو طرف به دست آوردن موفقیت در جهتگیریهای مختلفی است که هر یک از ایالات (مستقلا) میگیرند. با وضع موجود که دو طرف همدیگر را مانند عقاب زیرنظر دارند و در مقابل هر حرکت قانونی حرکت تقابلی انجام میدهند، به نظر نمیرسد موضوع به این زودی حل بشود. جمع آوری اطلاعات دقیق جامعهشناسی و زبانشناسی مطمئناً در حل مساله کمک زیادی خواهد کرد. نظرات ضد و نقیضی در مورد تعداد مهاجرین هیسپانیک و درصد تمایل و تغییر آنها به زبان انگلیسی وجود دارد. بعضی تحقیقات نشان میدهد حدود 75 درصد از نسل دوم هیسپانیکها سیر طبیعیِ تغییر زبانی را طی میکنند و تکزبان یا دوزبانه میشوند. اگر چنین باشد آنگاه خیلی ساده انگیزه موجود برای این جدل از بین خواهد رفت.
دایرهالمعارف زبان انگلیسی، دیوید کریستال، کمبریج. ترجمه: بهنام اسماعیلی کارشناس ارشد ریاضی، دانشگاه شریف
احمد گفت،
پاسخحذفتمام دعواهايي كه در مملكت ما اتفاق ميافتد در ممالك ديگر نيز مشابهاش يافت ميشود. مگر من گفتم آمريكاييها همه فرهيختهاند و گرايش قومي و زباني ندارند. جان مطلب من اينست كه حقايق علمي و ارزشهاي فلسفي را با گرايشهاي سياسي و ملاحظات منفعت طلبانه يا خصومتهاي تاريخي درهم نياميزيم. اينكه آمريكاييها چنين ميكنند كه نشد دليل. بنده ميگويم چيزي به عظمت زبان را نميتوان مصنوعاً زنده كرد يا كشت. اين پديده حيات خود را مستقل از تصميم يا بحث من و تو ادامه خواهد داد. حتي تاييد و حمايت چند نخبه هم تاثيري در ماجرا نخواهد داشت چيزي به نام جمعيت و پديدهاي به نام هويت اجتماعي مطرح است. هويت اجتماعي خود را در پديدههايي جذب ميكند كه ما از آنها با عنوان ميراث فرهنگي نام ميبريم( زبان دين آداب رسوم ادبيات). اين ميراث باعث ميشود فرد از سطح هويت فردي عبور كرده و هستي خود را با ديگران چه بسا با تاريخ به اشتراك گذارد. اين احساس همسرنوشتي بنيان هويت اجتماعي افراد را ميسازد و به آنها اعتماد به نفس كافي را براي ارزشمند بودن هستي قوميشان ميدهد. اين نكته مهم است كه معيارها و عواملي كه مشخصهي هويت جمعي بودهاند به شدت در حال تغيير است و چيزهاي ديگري جايگزين آن ميشود. امروز ديگر خيام ميراث فرهنگي بشريت است نه فارسزبانان. همينطور انشتين و گاندي و .... امروز عقايد از مرز زباني گذشتهاند. افتخار به اينكه بيتي از سعدي به عنوان نشانهي بشريت به فضا مخابره ميشود شبيه افتخار به خويشاوندي با ستارههاي سينما است. اگر فكر ميكنيد در تركي چيزي هست كه بشريت آنرا حفظ خواهد كرد پس ديگر جاي هيچ نگراني نيست من هم از اين بابت خوشحالم.
محمد بابایی گفت،
ترکی حفظ شده است احمد عزیز،
من دغدغه خواندن و نوشتن آن را دارم، هم برای خودم و هم برای فرزاندانم، آن هم در کنار قند فارسی. همین
احمد گفت،
پاسخحذفراستش اگر قرص یا آمپولی بود که میشد برای بدست آوردن این مهارت از آن استفاده کرد من هم دریغ نمی کردم. فقط به این دلیل که لایه های احساسی زبان ترکی در من رسوب کرده است. اما حاضر نیستم در حالی که این همه موضوع عمیق تر و (از دید خودم واجب تر ) وجود دارد وقتم را صرف این موضوع کنم.
ابوالفضل گفت،
راستش اگر قرص یا آمپولی بود که میشد برای بدست آوردن مهارتهایی که شما آنها را فرهیختهتر میدانید(؟؟؟؟؟؟) از آن استفاده کرد من هم دریغ نمیکردم. اما حاضر نیستم در حالی که این همه موضوع عمیقتر و (از دید خودم واجبتر) وجود دارد وقتم را صرف این موضوعات (از دید خودم پیش پا افتاده و خودساخته) کنم.
این یک توافق محترمانه است (البته کلمه پیش پا فتاده را در مقابل برابر و مخالف هم قرار دادن مسائل قومی و زبانی به تفکرات شما اطلاق کردم و میتوانستم از آن نیز استفاده نکنم ولی برای حفظ تعادل این کار را انجام دادم) و اعتقاد دارم که مسائل زبانی خیلی عمیقتر از برخی چیزهای دیگر است و نظر شما را به چند جکله جالب زیر جلب میکنم:
Practioners of nationalism are invariably preocuuupied with satisfynig the grievances of this or that national groups, not with vindicating the legitimacy of national aspirations as a matter of general principle. it is the reason of why the spporting of nationalism is scant and mey be a little poor
احمد گفت،
ابوالفضل عزیز من و شما از دو منظر مختلف به مسائل نگاه می کنیم. لذا مشکل بتوانم به توافق برسیم. تنها شخص ثالث می تواند تصمیم بگیرد که استدلال کدام معتبر تر است. بنده تلاش شما را با ارزش می دانم ولی میزان عصبیتی که در آن هست و تجویزهایی که می کنید را نالازم می پندارم. من دلایل زیادی دارم که تلاش برای تولید یک هویت اجتماعی بین المللی فراتر از مرزها، ارزشمندتر و انسانی تر از کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم است. این خواست زیباشناسانه نیست که اوباما را بیش از اردوغان یا علی اف می شناسم و یا بیشتر برایش احترام قائلم. این یک هژمونی تلویزیونی نیست. بلکه هژمونی معرفتی است. من در عین حال که علاقمندم اجاق ترکی پایدار باشد هیزمم را در اجاقی میریزم که به مسیر انسانی بشر مدد بیشتری برساند. هویت من نه محدود به فرهنگ ترکی و نه محدود به فرهنگ فارسی است. ضمناً ادعای فرهیختگی نکردم تنها خود را در ترک و فارس تعریف نمی کنم.
محمد بابایی گفت،
پاسخحذفآدمی که سه روز غذا نخورده باشه، بعد بگه گرسنه ام غذا می خوام، بهش میگن شکمو؟
ابولفضل از زبانش دفاع می کنه این ابتدائی ترین حق هر بنی بشری است به این میگن ناسیونالیسم؟ آن هم عصبی؟
زبان اصلا نه جای بحث دارد و نه جای منظر! و نه جای نگاه. مثل غذا، پوشاک، مسکن... حق هر بنی بشریه
ابوالفضل گفت،
احمد جان من و البته تورکی نیازی به هیزمی ندارد، تنها آخرین کامنت شما محترمانه بود. بقیهاش حاوی مطالب بالادستانگارانه هستند. من به هیچ وجه علاقمند نیستم که نقش پیامبری که شما توصیف کردید را داشته باشم. عصبیت فراوان من تنها از این است که شما تصور میکنید به چیزی بالاتر دست یافتهاید و من به این بالاترین از نظر نظر شما تنها و تنها صفت متفاوت میدهم و نلاش ناخودآگاه شما برای برترانگاری طرز تفکرتان و اجاقی که هیزمهایتان را میسوزا د مرا ناراحت میکند. من حتی تا بحال از شما تقاضا هم نکردهتم که به تورکی بنویسید، تنها تلاش ظاهرا نافرجام من بر این مبنا استوار بوده که فرهیختگی را برای خود و نقطه مقابل آن را به ما نسبت ندهید. توهین تنها نیاز به وجود چند کلمه رکیک یا نامتعارف نیست من برتر یا بالاتر انگاری شما را وهین آمیز میدانم و در مقابل آن تنها عصبی میشوم چون فکر میکنم، حداقل تا الان، عمدی نبوده است
آقا محمد لطفا اینطوری از بنده دفاع نفرمایید من به زبان و هویت به چشم غذا نگاه نمیکنم که اگر اینطور باشد آن موقع آقا احمد کاملا حق دارد و من او را محق به هر قضاوتی میدانم غذا طبقه اول نیازهای مازلو را تشکیل میدهد و من زبان را شرط اساسی خودشکوفایی میدانم که آخرین و پیشرفتهترین نوع نیاز انسانی است.
Of all mankind's manifold creations, language must take pride of place. Other inventions — the wheel, agriculture, sliced bread — may have transformed our material existence, but the advent of language is what made us human
احمد گفت،
ابوالفضل عزیز بنده هیچ یک از نوشته هایم قصد توهین به کسی را نداشته ام و اگر چیین برداشتی شده عذر می خواهم. پیش فرض بنده اینست که در بحث و گفتگو، از شخصیت و ارزش خویش دفاع نمی کنیم، عقایدی را آموخته ام و از آنها دفاع می کنم چه بسا فردا تغییرشان دهم یا چیز دیگری را ارزشمندتر بیابم. لذا دلیلی نمی بینم اگر انتقادی به نوع تفکرم شد آنرا توهین فرض کنم.
محمد جان من کی گفتم کسی حق دفاع از زبانش را ندارد؟ من نسبت به ارزشمندتر دانستن زبان ترکی شک وارد کردم و سعی کردم توضیح دهم که ارزشمندی یک زبان مربوط به ساختار و ویژگی های صرفی آن یا ادعای گویش وران آن نیست بلکه اگر قرار باشد معیاری برای آن بیابیم مربوط به تاریخ و محتوای آن است. هیچ تناقضی در گفته ها و استدلالاتم از چامسکی نیست. در ضمن آیا اگر من شیعه زاده هستم باید از شیعی گری دفاع کنم. این چه استدلالی است که چون زبان مادری ام ترکی بوده باید آن را بهتر از هر زبانی بدانم. می خواهی مثال عباس آباد و گرمی را برای خودت بازگو کنم؟
محمد بابایی گفت،
پاسخحذفاحمد، من هیچ وقت از گفته های تو اینطور برداشت نکردم زبانی را بهتر از زبان دیگر بدانی. چنین چیزی با عقل هم جور در نمی آید.
می گویند اولین کتاب به آلمانی ترجمه انجیل است یعنی حدود پانصد سال پیش و در ایام پروتستانیسم. تازه این از وضع آلمانی است بقیه زبانها مثل سوئدی و نروژی و دانمارکی احتمالا وضعشان بدتر از این است. ولی امروز آلمانی با یونانی حتی قابل مقایسه نیست.
من همیشه با دوستان ترک سر همین موضوع مناقشه دارم که انکار و یا تحقیر پیشینه زبان فارسی نوعی خودزنی هم هست علاوه بر اینکه کار زشتی است. در کل این منطقه عموم مطالب به عربی و بعد فارسی و در درجه بعدی به ترکی تولید شده است.
امروز خیلی ها نمی خواهند به این وضع ادامه دهند جامعه مدنی فارسی زبان اگر در گفته خود صادق است باید کمک هم بکند که این اتفاق بیفتد. به عبارت دیگر این نیاز بقدری بدیهی است که اصلا نیازی به گفتگو ندارد. آدم عاقل و دوراندیش فارس زبان به جای زخم زبان، بهتر است به فکر نمک گیر کردن باشد، که سرمایه ای است برای آینده ایران عزیز ما.
ابوالفضل گفت،
البته که ادعای گویشوران مبنای قدرت زبان نیست که اگر اینطور بود زبان انگلیسی در مقایسه با آلمانی، فرانسوی، تورکی، عربی چیزی برای عرضه نداشت و این تنها قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی پشت سر آن است که چنین وضعیت بیبدیلی را برای آن رقم زده است. در ایران هم جایگاه زبانها دقیقا اینگونه تعیین شده است.
من گفتم که مطمئنم شما قصد توهین نداشتید اما طبقهبندی سهگانه شما دارای بار ارزشگذاری و قیمتدهی است که تمام وجه مثبت آن به یک طبقه خاص که شما را دربرمیگیر داده شده و بقیه دو گروه از هر لطف و توجهی بینصیب مانده است.
با تغییر برخی میتوان دقیقا در همین طبقهبندی گروه اول را از ارزش ساقط و دیگر دو گروه را باارزش تلقی نمد اما من از ورود به چنین جدلی پرهیز میکنم، به دو دلیل: 1- هیچ نفعی به حال من ندارد و 2- فکر نمیکنم که شما برای ارزشزدایی از دیگر گروهها چنین کردهاید و این تنها خاصیت زبان فارسی است که خود و استفادهکنندگانش را به یک مطلق انگاری رسانده است!!!
معذرت شما را برادرانه میپذیرم و همچنین برای عصبیتهای احتمالیم من نیز خود را ملزم به معذرت از شما میدانم.
شما دلتان نمیخواهد تورکی بنویسید، از آن دفاع کنید هیچ حرفی نیست حتی اگر لازم دانستید میتوانید به ان انتقاد و یا حتی حمله هم بکنید. فقط این را بدانید که آنهایی که امروزه حمیت و همت تورکیدوستی دارند از روی بیسوادی به این مساله روی نیاوردهاند و در باب مسائل بشر و جهان حداقل حداقل به اندازه فرهیختگان فرازبانی (که اصلن این اصطلاح را قبول ندارم) به این مسائل اشراف دارند.
تنها فرقشان این است فرهیختگام فرازبانی زیبا حرف میزنند یا حرفهایشان را زیبا نشان میدهند و فعالین ملی (منظورم آذربایجانیهایش) تلاش در عملی کردن حداقل بخشی ار این ادعاها در حوزهای معین و قابل اجرا دارند.
به نظر من فرهیختگان فرازبانی (البته بههیچ نمیشود از تمام زبانها مستقل شد و این فقط یک ادعا است بالخره به هر دلیلی یا انتساب یا دانستن و یا ... مجبوری زبانی را برگزینی و این فرا بودن را از بین میبرد) تنها در صورت صدق ادعایشان در قلوبالیزم (جهانی شدن) و قلوبالیزیشن (جهانیسازی) گیر کردهاند و فعالین ملی آذربایجانی افرادی با اعتقادات قلوکالیزیشن میباشند.
تصور بهتر بودن زبانی یا تفکری تنها باعث سوختن متصور آن میشود و نه بیش.
آقا محمد آرزوهایتان بسیار زیبا هستند من هم آرزو میکنم در این آرزوهایتان چندین شریک دارای قدرت اجرایی از جامعهای که برایشان آرزها دارید داشته باشید (جامعه فارسیزبانان) و تصور روزی که (اگر همین عقاید فعلیتان را حفظ کنید) احتمالا مایوس میشوید مرا رنج میدهد، امید دارم این فقط امیدهای شما ناشی از سادهانگاری تورکی (که در همه پادشاهان و امرای تورک نیز وجود داشت) نباشد و امیدتان به برخی از کورسوهایی باشد که شاید دیدهاید.
تکلیف من و احمد آقا تا حدودی مشخص است اما واقعا نمیدانم شما دارید چکار میکنید؟ شما حدوسطی را گرفتهاید که در عالم واقع وجود ندارد!!! و تنها دنیای آرزوهای شما آنها را محقق میکند و علیالظاهر در این دنیا تنها و یا با عده قلیلی زندگی میکنید، تنها کاغذهایی که شانس نوشتهشدن توسط شما را بدست آوردهاند این چنین تفکراتی را بر خود میبینند، لااقل که من اینطور فکر میکنم.
ابوالفضل، ممنون از نوشته های پرمغرت
پاسخحذفمن به جامعه مدنی فارسی زبان کاملا امیدوار هستم. به نسل جدید این جامعه که از خود برتر بینی بیزار است امیدوارم.
به بیشتر خوانده شدن مطلب من در خصوص "فارسی، از جدائیها حکایت می کند" ونداد زمانی و مهدی جامی که هر دو روشنفکر فارسی زبان هستند کمک کردند. من متوجه شده ام بسیاری از فارسی زبانها، نه که زبان و ملت دیگر را تعمدا تحقیر کنند، بلکه ناخواسته این کار را می کنند. اگر یک نفر از آنها را متوجه این موضوع کرده باشیم موفقیت است.
من ایرانی و آذربایجانی هستم. بالاخره آدم یک جائی متولد می شود بنابراین بگویم که افتخار می کنم که ایرانی یا آذربایجانی هستم از نظر خودم حرف پرتی است.
اما من با این نگرش که بدبختانه سمبل آن شهر ما ارومیه است هیچ وجه اشتراکی ندارم :
http://www.gunaz.tv/per/14/articleCat/1/articleID/2154.html/articlePg/31/test/true
جائی خواندم آرزوی یک برده داشتن برده ای دیگر است.
ترکی که حقوق کردها در ترکیه برایش اهمیتی نداشته باشد، بعدها حقوق فارس و کرد در ایران نیز برایش همیچ اهمیتی نخواهد داشت.
برای اینکه با روحیه من آشنا بشوی و تکلیفت بیشتر روشن شود یکی از دغدغه هایم را می گویم:
در شمال غرب گیلان تالشها زندگی می کنند از غرب مورد حمله زبانی ترکها هستند و از شرق گیلکی. فارسی هم که جای خود دارد. از اینکه زبان تالشی از بین می رود حسابی عذاب می کشم. دوستی اهل ماسوله پیدا کرده ام به او گفتم اگر قصه های تالشی را به زبان تالشی بنویسد من پیشاپیش 200 نسخه از کتاب او را پیش خرید می کنم.
در ایران همه زبانها از تک زبانی رسمی آسیب می بینند، ترکی در راس آنهاست چون با ترک ستیزی هم همراه است.
با عرب هم حسابی مشکل دارند ولی عربی بقدری در فارسی نفوذ دارد که نمی توان کاری کرد. از طرفی زبان دین هم هست.
ابوالفضل گفت،
پاسخحذفلوطفن بو موضوعیا گؤره آیری زامان آیری یئرده دانیشاق. بو بیر سیاسی رفتاردی و اؤز زامانیدنا و اؤز مکانیندا بررسی اولمالی. تیکانتپه قضیهسی تامامن آیری بیر قضیهدی. منیم تورکیهیه تکلیف تعیین ائلمهیه نه گوجوم وار نه علاقهم. آما بوردا کوردلرین قضیهسی دقیقن ائرمنیلره بنزردی و اوزون اوزون بحثلر ایستیر. منیم نظریمه یئری ایندی و بورا دئییل.
سیز ایرانلی اولماق شرطینی یئرینه گتیرمیسیز، آذربایجانلی اولماق شرطینیده یئرینه گتیرین و دقیقن فارسی کیمی تورکینی ده یازیب اوخوماغی اؤرگشین سورا بونا گؤره بحث ائلییک. یوخسا ایندیلیکده سنین فقط سیجیللین تورکدو. ساوادین، علمین و ... تورک دئییل اونا گؤره من ایستمیرم ایندی سیزنن مساوی بیر شراییطده نه ایش گؤرمهییمیزه فیکیرلشم. قادایین دا آلارام (اورمو لهجهسی)
منیم ده بیر شعر کیتابیم وار ساتیلمیر، اوندان دا 200 نوسخه آلارسان؟
محمد بابایی گفت،
منم گوزوم اوسته، ولی تورکی کی خطرده دویول؟ تورکی نوبل آلب. اونون آدرسن ور، من حتما آلب اوخویوب کف الرم.
احمد گفت،
فرا زبان به معني بي زباني نيست به معني محدود نبودن به قابليتهاي معنايي يك زبان است. هر دو ميدانيم كه فكر در زبان اتفاق ميافتد اگر ابزار تفكر شما محدود به محتواي معنايي و دانش موجود در يك زبان باشد بال و پر تفكرتان از قفس آن زبان بيرون نميرود. اما وقتي توان پريدن با جند زبان يا زبانهاي قويتر و گستردهتر را يافتيد فكرتان نيز محدوديتي نمييابد. شما با آگاهيهاي فرازبانيتان ميتوانيد امكانات زبان قومي خود را گسترش دهيد تا نسلهاي بعدي از پلهاي بالاتر شروع كنند. اين كار هم ارزشمند است و هم انساني . فرازبان يعني آنكه من بتوانم انديشههاي پوپر و ويتگنشتاين را بفهمم و با يك انگليسي يا چيني دربارهي ابعاد معنايي آن به چالش برخيزم. فرازبان يعني آنكه من و با يك عرب دربارهي معناي عمل عاليا ماجدالمهدي بحث كنم. من در كامنتهاي اول سوالي را پرسيدم كه هنوز انتظار پاسخ دارم : شما يك دليل غير احساسي و قابل بحث بياوريد كه من تركي را به زباني مثل انگليسي ترجيح دهم.
ابوالفضل گفت،
دوست عزیز ترجیح ندهید من که وکیل مدافع تورکی نیستم (بخدا این را برای فرار از جواب نمیگویم) اگر روزی علاقمند به یادگیری تورکی شدید آن موقع من میتوانم در خدمتتان باشم. در ثانی چرا ذهنتان یا این یا ان است؟ تورکی با انگلیسی یا حتی فارسی چه منافاتی دارد؟ ندارد جانم! حداقل اگر فرازبانی باشید ندارد! من اگرچه به میزانی کمتر ولی در انگلیسی، فارسی و عربی هم ادعا دارم. این کامنتتان بحش اولش (تعریفی که دادید) خیلی عالی بود و فکر میکنم با تعریف شما من یک فرازبانی (البته اصلن این کلمه را دوست ندارم) هستم ولی قبلا طوری گفتید که من از خودم و دوستان ناامید شدم که چقدر ما آدمهای فندق مغزی هستم و محدودیم. من نه پیامبرم دعوت کننده به تورکی هستم و نه معاند دعوا کننده با فارسی یا انگلیسی. اما تمام تواناییهایم را در دیگر زبانها (فارسی، عربی، انگلیسی) برای استفاده در تورکی میخواهم.
ولی کاش بتوانید در کنار ماجد المهدی سعید متینپور را در همین زنجان خودمان بینید!!! یکبار گفتم وضع موجود لزوما وضع مطلوب نیست، رسانهها ماجد را معرفی کردند و شما علاقمند به همفکری و آگاهی از چرایی عملش شدید ولی سعید را که همین بیخ گوشتان است معرفی نکردند نمیشناسید.
"شما يك دليل غير احساسي و قابل بحث بياوريد كه من تركي را به زباني مثل انگليسي ترجيح دهم." من از این سوال تعجب می کنم. اگر می گفتی چرا زبان ژاپنی را به انگلیسی ترجیح دهم؟ می شد جواب داد. ترکی زبان ماست اصلا مسئله ترجیح مطرح نیست. سوال به کل خطاست.
پاسخحذفاحمد گفت،
پاسخحذفمحمد جان از آخر جواب اول را دادی. گفتم غیر احساسی. مثل این است که مادری فرزندش را به فرزند دیگری ترجیح دهد. یا فرزندی مادرش را به مادری دیگر ترجیح دهد. این عمل غریزی و غیر ارادی است نه انسانی و عقلی. کلاغ هم همین کار را می کند. در کامنت قبل نیز گفتم آیا می توان به حکم شیعه بدنیا آمدن شیعه را بهترین مذهب دنیا دانست؟ بنده وضعیتی را تصویر میکنم که در زندگی شخصی قرار است برای رسیدن به دنیایی وسیع تر دل کوه را حفر کنم. آیا دیوانه نیستم اگر خلاف جهت را انتخاب کنم.
احمد,
پاسخحذفنیاز به آموزش زبان مادری هم مثل همین نیازهای غریزی و غیرارادی ست که به قول آقای بابایی اصلا نیاز به بحث و گفتگو و ترجیح و غیرترجیح ندارد. از مثال خودتان استفاده می کنم و عرض می کنم درست مثل این است که فرزندی را از مادری یا خانواده ای که وضعیت نامناسب مالی به او تحمیل شده را به این بهانه که در آن خانواده به خوبی رشد نخواهد کرد بگیرید و بدهید به خانواده ای که به طور ناعادلانه یا حتی عادلانه از وضعیت مالی مناسبی برخوردار است. همین قدر که این نادرست است، عدم آموزش به زبان مادری نیز نادرست و غیرمنصفانه است.
زبان تورکی نه با فارسی نه با انگلیسی سر جنگ که ندارد. البته استدلال شما شبیه استدلال کسانی ست که میگویند دنیا به سوی هویت واحد و یکزبانگی پیش می رود یا زبان انگلیسی زبان اول دنیاست پس چه اصراری به زبان مادری و .. دارید؟ که یکی از عالمان ما در پاسخ گفته اند اشکالی ندارد بیایید همه، زبانهایمان را واگذاریم و همه چیزمان به انگلیسی باشد. که البته این به عدالت نزدیکتر است از زمانی که یک عده ای حق داشته باشند زبان مادری شان را بیاموزند و به زبان مادری آموزش ببینند و همه چیزشان به زبان مادری باشد و بدتر، آن را به دیگران هم تحمیل بکنند و آن ها را از حق ابتدایی آموزش به زبان مادری محروم کنند. البته نیاز اساسی و ابتدایی بودن زبان هم منافاتی با شرط اصلی دانستن زبان برای خودشکوفایی و .. هم ندارد.
در ضمن شما مادامی که در ایران هستید مجبور به آموزش زبان فارسی هستید. و کسی به شما حق انتخاب نداده که فارسی را برمیگزینید یا انگلیسی را. این مجبوریت هم بر اساس سیستم آموزشی و همین طور سیستم اداری ست. پس این حرف شما که انگلیسی را بر فارسی ترجیم میدهید هم خالی از اشکال نیست.
دوست عزیز شهریار، من از حاکمیت زبان فارسی بر ترک ها دفاع نمی کنم. مضاف بر آن این عمل را احمقانه می دانم. البته مطمئن هستم که طرفداران این نظر هم از منظر ایجاد هویت ملی و ... حرفهایی برای زدن دارند. اما علی الحساب من حتی از یکپارچگی ایران نیز دفاع نمی کنم و معتقد اقوام باید خودشان سرنوشتشان را تعیین کنند و منافع شان را هم آنطور که برای خودشان معتبر است حق پیگیری دارند. بحثی که درگرفت اصلاً ارتباطی به این موضوع نداشت. آنچه شما گوشزد کردید توضیح واضحات است. اما اینکه دنیا به سوی تولید هویت واحد پیش می رود نشانه های عینی دارد و کاملاً حاضر به دفاع از آن هستم. البته با ذکر این نکته که همه جای دنیا ساز مخالف وجود دارد و در هیچ کشوری هم جمعیتی با دیدگاه یکپارچه وجود ندارد. درباره ی نکته ی آخر نیز صحبت درباره ی شرایطی نیست که اجبار وجود دارد. زبان پیشکش شما، دین و حتی حجاب و نحوه ی لباس پوشیدنتان را هم در ایران نمی توانید انتخاب کنید. صحبت درباره ی شرایطی است که امکان انتخاب وجود داشته باشد. مثلاً اگر قرار باشد بنده فرزندم را به اقلیمی ببرم که بالندگی اش را در زبان آن اقلیم صورت دهد عقلانیتم اجازه نمی دهد ترکی را انتخاب کنم. این درحالی است که ترک بودن را انسان درجه دو نمی دانم و بخش های از فرهنگ آن مثل موسیقی و حتی ضرب المثل های آن را بسیار غنی می دانم.
پاسخحذفبه احمد، ابیلفضل و محمد بابایی
پاسخحذفآقای احمد به شدت از "عمل[های] غریزی و غیر ارادی و نه انسانی و عقلی" بیزارند و دنبال "دليل غيراحساسي و قابل بحث" برای "یادگیری زبان مادری"، برای "دفاع از شیعی بودن"، برای اهمیت "هويت زباني ([که] يك انتخاب عقلي نيست بلكه احساسي است.)" و یقیناً مواردی مانند آنها هستند.
سوال از احمد>> اتفاقا از مادر و فرزند حرف زدهاند آنجا. یک سوال عین سوالی که پرسیدهاند: آقا احمد، شما يك دليل غير احساسي و قابل بحث بياوريد كه چرا با خواهر یا مادر خود سکس نمیکنید. اگر من اینکار را کنم آیا ناراحت میشوید؟ چرا، چرا نه؟
لطفا کسی فشارش بالا نزنه. من اینجا سواستفادهی احساسی نمیکنم. و مقایسهام بجاست. این تنها راهی است که افرادی مثل احمد را از سکویی که روی آن وایسادهاند پایین میآورد. سکویی که از آن جهل آدمهایی مثل ما را، که هنوز در قرن 21 از هویت ملی و زبان حرف میزنیم، با نیشخند نگاه میکنند.
آدمهایی مثل من و ابیلفضل همواره "میزان عصبیت" حرفهایمان بالاست و "تجویزهایی که می کنیم نالازم." البته ابیلفضل جان، خبر خوبی دارم! من با مطالعه زبانشناختی (آخ! ببخشید، فرا-زبانشناختی)ام چند نکته که نوشتههای ما را عصبی و توهینآمیز و عقدهای نشان میدهد پیدا کردم. کافیست به ادبیات و اِستایلِ نویسندگی احمد خوب دقت کنی. (موارد بیشتر در نوشتههایش پیدا خواهی کرد):
" هویت من نه محدود به فرهنگ ترکی و نه محدود به فرهنگ فارسی است... من دلایل زیادی دارم که تلاش برای تولید یک هویت اجتماعی بین المللی فراتر از مرزها، ارزشمندتر و انسانی تر از کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم است... هیزمم را در اجاقی میریزم که به مسیر انسانی بشر مدد بیشتری برساند... اوباما را بیش از اردوغان یا علیاف می شناسم و یا بیشتر برایش احترام قائلم."
میبینی ابیلفضل؟! در حالی که ایشان از "فرا زبان" و "فرا مرزها" حرف میزند تو از کرد و گیلان و زنجان حرف میزنی! ایشان از اوباما پایینتر نمیآیند، تو از سعید متینپور حرف میزنی. ایشان از "هویت بینالمللی" حرف میزند ما از "هویت ملی ترکان آذربایجان جنوبی/ایران". ایشان به فکر بشر است تو به فکر ترکها... خوب، عزیزم، همینهاست که تفاوت را ایجاد میکند!
سوال از احمد>> گفتید: "اینکه دنیا به سوی تولید هویت واحد پیش میرود نشانه های عینی دارد و کاملاً حاضر به دفاع از آن هستم." آیا دهاتی در کرهی زمین وجود دارد که شما بروید آنجا و بگویید "هِلو! آی اَم هیومَن!!" (=سلام، خودمو معرفی میکنم: من انسانم!) یا آیا تلاشهای دهها اجتماع برای کاهش تأثیر زبان انگلیسی عینی نیستند؟ آیا از حذف رسمیت زبان انگلیسی در چند مستعمرهی قبلی خبر دارید؟
با حرفهای احمد ادامه دهیم.
پاسخحذف"ضمناً ادعای فرهیختگی نکردم..."
"راستش اگر قرص یا آمپولی بود که میشد برای بدست آوردن این مهارت [منظورشان یادگیری ترکی است.] از آن استفاده کرد من هم دریغ نمی کردم... اما حاضر نیستم در حالی که این همه موضوع عمیق تر و (از دید خودم واجب تر ) وجود دارد وقتم را صرف این موضوع کنم."
"بنده وضعیتی را تصویر میکنم که در زندگی شخصی قرار است برای رسیدن به دنیایی وسیعتر دل کوه را حفر کنم. آیا دیوانه نیستم اگر خلاف جهت را انتخاب کنم."
سوال از احمد>> فرا-فرهیختگی خوب است، دکتر؟! بالاخره اگر به موضوعات عمیقتر وقتتان را صرف میکنید حداقل از دید خودتان باید حداقل فرهیخته باشید. واقعا یعنی چی، منظور و هدفتون از این عبارت چی بود آخه؟ اگر مشکلتان با این بود که ابیلفضل این نام را انتخاب کرد، خوب بگوییم، مثلا، "عمیقگی" و شما ادعای عمیقگی کنید!!
سوال از احمد>> قرص و آمپول با جملههای آخر چقدر میخونند، نه؟! (انصافا عالی پیدا کردم!) فرض کنید از کویری بیآب و علف گذر کرده و به کوهی بلند میرسید. آیا دیوانه نیستید که به جای زحمت عبور از آن، شاید اجباراً با حفر دل کوه، به وسعت بیابان برگردید؟
شاید در آینده طنز مفصلی در رابطه با همین موضوع "عمیقگی" بنویسم. امیدوارم رفته رفته کمتر شاهد خواندن مطالب تکراری از طرف هر دو جبهه باشیم. یه حرف دل هم مینویسی یه عده میآیند از زمین و زمان حرف میزنن برات. آقا، مگه ما ترکها برای هر حرفمان تعهدی داریم که منطقی بنویسیم و یا این منطق را به هموطنان عزیزمان نشان دهیم و متقاعدشان کنیم؟ جالب است دوستان فارسزبان من در فیسبوک گاهی حتی از گزارش خاطرات و اتفاقاتی که برایم افتاده هم انتقاد کردهاند!
انتقادی از ابیلفضل>> اصلا با انتقاد شما از محمد بابایی مبنی بر "مشخص نبودن تکلیفش" کنار نمیآیم. ما به مهرههای مختلف نیاز داریم. تجربیات شما منجر به ناامیدی از جامعه مدنی ایران شده است و تجربیات محمد منجر به عکس آن. ممکن است این خود شما باشید که "روزی احتمالا مأیوس شوید"! امیدوارم همانطور که وعده دادهای با محمد سر این موضوع حرف زده باشید.
انتقاد شدید من به احمد نه به خاطر از ما نبودنش بلکه به دلیل نوع حرف زدنش (کلی گویی و کتابخوانی و...) بود. وگرنه از مهرههای آن طرف هم میشه استفاده کرد.تقاضا از احمد (عاجزانه)>> اگر حرف آخری دارید بفرمائید و بیشتر از این وقت شما را نگیریم تا به کارهای عمیقتر برسیم.
بیتفاوتیِ فوتبالی؟ دارید راست میگویید؟ شما را نمیشناسم اما در مملکتِ آریایی-اسلامی-تورانی سختم است باور کنم کسي به این آشکاری واقعیت را کتمان میکند. در آن شبها در خوابگاهِ دانشگاهِ شهید بهشتیِ تهران شاهد بودم که تُرکها با پرچمِ ترکیه میرقصیدند و نهایتاً دوستي لُر جوابِ سختي به آنها داد (البته جوابش فیزیکی نبود).
پاسخحذفبله...خود پارس پنداری لری
حذفبرای همینه که دفتر حزب پان ایرانیست تو اهوازه
وقتی حکومت ایران برای حذف اعراب از خوزستان(عربستان ایران) از لُرها به جای فارس ها استفاده میکنه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
پاسخحذفآنقدری که خميني و حکومتش فارس ها رو در ایران برند کردن و باعث احساس خودبرتر انگاری اونا شدن به هیچ عنوان پهلوی همچین کاری نه تونست و نه کرد. قبل از خميني فارس ها اصلا عددی حساب نمیشدن، خميني بَِرنْدشون کرد.
پاسخحذف