یکی
از دوستانم که در دانشگاه کلرادو امریکا در حال دریافت دکترای زبان شناسی
است، تحقیقات خود را روی زبان تالشی
متمرکز کرده است. لهجه ها مختلف تالشی را از ماسوله تا اسالم و جوکندان بررسی، ضبط
و مورد مطالعه قرار می دهد. تالشی زبان مادری چندین شهر غرب گیلان مانند شهر
تاریخی ماسوله و ماسال و شاندرمن و رضوانشهر و پره سر و اسالم و تا حدودی هشت پر
است که طی صد سال گذشته از غرب تحت فشار ترکی، از شرق گیلکی، و از شمال و جنوب و
شرق و غرب و زمین و آسمان هم تحت فشار فارسی است. یونسکو این زبان را زبانی در حال
از بین رفتن اعلام کرده است. دوست محقق من پس از چند روز اقامت در تالش، حتی مرگ
این زبان را زودتر از موعد پیش بینی ارزیابی کرد. یک ناظر عادی هم در شهرها و روستاهای
تالشی به وضوح مشاهده می کند که روز به روز از گویشوران این زبان کم می شود. مرکز
تالش یعنی هشت پر، شهری کاملا ترکی است. این موضوع سالهاست برای من از دو منظر
مختلف درخور توجه است. از منظر قدرت زبان ترکی که علیرغم توهین و تحقیر و حتی
انکاری که طی صد سال گذشته بی امان نصیب آن شده، حتی از فارسی نیز در این مناطق
بیشتر نفوذ فرهنگی یافته که بسیار قابل توجه است. اما از منظر زبان نحیف تالشی، موضوع
بسیار غم انگیز است.
در ایران علیرغم همه بدبختها، فعالان محیط زیست زحمات زیادی می کشند و صدای نسبتا رسائی دارند. اگر یک شکارچی سمیرمی خرسی را بی رحمانه شکار کند، و یا اگر جان شکاربانی در خطر باشد، فعالیت بسیار زیادی را برای اطلاع رسانی انجام می دهند. علیرغم تمام بی توجهی ها موفقیت های خوبی هم کسب کرده اند. وضعیت دریاچه ارومیه و کارون و فرسایش خاک و دهها مشکل زیست محیطی کشور، عملا توسط نهادهای مدنی مدیریت می شود و دست اندکاران دنباله رو این نهادها هستند. حتی در قضیه سد سیوند و پاسارگاد به اندازه ای شلوغ کردند که عملا مسئولان جرات کار کارشناسی شده را هم از دست دادند.
چرا نابودی یک زبان که عملا به نابودی آن فرهنگ هم منجر خواهد شد، حساسیتی را دست کم در حد نابودی نوعی گونه زیست محیطی، بر نمی انگیزد؟ نابودی یک زبان و یک فرهنگ، کم اهمیت تر از خشک شدن زاینده رود نیست که تمام توجهات را به خود جلب کرد.
در ارومیه روستاهای بسیار آباد آشوری به زبانی صحبت می کردند که نزدیک سه هزار سال کتابت دارد. اکنون آن روستاها تقریبا از جمعیت جوان خالی شده اند. یک بار سعادت داشتم در محضر مرحوم دکتر شهریار نصیری که در خصوص عهد عتیق تحقیقات درخور توجهی کرده بودند از تاثیر نمادها و اسطوره های آشوری و کلدانی و آرامی در کتاب تاثیر گذار تورات، آگاهی های جالبی کسب کنم. به ایشان عرض کردم که اگر اکنون یک کوزه سه هزار ساله از فلان تپه، مربوط به امپراتوری آشور بنی پال پیدا شود، در اقدامی شایسته هزینه های گزافی خرج نگهداری آن می کنند. اما به انسانهائی که حامل زنده آن فرهنگ هستند بی توجهی می شود و این شاید طنز تاریخ باشد. هزاران آشوری در کشور ما به زبان باستانی عهد تورات صحبت می کنند که محقیق خارجی ابتدا باید آن را یاد بگیرند و سپس تحقیق کنند. از منظر انسانی ریشه کن شدن این قوم فاجعه است، کاش از منظر تحقیقاتی حضور آنها مورد توجه قرار می گرفت.
در کشوری مثل نروژ برای حفظ زبانی که چند هزار نفر گویشور دارد هزینه می کنند و آن زبان را آموزش می دهند. اما در ایران همه چیز حول محور یک زبان متمرکز شده است. بدبختی دیگری هم البته گریبانگیر کشور ماست. به جز زبانهای ترکی عربی و کردی و بلوچی، بقیه مردم همچنان غرق تبلیغات آریائی محور صد سال گذشته هستند. در شهر ساری دشوار بتوان به تعداد انگشتان یک دست کسانی را پیدا کرد که نگران زبان مازندرانی باشند. شاید کمتر جائی مثل مازندران یافت شود که مردم آن عاشق فارسی حرف زدن باشند، اصلا آنها خود را فارس می دانند. وقتی از سر اشتیاق به دوستان مازندرانی خود می گویم که با بچه های خود طبری حرف بزنید و نگذارید از بین برود، بلافاصله جواب می دهند که مازندرانی فقط یک لهجه است. هیچ خراسانی را اینگونه نمی توان عاشق دلخسته فارسی یافت. سراسر شمال ایران از آستارا تا گرگان به زبانهای ترکی و تالشی و گیلکی و طبری و ترکمنی حرف می زنند، شاید پنجاه سال بعد همه آن زبانها از بین رفته و با فارسی جایگزین شوند. یقینا محرومیت از این ثروت زبانی، بسی بیش از دستاوردهای آن خواهد بود.
کاش
نهادهای مدنی در این کشور دست کم به اندازه ماجرای سد سیوند برای حفط زبان تالشی حساسیت
نشان دهند. کاش یک از هزار حساسیتی که به نام خلیج فارس دارند، نثار زبان تالشی
بکنند. کاش...
درود بر شما آقای بابایی . این نوشته انصاف و صداقت شما را نشان می دهد . علیرغم اینکه ترک هستید و زبان ترکی در تالش نفوذ کرده اما از صمیم قلب خواهان حفظ زبان تالشی هستید .
پاسخحذف