۱۳۹۲ دی ۲۸, شنبه

تحولات ترکیه، و رسانه‌های فارسی‌زبان


مطلبی که در پست قبلی و در خصوص تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی نوشتم، خوشبختانه مورد استقبال دوستان قرار گرفت، که باعث افتخار من است. یک اصل نهالستانی می‌گوید که اگر من راجع به شیوه اندازه‌گیری قطر کهکشان راه شیری، یعنی یکی از هزاران تخصص ما ایرانیان هم بنویسم، حتماً موضوع به بحث شیرین اقوام و ملل تُرک و فارس و کُرد و عرب و عجم منتهی خواهد شد. این بار هم در فیس‌بوک بیشترین نظرات در خصوص عملکر بی‌بی‌سی فارسی و شخص آقای ژیار گل خبرنگار این شبکه در استانبول بود. دوستان تُرک من به اتفاق معتقد بودند که گزارش‌های ژیار و سایر همکاران او از ترکیه، جهت‌دار و حتی مغرضانه است.

آنچه که مسلم است، بی‌بی‌سی رسانه‌ای حرفه‌ای است. و در این رسانه گزارش‌گر نمی‌تواند به این راحتی علائق شخصی خود را دخیل کند. اما کسی هم انکار نمی‌کند که بی‌طرفی کامل اساساً وجود ندارد، و پدیده‌ای بی‌معناست. بی‌بی‌سی به ده‌ها زبان برنامه پخش می‌کند. شعار آن هم گزارش تحولات جهان، با نگاه محلی است. و یکی از اساسی‌ترین جذابیت‌های بی‌بی‌سی همین رویکرد است.

من تجربه شخصی خودم را از اعتراضات اخیر ترکیه، مطابق مشاهداتم می‌نویسم. عکس‌های آماتوری هم که گرفته‌ام، در کنار نوشته می‌گذارم.  و سپس به شیوه گزارش خبرنگاران بی‌بی‌سی می‌پردازم. توضیح یک نکته ضرورت است. تصویری از ترکیه که توسط خبرنگاران بی‌بی‌سی ارائه می‌شد، تقریباً شکل حرفه‌ای اغلب رسانه‌های غیرحکومتی فارسی‌زبان بود، که من دیدم. برای همین و با مسامحه فراوان، در عنوان این نوشته از "رسانه‌های فارسی‌زبان" استفاده کرده‌ام. در حالی که فقط عملکرد گزارش‌گر بی‌بی‌سی بررسی می‌شود. قطعاً مثال‌های زیادی از رسانه‌های فارسی‌زبان می‌توان یافت، که مثل بی‌بی‌سی از استانبول گزارش نکرده‌اند.

امسال و بعد از تعطیلی مدارس، برای مسافرت به استانبول برنامه‌ریزی کرده بودیم. که مقارن با اوج تحولات پارک گزی شد. آنچه که تلویزیون‌ها از استانبول نشان می‌دادند، اکثریت خانواده را به این نتیجه رساند که شهر شلوغ است و باید منصرف شویم. کلی هزینه کرده بودیم. من هم به این راحتی تن به سفر نمی‌دهم. همه انتظار داشتند که از پیشنهاد انصراف استقبال کنم. اما در نقش پدری دلسوز، دو هزار و یک دلیل آوردم و استدلال کردم که این سفر برای استراحت خانواده و دیدن آثار باستانی استانبول، از اوجب واجبات است.
هتل ما در نزدیکی‌های میدان تقسیم بود. وقتی شب فرا می‌رسید، و اعتراضات شروع می‌شد. به طرف میدان تقسیم می‌رفتم. اطراف میدان پر از معترضان و پلیس ضدشورش بود. گرچه مغازه‌ها زودتر می‌بستند، اما بساط دست‌فروشان پهن بود. آنها شغل پردرآمد و جدیدی یافته بودند. وسط خیابان استقلال، گُله به گُله بساط کسانی پهن بود که ماسک مناسب برای مقابله با گاز اشک‌آور می‌فروختند.

پلیس اجازه ورود معترضان به میدان تقسیم را نمی‌داد. و بیشتر تجمعات در خیابان استقلال و درست در نقطه‌ای بود که به میدان منتهی می‌شد. در این نقطه دختران و پسران معترض شعار می‌دادند و مشخصاً مخاطب آنها اردوغان بود. یک صدا فریاد می‌زدند : «گت گت ... (برو برو ...)». اما اغلب آنان کلاه و ماسک ضد گاز اشک‌آور مناسب هم داشتند. اطراف تجمعات پر از خبرنگار بود، که از صحنه فیلم و عکس می‌گرفتند. در بعضی نقاط تعداد عکاسان و خبرنگاران رسانه‌های معتبر جهانی، بیشتر از معترضین به نظر می‌رسید.



پلیس نیز بسیار پرتعداد بود. فاصله‌ای با مردم نداشتند. و به نظر می‌رسید کاملاً مراقب صحنه هستند. خیلی زودتر از شروع تظاهرات در منطقه حاضر می‌شدند. 
احتمالاً گروه‌ گروه و به نوبت استراحت می‌کردند. چون نظیر این صحنه‌ها که گروهی پلیس در یک کافه نشسته و مشغول چائی خوردن باشند، زیاد دیده می‌شد.


روزها همه چیز در خیابان استقلال و میدان تقسیم به حالت عادی برمی‌گشت. توریست‌ها و مغازه‌ها شلوغ بودند. اما خود پارک گزی همچنان پر از پلیس بود. اطراف آن نوار حائلی کشیده، و احدی را اجازه ورود نمی‌دادند. پلیس ترکیه این اندازه که من مشاهده ‌کردم، مهربان و صرفاً ناظر نبوده است. قبلاً معترضین را با خشونت تمام از پارک گزی اخراج کرده بود. که اخبار آن را در رسانه‌ها دیدیم و خواندیم. من در اینجا مشاهدات خودم را می‌نویسم. آن صحنه‌ها را ندیده‌ام.

بی‌بی‌سی مثل هر رسانه حرفه‌ای دیگر، خبر را تولید نمی‌کند، بلکه گزارش می‌کند. و طبیعتاً مهم‌ترین خبر آن روزها از استانبول، همین اعتراضات گسترده بود. اما بی‌بی‌سی فارسی یک رسالت دیگر هم دارد. مخاطب آن اهالی پاریس و لندن نیستند، و قرار است مطابق منشور خود اخبار جهان و منطقه را با نگاه محلی، و برای بیننده ایرانی پخش کند. اما آنچه یک ایرانی ساکن تهران، در استانبول به چشم خود می‌دید، و بلافاصله با سرکوب اعتراضات سایر کشورهای خاورمیانه از جمله کشور خود، مقایسه می‌کرد، همه چیز مثل یک رؤیا بود.

از آن فروشنده‌های کلاه و ماسک ضد گاز اشک‌آور، که آزادانه کار و کاسبی جدیدی راه انداخته بودند، تا خیل خبرنگارانی که بعضاً گزارش مستقیم حوادث را هم پخش می‌کردند، همه و همه برای یک ایرانی خبر بود و جذابیت داشت. برای ایرانی که از زمان مشروطه تا کنون همواره تحولات کشور خود را با ترکیه مقایسه کرده، و بعضاً به او یاد داده‌اند که امپراتوری عثمانی هم دار و ندار فرهنگیاش مدیون ایران و ایرانی است، و از خود چیزی نداشت، دیدن حاشیه این صحنه‌ها، از متن حوادث هم جذاب‌تر بود. قطعاً گزارش این اوضاع برای مخاطب شبکه‌های سی‌ان‌ان و ان‌اچ‌کی و بی‌بی‌سی جهانی، امری نالازم و بلکه بی‌جهت بود. ولی برای شبکه‌ای که نگاه محلی دارد، عین خبر بود.

همه مردم تهران به نوعی شاهد اعتراضات گسترده بعد از انتخابات سال 88 بودند. وقتی اعتراضات ادامه یافت، اگر گوشی مبایل رهگذر عادی در منطقه اعتراض زنگ می‌زد، احتمالاً به مصلحت نمی‌دید که گوشی را از جیب خود درآورد و جواب بدهد. آن روزها کهریزک برای کسی یادآور آن آسایشگاه معروف سالمندان نبود. چند خبرنگار خارجی مقیم تهران هم پیشاپیش مرخص شده بودند. فی‌الواقع آنچه شهروند تهرانی در استانبول می‌دید، اصلاً خشونت نبود. ترس و آه و فغان از رفتار چنین پلیسی، برای او نوعی قرتی‌بازی محسوب می‌شد. با همه این حرف‌ها و با همان روحیه و شنیده‌های ایرانی، وقتی به نزدیکی‌های پلیس می‌رسیدم و با دوربینم از معترضان عکس می‌گرفتم، ناخودآگاه از پلیس ضدشورش ترکیه می‌ترسیدم.

اما آنچه از منظر یک شهروند غربی در استانبول دیده می‌شد، عین خشونت بود. عمده تمرکز رسانه‌های غربی که باید برای چنین شهروندی گزارش تهیه می‌کردند، خشونت پلیس و منش سلطانی رجب طیب اردوغان در مقابل معترضان بود. ترکیه کشوری است که ادعا می‌کند استانداردهای اروپائی دارد. سالهاست که خواهان پیوستن به اتحادیه اروپاست. تعریف اروپا هم بسیار مشخص است. معروف است که تزار روس به پادشاه فرانسه معترض می‌شود که چرا ما را خیلی اروپائی نمی‌دانید. و از او می‌پرسد که بالاخره این اروپاست کجاست؟ پادشاه فرانسه هم در کمال فروتنی می‌فرماید : «خیلی واضح است، اروپا یعنی ما» از این موضوع روایت‌های دیگری هم وجود دارد، و معلوم نیست که چندان واقعیت داشته باشد. اما در عالم واقع هم منظور از اروپا ورشو و بخارست و بلگراد نیست، پاریس و لندن و برلین است. در این شهرها وقتی تظاهراتی صورت می‌گیرد، پلیس و مقامات شهرداری وظیفه دارند که توالت سیار برای معترضین فراهم کنند. تا مبادا پروستات تظاهر‌کننده‌ها آسیب ببیند. نگاه اروپا به ترکیه از این منظر است. از نظر آنها معنی ندارد که برابر یک اعتراض کاملاً مدنی، پلیس با چنین خشونتی تظاهرکننده‌ها را از پارک گزی اخراج کند. با چنین استانداری رفتار پلیس ترکیه حتی ممکن است وحشیانه هم تلقی شود.

فی‌الواقع گزارشهای بی‌بی‌سی فارسی از استانبول، و مشخصاً خبرنگار آن آقای ژیار گل، یک پیچیده‌گی خاص داشت. زیرکانه استاندارد دیگری را دنبال می‌کرد. گزارش او متناسب با نیاز و نگاه شهروند غربی بود، اما در عمل و برای مردم محلی، به عنوان نگاه محلی عرضه می‌شد. و تاثیر مد نظر گزارش‌گر را می‌گذاشت. وقتی از افغانستان و تاجیکستان و حتی گرجستان گزارش و یا برنامه‌ای پخش می‌شود، همه چیز با نگاه محلی است. اما در خصوص استانبول، ژیار گل مثل یک مستشار بلژیکی عمل می‌کرد که شغل خبرنگاری اختیار کرده و شرق را هم چندان نمی‌شناسد. و خشونت پلیس استانبول برای فرهنگ او چندان آشنا نیست. شاید هم یادآور خاطرات دوری است که نجبای بلژیکی سر میز شام از کنگوی برازاویل و درگیری‌های قبایل آن تعریف می‌کردند.

وقتی دیدم مشاهدات من با آن نگاه محلی که قرار است بی‌بی‌سی فارسی داشته باشد، این اندازه مغایرت دارد، دچار تردید شدم. تلاش زیادی کردم تا نوشته‌های هم‌میهنانی را بخوانم که در آن تاریخ استانبول بودند و در صفحات فیس‌بوک و وبلاگ‌ها به مطالب آنها دسترسی داشتم. از استاد دانشگاه صاحب‌نظر که برای رسانه‌های معتبر عربی منطقه تحلیل ارائه می‌کند، تا شهروند عادی و روزنامه‌نگار آزاد در این خصوص مطلب نوشته بودند. و عموماً همین برداشت من را داشتند. علی‌الاصول باید گزارش‌گر بی‌بی‌سی فارسی بیش از بقیه متوجه این موضوع باشد.

ممکن است گفته شود که این خبرنگاران به رسالت حرفه‌ای خود عمل می‌کنند. و کاری به روحیات مقایسه‌ای مردم ایران ندارند. و نگاه محلی ربطی به این موضوع ندارد. وقتی سایر گزارش‌های آنها را می‌بینیم، بهتر متوجه می‌شویم که اتفاقاً و دقیقاً برای روحیه ایرانی گزارش تهیه می‌کنند. اجازه بدهید گزارس ژیار از وضعیت ارامنه را در کنار یکی از مشاهدات خودم بگذارم. که به راحتی قابلیت راست‌آزمائی دارد.

در زمان اعتراضات، مقامات شهری که حوصله قرتی‌بازی‌های پلیس لندن، مثل نصب توالت سیار برای معترضان را نداشتند، عصرها مترو استانبول به سمت میدان تقسیم را می‌بستند. تا معترضین که از اقصا نقاط شهر شلوغ و پرترافیک استانبول می‌آمدند، فکری به حال پروستات خود بکنند. ما هم که در نقطه دیگر شهر مشغول گردش بودیم، باید سوار اتوبوس‌هائی می‌شدیم که پر از مسافر بود. از کسی که راهنمائی گرفتم، خوشبختانه میدان تقسیم می‌رفت. شاید هم جزو معترضین بود. خیلی خوشحال شد که من ایرانی هستم و هم کلام شدیم. فهمیدم عرب و علوی است. از اردوغان خیلی بدش می‌آمد. در اتوبوس صحبت ما ادامه یافت. روبروی ما دو خانم میان‌سال نشسته بودند که آنها هم گرم صحبت بودند. باران نمی‌بارید، اما اتوبوس چکه می‌کرد. من ‌گفتم حتماً نشانه آخرالزمان است. و اردوغان باید این علائم آشکار را درک کند و کنار برود. خلاصه چنین صحبتهائی اسباب انبساط خاطر بود. گویا سیستم کولر اتوبوس اشکال داشت. وقتی سعی می‌کردم ضرب‌المثل از زمین به آسمان می‌بارد را توضیح دهم، با یکی از آن دو خانم‌ هم‌صحبت شدم. حدود هفتاد سال داشت. تُرکی استانبولی را خیلی غلیظ صحبت می‌کرد، و به سختی تُرکی من را متوجه می‌شد. بعداً گفت ارمنی است. کمی در این خصوص حرف زدیم. دو سه تا اصطلاح ارمنی که بلد بودم، خرج کردم. حسابی خندیدیم. خانم همراه او هم گفت پدرش از رومانی به استانبول آمده و در واقع تُرک نیست. موضوع جالب شد و با او هم صحبت من گرم گرفت. در همین حیص و بیص، لهجه من برای دو جوانی که در آن جمع بودند، آشنا به نظر رسید. کمی حرف زدیم و فهمیدم گرجی هستند. دقیقاً متوجه نشدم که اهل گرجستان بودند و یا ترکیه گرجی‌زبان دارد. مرد نسبتاً سن و سال داری با آنها بود. ایشان را معرفی کردند، که پدر همسر یکی از آنها بود. با تُرکی ایشان خیلی راحت بودم. فهمیدم کُرد و اهل شرق ترکیه هستند. البته دقیقاً خاطرم نیست و شاید هم گفت زازاست. در گرماگرم این صحبت‌ها یک دفعه همسرم اعتراض کرد و گفت می‌دانی که اتوبوس را روی سرت گذاشتی؟ گفتم شما هم می‌دانی که اگر اندکی صبر کنی و دو ایستگاه دیگر بقیه را هم به حرف بکشم، عنقریب استانبول‌شناسی هم به سایر تخصص‌ها اضافه خواهد شد؟ ایشان که با نظریه‌های طب تا نجوم آشنا بود، سکوت عاقلانه‌ای کرد. اما من ادامه دادم  و گفتم که در این لحظه از اورهان پاموک هم جلوتر زده‌ام. چون همین الان به کشف بزرگی نائل آمدم. به نظر می‌رسد تنها تُرک این اتوبوس غول‌پیکر من هستم، آن هم در استانبول!

استانبول شهر هفتاد دو ملت است. جامعه مدنی پیشرفته‌ای دارد. گذشته خود را نقد، و بلکه محاکمه می‌کند. لابد شهری توسعه یافت است که این همه  مهاجر در آن زندگی می‌کنند. در چنین شهری و در چنین شرایطی، بی‌بی‌سی فارسی و جناب ژیار گل، در شهر هفتاد دو ملت، گشته‌اند  تا دو نفری را پیدا کنند که اولی مادر بزرگش ارمنی بود و سرمگوی ارمنی بودن را سالها مخفی می‌کرد. و دیگری تازه کشف کرده بود که اجدادش از جانیان و قاتلان ارامنه بوده‌اند. و لحن گزارش هم به گونه‌ای بود که انگار این شرایط هنوز ادامه دارد. و ارامنه با ملیت ارمنی خود در استانبول معاصر راحت نیستند.

در خصوص حوادث بیست و چهارآوریل من نظر خودم را به تفصیل نوشته‌ام. می‌دانیم که این حوادث تلخ در شرق ترکیه، جنبه مسلمان و مسیحی هم داشت. ترک‌ها و ارامنه روایت یکسانی از این فاجعه ندارند. اگر تمام روایت ارامنه را بپذیریم، که اتفاقاً گزارش ژیار بر فرض پذیرش همین روایت بود ، مسلمین شرق ترکیه فقط تُرک نبودند. حساب احتمالات در خصوص اجداد طرفین درگیر، حرفهای دیگری هم دارد. حال که ژیار با استاندارد فعالان حقوق بشر فرانسوی به منطقه می‌نگرد، بد نیست به این جنبه‌های قضیه هم نظری بیفکند.

اگر به ریشه‌های قضیه توجه کنیم، مسئله بهتر فهمیده خواهد شد. بدون شک جامعه ترکیه و نه فقط دولت ترکیه، شرمسار ملت کُرد است. آنها در گذشته هر چه از دست‌شان برآمده برای شکستن غرور ملتی مغرور انجام داده‌اند. باور کردنی نیست که در کشوری و در قرن بیستم، رسماً وجود یک زبان با میلیون‌ها گویش‌ور انکار شود. جامعه ترکیه مرتکب این فاجعه فرهنگی شده است. سالها طول خواهد کشید که این کینه‌ها شسته شود. و البته همه اینها منوط به احقاق منصفانه حقوق مردم کُرد خواهد بود. منوط به شناسائی حق به تعبیر کُردها، این بزرگترین ملت بدون دولت جهان خواهد بود. قرائن پیشرفت‌های زیادی را نشان می‌دهد، اما شواهد دیگری هم هست. من اطلاع دقیقی ندارم، ولی اخبار حاکی از آن است که در کردستان سوریه، دولت ترکیه حضور نیروهای نزدیک به بنیادگرایان اسلامی عرب را به کُردها ترجیح می‌دهد. اگر درست باشد، قطعاً سیاستی یک بام و دو هواست. 

اما هر منصفی می‌داند که بسیاری از روشنفکران و فعالان جامعه مدنی تُرک، به خاطر حقوق کُردها، هزینه‌های زیادی داده‌اند. و این با وضعیت جامعه مدنی فارسی‌زبان در ایران خیلی فاصله دارد. خانم فرزانه روستائی، که روزنامه‌نگار برجسته‌ای است، و ناچار شده بعد از تحمل زندان به خارج از کشور برود، فعالان تُرکی را که دوست دارند آذربایجان را به شکل آزربایجان بنویسند، شریک جرم عبدالمالک ریگی می‌داند. اما ابداً مورد اعتراض جامعه مدنی ایران قرار نمی‌گیرد.

با همه این حرف‌ها، من کار ژیار گل را تحسین می‌کنم. او در چهارچوب مقررات بی‌بی‌سی کار می‌کند. خیلی از گزارش‌ها و ساخته‌های ژیار حرفه‌ای و زیباست. مخصوصاً مستند دو سرباز که فوق‌العاده بود.


۴ نظر:

  1. در فیس‌بوک :
    https://www.facebook.com/Mohammad.Babaee.Balaneji/posts/588208764599190

    پاسخحذف
  2. جاناسخن از زبان ما گفتی ! بعنوان کسی که در همان زمان در استانبول اقامت داشتم گزارش شما را دقیقتر و پربارتر از سایر گزارشگران وطنی دیدم . معتقدم که لازم است جامعه ما خیلی از ترک ها یاد بگیرند .

    پاسخحذف
  3. ممنون از شما به خاطر نوشته خوبتان

    چند سوال از شما داشتم:

    ۱-امپراتوری عثمانی که گفتید همه دار و ندار فرهنگی‌اش را مدیون ایران و ایرانی است امکانش هست که چند نمونه عاش را بیان کنید؟

    ۲-خود شما به عنوان یک ایرانی‌ قبول دارید ترک‌های ایران حدود صد سال هست اجازه ندارند به زبان خودشان درس بخوانند و بنویسند و در این صد سال سعی‌ کرده اند زبان ترکی‌ را در ایران نابود کنند؟

    ۳-قبول دارید که رضا پهلوی بعضی‌ مسائل را از ترکیه کپی برداری نموده؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اشکان عزیز،
      این موضوع را که عثمانی همه چیز خود را مدیون ایران است، از قول مدعیان و به طعنه در متن آوردم. بدیهی است که واقعیت چنین نیست

      در خصوص تاثیر تحولات ترکیه بر ایران در صد سال گذشته، این فقط رضاشاه نبود که از آتاتورک تقلید می کرد. بسیاری از روشنفکران ایران هم از روشنفکران و نویسندگان ترک چون ناظم حکمت تاثیر پذیرفتند.
      اما در گذشته و در زمان عثمانی تاثیر ادبیات فارسی روی ادبیات ترکی به مراتب بیش از تاثیر ادبیات ترکی روی فارسی بود.

      حذف