۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه

جام جهانی قطر و سازهای جدید محمد رضا شجریان


جام جهانی سال 2022 فوتبال در قطر برگزار خواهد شد. اگر فوتبال قطر موفق به راهیابی به جام 2014 برزیل و 2018 روسیه نشود، اولین بار خواهد بود که جام جهانی فوتبال در کشوری برگزار می شود که تیم آن تا آن تاریخ، موفق به راهیابی به هیچ جامی در دوره های گذشته نشده است. قبل از جام 2002 ژاپن کره، فوتبال ژاپن نیز چنین مشکلی داشت، که البته موفق شد به جام 1998 فرانسه صعود کند. به نظر می رسد این مشکل کمی اسباب شرمندگی برای کشور فوق العاده ثروتمند قطر خواهد بود و یقینا تا آن تاریخ تمام تلاش خود را خواهند کرد که در یکی از دو جام پیش رو شرکت داشته باشند. با ثروت نفت و گاز و البته مدیریت صحیح، همه کار می توان کرد. از شبکه معتبر الجزیره تا شهروند وارداتی پا به توپ.
بی بی سی فارسی از کنسرت استاد آواز ایران در لندن گزارش نسبتا مفصلی پخش کرد. فرصت مناسبی برای دیدن کنسرت و سازهای جدید با کیفیت تصویری خوب بود. ورود این همه ساز به موسیقی ایرانی آن هم توسط کسی که حتی به تعداد آن سازها هم آهنگ ماندگار در موسیقی ایران نساخته است، بی اختیار من را یاد جام جهانی 2022 قطر انداخت. فوتبال این کشور که حتی یک بار نیز به جام جهانی راه نیافته در رقابت با انگلیس و ژاپن و کشورهای صاحب نام در فوتبال، برنده میزبانی معتبرترین جام فوتبال شد. تاغار تاغار ساز یک دفعه وارد موسیقی کشور آن هم توسط کسی شده است که همترازان او در کشورهای منطقه و ایران، نهایتا یک سیم به سازی اضافه کرده و یا اندکی آن را توسعه داده اند. آن هم بعد از عمری آهنگسازی و نواختن تخصصی یک ساز. آدم لازم نیست دانشی در حد حسین علیزاده داشته باشد تا بفهمد که چه کار عبثی است ساختن این همه ساز من درآوردی. ثروت قطر جام جهانی را کسب می کند و چون پول قادر به هر کاری است، لازم نیست کسی بپرسد این کشور نه هوای مناسب دارد و نه سابقه ای در فوتبال، اگر هم پرسید به شکل مناسبی! قانع می شود. بیش از نیم قرن اعتبار  استاد آواز ایران همه را به شنیدن صدای این سازها کشانده است. اگر شخص دیگری بود نه تنها شنونده نداشت، شاید مسخره هم می شد. در همان کنسرت، آهنگساز و نوازنده نام آشنا مجید درخشانی نیز تار می زند و از این سازها دست نگرفته است. گرچه افتخار حضور در کنار شجریان مغتنم است اما باید آبروی حرفه ای را هم مد نظر داشت. این همه ساز جدید فقط در همان کنسرتهای شجریان نواخته می شود. حتی شاگردان طراز اول او هم از این سازها استفاده نمی کنند. اگر از منظری دیگر به قضیه نگاه کنیم ورود این همه ساز که بعضی از آنها آشکارا تقلیدی ناشیانه از سازهای غربی است، ناخواسته به موسیقی کشور اهانت هم می کند. یک مثال از آمار و ارقام اقتصادی شاید بهتر منظور را بیان کند. اقتصاد فوق العاده پیشرفته آلمان اگر دو درصد رشد داشته باشد، رقم بسیار بالائی است اما اقتصاد در حال توسعه چین سالهاست ده درصدی است. کشور رهیده از دست طالبان افغانستان، اگر سالانه رشدی بالای بیست درصد نداشته باشد، همچنان گرفتار جنگ و بدبختی خواهد بود. این ارقام بر اساس استاندارد یکسانی تهیه می شوند. ولی در کشور جنگ زده خالی از هر نوع فعالیت اقتصادی، حتی تاسیس دو تا کارخانه ماکارونی هم ممکن است در آمار رشد اقتصادی تاثیر محسوس بگذارد. در اقتصاد اشباع شده آلمان هرگز خبری از این ارقام نخواهد بود. بر این مبنا، ورود این همه ساز من درآوردی معنای دیگری نیز دارد، موسیقی ایرانی خالی از ساز درست و حسابی است!. ترکها و عربها با آن همه استادان نامدار و جهانی، فقط به بهسازی و توسعه سازهای موجود دست زده اند. نه تنها ساز جدیدی ابداع نکرده اند بلکه استادانه سازهای غربی را در خدمت موسیقی خود قرار داده اند.  البته از کسی که از موسیقی جهان سلین دیون و خولیو را می شناسد بیش از این انتظار نیست. اما نه موسیقی ایرانی اینقدر خالی است که این همه ساز جدید نیاز داشته باشد و نه استاد آواز ایران اینقدر موسیقی شناس است که فضای خالی احتمالی را پر کند. کافی است به ابتدای آلبوم دستان ساخته پرویز مشکاتیان که خود آوازهای فوق العاده آن را خوانده اند، توجه کنند، که چگونه ضرب زورخانه را با سایر سازها ترکیب کرده و قطعه ای ماندگار آفریده است. مشکاتیان دستان و بیداد را ساخت و موسیقی ایرانی را ارتقاء داد، بدون اینکه حتی در سنتور ساز تخصصی خود هم دست به تغییرات شگرف بزند. آنچه که او داشت دانش بالای موسیقی و هنر آهنگسازی بود. شجریان بهتر است همچنان استاد آواز ایران باقی بماند که در این هنر کم نظیر و شاید هم بی نظیر است.

پی‌نوشت : قصه ساخت شاه‌کمان از زبان سازنده آن پیتر بیفن استرالیائی بسیار درخور توجه است. این سازنده غربی با همکاری دو استاد مسلم کمانچه، هابیل علی‌اف و کیهان کلهر، پانزده سال برای ساخت این ساز تلاش می‌کند. علیرغم نظر مثبت هر دو استاد آذربایجانی و ایرانی، هنوز شاه‌کمان فراگیر نشده است.
شاه‌کمان ریشه در دو منبع مختلف، دارد. شکل ظاهری آن از کمانچه سنتی ایران و آذربایجان بوده؛ اما نحوه صدادهی آن از تارهو (شکل جدیدی از کمانچه سنبله آسیای میانه که در سال 1995 ساختم) برگرفته شده است. من اولین بار از طریق مینیاتورهای خاورمیانه و آسیای مرکزی با کمانچه آشنا شدم و لطافت آن مرا بسیار مجذوب خود کرد. اولین ساز کمانی (آرشه‌ای) که ساختم، کمانچه‌ای بود که طراحی تقریباً سنتی داشت به جز اینکه سیم های واخوان در شیار میانی دسته ساز بود. از سال 1980 با کمانچه و شکل‌های مختلف کمانچه سنبله شرقی به تمرین پرداختم خصوصا تنبور تُرکی و ارهو چینی. تمامی این سازها دارای یک پوست رویی بود و من واقعاً تحت تاثیر صدایی بودم که از این صفحه سبک بیرون می‌آمد. البته پوست دارای ویژگی‌هایی بود که برای من خوشایند نبود چه این که به خاطر انعطاف‌پذیری‌اش، امکان تولید صداهای زیر را نداشت. در سال 1994 از تلاش برای یافتن صدایی دل‌خواه از پوست منصرف شدم و در عوض از کاسه چوبی استفاده کردم که وزنی تقریبا مساوی پوست رویی داشت؛ ولی محکم‌تر بود. به همین منظور، سازی به نام "تارهو" ساختم که ترکیبی از لغات تنبور و ارهو بود. در سال1995 آهنگی ضبط شده از یک کمانچه‌نواز آذربایجانی به نام هابیل علی‌اف شنیدم که برایم فوق‌العاده جالب بود؛ طی آن سال‌ها بارها و بارها بدان گوش سپردم و در نهایت سال 2001 کمانچه تارهو را ساختم. طراحی کلی آن عمدتاً بر پایه کمانچه سنتی بود؛ ولی باطناً تارهوی ساده‌ای بود که یک کاسه چوبی سبک داشت که در بدنه معلق بود. کیهان کلهر را در سال 2002 ملاقات کردم. در آن زمان هر دو در فستیوال knee fiddle magic در رودولستالت آلمان شرکت کرده بودیم. کیهان صدای تارهو را دوست داشت؛ ولی به دنبال سازی با سیم‌های واخوان بود. از طرف دیگر چون من از قبل کارهای گسترده‌ای در این زمینه انجام داده بودم، تصمیم گرفتیم با همکاری هم بر روی کمانچه تارهو کار کنیم که پنج سیم اصلی و هفت سیم واخوان داشت. اولین تارهو در سال 2003 برای کیهان ارسال شد که دارای جنبه‌های مثبتی بود؛ ولی صدای آن نیاز به ارتقای بیشتری داشت. به همین جهت در سال 2004 فرصتی به دست آمد تا به کمک راس دیلی موفق شدم سه هفته در کِرته با هابیل علی‌اف روی صدای کمانچه تارهو کار کنم. این یک دوره خلاقانه فوق‌العاده بود که موفقیت بزرگی به ارمغان آورد. طی سال‌ها بعد همکاری من و کیهان بیشتر شد و آن به این دلیل بود که من به خاطر او بر روی بسط و گسترش کمانچه تارهو  کار می‌کردم و نهایتاً وی در سال 2008 آن را دریافت کرد. وقتی که کیهان نام شاه‌کمان را برای ساز پیشنهاد کرد حس کردم پس از تلاش فراوان به نتیجه بزرگی دست یافته‌ایم.
پیتر بیفن
منبع : آلبوم "تنها نخواهم ماند" اثر کیهان کلهر و علی بهرامی‌فرد.


۸ نظر:

  1. نثر و ساخت داستان دیگریست، اما محتوا و مغز این نوشته‌، در باریک‌اندیشی، به یاداشت های خداوندگار «محمد قائد» پهلو میزند. دستمریزاد!

    پاسخحذف
  2. حمید عزیز
    در فیسبوک اکثر لینکها و مطالب مرتبط با موسیقی و سینمای تو را دنبال می کنم. و می دانم که چقدر در این خصوص می خوانی و می دانی. از اینکه این مطلب من مورد توجه تو قرار گرفته است، فوق العاده خوشحالم.

    پاسخحذف
  3. همانطور که جناب حمید گفته ربط این چند مقوله به همدیگر در کلیت باریک بینی لذت بخشی است که در هر نوشته ای یافت نمی شود.
    آدمی آن هم از نوع هنرمند که میزان جاه طلبی اش به مقدار قابل توجهی بیشتر از افراد عادی است به احتمال بسیار، عاری از ضعف های روان شناختی نخواهد بود. حال اگر این شخصیت در یک عرصه ی بی رقیب قرار گیرد که از جانب همه تایید شود چندان پیچیده نیست پیش بینی تلقی او از خودش. نیچه چنان به خود بالید که در انتهای عمرش ادعا کرد برای تفسیر و درک کتاب زرتشت کرسی های دانشگاهی شکل خواهد گرفت. البته او دچار جنون شد و مرد اما به حق بزرگان بسیاری هم از لابلای کتابهایش برآمدند . شجریان در عرصه آواز کلاسیک ایرانی بی بدیل است، همین. اینکه او مانند گوگوش ، مبدل به اسطوره عوام شده است از کم آگاهی شنوندگان است بااضافه ی مقادیری چاشنی شرایط اجتماعی خاص. فکر نمی کنم هیچ اسطوره ی اجتماعی را بتوان یافت که در یک معاینه ی عریان از زیور اغراق توده ها، شخصیتی تمام و کمال باشد.
    شکوه یک کار گروهی هرگز در فرد خلاصه نمی شود. اینکه شجریان ویترین موسیقی گروهی است چیزیست مرتبط با مخاطبانی که چشمشان پشت ویترین را نمی بیند. موسیقی دان هایی که باید فعالیت حاشیه ای او را(ساز سازی) مورد توجه قرار دهند ماجرا را چندان جدی نمی گیرند. اما او واقعاً یک آوازه خوان بی نظیر است و این اعجازش به او اعتماد به نفس و اعتبار می بخشد.
    چند سال پیش یک طنز شنیداری دست به دست شد که به اندازه ی مقالات فلسفی برایم آموزنده و شیرین بود. راوی با لهجه ی علامه ی معاصر... یکی از غزل های حافظ را تفسیر می کرد که در بیت آخر به عبارت «حاجی قوام ما» برخورد و در اثر کمبود اطلاعات گفت: حافظ معصوم که نبوده است گاهی ...شعر هم گفته است!
    در ماجرا حق است به ذهن اسطوره ساز جامعه هم عنایتی فرمایید.

    پاسخحذف
  4. احمد عزیز
    از اینکه مضمون مطلب را پسندیدی خوشحالم. چون خیلی کم اتفاق افتاده که من چیزی بنویسم و اینطور مورد عنایت تو قرار گیرد. معمولا هزار تا ایراد پست مدرن و از این حرفهای سطح بالا می گیری.

    مضمون مطلب تو این است که "نگران نباش، اهل فن از این منظر او را خیلی جدی نمی گیرند" در حالی که در عالم واقع چنین چیزی مشاهد نمی شود. صدای ما که به جائی نمی رسد، برسد هم که کسی قبول نمی کند. ولی جا داشت الان بزرگان موسیقی از این فرصت طلبی او اعلام برائت می کردند. دیروز بخشهائی از مصاحبه جناب شجریان با صدای امریکا پخش می شد. من آخر آن را دیدم، می گفت: "فردوسی زبان من را نجات داد و من هم در این سی سال موسیقی کشورم را نجات دادم". شوخی شوخی استاد زده به سیم آخر و مستقیم رفته تو کار فردوسی!. کم حرفی نیست. او دیگر جزء خودش هیچ کس را آدم حساب نمی کند.
    من حتی به موضع گیریهای او در جریانات اخیر هم مشکوکم که شاید نوعی فرصت طلبی برای کسب محبوبیت بالا باشد. می فهمم که مقایسه ای افراطی است ولی به موضع گیری احمقانه یک سینماگر دولتی در خصوص زنان، همه عکس العمل نشان دادند. ولی ایشان خود را ناجی موسیقی ملی معرفی می کند، اما دریغ از یک عکس العمل.

    پاسخحذف
  5. درباره ی کل موسیقی سنتی چنین ادعایی یقیناً خنده دار خواهد بود. ولی انصافاً اگر این یارو نبود قرار بود ناظری و افتخاری این رسالت رو در خصوص آوازانجام بدهند؟ 40 یا50 سال پیش مثلاً زمان بنان لااقل 5 آوازه خوان درست و حسابی بود که حرف برای گفتن داشتن و خود شجریان تقریباً پیش اغلب اون ها تلمذ کرد. ولی از فوت اون چند نفر به این طرف آدم درجه یک به جز شجریان نداریم.
    البته این رو هم بگم که مقوله ی آموزش ربطی به این داستان ها نداره و شجریان الزاماً حلقه ی رابط انتقال موسیقی از نسل قدیم به جدید نیست. برای مثال صدیف صدای خوبی نداره اما آموزگار خوبیه و آواز رو هم خوب میشناسه یا مثلا هوشنگ ظریف در تارنوازی.
    کسانی که موسیقی سنتی رو نجات دادند محدود به شجریان نیست اگرچه اون هم در این جریان نقش داشت اما به نظر من بیشتر موزیسین های نسل قبل مثل محجوبی و علی نقی وزیری و صبا قدم های اساسی پیوند موسیقی سنتی با دنیای مدرن را برداشتند و بعد هم معاصرین علیزاده و مشکاتیان و لطفی و .... و البته شجریان هم به عنوان خواننده نقش خوبی داشت.
    خیلی ها عقیده داشتند که موسیقی سنتی فقط با شعر سنتی و ساز های سنتی معنا داره اما این بزرگان نشون دادند که اینطور نیست. داروک و قاصدک از این تجربه های موفق هستند. دستان و بیداد و شورانگیز و راز و نیاز و صبحگاهی و... تجربه هایی هستند در خدمت ارکسترال کردن سازهای سنتی صورت گرفت و موفق هم بودند. کارهای مشکاتیان حسی تر و سنتی تر است اما کارهای علیزاده با وجود بکارگیری خواننده های فرعی تجربه های معنادارتری است. به هر حال هر کدوم سعی کرده اند تجربه های جدیدی وارد موسیقی کنند که هم از شیرازه سنتی خارج نباشه و هم برای انسان جدید هنر محسوب بشه.
    من کنسرت را ندیدم به همین دلیل از دوستی اهل موسیقی پرسیدم کنسرت چطور بود؟ گفت ای ... بد نبود. گفتم سازها چطور بودند؟ گفت سازها رو ول کن دخترهای خوشگلی تو کنسرت بود!
    درباره ی موضع گیری های او و سکوت اهل فن هم باید بگویم الان وقت خوبی برای دعوا جلوی اغیار نیست. گذشته از این نسل جدیدی های مطلع از اوضاع جهان اساساً اهل چنین جنجال هایی نیستند.

    پاسخحذف
  6. احمد عزیز
    از توضیحات روشنگرت ممنون
    ولی یک نکته در خصوص بند آخر "الان وقت خوبی برای دعوا جلوی اغیار نیست"
    ما که در نیرنگستان آریائی تورانی اسلامی تربیت شدیم همه گرفتار نوعی بدبینی هستیم. اگر از همین نوع مرض نباشد که سراغ من آمده، فکر می کنم اتفاقا یارو فرصت را غنیمیت شمرده و با حمایت از حرکتهای مردمی محبوبیتی مضاعف کسب کرده و خرج سازهای من در آوردی اش می کند.

    پاسخحذف
  7. وقتی پی نوشت در خصوص شاه کمان را اضافه کردم این قسمت را از انتهای مطلب حذف کردم که طولانی نشود. و در ضمن به اصل مطلب هم چندان ارتباطی نداشت.

    «واقعا کشور عجیبی داریم. شخصی که در شرایط متعادل احتمالا شهردار گرمسار هم نمی شد برای جهانیان درس مدیریت نوین می دهد. اخوان ثالث که استاد زبان فارسی بود ایدئولوژی هم سرهم بندی می کرد. از زرتشت و مزدک و مانی تا امام رضا پل می زد که به مکتب مزدشت رسیده بود. محمود دولت آبادی که ژان کریستف را با نیم قرن تاخیر خواند، نوبل ادبیات را حق مسلم خود می داند و البته با شکسته نفسی کم نظیر، خود را نویسنده تر از دریافت کننده های قبلی آن ارزیابی می کند. حالا که این همه بلبشو در این مملکت حاکم است، چرا من به جای پرداختن به کار اصلی خودم راجع به هر چیزی نظر ندهم؟ بی خود نیست که هم خودم و هم دیگران را در تکنیکهای عهد بوق نرم افزاری نگه داشته ام.»

    لینک ارجاعات پاراگراف بالا :
    http://zamaaneh.com/literature/2007/04/post_221.html

    http://zamaaneh.com/literature/2007/04/post_226.html

    پاسخحذف


  8. وامصیبتا .... وا موسیقیآآآآآ ..... شما دوباره به خداوندگار موسیقی ما گیر دادید ؟ جواب مردم بت تراش و بت پرست را چه می دهید ؟چرا دائم کفر و زندقه خود را جار می زنید و دود آتش الحاد خود در چشم مومنین بت بزرگ موسیقی ایران می کنید ؟؟ پرخاش و عتاب مومنان بارگاه استاد را در مقاله قبلی تان از یاد برده اید ؟؟؟
    http://mohammadbb.blogspot.com.tr/2010/11/blog-post_27.html

    پاسخحذف